رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/14 ارسالها: 199
8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
|
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳﴾
خرمشاهی: همانا درخت زقوم
طَعَامُ الْأَثِيمِ ﴿۴۴﴾
خرمشاهی: خوراك گناهكار[ان] است
كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ﴿۴۵﴾
خرمشاهی: كه مانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد
كَغَلْيِ الْحَمِيمِ ﴿۴۶﴾
خرمشاهی: مانند جوشيدن آب گرم
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِيمِ ﴿۴۷﴾
خرمشاهی: [درباره هر گناهكار گوييم] او را بگيريد و به ميانه دوزخش بكشيد
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ ﴿۴۸﴾
خرمشاهی: سپس بر فراز سرش از عذاب آب گرم فرو ريزيد
ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ ﴿۴۹﴾
مکارم: (به او گفته ميشود) بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودي!
إِنَّ هَذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ ﴿۵۰﴾
مکارم: اين همان چيزي است كه پيوسته در آن ترديد ميكرديد.
کلمات کلیدی:درخت زقوم،اب جوشان،جهنم،گناهکار |
مدیر تالار |
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: Moderator, students, member تاریخ عضویت: 1391/07/12 ارسالها: 27
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
آیات 43-50
درخت زقوم!
در اين آيات توصيف وحشتناك و تكان دهندهاى از عذابهاى دوزخى منعكس شده كه بحث آيات قبل
را در مورد يوم الفصل و روز رستاخيز تكميل مى كند.
مى فرمايد : درخت زقوم ... ( ان شجرة الزقوم).
غذاى گناهكاران است ! ( طعام الاثيم ) .
اينها هستند كه از اين گياه تلخ و بد بو و بد طعم و كشنده مى خورند.
زقوم به طورى كه در تفسير آيه 62 سوره صافات نيز گفتيم به گفته مفسران و اهل لغت نام گياهى
تلخ و بد بو و بد طعم است كه داراى برگهاى كوچكى است و در سرزمين تهامه از جزيرة عرب مى رويد
و مشركان با آن آشنا بودند ، گياهى است كه شيره تلخى دارد كه وقتى به بدن اصابت كند متورم مى شود.
بعضى معتقدند كه در اصل به معنى بلعيدن و بعضى مى گويند به معنى هر نوع غذاى تنفرآميز دوزخيان است.
در حديثى آمده است هنگامى كه اين واژه در قرآن نازل شد كفار قريش گفتند چنين گياهى در سرزمين ما
وجود ندارد ، چه كسى از شما معنى زقوم را مىدانيد ؟ در آنجا مردى از اهل افريقا بود گفت : زقوم در
لغت ما به معنى كره و خرما است ( شايد منظور او نيز استهزا بود ) وقتى ابو جهل اين سخن را شنيد
از روى سخريه صدا زد ، كنيز ! مقدارى كره و خرما بياور تا زقوم كنيم ! مى خوردند و مسخره
مى كردند ، و مى گفتند محمد ما را به اينها مى ترساند.
ضمنا بايد توجه داشت كه شجره در لغت عرب و استعمالات قرآنى گاه به معنى درخت و گاه به معنى
مطلق گياه مى آيد.
اثيم از ماده اثم به معنى كسى است كه بر گناه مداومت مى كند و در اينجا منظور كفار لجوج و
تجاوز كار و پر گناه است.
سپس مى افزايد : همانند فلز گداخته در شكم گنهكاران مى جوشد ! ( كالمهل يغلى فى البطون).
جوششى همچون آب سوزان ( كغلى الحميم).
مهل به گفته بسيارى از مفسران و ارباب لغت ، فلز مذاب و گداخته است و به گفته بعضى ديگر
همچون راغب در مفردات به معنى تفاله و دردى تهنشين شده روغن است كه چيزى است بسيار نامطلوب
ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.
حميم به معنى آب داغ و جوشان و گاه به دوستان صميمى و گرم نيز اطلاق مى شود ، و در اينجا منظور
همان معنى اول است.
به هر حال هنگامى كه گياه زقوم وارد شكم آنها مى شود ، حالت حرارت فوق العادهاى ايجاد كرده ،
و همچون آبى جوشان غليان پيدا مى كند ، و بجاى اينكه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختى و
عذاب و درد و رنج مى آفريند.
