logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:188921)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:155786)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:150786)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:105891)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ضرورت عقلگرايي در فقه و حوزه هاي علميه ، جايگاه عقل در فقه فعلي چگونه است؟    مراحل مقدر خداوند براي تنبه و هدايت‌پذيري انسانها    حق مساكين و مستمندان جامعه: به انها احسان كنيد همانند خويشان و والدين    هیچ جرم و گناهى بقدر تعدى به حقوق مردم، جامعه را فاسد نمى‌سازد             

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1399/12/01 11:48:42 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت : نکات تفسیری سوره فصلت

● معناى تفصيل قرآن چیست؟ آیا عربى بودن قرآن متناقض با جهانى و عمومى بودن دعوت خاتم الانبياء ص نیست؟

كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ


و كلمه ((فصلت (( از مصدر ((تفصيل (( است كه در مقابل كلمه ((احكام (( و كلمه ((اجمال (( است . و مراد از تفصيل آيات قرآن اين است كه ابعاض و اجزاى آن را از يكديگر جدا و متمايز كند، به اينكه آن را آن قدر نازل و در خور فهم شنونده كند كه شنونده عارف به اسلوبهاى كلام بتواند معانى آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل كند، همچنان كه آيه ((كتاب احكمت اياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(( و نيز آيه ((و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم (( به آن اشاره دارند.


و جمله ((قرآنا عربيا(( حال از كتاب و يا از كلمه ((آياته (( مى باشد. و لام در جمله ((لقوم يعلمون (( لام تعليل و يا اختصاص ‍ است . و مفعول ((يعلمون (( يا حذف شده و تقديرش ((لقوم يعلمون معانيه (( است ، يعنى كتابى است كه آياتش مفصل شده براى مردمى كه معانى آن را مى دانند، چون زبانشان همان زبانى است كه قرآن با آن نازل شده ، يعنى زبانشان عربى است . ممكن هم هست اصلا مفعول آن متروك شده و معنايش ((براى مردمى داراى علم باشد((.

لازمه معناى اول اين است كه عربى نازل شدن قرآن براى آن باشد كه نژاد عرب مورد اعتنا بوده اند، همچنان كه آيه ((و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت اياته اعجمى و عربى (( و نيز قريب به آن آيه ((و لو نزلناه على بعض الاعجمين فقراه عليهم ما كانوا به مؤمنين (( بدين معنا اشعار دارد. در اينجا ممكن است كسى بپرسد: اگر معناى آيه اين باشد، آيا با عموم دعوت خاتم الانبياء (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) منافات پيدا نمى كند؟ مى گوييم : نه ، زيرا دعوت آن جناب هر چند جهانى بوده و ليكن مرحله به مرحله صورت مى گرفته ، اولين دعوتى كه كرد دعوت مردم در مراسم حج بود كه با انكار شديد مشركين مواجه شد. آنگاه از آن به بعد مدتى به طور سرى و پنهانى دعوت كرد، و در مرحله سوم مأمور شد عشيره و نزديكان خود را دعوت كند، همچنان كه آيه شريفه ((و انذر عشيرتك الاقربين (( بدان اشاره دارد. و در مرحله چهارم مأمور شد همه قومش را دعوت كند، همچنان كه آيه ((فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين (( به آن اشاره دارد.

و در مرحله پنجم ، مأمور شد به دعوت عموم مردم كه آيه ((قل يا ايها الناس انى رسول اللّه اليكم جميعا(( و نيز آيه ((و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ ((، به آن اشاره دارند.



علاوه بر اين ، اين معنا از مسلمات تاريخ است كه يكى از گروندگان به آن جناب سلمان فارسى است كه ايرانى بوده ، يكى ديگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است و يكى صهيب بوده كه اهل روم آن روز بوده . و نيز اين هم مسلم است كه آن جناب يهوديان را هم دعوت مى كرده و وقايعى كه بين آن جناب و يهوديان اتفاق افتاده معروف است . و نيز اين مسلم است كه آن جناب به پادشاهان ايران ، مصر، حبشه ، و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت كرده ، همه اين شواهد دلالت دارد بر اينكه دعوت آن جناب جهانى و عمومى بوده است .

تفسیر المیزان

پاسخ 2

-آیات قرآن «تفصیل» یافته، یعنی یک چیز سر بسته کلیِ کش¬دار نیست، بلکه مطالب آن «باز» شده، و لذا مفهوم ومشروح و گسترش یافته است.

- مطالب قرآن مجموعه¬ای از «آیه»ها است، یعنی اینکه علامت و نشانه فرستنده آن است و بعبارت دیگر رنگ و بو و نشانه خداوند را در خویش دارد و گرچه خداوند بالاتر است از اینکه رنگ و بو داشته باشد اما وقتیکه کلمه¬ای نمی¬یابیم که منظور خویش را برسانیم چه باید بگوییم؟

- قرآن، «قرآن» است، یعنی یک متن «خواندنی» است، ¬یعنی اینکه مثلا موسیقی و تصویر و از این نوع نیست بلکه یک متن خواندنی است و لذا برای درک و فهم آن باید مانند سایر متون خواندنی علائم و نشانه¬هائی را شناخت، و روابط و قوانین حاکم بر آنها را دانست، و آنگاه ممکن است به مفاهیم آن راه یافت، و لذا برای درک آن مفاهیم باید به حداقلی از علم و سواد مسلّح شد، و لذا درک قرآن کار هر بیسواد نافرهیخته¬ای نیست.

- قرآن «عربی» است، و از لحاظ لغت، «عربی» یعنی روشن و مفهوم و قابل درک است، و باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در اینجا کلمه «عربی» بمعنی «زبان اعراب» نیست. زیرا آن معنی، معنیِ اصطلاحی این کلمه است، و در اینجا معنی لغوی آن منظور است، یعنی همان چیزی که عرض شد، یعنی مطالب قرآن روشن و مفهوم است، یعنی مطالب قرآن از نوع چیستان و معما و تربیع دایره و امثال آن نیست، بلکه گویا و روشن و مفهوم است.

7- از دو کلمه آخر آیه 3 فهمیده می¬شود که این «گویا و روشن و مفهوم بودن» قرآن، برای کسانی است که صاحب علم و فهم باشند نه اینکه برای هر بیسواد نافرهیخته جاهلی هم قرآن گویا و روشن و مفهوم باشد.

تفسیر اقای جمال گنجه ای


پاسخ 3:

کتابي است که آياتش تفصيل يافته، خواندنيِ4 رواني است5 براي مردماني که مي‌دانند6 [=در جستجوي شناخت هستند].

______________

4- واژه قرآن در اصل مصدر است، به معني خواندن، از ريشه «قَرَءَ»، و به آنچه بر پيامبر مکرم اسلام(ص) نازل شده، به اعتبار آن که متني خواندني است، قرآن گفته مي‌شود [به سوره قيامه آيات 17 (75:17) و 18 نگاه کنيد]. چهار آية ابتداي اين سوره از هفت ويژگي قرآن ياد مي‌كند: نزول تدريجي، كتاب بودن، تفصيل يافتگي، متن خواندني بودن، روان بودن، نقش بشارت و انذار داشتن.


5- «عربي» وصفي است براي قرآن به معناي فصيح و روشن. واژه مقابل آن «عجمي» به معناي گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاري کلمات نيز براي روشن کردن آنها در تلفظ از طريق حرکت گذاري بر كلمات مي‌باشد.


6- «يعملون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار علم آموزي و تلاش براي شناخت مي‌کند. يعني قرآن براي مردمي مفيد است که خودشان به دنبال فهم و شناخت باشند، بنابراين ترجمه «براي کساني که مي‌دانند» نارساي به اين نکته ظريف مي‌باشد.

تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان


کلمات کلیدی: تدبر تفسیر فهم سوره فصلت تفصیل عربی اعجمی

ویرایش بوسیله کاربر 1400/01/22 07:07:14 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#2 ارسال شده : 1399/12/04 09:54:24 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نكات تفسيري سوره فصلت

فصلت:7

الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ

سئوال: مراد از زكات در سوره فصلت چيست؟

همان کساني كه زکات نمي‌پردازند13 و منكران آخرت‌اند.14

پاسخ 1:

13- اين آيات [مطابق محاسبات کتاب سير تحول قرآن] در سال 5 بعثت در مکه و در شرايطي نازل شده است که مسلمانان در اقليت مطلق و تحت فشار و سختي بودند، بنابراين دولت و تشکيلاتي نداشتند که زکات به معناي رسمي آن، که در ساليان بعد در دوران استقرار در مدينه و تشکيل امت اسلامي مقرر گرديد، واجب بوده باشد، اما زکات به مفهوم کمک مالي به نيازمندان براي «تزکيه نفس» و آزاد شدن از بستگي به مال همواره واجب و شرط صدق ايمان شمرده شده است.


14- تکرار دو بار ضمير «هم» [در‌: وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ]، تاکيدي است بر اين که انکار آخرت موجب دنياپرستي و بخل‌ورزي در کمک به محرومين مي‌شود. برعکس، آن که باور دارد آنچه انفاق مي‌کند، به خدا قرض مي‌دهد و در آخرت چند برابر پس مي‌گيرد، راحت‌تر از مال خود مي‌گذرد.

پاسخ 2:


و مراد از ((دادن زكات (( مطلق انفاق مال در راه خدا به فقراء و مساكين است ، براى اينكه زكات به معناى صدقه واجبى كه از احكام اسلام است آن روز يعنى در روزهايى كه اين سوره نازل مى شد واجب نشده بود، چون سوره مورد بحث از قديمى ترين سوره هاى مكى است .

بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((دادن زكات (( تزكيه نفس ، و تطهير آن از پليديهاى گناهان است و اينكه نفس را با رشدى پاك كه تنها از راه عبادت خداى سبحان دست مى دهد، تربيت و نمو دهند. و اين تفسير تفسير خوبى است ، اما در صورتى كه اطلاق جمله ((زكات دادن (( بر تزكيه نفس اطلاقى صحيح باشد.

تفسير الميزان


ali Offline
#3 ارسال شده : 1399/12/05 08:56:13 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نكات تفسيري سوره فصلت

فصلت:9

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَـمِينَ

سئوال: منظور از خلقت زمين در دو روز چيست؟

پاسخ 1:

بگو آيا شما [ربوبيّت] کسي را که زمين را در دو روز [=دوران] آفريد ناديده مي‌گيريد و براي او شريکاني قائل مي‌شويد؟ اين [خدا، همان] صاحب اختيار جهانيان است16 [=گردانندة امور آدميان همان آفريننده زمين در دو روز است].

______________

16- از اين آيه تا سه آية بعد نقش ربوبيّت خداوند در طبيعت را در چهار زمينه نشان مي‌دهد؛ آفرينش زمين در دو دوران، پيدايش كوه‌ها براي تثبيت قاره‌ها در اقيانوس مذاب زيرين، بركت دادن به زمين و حاصلخيز ساختن خاك آن در چهار مرحله، سامان دادن به جوّ گاز مانند زمين و تشكيل طبقات هفتگانة آن.

ذكر اين چهار زمينه براي تفهيم اين مطلب است كه گرداننده و ربّ اين نظامات همان «ربّ العالمين» است. «ربّ العالمين» در اکثريت غالب آيات قرآن معناي «ربّ آدميان» دارد و اگر آنرا «جهانيان» ترجمه کرده‌ايم، منظور انسان‌هاي پراکنده در جهان‌اند. نه مثلا جهان گياهان، حيوانات و...

پاسخ 2:

مقصود از خلقت زمين در دو روز، خلقت آن در دو نقطه از زمان و در دو مرحله است


و مراد از كلمه ((يوم (( در جمله ((خلق الاءرض فى يومين (( پاره اى از زمان است ، نه دو روز از روزهاى معمولى و معهود ذهن ما، چون روز از نظر ما ساكنان زمين عبارت است از مقدار حركت كره زمين به دور خودش ، كه يك دور آن را يك روز (و يا به عبارتى : يك شبانه روز) مى ناميم ، و احتمال اينكه مراد از دو روز در آيه چنين روزى باشد احتمالى است فاسد و فسادش بر همه روشن .

پس - همان طور كه گفتيم - مراد از روز پاره اى از زمان است و اطلاق روز بر پاره اى از زمان بسيار شايع است ، از آن جمله كلام خداى تعالى است كه مى فرمايد: ((و تلك الايام نداولها بين الناس (( و نيز مى فرمايد: ((فهل ينتظرون الا مثل ايام الّذين خلوا من قبلهم ((، و امثال اين موارد كه ايام در پاره اى از زمان اطلاق شده است .

پس مراد از دو روزى كه خدا در آن زمين را آفريده دو قطعه از زمان است كه در آن تكون زمين و زمين شدن آن تمام شده . و اگر آن را دو قطعه از زمان خواند، نه يك قطعه ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه زمين در تكون نخستينش ، دو مرحله متغاير را طى كرده : يكى مرحله خامى و كالى و دوم مرحله پختگى و رسيده شدن . و يا به عبارتى ديگر: يكى مرحله ذوب بودن ، و ديگرى مرحله منجمد شدن ، و امثال اين تعبيرها

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 550


پاسخ 3:

ايام خلقت نه مانند ايّام ما تقريباً مانند يكديگرند و نه يكسان با يكديگر. بلكه اين ايام با يكديگر نيز تفاوت هايى دارند. براى مثال ما مى گوئيم روز جوانى و روز پيرى كه اين دو روز و دو زمان از نظر مدّت با يكديگر متفاوت اند.
پس آفرينش زمين در دو روز دليل بر يكسان بودن دو روز نيست بلكه مقود دو مرحله است كه هر دو مرحله نيز اصلى اند. هم چنين كارهايى كه در چهار روز (پس از اين دو روز) بر روى زمين انجام گرفته نيز، چهار مرحله مقصود است كه علم جهان شناسى و زمين شناسى تا اندازه اى بسيار اندك از آن دو مرحله و اين چهار مرحله آگاهى يافته است. بنابراين آفرينش آسمان و زمينن تنها دو روز ازاين شش روز را به خود اختصاص داده است، پس در هر صورت آفرينش زمين از ماده نخستين پيش از افرينش آسمان ها معرفى شده است. بر اين مبنا، بسيارى از نظرات دانشمندان مردود است. براى مثال نظريه و فريضه لاپلاس و بوفون كه بر اين نظراند كه زمين جرقه اى از خورشيد است. اين نظريه بر اين مبنا كه زمين در اصل آفرينش و تكاملش، مراحلى چند پيش از خورشيد آفرييده شده است. خورشيد كه بخش ناچيزى از ميلياردها ستارگانى آسمان است، پس از آفرينش دو بعدى زمين بوجود آمده است، ردّ مى شود. درست است كه بر مبناى آيه "و الارض بعد ذلك دحاها" دوران منظم زمين پس از خلقت آسمان ها و ستارگان مى باشد، ولى اين منافات با آفرينش اصل زمين و آبادانى در آن ندارد، كه گردش منظم زمين پس از آفرينش آسمان ها و ستارگان بوده است.


