رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 422
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
اولم يروا انّا خلقنا لهم مما عملت ايدينا انعاما فهم لها مالكون (71)
و ذللناها لهم فمنها ركوبهم و منها ياكلون (72)
و لهم فيها منافع و مشارب افلا يشكرون (73)
و اتخذوا من دون اللّه آلهه لعلهم ينصرون (74)
لا يستطيعون نصرهم و هم لهم جند محضرون (75)
فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرّون و ما يعلنون (76)
اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين (77)
و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحى العظام و هى رميم (78)
قل يحييها الّذى انشاءها اوّل مرة و هو بكل خلق عليم (79)
الّذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون (80)
او ليس الّذى خلق السموات و الارض بقدر على ان يخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم (81)
انما امره اذا اراد شيا ان يقول له كن فيكون (82)
فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون (83)
ترجمه از تفسیر المیزان
مگر نمى بينيد كه براى انسان از آنچه دست قدرت ما درست كرده حيواناتى آفريديم كه مالك آن شده اند (71).
و حيوانات را براى ايشان رام كرده ايم كه هم مركوبشان است و هم از آن مى خورند (72).
و از آن سودها و نوشيدنى ها دارند، پس چرا باز هم سپاس نمى گزارند (73).
غير از خدا خدايانى گرفتند تا شايد يارى شوند (74).
بت ها نتوانند ايشان را يارى كنند و ايشان سپاه احضار شده آنهايند (75).
گفتارشان تو را ا ندوهگين نكند چرا كه ما آنچه را پنهان كنند و آنچه را عيان سازند مى دانيم (76).
مگر انسان نمى بيند كه ما او را از نطفه اى آفريديم ؟ چطور با وجود اين دشمنى آشكار شده است (77).
براى ما مثلى زده و خلقت نخستين خود را فراموش كرده مى گوید: چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را در عين اينكه پوسيده است زنده مى كند؟ (78).
بگو همان خدايى كه بار اول آن را بدون الگو ايجاد كرد دوباره زنده اش مى كند و او به همه مخلوقات دانا است (79).
آن خدايى كه براى شما از درخت سبز آتش پديد آورد پس شما از آن آتش مى افروزيد (80).
آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده نمى تواند مانند آن بيافريند؟ چرا، و او آفريدگار داناست (81).
كار او وقتى چيزى را اراده كند فقط همين است كه بدو بگويد: باش پس وجود يابد (82).
منزه است آنكه سلطنت همه چيز به دست اوست و به سوى او بازگشت مى يابيد (83).
كلمات كليدي: ملك ملكوت انسان خلقت ياسين فيكون ویرایش بوسیله کاربر 1403/09/07 09:05:17 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
1 کاربر از admin برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
alaie در تاریخ 1395/11/24
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
بنام خدا
ایات این صفحه غالبا بربیان قدت خداوند و ارایه مثالها و شواهدی از این قدرت است.
ایات 71-73:قدرت و رحمت خدا در افرینش حیوانات و رام کردن انها برای انسانها که اسفاده های متفاوتی از حیوانات می کنند.
ایات 74-75:بیان بی قدرتی سایر معبودان
ایه 76:دلداری پیامبر
ایات 77-81:بیان شواهدی دیگر که به انسانها بفهماند خدا بر زنده کردن مردگان قادر است
از جمله این شواهد:خلقت اولیه انسانها و سخت تر نبودن افرنش دوباره نسبت به خقت اولیه،افرینش اسمانها
وزمین؛پدید اوردن اتش از درخت سبز
ایه 82:بیان نحوه متفاوت اعمال قدرت خداوند که کن فیکون می کند.هرگاه
اراده کند،موجودی باشد،موجود میشود.
ایه 83:این خداوندیکه مالکیت همه چیز از ان اوست ، به سوی او برگردانده میشویم شایسته تسبیح است.
|
1 کاربر از ali برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
alaie در تاریخ 1395/11/24
|
|
رتبه: Newbie
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/30 ارسالها: 7
2 تشکر دریافتی در 2 ارسال
|
بسمه تعالی در بخشی از این آیات قرآن کریم درباره مشرکان این گونه میفرماید که آنها به غیر از خداوند یکتا، خدایان دیگری را اتخاذ می کنند که آنها را یاری کنند. ولی قرآن در ادامه می فرماید آنها کمترین کمکی به آنها نخواهند کرد . از این آیه به نظر میرسد انسان در مسیر زندگی خود به اشتباه افراد و یا چیزهایی را موثر بر سعادت خود می داند و فکر میکند که آنها می توانند او را در مسیر زندگی یاری کنند ، در حالیکه مبتنی بر این آیات این اشتباهی بیش نیست و آنها کمترین کمکی هم به انسان نخواهند کرد و آنکه مؤثر است و چون اراده کند کارها انجام میشود وجود خداوند یکتا و قادر است .