سپس مى فرمايد : به ماموران دوزخ خطاب مى شود : اين كافر پر گناه را
بگيريد ، و به ميان دوزخ پرتابش كنيد ! ( خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم)
باز به يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده مى گويد : سپس به ماموران دوزخ دستور داده
مى شود ، كه بر سر او ، از عذاب سوزان بريزيد ( ثم صبوا فوق رأسه من عذاب
الحميم).
به اين ترتيب هم از درونمى سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرا مى گيرد ، و در وسط
آتش نيز آب سوزان بر آنها مى ريزند.
و بعد از اين همه عذابهاى دردناك جسمانى مجازات جانكاه روانى آنها شروع مى شود : به اين مجرم گناهكار
سركش و بى ايمان گفته مىشود : بچش ، تو همان كسى هستى كه به گمان خود از همه قدرتمندتر و محترمتر بودى
( ذق انك انت العزيز الكريم).
تو بودى كه بينوايان را در بند و زنجير كشيده بودى ، و بر آنها ظلم و ستم
روا مى داشتى ، براى خود قدرتى شكست ناپذير و احترامى فوق العاده قائل بودى.
آرى اين تو بودى كه با آنهمه غرور هر جنايتى را مرتكب شدى ، اكنون بچش نتيجه اعمال ترا
كه در برابر چشمان تو مجسم شده است ، و همانگونه كه جسم و جان مردم را سوزاندى اكنون
درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مى سوزد.
و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد : به آنها خطاب مى شود : اين همان چيزى است كه پيوسته در
باره آن شك و ترديد مى كرديد ( ان هذا ما كنتم به تمترون).
تفسیر نمونه ج 21 ص 207
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,140
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
نكات تفسيري سوره دخان از تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
دخان : ۴۳
إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ
بي ترديد شجرة «زقوم»،۱۷ ۱۷- عنوان «شجرة زقوم» علاوه بر اين آيه، دو بار ديگر در قرآن تکرار شده است [صافات ۶۲ (۳۷:۶۲) و واقعه ۵۲ (۵۶:۵۲) ]. کتابهاي لغت زقوم را بلعيدن لقمه بسيار تلخ و کـُشنده ترجمه كردهاند، اما قرآن هيچ وصفي از آن جز آنکه زقوم طعام گناهکاران خودپرست است و در شکم آنها همچون آب جوش غليان ميكند [دخان ۴۳ (۴۴:۴۳) ] نداده است. در سوره صافات نيز اين شجره را، که ريشه در قعر جهنم دارد، فتنهاي براي ظالمان شمرده که شكوفههاي آن همچون سر ديوان زشت و هراسناک است. ظاهر اين اوصاف، تصويري است ترسناک متناسب با روح و روان آدمي، اما نه معناي «شجر» در قرآن هميشه درخت است، و نه هر طعامي از راه دهان وارد بطن انسان ميشود. شجره همان [Network] و سيستم ارتباطي پيچيدهاي است که همچون درخت، ريشه [زمينه]، بدنه [تنه اصلي]، شاخ و برگ [زير مجموعه و اعضاء] و ميوه و محصولي دارد. در قرآن از شجرة طيبه و شجرة خبيثه و شجرة ملعونه نيز ياد کرده است که سلسله مراتبي در جريانات فكري، فرهنگي، ديني و سياسي در هر جامعهاي را نشان ميدهد. در سورههاي فوقالذكر اين شجره و شبکه را در وصف ظالمان مطرح کرده است که زمينه آن عملكرد هاي عميقاً جهنمي است و محصول و بازتاب آن در جامعه ظهور شيطان صفتان ميباشد. اين ستمگران همچنانکه در دنيا آتش افروختند و دلهاي مردم را سوزاندند، خود به بازتاب اعمالشان گرفتار ميآيند.