تفسير فرقان

فصلت:10

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ

سئوال: منظور از اينكه روزي را خداوند در زمين در چهار روز تقدير كرد، چيست؟


پاسخ 1:

و در زمين [براي مهار حرکت خشکي‌ها] کوه‌هايي [همچون لنگر کشتي‌ها] از فراز آن [در پوسته جامد بيروني] قرار داد17 و [همچنين] بدان برکت بخشيد و قوّت غذايي18 [خاک] آنرا در چهار دوران به قدر نياز خواستاران [=گياهان، حيوانات، انسان‌ها] تقدير کرد19 [=عناصر عالي درون خاک را اندازه دقيق گذاشت].

______________

17- «رواسي»، جمع «راسيه» به معناي ثابت و راسخ است. اين واژه جمعاً 9 بار در قرآن در وصف کوه‌ها که قشر جامد روي زمين را روي توده‌هاي مذاب طبقات زيرين آن همچون لنگر کشتي از حرکت و جابجايي باز داشته، آمده است.

18- «أَقْوَات» جمع قُوت همان حاصلخيري و قابليت توليد مواد خوراكي خاك است. به نان‌آور خانواده مُقيت گفته مي‌شود و خدا قُوت دهنده و انرژي‌بخش به هر چيزي است «...وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا» [نساء 85 (4:85) ].


19- چهار دوران تحولات فيزيکي- شيميايي زمين که خاک آنرا از هزاران عنصر حاصل‌خيز و پُر برکت [براي موجودات بعدي انباشته ساخت، عبارتند از:

1- دوران بمباران شهاب سنگ‌ها و بارش هيدروکربن‌ها و اسيدهاي چرب بر سطح زمين و پوشاندن آن از خاک سياه و چرب.

2- سرد شدن تدريجي پوسته زمين در اثر برخورد دنباله‌دارهاي حاوي آب [حدود 50٪] در طول 150 ميليون سال، افزايش مواد آلي در جوّ و بارش آنها به وسيله باران‌هاي اوليه بر سطح گرم زمين. در اين دوره که عصر سفال ناميده مي‌شود اسيدهاي آمينه و فسفات‌هاي فعال [براي زمينه‌سازي حيات] تشکيل مي‌گردند و گِل و لاي درياها لايه جديدي را روي لايه سياه قبلي مي‌سازد. آنگاه ساختار کريستالي گِل رُس و نمک چسبيده گراهام مواد آلي را با هم پيوند مي‌دهند.

3- عصر آب‌فشان‌ها، نفوذ تدريجي آب به داخل شکاف‌هاي سفالين پوسته زمين، پس از برخورد با لايه‌هاي داغ زيرين به صورت جوشاني، مواد عالي دو طبقه پيشين را حل و ترکيب کرده و به صورت عناصر جديدي به سطح زمين برمي‌گرداند. در اين دوره هيدروژن جوّ کاهش مي‌يابد و قندهاي مناسب براي ادامه حيات، گليسرين، سولفور گوگرد، گازهاي آلدئيدي و... لايه جديدي را روي زمين ساخته و در اين محيط داغ و اسيدي پيدايش پروتيين‌هاي حياتي را ممکن مي‌سازد.

4- عصر لجنزارها و پيدايش حيات، افزايش تدريجي آب زمين و پيدايش بازهاي آلي در آبگير‌هاي راکد و متعفن دوره قبل با گازهاي سيانيدي و... گِل رُس با ايجاد نوکلئوتيدها، متابوليسم و توليد مثل را در اولين هسته‌هاي حياتي پديد آورد.

[اين توضيحات برگرفته از تحقيقات آقاي دکتر کريم رستگار مي‌باشد]


پاسخ 2:

آيه شريفه يعنى جمله ((و قدر فيها اقواتها فى اءربعة ايام سواء للسائلين (( ظهورش در غير آن چيزى است كه مفسرين گفته اند: قرائنى كه در پيرامون آن هست تاءييد مى كند كه مراد از تقدير اقوات زمين در چهار روز، تقدير آن در چهار فصل است كه بر حسب ظاهر حس به دنبال ميل شمالى و جنوبى خورشيد پديد مى آيد. پس ايام چهارگانه همان فصول چهارگانه است .

و اما ايامى كه در اين آيات براى خلقت آسمانها و زمين آمده ، چهار روز است دو روز براى خلقت زمين ، و دو روز براى به پا داشتن آسمانهاى هفت گانه ، بعد از آنكه دود بود، و اما ايامى كه در آن اقوات درست شده ايام تقدير اقوات است ، نه خلقت آنها، و آنچه كه در كلام خداى تعالى مكرر آمده اين است كه خداى تعالى آسمانها و زمين را در شش روز آفريده ، نه مجموع خلق و تقدير را.



ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 552

پاسخ 3:

1 : المیزان در آیه 10 و در جمله «وقدر فیها اقواتها فی اربعه ایام» قول عجیبی ابراز کرده و آن را با چهار فصل مرتبط دانسته،

مردود بودن این فرضیه از چند جهت است:
الف – تقدیر ارزاق، به علاوه جعل رواسی و برکت دادن وغیره چهار روز و خود آفرینش زمین هم دو روز، جمعا آن شش روزی که همه دنبالش هستند درست در می آید و دیگر به آنهمه بحث ها و ساختن فرضیه ها نیازی نیست.
ب – ناجور بودن «تقدیر» اقوات (که در خوانش متن، «تمهید» و «تعبیه» معنی میدهد) به چهار فصل خیلی نچسب است، و علاوه بر اینکه از لحاظ علوم بشری نا مقبول است، متن را مشابه به این شکل میکند که مثلا کسی بگوید: «تو محصول تاریخ چندین هزارساله نوع بشر و شام امشب هستی»


2 : المیزان در آیه مذکور فرموده ستارگان همه در آسمان دنیا و پائین تر از آن قرار دارند و برای زمین مانند قندیل هایی هستند که آویزان شده اند.
خطا بودن این فرضیه با توجه به علوم روز واضح است،

3 : همچنین در آیه 12 ذیل کلمه «حفظا» فرموده یعنی از شیاطین حفظ میکند.
البته چون قرآن کلمه «حفظا» را مقید به قیدی نفرموده، چرا ذهن را به اولین و گسترده ترین و دائمی ترین خطری که بشر همیشه از سوی آسمان در معرضش بوده نبریم و به فکر شهابسنگ ها و سیارات سرگردان که قبلا هم در اثر برخورد بازمین خطرات مهلکی به وجود آوردند نشویم؟


تفسير اقاي جمال گنجه اي

فصلت:11

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ

سئوال: منظور از اينكه زمين و آسمان با رغبت يا كراهت بيايند،چيست؟

سپس به آسمان [=جوّ زمين] پرداخت20 در حالي که [هنوز گازي شكل و] دودي بود،21 پس به آسمان و زمين گفت خواه ناخواه [به فرمان] آييد. گفتند به طوع و رغبت آمديم.22

پاسخ 1:

21- «دُخَان» همان دود پراكنده است كه قبل از تشكيل طبقات جوّ فاقد طبقه‌بندي و نقش معين بود. اين كلمه در سوره دخان آيه 10 (44:10) نيز آمده است.