|
1 کاربر از sadeghjani برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
alaie در تاریخ 1395/11/24
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره یس
در این سوره خداوند دارد نکوهش میکند که اینها چرا به این حقایق واضح توجه نمیکنند؟ از جمله اینکه خداوند اینقدر قدرت دارد (که در آیات 79 و 80 و 81 به آن اشاره کرده) و آنقدر قدرت دارد که اگر بخواهد چیزی انجام شود برایش کافی است که بگوید باش و آن موضوع انجام میشود و هیچ چیز برایش مشکل نیست.
کُن فیکون
موضوع آیه 82 با توجه به لیست ترتیب نزول و آنچه تاکنون دیده¬ایم، جدید، و یکی از آیات شاخص در کل قرآن کریم است. توضیح آن بطور خلاصه این است که وقتی خداوند اراده ایجاد امری را کند می¬فرماید «باش» و آن «می¬شود» منتها مراحلی وجود دارد. از صدور کلمه «باش» تا «بودنِ» آن چیز اتفاقات لازم در طول زمان و در عرصه مکان می¬افتد. خلاصه اینکه فرمان «باش» مثلاً مانند فشار دادن کلید استارت در «نرم¬افزار» است، و پروژه «بودنِ» آن امر در «عالَمِ سخت¬افزار»ی شروع می-شود و سپس در ظرف زمان و مکان، تحقق می یابد.از تفسیر مهندس گنجه ای ویرایش بوسیله کاربر 1399/04/05 10:28:19 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره یس مُلک و ملکوت
موضوع آیه 83 نیز ، با توجه به لیست ترتیب نزول جدید است. تصور کنید امروز یک جراح در دفتر کارش نشسته ودارد یک بیمار را در آنسوی دیگر دنیا جراحی می¬کند. در آن طرف روباتی هست که از طریق شبکه به کامپیوتر دفتر جراح وصل است و این جراح روی مونیتور خویش اشاره¬هائی می¬کند و آن روبات آن اشاره¬ها را دریافت کرده و بصورت عمل جراحی روی بدن آن بیمار انجام می¬دهد. آن اطاق جراحی و آن بیمار و آن روبات و آن مجموعه، مثالی برای «عالم مُلک» است و این دانشمند و اتاق او و شبکه کامپیوتری، و سیستم های پیچیده ای که سبب ممکن شدن این موضوع میشود مثالی برای عالم ملکوت است. البته این را هم بدانید که مثال¬ها یک مطلبی را به ذهن نزدیک می¬کنند اما ذهن را درباره مسائل زیادی به اشتباه می¬اندازند، و معاذالله که خواسته باشیم بگوئیم که رابطه ملکوت و ملک اینقدر ساده باشد و خداوند را در حد آن جراح که با وسائلی کار می¬کند و اگر آن وسائل نباشد نمی¬تواندکارکند، محدود کرده باشیم.
از تفسیر اقای جمال گنجه ای سوره یس
مراد از ((ملكوت (( آن جهت از هر چيزى است كه رو به خداست ، چون هر موجودى دو جهت دارد، يكى رو به خدا، و يكى ديگر رو به خلق . ملكوت هر چيز آن جهتى است كه رو به خدا است ، و ملك آن سمت رو به خلق است ممكن هم هست بگوييم : ملكوت به معناى هر دو جهت هر موجود است ، و آيات زير هم بر همين معنا حمل مى شود، ((و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الاءرض و ليكون من الموقنين (( و ((و لم ينظروا فى ملكوت السموات و الأرض (( و ((قل من بيده ملكوت كل شى ء((.
و اگر فرموده ملكوت هر چيزى به دست خداست ، براى اين است كه : دلالت كند بر اينكه خداى تعالى مسلط برهر چيز است ، و غير از خدا كسى در اين تسلط بهره و سهمى ندارد. و برگشت معنا در آيه ((فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى ء(( به اين است كه : خدا از استبعادى كه مشركين در مسأله معاد مى كنند، منزه است ، چون مشركين غافلند از اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا و در قبضه قدرت اوست .
