logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177727)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140595)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131507)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95544)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1399/04/31 07:00:55 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,976

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه و فهم ايات سوره انعام: نكات تفسيري ايات اخر سوره انعام

سئوال:

در ايه 154 سوره انعام منظور از تماما علي الذي احسن چيست؟

ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۵۴﴾
قمشه‌ای: آن گاه به موسی کتاب دادیم برای تکمیل نفس هر نیکوکار و برای تفصیل و بیان حکم هر چیز و برای هدایت و رحمت بر خلق، باشد که (مردم) به لقاء خدا ایمان آورند.

مکارم شیرازی: سپس به موسي كتاب (آسماني) داديم، (نعمت خود را) بر آنها كه نيكوكار بودند تكميل كرديم، و همه چيز را (كه مورد نياز آنها بود در آن) روشن ساختيم، كتابي كه مايه هدايت و رحمت بود، تا به لقاي پروردگارشان (به روز رستاخيز) ايمان بياورند.

پاسخ1:


جمله (( تماما على الذى احسن )) اين معنا را بيان مى كند كه غرض از انزال تورات تتميم نواقص كسانى است از بنى اسرائيل كه شرايع كلى و احكام اجمالى سابق الذكر را به خوبى عمل كرده و به كار بستند، همچنان كه در داستان موسى بعد از نازل شدن تورات نيز به مسأله نيكو بكار بستن احكام تورات امر نموده و فرموده : (( و كتبنا له فى الالواح من كل شى ء موعظة و تفصيلا لكل شى ء فخذها بقوة و امر قومك ياخذوا باحسنها ))

و نيز در جاى ديگر اين داستان فرموده : (( و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة نغفر لكم خطاياكم و سنزيد المحسنين )) از اين رو، و به شهادت اين دو آيه موصولى كه (( الذى احسن )) در آيه مورد بحث است ، اشاره به شخص معينى نيست ، بلكه مفيد جنس است . و معنايش ‍ اين است : (( نزول تورات براى تكميل نواقص هر كسى است كه .... )

بنابراين ، معناى آيه مورد بحث اين است كه : ما پس از آنكه آن كليات و مجملات را تشريع نموديم به موسى (عليه السلام ) كتابى فرستاديم تا نواقص آن كسانى را كه آن شرايع اجمالى را به خوبى عمل كرده و به كار بستند تكميل كنيم ، و فروع آن شرايع را كه مورد احتياج بنى اسرائيل بود تفصيل و توضيح دهيم ، و اين هدايت و رحمتى بود از ما، شايد ايشان به معاد و لقاى پروردگارشان ايمان بياورند. اين است آنچه از سياق خود آيه و اتصالش به سياق آيات سه گانه گذشته استفاده مى شود.

پس در حقيقت جمله (( ثم اتينا موسى الكتاب )) برگشت به سياق آيات قبل از آيه (( قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم )) است كه در آنها روى سخن با پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، و خطاب در آنها به صيغه متكلم مع الغير (ما فلان و فلان كرديم ) بود و با لفظ ثم كه به تاخير دلالت مى كند به اين معنى اشاره شده كه اين كتاب براى اين نازل شده كه تمام كننده و تفصيل دهنده آن شرايع عمومى اجمالى باشد.


پاسخ 2:اقوالى كه در معناى جمله : (( تماما على الذى احسن )) گفته شده است .



مفسرين ديگر هر يك براى جمله معنايى ذكر كرده اند، يكى گفته : نزول اين كتاب براى اين بود كه نيكوكارى موسى را با نبوت و كرامت تتميم كنيم .
يكى ديگر گفته : معنايش اين است كه فرستادن اين كتاب براى اين بود كه هر كس به آن كتاب به نيكويى ايمان بياورد ما نعمت خود را بر او تكميل كنيم .
و يكى ديگر گفته : معنايش اين است كه نعمت خود را بر پيغمبرانى كه نيكوكارند تمام كنيم .
يكى ديگر گفته : معنايش اين است كه فرستادن اين كتاب به اين منظور بود كه ما كرامت و پاداش نيك خود را در بهشت بر كسانى كه در دنيا احسان نمودند تكميل نماييم .
و آن ديگر گفته است : معنايش اين است كه احسان خود را به موسى (عليه السلام ) كه با نبوت و غير آن كرده بوديم با كتاب تتميم كنيم .
و بعضى گفته اند: اين جمله متصل و مربوط است به داستان ابراهيم (عليه السلام ) و معنايش ‍ اين است كه فرو فرستادن اين كتاب براى اتمام نعمت بر ابراهيم (عليه السلام ) بود، و ضعف اين وجوه بر همه روشن است و احتياج به توضيح ندارد

ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 527


پاسخ 3:

سلام بر شما

قرار است نعمت بر نيكوكاران تمام شود و اين سنت مانند اتممت عليكم نعمتى عام نيست و
خاص علي الذي احسن يعني مومنان نيكوكار پيرو موسي ع است.


ترجمه فولادوند:آنگاه به موسى كتاب داديم، براى اينكه [نعمت را] بر كسى كه نيكى كرده است تمام كنيم، و براى اينكه هر چيزى را بيان نماييم، و هدايت و رحمتى باشد، اميد كه به لقاى پروردگارشان ايمان بياورند.

اقاي دكتر موذن

پاسخ 4:

«علی الذی احسن» پرانتز است زیرا اگر چشم بر آن ببندیم، متن روانتر خواهد شد
لذا ترجمه فوق ترجیح دارد

اقاي مهندس گنجه اي

پاسخ 5:


انعام: ۱۵۴

یعنی به دو ترکیب:

۱. تماما من الله (نعمتَه او امرَه) علی موسی (الذی احسن ما فعل، من مصر الی سیناء)؛
یا حتا بهتر و صحیحتر
۲. تماما امرا کان فعله علی الله (الذی احسن الامورَ، من مصر حتی سیناء).

بدین ترتیب میتوان چنین ترجمه کرد:

افزون بر این، به موسا کتاب دادیم: هم نیکویی را به اوجش رساندیم (یا "کار نیکوی موسا را به سرانجام بردیم") و هم همه چیز را روشن کردیم و هم هدایت و رحمت نشان دادیم؛ تا شاید باور آورند که پیش خدا خواهند رفت!

اقاي فرزين

پاسخ 6:

تماما علي الذي احسن به دو گونه معنا شده است:
-کتاب موسی (در زمان خودش) تمام کننده هدایت الهی بود بر کسانی که نیکی کردند
- تمام کننده هدایت و رسالت بود برکسی که نیکی کرد (موسی)
با توجه به ادامه ایه که به تفصیلی بودن آن (احکامش) اشاره شده و سپس فرموده بامید انکه به لقای پرودگارشان ایمان اوردند، (همین افراد نیکوکار پیرو کتاب) ترجمه اول مناسب تر است . هرچند که جای این سئوال است که چرا علی الذین احسنوا نیامده است.


نکته دیگر اینکه با این برداشت می‌توان گفت اساس واجبات و محرمات الهی این ده موردی است که در آیات قبل ذکر شده و عمل به احکام تفصیلی برای افرادی است که بطور احسن باين اصول پای بند ند.

افاي قرهنگ

سئوال: درالميزان در ادامه تفسير ايه امده است كه

"از اينكه فرموده : (( لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون )) مى توان استفاده كرد كه بنى اسرائيل از ايمان به مسأله معاد استنكاف داشته اند، مؤيدش هم اين است كه در تورات فعلى كه قرآن مجيد آنرا دست خورده و تحريف شده خوانده است در هيچ جاى آن صحبتى از قيامت به ميان نيامده ، بعضى از مورخين نيز نوشته اند كه حزب بنى اسرائيل معتقد به معاد نبودند."


:ايا دوستان اين نظر كه بني اسراييل به معاد ايمان نداشتند را تاييد مي كنند؟

پاسخ:

برخي گفته اند در اسفار خمسه اثرى از اخرت نيست اما در ساير كتب عهد عتيق اشاراتي به آخرت هست.

و برخي نوشته اند:در طول تاریخ ٣٤٠٠ ساله یهودیان از زمان حضرت موسی ع به بعد، اعتقاد به معاد و مفاهیم مرتبط با آن در خصوص آخرالزمان تحولات بسیاری داشته است. تا قبل از دوران اسارت بابلی، آموزه درخور توجهی درباره اعتقاد به معاد نزد بنی‌اسرائیل دیده نمی‌شود، اما بعد از اسارت بابلی، اعتقاد به معاد نزد ایشان پدید می‌آید.