22- «طائعين» وصف حال اطاعت است. جمله «ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا» [خواه يا ناخواه تن دهيد]، زبان تکويني در طبيعت است، زبان آفرينش است نه محاوره معمولي. فرمان آفريدگار به صورت توأمان به آسمان و زمين نشان مي‌دهد که پيدايش طبقات جوّ نيازمند همکاري و تبادل فعل و انفعالاتي دو طرفه است [سوره طلاق آيه 12 (65:12) ]. کلمه «طوع» مقابل «کـُرْه» است که جمعاً اين تقابل 4 بار در قرآن تکرار شده است؛ از جمله آل‌عمران 83 (3:83) : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» [منحصراً براي خدا هر آنچه در آسمان‌ها و زمين‌اند، با ميل و کراهت تسليم‌اند]، رعد 15 (13:15) ‌: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا». اطاعت و پذيرش قابل فهم است، پذيرش با اکراه چگونه است؟ آيا هيچ موجودي به مرگ و صيد شدنش رضايت مي‌دهد؟ مسلماً نه، اما جبراً مي‌پذيرد.

از تفسير اقاي بازرگان

پاسخ 2:

(و هى دخان (( - اين جمله حال است از كلمه ((سماء(( و جمله چنين معنا مى دهد: خداى تعالى متوجه آسمان شد، تا آن را بيافريند، در حالى كه چيزى بود كه خدا نامش را دود گذاشت و آن ماده اى بود كه خدا به صورت آسمانش در آورد و آن را هفت آسمان كرد، بعد از آن كه از هم متمايز نبودند و همه يكى بودند. و به همين مناسبت در آيه مورد بحث آن را مفرد آورد و فرمود: ((ثم استوى الى السماء(( و نفرمود: ((الى السموات ((.


در جمله ((ائتيا طوعا او كرها(( آمدن را بر آن دو واجب كرده و مخيرشان كرده به اينكه به طوع بيايند و يا به كراهت ، و اين را مى توان به وجهى توجيه كرد، به اينكه منظور از طوع و كره - كه خود نوعى قبول كردن و نكردن و ملايمت و سازگارى و عدم آن است ، اين باشد كه آسمان و زمين موجود شوند، چه اينكه قبلا استعداد آن را داشته باشند، و چه نداشته باشند. در نتيجه جمله ((ائتيا طوعا او كرها(( كنايه مى شود از اينكه چاره اى جز هستى پذيرفتن ندارند و هست شدن آن دو امرى است كه به هيچ وجه تخلف پذير نيست ، چه بخواهند و چه نخواهند چه درخواست داشته باشند و چه نداشته باشند، بايد موجود شوند. آسمان و زمين هم اين فرمان را پذيرفتند و پاسخ گفتند كه ما امر تو را پذيرفتيم ، اما نه به كراهت ، يعنى نه بدون داشتن استعداد قبلى و قبول ذاتى ، بلكه با داشتن آن و بدين جهت گفتند ((اءتينا طائعين (( يعنى ما، استعداد پذيرفتن هستى را داريم .

و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((جمله ((طوعا او كرها(( در مقام تمثيل اين حقيقت است كه تأثير قدرت خداى تعالى در آسمان و زمين حتمى است و محال است آن دو از پذيرفتن آن تأثير امتناع ورزند، نه اينكه بخواهد براى آسمان و زمين طوع و كراهتى اثبات كند(( تفسير صحيحى نيست ، براى اينكه در جمله بعدى كه مى گويند ((اتينا طائعين ((، با آن منافات دارد، چون اگر جمله اولى در مقام اثبات كراهت و طوع براى آسمان و زمين نباشد، معنا ندارد كه آسمان و زمين در پاسخ براى خود اثبات طوع كنند

تفسير الميزان

آيه 10 ـ در اين آيه "و هى دخان" آسمان را پس از زمين به عنوان دودى معرفى كرده و اين دود، دود عادى نيست; بلكه گازى است برخواسته از ماده نخستين جهان و در آيه دوازدهم آفرينش آسمان هاى هفت گانه را از اين گاز در دو يوم معرفى كرده، كه در هر آسمانى كار ويژه اى را وحى فرموده و اين خود اشاره اى است به اين كه مكلفان در انحصار اين زمين نيستند بلكه در آسمان ها نيز ـ چنانكه در اين آيه آمده) مكلفانى وجود دارند. تا اين جا چهار يوم از براى آفرينش زمين و آسمان ها مقرر شده و دو يوم ديگر مربوط به تتمه آيه دوازدهم است كه "و زينّا الدنيا بمصابيح" يعنى ستارگان را كه در آسمان نخستين (نزديكترينن آسمان به زمين) مى باشند، در دو يوم ديگر آفريد كه در جمع همان شش يوم است كه در آيات مربوطه اش آمده است.

تفسير فرقان


فصلت:12

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ

سئوال: مقصود از وحي كردن امر هر اسمان چيست؟ ايا فقط اسمان دنيا ستاره دارد؟

پاسخ 1:

پس آن تودة گازي [شکل] را در دو روز [=دوران] به صورت هفت آسمان23 سامان داديم و به هر [لايه‌اي از] آسمان نقش آن را وحي کرديم و آسمان پايين‌تر [=نزديک‌تر به زمين] را با نورافشاني‌هايي بياراستيم24 و [عاملي] حفاظتي [در برابر اجرام و اشعه‌هاي مخل حيات زميني] قرار داديم.25 اين است تقدير [=نظام بخشيدن خداي] ابر قدرت بسيار دانا.

23- سخن از هفت آسمان نُه بار در قرآن تکرار شده است که به وضوح نشان مي‌دهد منظور طبقات جوّ زمين است نه آسمان‌هاي فوقاني [کهکشان‌ها و ستاره‌ها]. دانش جوّ‌شناسي نيز نشان مي‌دهد آسمان روي زمين را لايه‌هاي متعددي از عناصر مختلف و با تراکم متفاوت تشکيل داده است که هر کدام نقشي حيرت‌آور براي ادامه حيات زميني ايفا مي‌کنند. اين طبقات را بر حسب معيارهاي مختلف نامگذاري‌هاي گوناگون کرده‌اند. از جمله: تروپوسفر، تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر، ترموسفر، اگزوسفر. تقسيم‌بندي‌هاي ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيل‌دهنده آن کرده‌اند. مثل: هوموسفر [مخلوط يکسان]، هتروسفر [جدا جدا]، مگنتوسفر [طبقه مغناطيسي]. در هر حال اين تقسيمات نشان مي‌دهد ماهيت و مکانيسم هر يک از اين طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد کثرت باشد [والله اعلم].

[براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته آقاي دکتر کريم رستگار مراجعه کنيد]


24- منظور از آسمان پايين‌تر «السَّمَاءَ الدُّنْيَا» طبقه زيرين اتمسفر است که طي فرآيند تفکيک نوري شيميايي، از اکسيژن ملکولي، اکسيژن اتمي حاصل مي‌شود که در شرايطي اين دو با هم ترکيب شده و اُزُن را پديد مي‌آورند. اکسيژن و ازن موجود در اتمسفر با جذب مقادير زيادي اشعه ما‌وراء بنفش، از نفوذ آن به زمين و هلاک جانداران جلوگيري کرده و همچون چراغي [مصباحي] که ذخيره سوخت خود را صرف درخشندگي مي‌کند، ملکول‌ها و اتم‌هاي آن به صورت ميلياردها چراغ پديده تابش شبانه را به وجود مي‌آورند و آسمان را از تاريکي مطلق به گونة نيمه روشن با تلألو ستاره‌ها تبديل مي‌کند. تنها در اين طبقه از جوّ است که چنين زيبايي قابل مشاهده است، در طبقات فوقاني، آسمان کاملا سياه و ستاره‌ها ثابت [فاقد چشمک زدن] هستند. به تعبير قرآن زيبايي آسمان فقط از ديد ناظران زميني قابل مشاهده است [حجر 16 (15:16) ].

25- علاوه بر اين سوره در سه سورة ديگر بر نقش حفاظتي طبقات جوّ اشاره شده است: «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ» [انبياء 32 (21:32) ] ؛ «وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ» [حجر 17 (15:17) ] ؛ «وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ» [صافات 7 (37:7) ].

