رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,998
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
خلاصه تفسير ايت الله جوادي املي از ايات 20 تا27 سوره يس
﴿ آمدن مردي از راه دور و ترغيب «اصحاب قريه» به پذيرش سخن مرسلين﴾
﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ رَجُلٌ﴾ معمولاً افرادي كه قدري مؤمناند در همان دوردست مدينه زندگي ميكنند. مردي با شتاب آمد او شنيد كه عدهاي آمدند ادّعاي رسالت دارند. اولاً حرف عاطفي زد كه آنها را جذب كند نفرمود «يا ايّها الرجال» يا فلان, فرمود: ﴿يَا قَوْمِ﴾اين خودش يك تعبير عاطفي است همانطوري كه انبيا هم تعبير ميكردند اين يك حرف عاطفي است كه طرف را از آن رقابت تند پايين ميآورد. بعد فرمود اينها مُرسَلاند اين كارشناس بود اگر از راه معجزه بود فهميد, غير معجزه بود فهميد, فرمود اينها مرسلاند ﴿اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾الف و لامش هم الف و لام عهد است.
﴿ آوردن دو دليل بر مرسل بودن مرسلين ﴾
بعد توضيح داد مرسَل كسي است كه لله كار بكند اينها لله كار ميكنند, حرفشان الهي باشد اينها هم حرفشان الهي است، اين دو عنصر محوري را آنها دارند؛ پس چرا شما نميپذيريد؟! ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً﴾ يك وقت است مأمور از جاي ديگر است, حقوقبگير جاي ديگر است ميگويد من از شما چيزي نميخواهم اين حقوقبگير يك مؤسسه است اما كسي كه از احدي چيز نخواهد او ميشود پيغمبر. اين ﴿لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً﴾ كه نكره در سياق نفي است يعني اصلاً از احدي اجر طلب نميكند يك; ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ نه «مَهديّون» اينها خيلي هدايت شدند اين اهتدا قويتر از هدايت است مثل اقتدار كه قويتر از قدرت است اينها مهتدياند خيلي هدايت يافتند براي اينكه حرفهايشان برهاني, معجزات هم كه خواستيد برايتان انجام دادند از راه دور هم آمدند كه شما را هدايت كنند چرا شما نميپذيريد؟! ﴿اتَّبِعُوا﴾ كسي كه اين دو عنصر محوري را دارد: از هيچ كس كمك نميخواهد اجر نميخواهد لله قيام ميكند و كمال هدايت هم دارد، خودِ من هم قبول كردم چرا قبول نكنم براي اينكه مرا به مبدأم دعوت كردند اينها مرا به معادم دعوت كردند من هم بين مبدأ و معاد راهي را بايد طي كنم.
﴿ مطابق فطرت بودن نوع دعوت انبيا سرّ پذيرش مردم﴾
مطلب ديگر اين است كه ما دو نوع دعوت داريم: يك نوع دعوت اين است كه كسي مينشيند به مردم ميگويد برويد دين را ياري كنيد اين صدا با فطرت مردم آشنا نيست و گوش نميدهند, يك صدا اين است كه كسي جلو ميافتد ميگويد مردم من رفتم بياييد، اين صدا با فطرت مردم آشناست مردم به دنبالش راه ميافتند. آنكه جلو ميرود ميگويد من رفتم بياييد دنبال او حركت ميكنند, اينكه مينشيند دستور ميدهد ميگويد برويد, كسي حرف او را گوش نميدهد انبيا هم ميگويند ما رفتيم بياييد مردم ميگويند چشم! انبيا اينطورند.
﴿ همگامي نصرت الهي با دعوت انبيا علت موفقيّت آنان﴾
براي اينكه انبيا موفق شوند ذات اقدس الهي پيشاپيش برای اينها فيض خودش را ميفرستد انبيا قبل از اُمم هستند, فيض خاصّ خدا پيشاپيش كار انبياست هر وقت پيامبري را فرستاده فوراً او را كمك كرده اگر موساي كليم بود گفت برادرم را ﴿فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ﴾, كه ﴿يُصَدِّقُنِي﴾ فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ﴾ ما تو را با برادرت كمك ميكنيم اگر جريان ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ﴾ است فوراً فرمود اينها را تكذيب كردند اما ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ بنابراين اگر كسي دستور الهي را اطاعت كند و براي دين بخواهد كار كند يا ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ﴾ است يا ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ است يا ﴿وَوَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ﴾ است اين يقيناً هست. در چنين فضايي آن مردم بتپرست بودند.