و جمله ((و اليه ترجعون (( خطاب به عموم مردم است ، چه مومن و چه مشرك ، و هم بيان نتيجه اى است از بيان سابق بعد از تنزيه خدا.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 174
ویرایش بوسیله کاربر 1399/04/05 10:24:06 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره يس: نكات تفسيري سوره يس
آيه75
معناى جمله : وهم لهم جند محضرون كه درباره احضار مشركين و آلهه شان در قيامت است
و در جمله ((و هم لهم جند محضرون (( ظاهر عبارت مى رساند كه ضمير اول به مشركين ، و ضمير دوم به آلهه برمى گردد. و مراد اين است كه : مشركين لشكريان آلهه هستند؛ چون از لوازم لشكرى بودن ، تبعيت و ملازمت است ، و مشركين خود را تابع آلهه مى دانستند؛ نه آلهه را تابع خود.
پس نمى شود گفت : آلهه براى مشركين جند و لشكر هستند. و مراد از اينكه فرمود: ((محضرون : حاضر خواهند شد(( اين است كه : مشركين را در روز قيامت حاضر خواهند كرد تا كيفر شرك خود را بچشند. همچنان كه خداى تعالى در جاى ديگر همين معنا را فرموده : ((و جعلوا بينه و بين الجنة نسبا و لقد علمت الجنة انهم لمحضرون (( و نيز فرموده : ((و لولا نعمه ربى لكنت من المحضرين (( و حاصل معناى آيه اين مى شود: آلهه اى كه مشركين براى خود، خدا گرفته اند نمى توانند ايشان را يارى كنند.
اين مشركين تابع و پيرو آلهه شدند و مطيع آنها گشتند، و در نتيجه در قيامت كه آلهه احضار مى شوند آنها نيز احضار خواهند شد.
اما اينكه بعضى گفته اند: معنايش اين است كه مشركين خود را لشكر آلهه مى دانند و در دنيا از آلهه دفاع مى كنند. و يا آن كه : آلهه براى مشركين لشكريانى هستند كه براى عذاب مشركين در روز قيامت احضار مى شوند؛ چون در آن روز آلهه آتشگيره آتشى هستند كه مشركين با آن عذاب مى شوند، و يا چون بايد به مشركين فهمانده شود كه اين آلهه همانهايند كه شما اميد يارى از آنها داشتيد و امروز هيچ قدرتى بر نصرت شما ندارند، و يا براى اينكه مشركين را از شفاعت آلهه نااميد كنند، لذا آلهه را براى عذاب آنان احضار مى كنند تا مشركين بفهمند كه آلهه قدرت بر يارى و شفاعت ندارند. معانى بيهوده اى است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 165
معنای کن فیکون و نحوه اراده خداوند
در كافى به سند خود از صفوان بن يحيى روايت آورده كه گفت : به حضرت ابى الحسن (عليه السلام ) عرضه داشتم : درباره اراده خدا و خلق كردنش ، چيزى بفرما مى گويد: آن جناب فرمودند: اراده در ما مخلوقات به معناى ضمير و خواست باطنى است كه به دنبال آن فعل از ما سرمى زند، و اما اراده در خداى تعالى به معناى ايجاد و احداث فعل است نه غير آن ، براى اينكه : خداى تعالى احتياج به تروى و تفكر قبلى ندارد، او مثل ما نيست كه قبل از هر كار نخست تصميم بگيرد و سپس در طرز پياده كردنش فكر كند اين گونه صفات در خداى تعالى نيست و از خصايص مخلوقات است .
پس اراده خدا همان فعل است نه غير، به آن فعل مى گويد: ((باش (( و آن فعل وجود پيدا مى كند، اينهم كه گفتيم ((مى گويد(( گفتن با تلفظ و نطق به زبان نيست ، و تصميم و تفكر ندارد، و همان طور كه خودش كيفيت ندارد، فعل او نيز كيفيت ندارد
رد گفتار بعضى كه "كن: در انما امره اذا اراد شیئا.. را از مقوله لفظ دانسته اند
فساد گفتار بعضى از مفسرين به خوبى روشن مى گردد، كه گفته اند: ((از ظاهر آيه برمى آيد كه در ايجاد هر موجودى لفظى در كار است ، و آن لفظ ((كن (( است كه خدا آن را مى گويد، و آن موجود هستى به خود مى گيرد و بيشتر مفسرين سلف هم همين را گفته اند، و چون شوؤ ن خداى تعالى ماوراى فهم بشرى است ، لذا توصيه مى كنيم كه اصلا در اين مقوله سخنى نگوييد و خصومت نكنيد((.