تفسير اقاي بازرگان


پاسخ 2:

مراد از وحى و مقصود از امر آسمانها در جمله : و اوحى فى كل سماء امرها


((و اءوحى فى كل سماء امرها(( - بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از امر آسمان كه مى فرمايد: خدا به هر آسمانى امر آن را وحى كرد، آثارى است كه استعداد داشتن آن را داشته و يا حكمت اقتضاء مى كرده آن آثار را داشته باشد، مثل اينكه فرشتگانى در آنجا باشند، يا ستاره اى در آن خلق شود، و يا امثال اين . و كلمه ((وحى (( به معناى خلقت و ايجاد است و جمله مورد بحث عطف است بر جمله ((قضاهن (( و مى خواهد اين را هم مقيد به زمان آن كند و بفرمايد: وحى در هر آسمان نيز در همان دو روز صورت گرفت . و معناى جمله مورد بحث اين است كه : خداوند در همان دو روز موجودات در هر آسمانى را، كه يا ملائكه بودند، يا ستاره ، و يا غير آن ، بيافريد.

ولى خواننده عزيز خود متوجه است كه معنا كردن ((وحى (( به خلقت و معنا كردن ((امر(( به موجودات داخل آسمانها از قبيل فرشته و يا ستاره ، عنايت بسيارى لازم دارد كه بدون دليل روشن نمى توان از آن كلمات اين معانى را اراده كرد و همچنين مقيد كردن جمله عطف شده به دو روز كه در جمله معطوف عليه مذكور بود، نيز دليل مى خواهد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از امر آسمانها، تكليف الهى متوجه به اهل هر آسمان است كه همان ملائكه ساكن در آن باشد و معناى ((وحى (( همان معناى معروفش است . و معناى جمله اين است كه : خداى تعالى به اهل هر آسمانى و ملائكه اى كه در آنند اوامرى درباره عبادت وحى فرمود.

اشكال اين وجه هم اين است كه اگر عبارت آيه شريفه ((اوحى الى كل سماء(( بود، باز ممكن بود بگوييم مراد از ((وحى (( همان وحى معمول است ، ولى فرموده : ((اوحى فى كل سماء((د و اين عبارت با آن معنا آن طور كه بايد نمى سازد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از امر آسمان ، آن چيزى است كه خدا از آسمان خواسته . و اين وجه در حقيقت به يكى از دو وجه قبلى رجوع مى كند، چون اگر منظور از ((وحى (( خلق و ايجاد باشد، اين وجه به وجه اول برمى گردد و اگر معناى معروفش باشد به وجه دومى برگشت مى كند.

پس بايد فكر ديگرى كرد، و از آيات ديگر كمك گرفت ، از آياتى كه در آن به امر آسمانها اشاره اى رفته ، معنايى دقيق تر فهميده مى شود. اينك آن آيات : ((يدبر الامر من السماء الى الاءرض ثم يعرج اليه ((، ((اللّه الّذى خلق سبع سموات و من الاءرض مثلهن يتنزل الامر بينهن ((، ((و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين ((.

از آيه اولى استفاده مى شود كه آسمان مبدا امرى است كه به وجهى از ناحيه خداى تعالى به زمين نازل مى شود و آيه دوم دلالت دارد بر اينكه امر از آسمانى به آسمانى ديگر نازل مى شود تا به زمين برسد و آيه سوم مى فهماند كه آسمانها راههايى هستند براى سلوك امر از ناحيه خداى صاحب عرش و يا آمد و شد ملائكه اى كه حامل امر اويند، همچنان كه آيه ((تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر(( و آيه ((فيها يفرق كل امر حكيم ((، نيز تصريح دارند به اينكه امر خدا را ملائكه از آسمان به زمين مى آورند.

و اگر مراد از ((امر((، امر تكوينى خداى تعالى باشد كه عبارت است از كلمه ايجاد، همان طور كه از آيه ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن (( نيز استفاده مى شود، در اين صورت اگر آيات را به يكديگر ضميمه كنيم ، و اين معنا را افاده مى كند كه : منظور از امر الهى كه در زمين اجرا مى شود، عبارت است از خلقت و پديد آوردن حوادث كه آن حوادث را ملائكه از ناحيه خداى صاحب عرش حمل نموده و در نازل كردنش طرق آسمان را طى مى كنند، تا از يك يك آسمانها عبور داده و به زمين برسانند.

و به طورى كه از آيه شريفه ((حتى اذا فزع عن قلوبهم قالوا ما ذا قال ربكم قالوا الحق و هو العلى الكبير(( استفاده مى شود: امر خداى تعالى را ملائكه هر آسمان حمل مى كند و به ملائكه آسمان پايينتر تحويل مى دهد، كه در تفسير سوره ((سباء(( پيرامون اين معنا بحث شد. و نيز به طورى كه از آيه شريفه ((و كم من ملك فى السموات ((، و آيه شريفه ((لا يسمعون الى الملاء الاعلى و يقذفون من كل جانب ((، استفاده مى شود آسمانها مسكن ملائكه است .

در نتيجه امر خدا يك نسبت به تك تك آسمانها دارد، به اعتبار ملائكه اى كه در آن ساكنند و نسبتى هم به هر فرقه از فرقه هاى ملائكه دارد، به اعتبار اينكه حامل آن امرند. و خداوند امر را به آنان تحميل كرده ، يعنى به ايشان وحى فرموده ، چون در آيه ((انما قولنا لشى ء اذا اردناه ان نقول له كن (( امر خداى را قول خدا خوانده .

در نتيجه از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه معناى آيه ((و اوحى فى كل سماء امرها(( اين شد كه خداى سبحان در هر آسمانى امر الهى را كه منسوب و متعلق به آن آسمان است به اهلش ، يعنى ملائكه ساكن در آن ، وحى مى كند





از آنچه گذشت چند نكته به دست آمد:

اول اينكه : آنچه از ظاهر آيات - البته فراموش نشود كه مى گوييم ظاهر نه صريح - استفاده مى شود اين است كه آسمان دنيا از بين آسمانهاى هفت گانه عبارت است از آن فضايى كه اين ستارگان بالاى سر ما در آن قرار دارند.

دوم اينكه : اين آسمانهاى هفتگانه نامبرده ، همه جزو خلقت جسمانى اند و خلاصه همه در داخل طبيعت و ماده هستند، نه ماوراى طبيعت چيزى كه هست اين عالم طبيعت هفت طبقه است كه هر يك روى ديگرى قرار گرفته و از همه آنها نزديكتر به ما، آسمانى است كه ستارگان و كواكب در آنجا قرار دارند و اما آن شش آسمان ديگر، قرآن كريم هيچ حرفى درباره شان نزده ، جز اينكه فرموده روى هم قرار دارند.


سوم اينكه : منظور از آسمانهاى هفتگانه ، سيارات آسمان و يا خصوص ‍ بعضى از آنها از قبيل خورشيد و ماه و غير آن دو نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 559

ویرایش بوسیله کاربر 1399/12/05 10:00:59 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#4 ارسال شده : 1399/12/06 01:37:05 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فصلت: نكات تفسيري سوره فصلت


حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۰﴾

وقتی به آتش می رسند، گوش و چشم و پوستشان به اعمالی که همواره انجام می دادند، گواهی می دهند.