﴿تعليل حبيب نجّار در علت عبادت خدا ﴾
بعد گفت: ﴿وَ مَا لِيَ﴾ من چرا اين كار را كردم و موحّد شدم؟ براي اينكه آن كسي كه مرا خلق كرد بايد او را پرستيد ﴿وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ﴾ خدايي را كه ﴿فَطَرَنِي﴾ خدا مرا خلق كرد هر كسي من را خلق كرد بايد او را بپرستم؛ پس خدا را بايد بپرستم اين صغرا و كبرا به شكل اول براي جمله اُوليٰ, خدا مرجع من است نزد او بايد بروم, نزد او بايد حساب بدهم و نزد هر كسي كه بايد حساب بدهم بايد كه دستور او را بپذيرم پس دستور خدا را ميپذيرم چون خدا مبدأ است, برهان اول; خدا معاد است, برهان دوم; هم ﴿الَّذِي فَطَرَنِي﴾ را به صورت نتيجه ذكر فرمود و هم ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ را, اين براي اينكه آخر اين آيات با «نون» ختم ميشود ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ فرمود وگرنه مثلاً «إليه أرجع» گفته ميشود. پس مرجع نهايي هستي اوست, هر مرجع نهايي هستي را بايد پرستيد, خدا را بايد پرستيد. در سوره مباركه «انعام» از آيه سيزده به بعد، خداي سبحان به وجود مبارك پيغمبر(ص) فرمود: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً﴾ از غير خدا چه كاري ساخته است؟! حدّ وسط اول اين است كه او ﴿فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است و فاطر را بايد پرستيد من او را ميپرستم اين حدّ وسط يك برهان اين صغرا و كبرا و قياس اول؛ دوم ﴿وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ منظور از طعام, اينكه ميگويند نانِ مملكت را بايد حفظ كرد منظور از نان همان اقتصاد است نه تنها غذا در برابر لباس و مسكن; وقتي ميگويند نانِ مردم ضعيف است تنها خوراك نيست دارو, مسكن, وسايل نقليه و وسايل تحصيلي مردم، هم جزء نان مردم است. وقتي ميگويند خدا مُطعِم است يعني اقتصاد مردم را او تأمين ميكند بركات را او ميدهد. خدا مطعِم است يعني رازق است تأمين رزق به دست اوست اين صغرا, هر كه رازق است معبود است اين كبرا؛ پس خدا معبود است اين نتيجه. نه تنها مطعِم است بلكه ﴿لاَ يُطْعَمُ﴾ نيازي به طعام ندارد. مطعِمي كه غنيّ بالذّات است او را بايد عبادت كرد نه کسی كه حالا چيزي به ما داد آن رازق غير مرزوق را بايد عبادت كرد آن مطعِمي كه ﴿لاَ يُطْعَمُ﴾ است او را بايد عبادت كرد؛ يعني آن غنيّاي كه به هيچ چيزي نيازمند نيست اين دو برهان. بعد ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾برهان سوم كه «خوفاً من النار» است ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾.
﴿ظهور مراحل سهگانه عبادت در تعليل حبيب نجّار و اثبات توحيد با آن﴾
انسان يا «حبّاً لله» عبادت ميكند كه او چون فاطر است و معبود است و محبوب است و مشكور; يا «شوقاً الي النعمة» عبادت ميكند كه ﴿هُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ يا «خوفاً من النار» عبادت ميكند ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ سه راه است. اين راههاي سهگانه در اين سوره مباركه انعام قبلاً بحث شد. حالا مشابه آن را در همينجا ميفرمايند خداي سبحان فاطر من است و همه نيازها را او تأمين ميكند وقتي كلّ هستي مرا او تأمين كرده است نيازهاي مرا هم او برطرف ميكند و مرجع ما هم اوست به سراغ او هم ميرويم از اين بتها كاري ساخته نيست؛ حالا اين اثبات توحيد.