وجه فساد آن اين است كه : درست است كه شوون خداى تعالى ماوراى فهم بشرى است ، و ليكن اين حقيقت نبايد باعث شود كه به كلى حجت هاى عقلى و قطعى باطل گردد، براى اينكه اگر بنا باشد حجت هاى عقلى بى اعتبار شود، ديگر اعتبارى براى اصول معارف دينى باقى نمى ماند و راهى نداريم براى اينكه به دست بياوريم كه قرآن كتابى آسمانى است ، و معارفى كه آورده همه صحيح و درست است . آيا جز اين است كه اين مطالب همه با حجت هاى عقلى اثبات مى شود؟
و مگر جز اين است كه حجيت خود كتاب و سنت و هر دليل ديگر با عقل اثبات مى شود؟ آن وقت چگونه ممكن است يك آيه از قرآن و يا يك حديث حجيت عقل را كه اثبات كننده حجيت آن است از كار بيندازد و بى اعتبار معرفى كند؟ هرگز ممكن نيست ؛ چون در اين صورت آن آيه و آن حديث قبل از ابطال حجيت عقل ، حجيت خودش را ابطال كرده .
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 172
ویرایش بوسیله کاربر 1399/04/05 10:18:48 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و تفسير سوره ياسين
آيه 81 ـ "ان يخلق مثلهم" بيانگر آفرينش مثلهاى انسان هاست كه در جاى جاى قرآن همين تعبير تكرار شده، و مثل در اين موراد به معنى همانند و شكل بدنهاى انسانهاست، بدين معنى كه خدا اين بدنهاى خاك شده را به مانند چهره هاى نخستينشان باز مى گرداند، و نه آنكه اعاده معدوم كند، يعنى عين چهره هاى گذشته را مجدداً بيافريند، بلكه مواد جسمانى انسانها همان مواد است، ولى چهره اى جديد با همين مواد آفريده مى شود،
و بر حسب روايتى از امام صادِ(عليه السلام) در معنى آيه "و قالوا أاذا ضللنا فى الارض ءَانا لفى خلق جديد" شخصى از حضرتش پرسيد كه آن چهره قديم گذشته بود، چهره جديد چه گناهى دارد؟ حضرت خشتى را بر گرفت و آنرا خرد كرد و سپس به حالت اولش آورد و فرمود "هى هى و هى غيرها" اين همان خشت و هم غير آن است، همان است در اجزاى اصلى جسمانيش، و غير آن است در شكل و هماننديش، اينجا هم اين اَشكال بدنها نيستند كه اعمالى زشت يا زيبا كرده اند، بلكه خود بدنهايند در اين چهره ها كه به دستور ارواحشان چنين و چنان كرده اند، خود ارواح بى كم و كاست، با اجزا اصلى مكلفان در چهره جديد همسان با چهره هاى نخستين شان در رستاخيز به ميان خواهند آمد.
آيه 83 ـ اينجا "بيده ملكوت كل شى" كه حقيقت هر چيزى به دست اوست، به معناى دست علم و قدرت است، كه همانگونه كه چهره ظاهرى و آشكار هر چيزى در دست اوست، ملكوت و حقيقت آنها نيز بدست او مى باشد. «ملكوت» داراى سه زاويه است، زاويه عمومى در رابطه با كل مكلفان مى باشد كه واجب است هر چه بيشتر و دقيق تر در حقيقت موجودات بنگرند تا فقر ذاتى آن ها را بخوبى دريابند، و اين خود بخش نخست از ملكوت آفريدگان است، كه در دسترس كل مكلفان و مورد مأموريت آنان مى باشد، چنانكه آياتى مانند (7:185) بيانگر آن است.
بخش دوم ملكوتى بالاتر و والاتر است كه در اختصاص اراده و وحى ربانى مى باشد چنانكه "و كذلك نرى ابراهيم ملكو السموات و الارض" (6:75) و بخش سوم ـ چنانكه در آيه مورد بحث آمده ـ حقيقت صد در صد آفريدگان است، كه از نظر علم و قدرت ويژه حضرت اقدس الهىI مى باشد و احدى را بهره اى از اين ملكوت آخرين نسبت به هيچ آفريده اى هرگز نيست، چنانكه آياتى هم مانند (23:88) آن را تبيين كرده است.