وَقَالُوا لِـجُلُودِهِمْ لِـمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

و [آن‌ها با کمال شگفتي] به پوست خود گويند: شما چرا [=چگونه] عليه ما شهادت داديد!؟ گويند: همان خدايي که همه چيز را گويا کرده، ما را نيز گويا كرده است31 [پس چه جاي تعجب است] در حالي که خودش شما را براي نخستين بار آفريده و [دگر بار] به سوي او بازگردانده مي‌شويد.


سئوال: منظور از شهادت چشم و زبان و پوست در قيامت، چه شهادتي است؟
آيا شهادت اعضاي بدن در روز قيامت، با گفتار است ؟


پاسخ 1:
توضيح راجع به شهادت اعضاء و پوست بدن آدمى عليه او در قيامت ، و وجوهى كه دراين باره گفته شده است


و شهادت دادن اعضاى بدن ، و يا قواى بدن آدمى در روز قيامت به اين است كه آنچه از اعمال زشت كه از صاحبش ديده ، بشمارد و از آن خبر دهد، چون اگر تحمل شهادت ، يعنى ديدن اعمال صاحبش در حين عمل و تشخيص اينكه اين عمل گناه است ، نباشد، شهادت در قيامت معنا ندارد. پس معلوم مى شود در دنيا اعضاى بدن آدمى ، نوعى درك و علم و بينايى دارند و اگر تحمل شهادت در هنگام عمل نداشته باشند و تنها خدا در روز قيامت چنين شعورى و نطقى به اعضا بدهد و در آن روز عالم شود به اينكه صاحبش چه كارهاى زشتى كرده و يا در آن روز خداى تعالى زبانى و صوتى براى اعضا قرار دهد، تا بتواند شهادت دهد هر چند شعور نداشته باشد، چنين چيزى (هر چند در جاى خود ممكن است )، اما اطلاق شهادت بر آن صحيح نيست ، و در قيامت با اين چنين شهادتى حجت بر بنده خدا تمام نمى شود

پس همان طور كه گفتيم ، از كلمه شهادت فهميده مى شود اعضاى بدن آدمى نوعى درك و شعور و زبان دارند.

و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((خداى تعالى در روز قيامت براى اعضاى بدن انسانها علم و قدرت بر حرف زدن خلق مى كند، و در نتيجه خبر مى دهند كه صاحبشان چه گناهانى كرده و شهادت در آيه به اين معنا است (( و نيز اينكه بعضى ديگر گفته اند: ((خداى تعالى در كنار اعضاى بدن صدايى خلق مى كند كه معناى آن آواز شهادت به رفتار صاحب عضو است ((.

و نيز اينكه بعضى ديگر گفته اند: ((اصلا كلمه شهادت در اين آيه به معناى دلالت حال است ، يعنى حال و روز هر كس ‍ شهادت مى دهد كه او فلان گناه را كرده (( درست نيست ، (زيرا اين معانى را شهادت نمى گويند). و از ظاهر آيه برمى آيد كه شهادت گوش و چشم عبارت است از گواهى دادن به آن مشهوداتى كه در دنيا تحمل كرده بودند، هر چند كه معصيت خود آن اعضا نباشد. و خلاصه نمى خواهد بفرمايد هر عضوى به گناهانى شهادت مى دهد كه صاحبش ‍ به وسيله خود آن عضو مرتكب شده ، بلكه هر عضوى به گناهان ساير اعضا نيز شهادت مى دهد، مثلا گوش شهادت مى دهد كه من آيات خدا را كه تلاوت مى شد شنيدم ، ولى صاحب من از آن اعراض كرد و يا من از زبان صاحبم شنيدم كه كفر مى گفت .

و نيز چشم شهادت مى دهد كه من آيات داله بر وحدانيت خداى تعالى را ديدم ، اما صاحبم آنها را نديده گرفت . و يا من از صاحبم ديدم كه به غيبت گوش مى داد و يا به ساير چيزهايى كه شنيدنش حرام است گوش ‍ مى داد. بنابراين آيه مورد بحث همان را مى فرمايد كه آيه شريفه ((ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا(( در مقام بيانش ‍ است .

و بر اين اساس ، شهادت گوشها و چشمها با شهادت پوستها مختلف مى شود، چون گوش و چشم مى توانند عليه ساير اعضا نيز شهادت دهند، هر چند كه خود آنها مباشرتى در آن گناه نداشته باشند، ولى پوست به خاطر نداشتن شنوايى و بينايى تنها مى تواند به گناهى شهادت دهد كه خودش آلت و ابزار انجام آن بوده باشد و به همين جهت است كه در آيه بعدى ، اشخاص تنها به پوستها اعتراض مى كنند كه تو چرا عليه من شهادت دادى ؟ يعنى تو كه چشم و گوش نيستى كه گناهان ساير اعضا را هم ببينى و بشنوى .

و مراد از ((جلود : پوستها(( از آنجايى كه در آيه شريفه قيدى برايش ‍ ذكر نشده ، مطلق پوست بدن است كه مى تواند به خيلى از گناهان شهادت دهد، گناهانى كه جز با داشتن پوست بدن انجام نمى شود، مانند زنا و امثال آن . البته ممكن هم هست در اين صورت شهادت جلود را عموميت داده ، بگوييم : همين يك شهادت شامل شهادت دستها و پاها كه در آيه ((اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد اءرجلهم بما كانوا يكسبون (( نيز مى شود هر چند كه اين احتمال بعيد است .

بعضى از مفسرين گفته اند: هر چند كه قيدى براى جلود نياورده و نفرموده پوست كداميك از اعضا ولى مطلق پوست هم مراد نيست ، بلكه تنها پوست آلت تناسلى منظور بوده ، كه به خاطر رعايت ادب نام آن را نبرده .

حال ببينيم معناى ((نطق (( چيست ؟ آنچه از معناى اين كلمه قدر متيقن است ، اين است كه هر جا بطور حقيقت استعمال شود، نه بطور مجاز، معنايش اظهار ما فى الضمير است از راه زبان و سخن گفتن . و چنين معنايى محتاج به اين است كه ناطق علمى داشته باشد و بخواهند آن را براى غير خود فاش سازد. راغب مى گويد كلمه ((نطق (( هيچ وقت در غير انسان استعمال نمى شود، مگر به طور تبعى و به نوعى از تشبيه . و از ظاهر سياق آيات و الفاظ ((قول ((، ((تكلم ((، ((شهادت ((، ((نطق (( كه در آنها آمده ، اين است كه مراد از اين الفاظ نطق به معناى حقيقى كلمه است ، نه به معناى مجازى .

پس شهادت اعضاى يك مجرم ، در حقيقت نطق و تكلم واقعى است كه از علمى ناشى شده كه قبلا آن را تحمل كرده است ، به دليل اينكه خود اعضاء مى گويند: ((انطقنا اللّه : خدا ما را به زبان آورد((
. و از سوى ديگر جمله ((اءنطقنا اللّه (( جوابى است كه اعضاء به مجرمين مى دهند، كه پرسيده بودند: ((لم شهدتم علينا : چرا عليه ما شهادت داديد((؟ و در اين جواب مى خواهند آن سببى را كه باعث شد به زبان بيايند نشان دهند،و بگويند: ما در دنيا داراى علم بوديم ، علمى پنهان و ذخيره شده در باطن ما، اين باعث شده كه خدا ما را به زبان آورد، اگر ما علمى نمى داشتيم جهت و فايده اى نداشت كه به زبان بياييم ، وقتى بدين جهت به زبان درآورد، ما چاره اى نداشتيم جز اينكه آنچه ميدانيم بگوييم .