اقاي دكتر موذن



كلمات كليدي:ترجمه تدبر انعام تورات موسي احسن

ویرایش بوسیله کاربر 1399/06/03 07:36:07 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#2 ارسال شده : 1399/05/01 07:33:17 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,976

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


مراد از آمدن خدا و آمدن بعض آيات خدا در آيه شريفه : (( هل ينظرون ... )) .

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾


فولادوند: آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند يا پروردگارت بيايد يا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بيايد [اما] روزى كه پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پديد] آيد كسى كه قبلا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده ايمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم

و مراد از آمدن پروردگار آمدن قيامت است كه روز ملاقات پروردگار است ، زيرا آنروز روز انكشاف تام و جلوه حق و ظهور توحيد خدا است ، در آن روز ديگر حجابى بين او و بين مخلوقات نيست ، چون شان قيامت همين است كه پرده از روى حقيقت هر چيز بردارد، همين انكشاف و ظهور بعد از خفا، و حضور بعد از غيبت مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اينكه العياذ بالله آمدن او مانند آمدن ديگران مستلزم اتصاف به صفات اجسام بوده باشد.

بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آمدن خدا، آمدن امر او است ، در سابق هم نظير اين حرف را در ذيل آيه (( هل ينظرون الا ان ياتيهم الله فى ظلل من الغمام )) در جلد اول اين كتاب نقل كرديم .

و اما مراد از آمدن بعضى از آيات پروردگار، يا آمدن آيه و حادثه اى است كه باعث تبدل و دگرگونى نشاه حيات ايشان باشد، بطورى كه ديگر نتوانند به قدرت و اختيارى كه قبلا داشتند برگردند، مانند حادثه مرگ كه نشاءه عمل را به نشاه جزاى برزخى مبدل مى سازد،

يا آيه اى است كه مستلزم استقرار ملكه كفر و انكار در نفوس آنان باشد بطورى كه نتوانند به مسأله توحيد اذعان و ايمان پيدا كنند، و دلهايشان به حق اقبال نكند، و اگر هم به زبان اعتراف كنند از ترس عذابى باشد كه با آن روبرو شده اند، همچنان كه فرمود: (( و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون )) و نيز فرمود: (( و يقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين ، قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفروا ايمانهم و لا هم ينظرون )) چون ظاهر آيه اين است كه مراد از فتح ، فتح پيغمبر و پيروزى وى به وسيله حكم شدن بين او و بين امت او است ، همچنان كه شعيب (عليه السلام ) نيز اين قسم فتح را از خداى تعالى مسألت نموده و خداوند از قول وى چنين حكايت كرده است : (( ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين )) و نيز از قول ساير پيغمبران حكايت كرده و فرموده : (( و استفتحوا و خاب كل جبار عنيد )) .

و يا آمدن عذابى است از ناحيه خداوند كه برگشت نداشته مفرى از آن نباشد، و ايشان را مضطر به ايمان كند تا بلكه با ايمان آوردن خود را از آن عذاب برهانند، و ليكن ايمانشان سودى نبخشد، چون ايمان وقتى اثر دارد كه از روى اختيار باشد، همچنان كه فرموده : (( فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا سنة الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون ))

پس اين امور يعنى آمدن ملائكه و يا آمدن پروردگار و يا آمدن بعضى از آيات پروردگار همه امورى هستند كه به وقوع پيوستن آن همراه با قضاى به قسط و حكم به عدل است ، و مشركين كه هيچ حجتى و موعظتى در آنان اثر نمى كند جز همين پيشامدها را نخواهند داشت اگر چه خودشان از آن غافل باشند، آرى پيشامدى كه دارند واقع خواهد شد چه بدانند و چه ندانند.

ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 535
admin1 Offline
#3 ارسال شده : 1399/05/02 08:41:26 ق.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
تدبر و فهم ایات سوره انعام: نکات تفسیری سوره انعام

اصول دین خدا چیست؟ باورهای و رفتارهای مطلوب در ایین توحیدی چیست؟


قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾
بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى ‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد (۱۵۱)

وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۱۵۲﴾

و به مال يتيم جز به نحوى [هر چه نيكوتر] نزديك مشويد تا به حد رشد خود برسد و پيمانه و ترازو را به عدالت تمام بپيماييد هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى ‏كنيم و چون [به داورى يا شهادت] سخن گوييد دادگرى كنيد هر چند [در باره] خويشاوند [شما] باشد و به پيمان خدا وفا كنيد اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است باشد كه پند گيريد (۱۵۲)

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۵۳﴾و [بدانيد] اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد و از راه ‏ها[ى ديگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى‏ سازد پيروى مكنيد اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به تقوا گراييد (۱۵۳)

عقوق والدين ، بعد از شرك به خدا، در شمار بزرگترين گناهان است .

به هر حال ، خداى تعالى در قرآن كريمش در چند جا احسان به پدر و مادر را تالى توحيد و ترك شرك دانسته و هر جا به آن امر كرده قبلا به توحيد و ترك شرك امر كرده است ، مانند آيه (( و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا )) و آيه (( و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم و وصينا الانسان بوالديه )) و آياتى ديگر.

و اين خود بهترين دليل است بر اينكه عقوق والدين بعد از شرك به خداى بزرگ در شمار بزرگترين گناهان ، و يا خود، بزرگترين آنها است ، اعتبار عقلى هم مؤيد اين معنا است ، براى اينكه جامعه انسانى كه هرگز انسان نمى تواند بدون آن زندگى و دين داشته باشد امرى است اعتبارى و قراردادى كه در حدوث و بقاى خود بستگى به محبت نسل دارد،

و محبت نسل نيز سرچشمه اى آن رابطه و علاقه اى است كه در بين ارحام رد و بدل مى شود، و معلوم است كه مركز اين رابطه خانواده است و قوام خانواده از يك طرف به پدر و مادر است و از طرفى ديگر به فرزندان

إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذَا قُرْبى ...

براى اين اقربا را يادآور شد كه عاطفه قرابت و خويشاوندى از هر داعى ديگرى بيشتر آدمى را به دفاع بيجا و جانبدارى ناروا واميدارد،و از همين جا ميتوان فهميد كه مقصود از (( قول )) آن گفتارى است كه اگر انسان آنرا بگويد ممكن است نفعى عايد طرف بشود، و يا ضررى متوجه او بگردد. ذكر عدالت نيز دلالت بر اين دارد، چون معلوم مى شود قول مزبور مانند شهادت و قضاوت و امثال آن دو قسم است يكى ظلم و ديگرى عدل .

بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه : (( بايد مراقب گفتارهاى خود باشيد، و زبان خود را از حرفهايى كه براى ديگران نفع و يا ضرر دارد حفظ كنيد، و عاطفه قرابت و هر عاطفه ديگرى شما را به جانبدارى بي جا از احدى وادار نكند. و به تحريف گفته هاى ديگران و تجاوز از حق و شهادت بناحق يا قضاوت ناروا وادار نسازد، و خلاصه بناحق جانب آن كس را كه دوستش مى داريد رعايت ننموده و حق آن كسى را كه دوستش ‍ نميداريد، باطل مسازيد.

در مجمع البيان گفته است : آيه مورد بحث با همه كوتاهى و كمى حروفش مشتمل بر دستورات بليغى در باره اقارير، شهادتها، وصيتها، فتاوا، قضاوتها، احكام ، مذاهب و امر به معروف و نهى از منكر است

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَوَحِش مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطنَ

كلمه (( فواحش )) جمع (( فاحشه )) است كه به معناى كار بسيار زشت و شنيع است ، و خداى تعالى در كلام خود زنا و لواط و نسبت زنا به مردان و زنان پاكدامن را از مصاديق (( فاحشه )) شمرده ، و از ظاهر كلام برمى آيد كه مراد از (( فاحشه ظاهرى )) گناه علنى و مقصود از فاحشه باطنى گناه سرى و روابط نامشروع برقرار كردن در پنهانى است .