تفسیر فرقانویرایش بوسیله کاربر 1399/04/10 10:20:45 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
خلاصه تفسير سوره يس از تفسير تسنيم ايت الله جوادي املي
﴿ امر خدا به مطيع بودن حيوانات در برابر انسان و لزوم شکرگزاري از آن﴾ فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ﴾ ما اينها را آفريديم تا نيازهاي شما را برطرف كنند و اينها را هم «ذلول» و نرم قرار داديم؛ شما ميبينيد که يك قطار شتر را يك كودك می تواند افسارش را بگيرد و حركت دهد، فرمود ما اينها را «ذلول» و نرم و مطيع شما قرار داديم كه مشكلات شما را حل كند. اين اسبهاي وحشي كه هنوز رام نشدند آنها را ميبينيد که اگر اين اسبها هم مثل آنها بودند هرگز قابل استفاده نبودند؛ فرمود ما اينها را براي شما «ذلول» و نرم و آرام كرديم ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ﴾، از گوشت گاو و گوسفند استفاده ميكنيد, از باربري و سواري اسب و استر استفاده ميكنيد ﴿وَ لَهُمْ فيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ﴾ چرا شاكر نيستند؟!
﴿اخبار قرآن به ناسپاسي انسان با بت پرستي و عذاب اُخروي آن ﴾ فرمود اين همه نعمتها را ما آفريديم آنگاه اينها به سراغ بتها ميروند كه خودِ اينها و خود آن بتها را ما در قيامت همهشان را براي پاسخگويي احضار ميكنيم ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ به اميد اينكه از كمك آنها بهره ببرند ﴿لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ﴾، اما ﴿لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَهُمْ﴾ اين بتها نه تنها مشكل آنها را حل نميكنند، مشكل خودشان را هم حل نميكنند ﴿وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾؛ عابد و معبود همهشان در صحنه قيامت ميآيند اين بت و بتپرست، همه در صحنه قيامت براي پاسخگويي در يك ستاد احضار ميشوند، بعد به وجود مبارك حضرت ميفرمايد: شما غمگين مباش، اين حرفها در عالَم زياد است و پيروزي از آنِ شماست
﴿ امر به تحمل و محزون نشدن از تهمتهاي گوناگون مشركان ﴾ فرمود: ﴿فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ﴾ حرفها و تهمتهاي گوناگون و روزانه اينها شما را محزون نكند، براي اينكه ما ميدانيم آنها چه چيزي در درون دارند و چه چيزي آشكار كردند، نه آن اسرار درونيشان كارساز است كه مشكلي را براي آنها حل كند و نه آنچه در علن و آشكار بيان كردند ميتوانند با آن عليه نظام شما كاري انجام دهند. از اين به بعد شروع ميكنند به بحث معاد و آن بحث رسمي و مهمّ معاد كه ﴿اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾ در آن هست.
﴿ تنبّه همراه با تحقير انسان با يادآوری آفرينش اوليه او﴾ مطلب بعدي آن است كه همانطوري كه در جلسات قبل ملاحظه فرموديد اين تعبير ﴿أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ﴾ تنبّه دادن به آن آفرينش اول است، با نكره آن هم تنوين تحقير كه بالأخره انسان نطفهاي بيش نبود که حالا زبان در آورده و ميگويد چه كسي ميتواند انسان مرده را زنده كند؟! خصم و خصيم ما شده است ﴿أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ﴾ و به تعبير جناب زمخشري از اين اشكال يا نقد او به صورت افسانه ياد كرد؛ فرمود حالا براي ما افسانهسرايي ميكند ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ ديگر نميفرمايد او اشكال ميكند, نقدي دارد, شبههاي دارد، ميفرمايد اينها نقد و شبهه و اشكال نيست، اينها افسانه است. شما در قدرت بيانتهاي الهي غرق هستيد، درباره چه چيزي داريد اشكال ميكنيد؟ ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ آن مَثل و افسانه چيست؟ اين است كه خودش را فراموش كرده است، اگر خودش را فراموش نميكرد كه چنين حرفي نميزد؛ اين ميگويد چگونه خدا انسان مرده را زنده ميكند؟ ميفرمايد به مرحلهاي رسيديد كه اصلاً قابل ذكر نبوديد همان ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْني﴾ كه آن اصلاً قابل ذكر نيست، فرمود: ﴿هَلْ أَتي عَلَي الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾؛ حالا شيء بود به نام نطفه، اما قابل ذكر نبود. ما اين چيزي كه ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾ اين را آورديم به صورت انسان در آورديم; حالا چون خَلق خودش را فراموش كرده براي ما افسانهسرايي ميكند و ميگويد چه كسي ميتواند انسان را ايجاد كند؟ شما خودتان را فراموش كرديد! ﴿وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ﴾؛ اين ﴿رَميمٌ﴾ هم همانطور كه ملاحظه فرموديد اسم است، نه فعيل به معني فاعل و نه فعيل به معني مفعول؛ لذا مؤنث ذكر نشده است، با اينكه ضمير ﴿هِيَ﴾ مؤنث است .فرمود در جواب اينها بگو ﴿قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ همان كسي كه بار اول اين «لا شيء» بود و هيچ نبود او را ايجاد كرد، الآن كه «شيء» است و ذرّات او در عالَم پراكنده است يقيناً ميتواند اين را ايجاد كند، پس اين مشكلي نيست. اگر بگوييد ذرّات او در عالَم پراكنده است، بله ما هم قبول داريم که پراكنده است، اما نسبت به علم نامتناهي ذات اقدس الهي كه پراكندگي ندارد! قدرتش از اين راه ثابت است كه او ليس تامّه را كانَ تامّه كرد و علمش از اين جهت است كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ است، اگر قدرتش با آن بيان ثابت ميشود و علمش هم با اين ثابت ميشود، ديگر شما چرا افسانهسرايي ميكنيد؟ ﴿الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ﴾
﴿ نمونه ای از قدرت الهی در ايجاد جرقه و آتش از درخت سبز مَرَخ و عفار﴾ نمونهاي ذكر ميكند و بعد به كيفيت معاد ميپردازد؛ آن روزها كه نه فندك بود و نه كبريت، مانند اينها چيزي نبود، دامدارها و غير دامدارها حتي در روستاها و شهرها از همين درختهاي «مَرخ» و «عَفار» استفاده ميكردند؛ اين دو درخت نظير درخت توت نَر و ماده, نخل نر و ماده آنها هم نر و ماده هستند «مَرخ» نر است, «عَفار» ماده است؛ شاخهاي را از «مَرخ» قطع ميكنند و شاخهاي را از «عَفار» قطع ميكنند، آن مرخ را بالا نگه ميدارند و اين عفار را پايين نگه ميدارند، اينها را به هم ميمالند جرقّه توليد ميشود؛ ميفرمايد از طرفي درخت تازهاي را قطع كرديد كه قطره آب از آن ميچكد، اينكه چوب خشك نيست، اين درخت تازه است الآن هم قطرههاي آب در درون آن هست؛ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نه درخت خشكيده كه بگوييد حالا گرم شده است، ولي اين شاخه «مَرخ» را وقتي با «عَفار» ميماليد جرقّه توليد ميشود؛ چنين خدايي ميتواند اين ذرّات را جمع كند، شما چه مشكلي داريد؟! اين مَثلي است براي آنها كه محلّ ابتلاي آنها بود و كاملاً در دسترس آنها بود، امروز هم معجزه و آيت الهي است. شما درختي سبز كه هنوز قطرات آب در آن هست ، را مشتعل ميكنيد, زندگيتان را با روشن کردن آتش تأمين ميكنيد، اين را كه ميبينيد؛ حالا که اين شد.