خواهيد گفت : چنين شهادتى حجت را تمام نمى كند، و به همين جهت نافذ هم نيست ، براى اينكه شهادتى است اجبارى . در پاسخ مى گوييم : شهادت اجبارى وقتى نافذ نيست و حجت نمى شود كه بر خلاف باشد، يعنى طرف را مجبور كنند دروغ بگويد، و يا جرمى را پرده پوشى و انكار كند، و اما اگر مجبور كنند كه آنچه در ضمير دارد بگويد، هيچ ضررى به نفوذ و حجيتش نمى زند.

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 575

پاسخ 2:

31- بديهي است نه سخن گفتن زبان‌ها از طريق الفاظ است، و نه شهادت گوش و چشم و دست و پا زباني، وصف حال آنها وجودي است كه با ظهور و بروز اعمال گذشته در تک تک سلول‌هاي اين اعضا آشكار مي‌شود.

اقاي عبدالعلي بازرگان

پاسخ 3:


آيه 21 ـ اين آيه سخن مكلفان را با جلود آنها ـ كه منحصراً پوست هايشان نيست بلكه كل بدن هاشان بوده كه ظرفى است از براى ارواحشان كه به فرمان ارواحشان از روى اختيار كارهايى انجام داده اند) مطرح فرموده كه اينان، جلود را مورد گلايه و پرسش قرار داده اند كه چرا عليه ما گواهى داديد و در پاسخ، اجزاء گويند: «خدايى كه همه چيز را به سخن آورد، ما را به سخن آورده است.»

اين سخن در انحصار الفاظى نيست بلكه مقصود گويايى اجزاء اختيارى بدن هاى مكلفان است چنان كه در آيه بيست و دوم از آن تعبير به شهادت كرده است كه اين اجزاء عليه مكلفان در كارهاى ناشايسته شان گواهى مى دهند. و بر حسب آياتى چند از جمله اين گواهى ها صداها و سيماهاى مكلفان است كه با اراده ربانى، هم در اعضايش و هم در زمان و زمينه وجودشان ثبت و ضبط گشته است. چنان كه در آياتى چند مانند آيه زلزال كه مى فرمايند "يومئذ تحدّث اخبارها. بأن ربّك أوحى لها"

مشاهده مى شود و آن بدين معناست كه زمين (در ميان گواهان) اخبار گذشته خودرا نسبت به اين مكلّفان در محضر حضرت رحيم رحمانI بازگو مى كند. و اين ضبط صدا و سيما در آياتى چند مورد تصريح و اشاره قرار گرفته كه زمين و زمينى ها دستگاه هاى گيرنده و فرستنده صداها و سيماهاى مكلفان در روز آخرين حساب مى باشند.

تفسير فرقان

پاسخ 4

اعضاء به چه زبانی شهادت می¬دهند؟
در موضوع آیه 20، شهادت دادن اعضاء بدن علیه انسان از نوع «شهادت دادن زبانی» نیست، بلکه از نوع «شهادت دادن تکوینی» است.
مانند شهادتی که اعضاء بدن هر کس در «پزشکی قانونی» می¬دهد، یا شبیه زمین که از روی شواهدی مانند فسیل¬ها (و سایر انواع شواهدِ طبیعی) سرگذشت خود را بیان می¬کند.

اقاي جمال گنجه اي


ali Offline
#5 ارسال شده : 1399/12/09 08:43:23 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نكات تفسيري سوره فصلت

مافراني كه با همهمه مانع شنيدن قران مي شدند

وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسمَعُوا لهَِذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكمْ تَغْلِبُونَ


كلمه ((الغوا(( امر از مصدر ((لغو(( است ، و لغو به معناى هر چيزى است كه اصل و ريشه اى نداشته باشد، و در كلام به معناى آن گفتارى است كه معنا نداشته باشد. وقتى گفته مى شود ((لغى ((، و ((يلغو((، ((لغوا(( معنايش اين است كه كار لغو كرد، و مى كند. و كلمه ((هذا(( كه اشاره به قرآن است ، و دو باره نام قرآن را آوردن ، ((اين قرآن ((، دليل بر اين است كه كمال عنايت را به قرآن و از بين بردن آن داشته اند.

و اين آيه دلالت مى كند بر نهايت عجز كفار در مبارزه عليه قرآن ، به طورى كه بعد از آنكه نتوانستند كلامى مثل آن را بياورند، و يا اقامه برهانى عليه آن بكنند، كارشان در بيچارگى به اينجا كشيد كه به يكديگر سفارش كنند كه گوش به قرآن ندهند، و هر جا قرآن خوانده شود سر و صداهاى بى معنا در آورند، تا صداى آن شخص به گوش كسى نرسد، و در نتيجه اثرش لغو گردد. و منظور از جمله ((باشد كه شما غالب شويد(( اين غلبه است .


بيان شدت عذاب كافرانى كه مردم را از شنيدن قرآن باز مى داشتند


فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَاباً شدِيداً ...

لام در جمله ((لنذيقن (( لام سوگند است . و مراد از ((الّذين كفروا(( به حسب مورد آيه ، همان كسانى است كه گفته بودند: به قرآن گوش ندهيد. هر چند كه صرف نظر از مورد، آيه شريفه بر حسب لفظ مطلق است .

((و لنجزينهم اسوء الّذى كانوا يعملون (( - بعضى گفته اند: مراد از ((اسوء الّذى كانوا يعملون (( همه اعمال زشت آنان است ، و كلمه ((اءسوء : بدتر(( در اينجا از معناى اءفعل تفضيلى خود افتاده ، در نتيجه به معناى ((بد(( شده ، نه ((بدتر(( بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه به عنوان مبالغه در نهى و زجر، جزاى بدترين اعمالشان را ذكر كند، و از بقيه اعمال بدشان سكوت نمايد


ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 590


فصلت:26

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ

و [در اين زمان] كساني كه كفرستيزي كردند40 گفتند: به اين قرآن گوش ندهيد، و [هنگام قرائت آن] سر و صدا به راه اندازيد41 [=سخن لغو گوييد] تا غلبه کنيد.
______________

40- ممكن است در زمان ما كساني كه با تاريخ اسلام و فرهنگ قرآن آشنايي كامل ندارند، عنوان «كافران» را معادل مردم ناباور به دين، لائيك‌ها و دگرانديشان تصوّر كنند، در حالي كه اين عنوان، پيش از آنكه جنبه نظري و عقيدتي داشته باشد، جنبه عملي و اجرايي داشته و به مخالفت و دشمني جدي كافران براي مبارزه با آيين يكتاپرستي و دفاع از رسومات جاهلي در پرستش بُت‌ها ارتباط داشته است، بنابراين «كَافِرِين» را بايد جبهه دشمن و كافر حربي، نه حزبي و فكري، تلقي كرد.


41- همهمه و سر و صدا راه انداختن، به اصطلاح پارازيت فرستادن وسط يک سخنراني ايجاد اخلال در استماع و ممانعت از گرايش مستمعين به گوينده مي‌باشد. در قرآن آمده است که به هنگام قرائت اين کتاب گوش فرا دهيد و سکوت کنيد تا مورد رحمت قرار گيريد [اعراف 204 (7:204) ] اما کافران کاملا برعکس عمل مي‌کردند. آيا کساني كه در روزگار ما به نام دين و دفاع از ولايت جلسات دگرانديشان را به هم مي‌زنند و اخلال مي‌کنند، به اسلام نزديک‌ترند يا به کفر!؟ به تصريح قرآن «» حتي اگر در جلسه‌اي آيات خدا مورد كفر و استهزاء قرار گيرد، حداكثر واكنش ترك موقت جلسه تا تغيير موضوع سخن است [نساء 140 (4:140) و انعام 68 (6:68) ].