﴿نفي شرك در كلام حبيب نجّار با آوردن صفت «الرحمن» در اداره جهان﴾
اما نفي شرك ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ چون «الرحمن» را همه ميپذيرفتند اگر رحمان بخواهد به من آسيب برساند از اين بتها هيچ كاري ساخته نيست من اين را از مرسلين فهميدم. ﴿إِن يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ﴾اين مكتب همه انبياست كه رحمان دارد عالَم را اداره ميكند؛ اين را مشركين هم قبول داشتند; منتها خيال ميكردند «الرحمن» براي مدبّرات امر است جهان را ـ معاذ الله ـ به فرشتهها و امثال ذلك سپرده آنها دارند اداره ميكنند حالا اين شخص فهميد كه «الرحمن» دارد عالَم را اداره ميكند اگر «الرحمن» بخواهد عذاب كند احدي نميتواند مقاومت كند چون همه زيرمجموعه «الرحمن» هستند.
﴿ توصيه حبيب نجّار به قوم خود در پذيرش پيام مرسلين و دليل آن﴾
فرمود: ﴿إِن يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً﴾ اصلاً اجازه شفاعت ندارند بر فرض هم شفاعت بكنند كسي گوش نميدهد. پس از بتها كاري ساخته نيست حرف اين مرسلين را گوش بدهيد كه شما را به «الرحمن» دعوت می كنند اين دعوت با فطرت شما آشناست مگر شما مخلوق او نيستيد, فطرت, صداي آشنا را تشخيص ميدهد اين ميگويد كه ديگران هم مثل شما هستند چرا آنها را ميپرستيد؟! حرف انبيا با گوش فطرت آشناست من از زبان فطرت خودم حرف ميزنم ميگويم اينهايي كه آمدند در شهر ما دارند دعوت ميكنند صداي اينها صداي آشناست بيگانه نيست از فطرت من خبر ميدهند, از فاطر من خبر ميدهند, دلِ من حرف اينها را ميشناسد ﴿الَّذِي فَطَرَني﴾ ﴿اعلان ايمان به خداي مرسلين و نتيجه آن﴾ حبيب نجّار گفت من بالأخره موضع خودم را مشخص كردم و به اين مرسلين فرمود: ﴿إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ﴾ شما گوش بدهيد و شاهد هم باشيد. آنها قيام كردند همين كسي كه از اقصاي مدينه آمد را شهيد كردند ذات اقدس الهي فرمود: به اين شهيد گفته شد مستقيماً وارد بهشت شو ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ ديگر آن احتضار و سؤال و حوادث برزخ و امثال ذلك براي شما نيست اين مستقيماً وارد جنّت برزخي ميشود دفعتاً ديد اوضاع عوض شد و فهميد كه وارد جنّت برزخي شد كه «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ».
﴿ ورود مرد مدافع مرسلين پس از شهادت به بهشت برزخی﴾ حالا وقتي شربت شهادت نوشيد از اين به بعد چطور شد؟ ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ اين قول الهي همان فعل اوست؛ اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه هست «لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ»همين است . فرمود فرمان الهي كه به زمين ميگويد: ﴿قِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ﴾يا به چيزهاي ديگر دستور ميدهد اين سخن عِبري و عربي نيست، اينجا هم به او فرموده شد كه وارد بهشت شو، اين بهشت البته بهشت برزخي است كه قبر براي مؤمنان «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» وارد بهشت شو که آن بهشت و جنّت كبرا بعد از تشكيل صحنه قيامت است؛ يعني از برزخ كه وارد ساهره قيامت شدند از قيامت كه بخواهند عبور كنند آن وقت وارد بهشت كبرا ميشوند، اما اين بهشت, بهشت برزخي است ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾.