﴿يادآوری قدرت الهی در آفرينش مجموعه سپهری دال بر توان احيای مردگان﴾ ﴿أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ﴾ ـ اين همان استدلال سوره مباركه «مؤمن» است؛ـ آن كسي كه كلّ اين نظام را آفريد و بعد هم در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾؛ اگر آن نظام سپهري سنگينتر و قويتر است كه ميليونها ستاره هستند هنوز كشف نشده. بنابراين اين خدا كه اين مجموعه را آفريد يقيناً ميتواند انسان را مجدّداً بيافريند ﴿أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾. ﴿ تبيين دو دسته از آيات دال بر احيای مثل انسان در قيامت ﴾ حالا ميرسيم به كلمه «مِثل»؛ در جريان «مِثل» چند طايفه آيات در قرآن كريم هست. بخشي از ايات است كه سخن از «مِثل» است ﴿عَلي أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ و در بخشهايي از آيات قرآن دارد كه خود انسان را ما زنده ميكنيم نه مِثل او. بنابراين «فالبحث في مقامين»: در يك مقام بررسي آياتي است كه ميگويد آنچه در معاد ميآيد مثل آن است كه در دنيا بوده است و مقام ثاني بررسي آياتي است كه ميگويد مانند اوست نه مثل او؛ در اين آيه سوره مباركه «يس» دارد آنچه ما در قيامت ميآوريم «مِثل» اين است و نه عين اين ﴿عَلي أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾. در سوره مباركه «واقعه» فرمود ما ميتوانيم امثال اينها را تبديل كنيم ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ ٭ عَلي أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ﴾. اين تماثل برابر اينگونه از طايفه آيات نشان ميدهد آنچه در معاد است مثل بدن دنياست نه عين آن; از طرفي هم در بخشهايي از قرآن كريم دلالتش به طور شفاف و روشن است كه به عين انسان برميگردد نه مثل او؛ فرمود ما خود او را زنده ميكنيم، سخن از مِثل نيست؛ ما افرادي را كه در دنيا مُردند عين آنها را ميتوانيم برگردانيم و زنده كنيم. آيه 33 سوره مباركه «احقاف» اين است: ﴿أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلي أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتي﴾ خود آن موتا را احيا كند نه امثال آنها را خلق كند يا آنكه فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ﴾؛ يعني شما را، نه مثل شما را⃣
﴿سرّ طرح خلقت اوليه انسان در پاسخ به منکران معاد﴾ سرّ اينكه قرآن ـ چه در سوره «نحل» و چه در سوره «يس» ـ ميفرمايد ما انسان را از نطفه قرار داديم ﴿فَإِذا هُوَ خَصيمٌ﴾ براي اينكه او به اين اصل خود که برگردد چنين خصومتي ندارد، نه تنها در سوره مباركه «يس» كه محلّ بحث است، در اوايل سوره «نحل» هم آنجا هم دارد ما او را از نطفه خلق كرديم او الآن براي ما اظهار خصومت ميكند؛ گاهي ميفرمايد اينها در برابر خدا كه ايستادند، چون ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ هستند ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا﴾ كه اين «لُد» جمع «ألَد» است اينها خيلي «لدود» و «عنود» هستند، براي اينكه در برابر ذات اقدس الهي خلقت خودشان را فراموش كردند و حالا دارند اعتراض ميكنند كه چگونه ميشود مُرده را شما زنده كنيد؟ بنابراين اينها استبعاد دارند نه استحاله, ﴿ فرق بين امر و خطاب تكويني و اعتباري ﴾ ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً﴾ ميخواهيد ببينيد چطور زنده ميكند؟ وقتي ذات اقدس الهي چيزي را كه نبود ايجاد كرد حالا كه بود و پراكنده است آن را يقيناً ايجاد ميكند، شما مشركين مشكلتان چيست؟ امر الهي دو قسم است: يك امر «بلاواسطه» است و يك امر «معالواسطه»; آن امر «معالواسطه» هم دو قسم است يا تكوين است يا تشريع, امر «بلاواسطه» كه يقيناً تكوين است منتها ميماند اين دو مطلب: يكي اينكه فرق اساسي اين امر تكويني كه ﴿كُنْ﴾ خطاب است، با امر اعتباري چيست؟؟؟ دوم اينكه خطاب به معدوم معنا ندارد. درباره مطلب اول فرق اساسي خطاب تكويني و خطاب اعتباري آن است كه در خطاب تكويني مخاطب فرع بر خطاب است؛ يعني اول «كُن» است بعد «يكون» يافت ميشود؛ لذا با «فاء» تفريع فرمود ما كه گفتيم «كُن» مخاطبِ ما «يكون» ميشود. اين تخلّل «فاء» براي آن است كه ثابت كند مخاطب, فرع خطاب است. در خطابهاي اعتباري روشن است كه خطاب فرع بر مخاطب است، تا مخاطبي نداشته باشيم كه نميتوانيم با او گفتگو كنيم