از اينگونه امور از اين جهت نهى فرموده كه اگر مباح مى بود و تحريم نمى شد شناعت و زشتيش از ميان مى رفت و شايع مى گرديد، براى اينكه اينگونه امور از بزرگترين موارد علاقه نفس است و نفس از محروميت در باره آنها طبعا سخت ناراحت مى باشد و طبيعت بشر طورى است كه اگر به خود واگذار شود به سرعت فحشا را در بين افراد خود شيوع مى دهد، و شيوع فحشاء باعث انقطاع نسل و فساد جامعه خانواده است ، و با فساد خانواده ها جامعه كبير انسانى از بين ميرود

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ

مقصود اصلى از آيه مورد بحث اين است كه بفرمايد: شما از راه خدا متفرق مشويد و در آن اختلاف راه مياندازيد. و بنابراين ، سياق اين آيه سياق آيه شريفه (( شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه )) است . پس اگر بعد از گفتن اينكه اين وصايا صراط مستقيم من است و اختصاص به دين معينى ندارد مجددا امر كرد به اقامه دين ، در حقيقت خواست تا زمينه كلام را براى نهى از تفرقه در دين فراهم سازد.

بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: علاوه بر محرماتى كه گفته شد يكى ديگر از محرمات اين است كه اين صراط را كه اختلاف و تخلف پذير نيست واگذاشته و راههاى ديگر را پيروى كنيد، چون اين عمل شما را از راه خدا متفرق مى سازد و در ميان شما ايجاد اختلاف مى نمايد، و سرانجام باعث مى شود كه از صراط مستقيم خدا يكسره بيرون شويد.


تقواى دينى چيزى است كه هيچ وقت با تفرقه و اختلاف نمى سازد، و معقول نيست كسى داراى تقواى دينى باشد و در عين حال به هر سازى برقصد و هر راهى را پيش بگيرد، چون معناى تقواى دينى التزام به صراط مستقيمى است كه اختلاف و تخلف در آن راه ندارد و لذا مى بينيم خداى تعالى بدنبال جمله (( و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله )) فرموده است : (( ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون )) .

ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 524
مدیر تالار
farhang Offline
#4 ارسال شده : 1399/05/06 01:41:28 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال

انعام:162

بگو: نماز و قرباني 287 و زندگي و مرگ من 288 تماماً براي خداي صاحب اختيار جهانيان است. 289


______________

287- معني «صلوه» همان رويكرد و توجة قلبي به خداست كه به فارسي نماز ترجمه مي‌شود و نماز تعظيم و تكريمي بوده كه در ايران باستان براي شاهان و بزرگان به جا مي‌آوردند. مشركين معاصر پيامبر نيز اهل صلات بودند!
اما نماز آنها آدابي شبيه مردم قبايل جنگلي آفريقا، توأم با صوت و صفير و كف زدن و حركات بدني مخصوص در برابر بُت‌ها بود كه ايمان و اخلاقي از آن حاصل نمي‌شد (انفال 35 (8:35) ).


اما صلات مهمترين عبادت است، اما چرا جداي از مناسك ذكر شده است؟ مناسک، جمع «نُسُک» را عبادت دانسته‌اند، ولي با توجه به 7 موردي که اين کلمه در قرآن آمده است (بقره 128 (2:128) ، 196 (2:196) ، 200 (2:200) و حج 34 (22:34) ، 67 (22:67) و انعام 162 (6:162) ) مي‌توان فهميد مناسک نه هر عبادتي مثل نماز و روزه، بلکه عبادتي است که نهايتاً به نوعي از خود گذشتگي و خرج و قرباني منجر مي‌شود. همچنانکه انتهاي مناسک حج، بعد از طواف و سعي و وقوف در عرفات و مشعر و رمي جمرات، قرباني کردن در منا است.

مشركين علاوه بر صلاتي كه در برابر بُت‌ها به جا مي‌آوردند، قرباني خود را نيز در آستانة آنها تقديم مي‌كردند، تأكيد پيامبر بر « إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» پيامي است به مشركين گذشته و حال و آينده كه هر رويكرد و هدف و خرج و خدمتي فقط بايد براي خدا باشد.


288- منظور از «مَحْيَايَ وَمَمَاتِي» مدت و مسير زندگي و پايان پروندة عمر است كه در تسليم به او بايد تمام شود. كسي كه زندگي‌اش را متعلق به خدا مي‌داند و وقف او مي‌كند، بندگي خدا را برگزيده و از خودخواهي و سرسپردگي به بندگان ديگر و دنيا پرستي و هواي نفس آزاد مي‌گردد. شمع وجود او جز راه حق و هدف توحيدي را روشن نمي‌سازد. مرگ براي خدا نيز مفهومي بس عميق دارد، به تعبير امام حسين(ع) شهيد كربلا: «حال كه بدن‌ها براي مرگ پديد آمده، كشته شدن آدمي با شمشير در راه خدا برتر است» (وَإِنْ تَكُنِ الأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ فَقَتْلُ الْفَتَى فِي اللَّهِ بِالسَّيْفِ أَفْضَلُ).