دخان : ۴۴
طَعَامُ الْأَثِيمِ
خوراک خودپرستان است.۱۸ ۱۸- کلمة «اثم» را گناه ترجمه ميكنند، ولي با توجه به معناي اصلي کلمه که دلالت بر تنگنظري و محدوديت بينش و باور و ذهن و ظرفيت روحي ميكند، ميتوان گفت «اثم» گناهي است که از «خودپرستي»
دخان : ۴۵
كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ که همچون روغن گداخته در شکمها[ي انباشته از حرام] ميجوشد.۱۹ ۱۹- خوردن الزاماً با دهان نيست، خوردن مال يتيم [نساء ۱۰ (۴:۱۰) ]، رشوه خواري [مائده ۶۲ (۵:۶۲) ]، مال مردم خواري [توبه ۳۴ (۹:۳۴) ]، رباخواري [بقره ۲۷۵ (۲:۲۷۵) و نساء ۱۶۱ (۴:۱۶۱) ]، ارتزاق حرام از طريق دين [بقره ۱۷۴ (۲:۱۷۴) ] و ميراث خواري [فجر ۱۹ (۸۹:۱۹) ] نيز خوردن است. آنهايي که در دنيا اين چنين ارتزاق ميکنند، در آخرت نيز از نتيجه همين خوردنهاي باطل تغذيه خواهند کرد. بطن هر چيز، همان باطن و ذات آن است. اينکه در قرآن آمده است، خورندگان مال يتيم، آتشي را در دل خود ميخورند، منظور باطني ساختن اين ستم در وجود خودشان است و گرنه بديهي است که هر چه ميخوريم در شکم ميرود! در ضمن آيات متعددي باطن را مقابل ظاهر مطرح كرده است [انعام ۱۲۰ (۶:۱۲۰) و ۱۵۱ (۶:۱۵۱) ، اعراف ۳۳ (۷:۳۳) ، حديد ۳ (۵۷:۳) و ۱۳ (۵۷:۱۳) ، لقمان ۲۰ (۳۱:۲۰) ].
دخان : ۴۷
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِيمِ او [=فرعون صفت خودپرست] را بگيريد و به ميان دوزخ درافکنيد!
دخان : ۴۸
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ آنگاه از عذاب آب جوشان بر بالاي سرش بريزيد.۲۰ ۲۰- تمثيلهاي تهديد آميز آيات ۴۳ تا ۵۰ اين سوره عليه مجرمين فوقالعاده شديد است، بهگونهاي که برخي ميگويند چگونه ممکن است پروردگار مهربان که به صفت رحمانيت ستوده شده، چنين عذابهاي وحشتآور غير قابل تصوري را درباره بنده خطا کار خود اعمال کند؟ آيا اينها تهديدي لفظي است يا بيان حقيقتي واقع شدني!؟ اولا با توجه به آيات قبلي [۱۷ تا ۳۳] که دربارة «فرعون» و به اسارت گرفتن بنياسرائيل و ظلم و ستم مثالزدني اوست، ميتوان گفت چنين تهديدها و سرنوشتي متوجه فرعونهاي روزگار است. به خصوص آيه ۴۹ که گفته ميشود: «بچش که تو همان ابر قدرت ستايش شدهاي»، ثانياً همه اين تعابير در قالب درک و فهم، فکر و فرهنگ و ظرفيت زبان مردم و زمانه نازل شده است و بديهي است براي تهديد يا تشويق مردم قبايلي ۱۴ قرن قبل و برحذر داشتن آنان از جهل و جور و جنايت، جز به زبان زمانه سخن گفتن چارهاي نبوده است. و گرنه حقيقت اين عذابها و همچنين وعدههاي بهشت همواره، تا تحقق آن در آينده، براي همه آدميان در پرده ابهام خواهد ماند.
دخان : ۴۹
ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ بچش! که تو [برحسب ادّعايت در دنيا] همان شکست ناپذير مورد احترامي!۲۱ ۲۱- معناي عزيز، شکست ناپذيري و ابر قدرتي است. کريم هم دلالت بر احترامات ظاهري ميکند. چيزي شبيه «آریامهر» که کرامت شاه را به خورشيد نژاد آريايي تشبيه کرده بودند. همين سخن را در روزگار ما ملتهاي عصيان و انقلاب کرده با صدامها، قذافيها، مبارکها و... تجربه کردهاند.
دخان : ۵۰
إِنَّ هَذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ اين همان [سرنوشتي] است که [يک عمر] در مورد آن [با مؤمنين] مجادله ميکرديد.۲۲ ۲۲- «مِرَاءً» به مجادله و تلاش فکري دو نفر براي غلبه بر يکديگر در موضوعي که طرفين، يا يکي از آنها علم درستي از موضوع مورد بحث ندارد و بر تصورات و اوهام خود تکيه ميکند، گفته ميشود. اين کلمه ۲۰ بار در قرآن، و عمدتاً دربارة قيامت، به کار رفته است. مريه، مردّد بودن و امتراء و ممارات مجادله در چيزي است كه شناختي دربارة آن وجود ندارد.
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.