﴿ بررسي چگونگي موجود شدن اشيا با امر به «كُن»﴾ حالا مطلب بعدي آن است كه فرمود شأن خدا ـ اين «امر» يعني شأن كه جمع آن امور است نه اوامر ـ اين است كه با اراده كار ميكند. در بيانات نوراني حضرت امير است كه نه اينكه خدا به موجودي بفرمايد «كُن» او شود «يكون»؛ «كُن»ي در كار نيست، لفظي در كار نيست. فرمود: «إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ» حرفِ خدا كار خداست، نه اينكه خدا ميفرمايد «كُن» تا ما بگوييم اين خطاب, فرع مخاطب است يا مخاطب, فرع خطاب است، اين براي توجيهات ابتدايي است «كُن» در كار نيست فرمود: «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ» كلمه نيست, لفظ نيست تا جايي كسي آن را بشنود, صدايي, آهنگي, نوايي و اينها را توليد كند نيست «إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ»؛ همين كه اراده كرد تا يافت شود، يافت ميشود؛ مثل اينكه ما اگر اراده كرديم يك قطره آب يا دريايي يا نهري يا بحري در ذهن ما ايجاد شود، ميشود. با اراده ما كار ميكنيم، نه اينكه به آن نهر يا بحر بگوييم «كُن» او شود «يكون ﴿جريان آفرينش حضرت آدم و عيسي(عليهما السلام) مصداق خطاب به امور تكويني﴾ مهمتر از همه جريان آفرينش حضرت عيسی و همچنين جريان آفرينش حضرت آدم است. يك سلسله كارهايي را ذات اقدس الهي با تدريج بيان ميكند، نه اينكه تدريجاً كار كند؛ گيرنده به تدريج ميگيرد. اصل كار را ذات اقدس الهي آنطور كه در سوره مباركه «قمر» آيه پنجاه آمده، فرمود كار ما يك لحظه است ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾؛ ما با يك چشم به هم زدن كار ميكنيم؛ ولي گيرنده اگر مجرّد باشد كه دفعتاً ميگيرد, اگر مادي باشد كه تدريجاً ميگيرد كه در ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ميگيرد. در جريان آفرينش حضرت عيسي يا جريان آفرينش حضرت آدم(سلام الله عليهما) اين مثالها را ذكر ميكند؛ آيه 59 سوره مباركه «آلعمران» اين است ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ كه حضرت آدم را اول از خاك آفريد ﴿ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ از خلقت مادي و بدنی به ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ ياد نكرد اين ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ بخش امر ميشود. بدن را فرمود ما از خاك خلق كرديم، وقتي نوبت به روح كه رسيد گفتيم ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾. معلوم ميشود آن بخش مجرّد با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ حل ميشود و آن بخش مادي با خَلق حل ميشود كه بعضيها خواستند بگويند ﴿أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ﴾ ناظر به اين است كه بخش مادي بخش خلقت است و بخش مجرّد, بخش عالم امر است⃣
﴿ تبيين آيات دال بر مُلك و ملكوت اشيا و تعريف آن ﴾ فرمود: ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. عالم دو قسم است: بخشي عالَم مُلك است كه ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾ آن «سماوات» و «أرض» است .و يك قسمت هم ملكوت است كه ملكوت، باطن اين عالم است. درباره ملكوت در سوره مباركه «انعام» فرمود ما ملكوت هر چيزي را نشان حضرت ابراهيم دادهايم؛ در سوره مباركه «انعام» آيه 75 اين است ﴿وَ كَذلِكَ نُري﴾ كه با فعل مضارع كه نشانه استمرار دارد كه فيض از اين طرف مستمر است و با وحدانيّت فيض هم هماهنگ است. هر چيزي زِمامي دارد, افساري دارد, يك پيشانیبندي دارد، اين پيشانیبند هر كسي ديدني نيست، اين مُلك نيست، اين ملكوت است و اين ملكوت به دست خداست. و اينجا كه «الملكوت» است ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ﴾.اسماي حسناي الهي حدّ وسط برهان قضاياي قرآني هستند، اگر در قرآن مطلبي را ذات اقدس الهي بيان كرد، كليد آن مطلب اسمي از اسماي حسناي اوست كه بازكننده آن مطلب است؛ يك جا جاي «سبّوح» است, يك جا جاي «قدّوس» است, يك جا جاي «تبارك» است. ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾ اسم «سبّوح», كليددار ملكوت «كلّ شيء» است؛ اسم «تبارك», كليددار مُلك «كلّ شيء» است؛ همه ما مُلكي داريم که با خداي تبارك در كاريم و ملكوتي داريم که با خداي سبّوح در كاريم.بدانيم آينه را به كدام طرف نگه بداريم, فرمود هر كدام شما ملكوتي داريد، اينچنين نيست كه ما بيملكوت باشيم؛ فرمود ملكوت داريد, يك; ملكوت شما به دست خداست, دو; از اين بهتر و شيرينتر؟! ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. اگر سيدناالاستاد مرحوم علامه از استادشان مرحوم آقاي قاضي(رحمة الله عليه) نقل كردند كه قلب قرآن سوره «يس» است و به مناسبت اين دو آيه است، اين اقرب به ذهن ميرسد.
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.