289- مشرکين برحسب آيات فراواني از قرآن، البته به «الله» باور داشتند، ولي با توسل به بُت‌ها و شفيع گرفتن آنها در حاجت‌هاي دنيائي، عملا پايبندي به «ربوبيت» را، که پناه بردن به «ارباب» عالم هستي و دوري از شرکت دادن ارباب‌هاي دنيائي در امر پروردگار است، عملا نقض مي‌کردند. در اين آيه پيامبر به مشرکين تأکيد مي‌فرمايد، ارباب من همان الله است (نه فرشتگان، بُت‌ها و اربابان دنيائي).

تفسیر سوره انعام اقای عبدالعلی بازرگان
سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#5 ارسال شده : 1399/05/13 07:08:20 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,976

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم ايات سوره انعام

انعام:151

بگو: بيائيد 264 تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برخوانم؛ [اوّل] اين كه چيزي را شريك او مشماريد، [دوّم] به پدر و مادر نيكي كنيد و [سوّم] فرزندان‌تان را از [ترس] تنگدستي مكشيد، [زنده به گور يا سقط جنين نكنيد و نگران نباشيد چون] ما، هم شما را روزي مي‌دهيم و هم آنها را. و [چهارم] به كارهاي زشت، چه آشكار و چه پنهان، نزديك مشويد، 265 و [پنجم] كسي را كه خدا [ريختن خونش را] حرام كرده مكشيد، مگر به حق [=در قصاص قتل]. اين است آنچه [خداوند] شما را به آن سفارش كرده است، 266 باشد تا [اين اصول را] به كار بنديد.267


______________

264- « تَعَالَوْا» با عُلو و عالي و اعلي همريشه است. اين خطابي معمولي و فرمانِ ساده «بيائيد» نيست، خطابي است براي برتر و بالاتر آمدن از سطح خوردني‌هاي حلال و حرام و نگاهي عميق‌تر به محرمات رفتاري در افق معنويات، كه تا آية 153 در 10 بند بيان شده است. بسياري از دينداران سطحي به ظواهر نجس و پاكي و امور تشريفاتي شرعي مشغول مي‌شوند و از اصل و اساس كه توحيد است غافل مي‌مانند.


265- كلمات ظاهر و باطن علاوه بر اين آيه، در 5 آية ديگر قرآن آمده‌اند؛ 1) حديد 3 (57:3) - تأكيد بر ظاهر و باطن بودن خدا (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...)، 2) لقمان 20 (31:20) - نعمت‌هاي فراوان ظاهري و باطني (...وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً...)، 3) اعراف 33 (7:33) - حرمت زشتي‌هاي ظاهري و باطني (قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ...)، 4) انعام 120 (6:120) - نزديك نشدن به زشتي‌هاي ظاهري و باطني (وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ)، 5) حديد 13 (57:13) - در امنيت بودن كساني كه باطن خود را اصلاح كرده باشند و بيرون ماندن ظاهرنمايان (...بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَهُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ).



266- جملة «ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ» در اين آيه و دو آية بعد سه بار تكرار شده كه اولي با «تَعْقِلُونَ»، دومي با «تَذَكَّرُونَ» و سومي با «تَتَّقُونَ» ختم آمده است.


267- «تعقلون» فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور مي‌کند، بنابراين ترجمة «تا انديشه كنيد» برگردان رسايي نيست. در ضمن معناي «عقل» در انديشيدن خلاصه نمي‌شود. عقل به فرمايش حضرت علي(ع) (در نامة 31 نهج البلاغه) حفظ تجربه‌هاست. با تفکر در امور، «علم» حاصل مي‌شود و کاربرد علم (حاصل از تئوري يا تجربه عملي) تعقل ناميده مي‌شود. پس عاقل کسي است که به علمش عمل مي‌کند. چنين معنايي البته با فهم امروزي ما از عقل، که فرسنگ‌ها از سرچشمه فاصله گرفته، فرق دارد.

تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.574 ثانیه ایجاد شد.