﴿رساندن پيام مرد شهادت طلب از بهشت برزخی و بيان آرزوی او﴾ آنگاه پيامي داد كه ذات اقدس الهي پيام او را به جامعه ميرساند. همين شخص مجاهد نستوه كه شربت شهادت نوشيد پيامي داد كه آن پيام را خدا ميرساند. گاهي خدا رسول بنده است و گاهي بنده رسول خداست; گاهي خدا حرف كسي را به جامعه ميرساند گاهي پيامبر خدا حرف خدا را به جامعه ميرساند، اينجا ذات اقدس الهي سخن اين شهيد را به جامعه رساند. ﴿قالَ﴾؛ يعني اين شهيد گفت: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾.
﴿آرزوي حبيب نجّار در بهشت برزخي از آگاهي قوم بر معامله خدا با او﴾
بعد به همان قوم گفت: من ديروز به شما گفتم كه ﴿يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾ امروز ميگويم خدا با من چه كرد ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي﴾ما سابقه بتپرستي داشتيم اما اين صداي آشنا را شنيديم, پذيرفتيم, ايمان آورديم در اين راه فداكاري كرديم جان داديم انبيا را ياري كرديم وارد اين صحنه شديم اي كاش شما ميفهميديد اينجا چه خبر است
﴿شهادتطلبي اولين گروندگان به انبيا و پيام آنان﴾
آن بزرگواران كه براي شهادت آمادهاند اوّلين گروهياند كه حرف انبيا را لبيك ميگويند. اين رجلي كه از «اقصيالمدينه» آمده بعد شهيد شده همين شهيد سوره «يس» يك پيام خاصّي دارد اين ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي﴾ در قبال اين «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ» ماست .ما به شهدا عرض ميكنيم اي كاش ما با شما بوديم به فوز شهادت ميرسيديم آنها هم به ما ميگويند اي كاش با ما بوديد ميديديد خدا با ما چه كرد به ما چه چيزي داد ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿يَا لَيْتَ﴾, تعامل متقابل است اين اختصاصي به شهيد سوره«يس» كه ندارد، شهدا همهشان همينطور هستند.
اگر ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ﴾, ﴿وَاضْرِبْ لَهُم﴾, «واضرب لكَ, واضرب للناس, واضرب للشهداء, واضرب للمجاهدين» اين حرف از چند جهت پيام دارد.
﴿ زنده وارد برزخ شدن شهيد و آگاهی او از امور پيرامونی﴾
چون شهيد جزء گروههاي استثنايي است كه زنده وارد برزخ ميشود، زنده نه يعني زندهٴ دنيايي، او به حيات دنيايي مُرده است، اما ميداند كجا دارد ميرود؛ خيليها هستند نميدانند و بعد از مدتها ميفهمند كه مُردند میبينند يک وضعيه و اوضاع عوض شده، اما کجا آمدند و اينجا چيه، برای خيلیها روشن نيست که مُردند، بعد از مدتها ميفهمند كه مُردند، اما اين شهيد, زنده وارد برزخ ميشود؛ يعني كاملاً فهميد که مرده است و چه كسي به سراغ او آمده است, گروهي از مؤمنين هم البته همينطور هستند، اما اينها به صورت شفاف از كلّ اين صحنه باخبر میباشند كه الآن كجا هستند, مُردند, وارد صحنه برزخ شدند, چه كسي راهيِ راه آنهاست, چه كسي راهيِ راه آنها نيست و اينها;
﴿در زمره «مُکرمين» قرار گرفتن پاداش شهيد در آخرت﴾
پاداش شهيد اين است كه ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ در سوره مباركه «انبياء»، «مكرمين» وصف فرشتههاست هم در سوره مباركه «صافات» هم در سوره مباركه «معارج» درباره گروهي از اوحدي از اهل ايمان آمده است كه ﴿فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ﴾، پس اوحدي اهل ايمان و فرشتگان مُكرَم هستند, اين شهيد هم مكرم است. اما آن عظمتي كه وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه) براي ائمه(عليهم السلام) در زيارت «جامعه» قائل است همان عظمتي است كه خدا براي ملائكه در سوره «انبياء» قائل است ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾
|