فصلت:27

فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ

پس مسلماً کساني را كه حق‌ستيزي كردند عذابي سخت مي‌چشانيم و بي‌ترديد آن‌ها را به [نسبت] بدترين عملي که مي‌کردند مجازات مي‌کنيم.42
______________

42- همچنانکه هر ورزشکار را به رکوردي که زده و مهمترين مدالي که کسب کرده، مورد ارزيابي قرار مي‌دهند، خداي غفور و رحيم نيز هم بدترين اعمال آدميان را [مشروط به تقوا و صداقت] مي‌بخشد و هم پاداش بهترين اعمال را مي‌دهد «لِيُكَفِّرَ اللهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ» [زمر 35 (39:35) ]. مشابه اين مطلب را در سوره‌هاي ديگر نيز مي‌يابيد. از جمله: توبه 121 (9:121) ، نحل 96 (16:96) و 97، نور 38 (24:38) ، عنكبوت 7 (29:7) و احقاف 16 (46:16) .

تفسير اقاي بازرگان
ali Offline
#6 ارسال شده : 1399/12/13 09:23:34 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


ترجمه تدبر و تفسیر سوره فصلت:

هم نشینان با شیاطین یا فرشتگان؟

فصلت:25

وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ

و ما همنشيناني [در زندگي دنيا] پيرامونشان گرد آورديم37 که براي آنها [نتايج اعمال] حاضر و گذشته‌شان را نيکو جلوه دادند38 [=به جاي نقد عملکرد ناپسند کنوني و هشدار به عواقب اعمال گذشته، به تعريف و تمجيدشان پرداختند] و فرمان [=عذاب] الهي بر آنان در پيوستن به [دوزخياني از] اُمت‌هايي از جن و انس [=غريب و آشنا] تحقّق يافت،39 آنها بي‌ترديد بازنده بودند.
______________

37- «قيضنا» از ريشة «قَيض»، دلالت بر نوعي فراگيري و تسلّط بر چيزي يا کسي مي‌کند، اين كلمه در مورد پوست محکم تخم مرغ نيز به كار مي‌رود. کسي که حريم و حدود الهي را، که پوسته محافظ او در برابر شيطان است مي‌شکافد، شيطان صفتاني گِرد او مي‌آيند و همچون پوسته تخم مرغ احاطه‌اش مي‌کنند، وقتي پوسته الهي شکافته شد، پوسته‌اي شيطاني شخص را فرا مي‌گيرد. در آية 36 سوره زخرف (43:36) نيز آمده است هر کس از ياد خداي رحمان روي برتابد، شيطاني بر او مي‌گماريم که همواره با او خواهد بود «وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِين».


38- به نظر مي‌رسد در جمله: «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ»، «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ» اشاره به وعده‌هاي راحت و رفاه آينده، و «مَا خَلْفَهُمْ» اشاره به ايمن بودن از عواقب تبه‌کاري باشد [والله اعلم].



فصلت:31

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ

ما(فرشتگان) دوستان [=حامي] شما در دنيا و آخرت هستيم51 و براي شماست در بهشت هر آنچه دلتان خواهد و براي شماست در آنجا هر آنچه آرزو کنيد.52
______________

51- كلمات ملئكه و شيطان هر دو 68 بار در قرآن تكرار شده‌اند. اگر كلمات: مَلَك، مَلَكاً، مَلَكين و ملائكه را نيز به كلمه الملئكه، و كلمات:شياطين، شيطاناً و شياطينهم را هم به كلمه شيطان بيفزاييم [كل موارد كاربرد]، در هر دو مورد به رقم 88 مي‌رسيم!! اين تساوي عددي و آماري نيز مؤيد اين حقيقت است كه شيطان نماد همه بدي‌ها و انرژي‌هاي منفي، و فرشتگان نماد كارگزاران رحمت خدا و انرژي‌هاي مثبت عالم‌اند. اين است معناي «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَه».


52- «تَدَّعُون» از ريشة دَعَوَ [خواندن، خواستن و ياري طلبي] در باب افتعال، به شدت خواستن را مي‌رساند. آن را تمنّي و آرزو هم گفته‌اند. آيات 27 ملك (67:27) و 57 يس (36:57) در همين باب است

از تفسیر اقای بازرگان


جمله : قيضنا لهم قرناء اشاره به اين است كه كفار استعداد اين را داشتند كه ايمان بياورند، و تقوا پيشه كنند، و در نتيجه خداى تعالى قرينهايى برايشان معين كند، كه ايشان را بيش از پيش تسديد و هدايت كنند، همچنان كه آيه : اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ، از اين تأييد خبر مى دهد.

ولى با داشتن چنين استعدادى كفر ورزيدند، و مرتكب فسق شدند، و خداى تعالى به جاى آن قرين ها، قرين هاى ديگر از شيطانها برايشان قرار داد، تا ملازم آنان باشند، و اين را به عنوان مجازات در مقابل كفر و فسوقشان كرد.


بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه ما به جاى آن قرينهاى صدق ، كه مأمور بودند با آنها همنشين باشند، و نشدند، قرينهاى بدى از جن و انس برايشان معين كرديم ولى شايد معنايى كه ما كرديم بهتر باشد.

نحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فى الاَخِرَةِ ...

اين آيه شريفه تتمه بشارت ملائكه است . و بنابراين ، اينكه در آخرت به مؤمنين مى گويند: ما در زندگى دنيا اولياى شما بوديم - با اينكه همانطور كه گفتيم اين گفتگو بعد از انقضاى زندگى دنيا است - در حقيقت مقدمه و زمينه چينى است ، براى آوردن جمله ((و فى الآخرة (( تا اشاره كنند به اينكه ولايت در آخرت فرع و نتيجه ولايت در دنيا است ، پس كانه گفته اند: ما اولياى شما در آخرتيم همانطور كه در دنيا بوديم ، و يا بدان جهت كه در دنيا بوديم ، و به زودى متولى امور شما خواهيم شد، همانطور كه در دنيا بوديم .

و اوليا بودن ملائكه براى مؤمنين منافات با اين ندارد كه خدا هم ولى ايشان باشد، چون ملائكه واسطه رحمت و كرامت اويند، نه اينكه از پيش خود اختيارى داشته باشند.
و اى بسا اينكه در آيه شريفه ولايت ملائكه را ذكر كرده نه ولايت خدا را، براى اين بوده باشد كه بين اولياى خدا و دشمنان او مقابله و مقايسه كند، چون در حق دشمنانش فرموده بود: ((و قضينا لهم قرناء : ما براى كفار قرينه اى بدى قرار داديم (( و در آيه مورد بحث در مقابل آن قرينها، از قول ملائكه اش مى فرمايد: ((ما اولياى شما هستيم ((.

و نتيجه اين مقابله آن است كه معلوم شود كه مراد از ولايت ملائكه براى مؤ منين ، تسديد و تأييد مؤمنين است ، چون ملائكه مؤيد آنهايند كه مختص به اهل ولايت خدايند، و اما ملائكه اى كه حارس و نگهبان خلقند، و يا آنهايى كه موكل بر ارزاق و اجلهاى مردم و ساير شئون آنهايند، اختصاصى به مؤمنين ندارند، بلكه مؤمن و كافر برايشان يكسان است .

تفسیر المیزان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/12/14 09:48:44 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#7 ارسال شده : 1399/12/14 09:59:48 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نکات تفسیری سوره فصلت


فصلت:34

وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ

سئوال: منظور از اینکه سیئه و حسنه یکسان نیستند، چیست؟ دفع به احسن یعنی چه؟

پاسخ1:

جمله ((لا تستوى الحسنة و لا السيئة (( در ادامه ایه قبلی، معنايش اين است كه : دعوت به سوى خدا با داشتن خصلت نيك ، و با نداشتن آن ، و داشتن خصلت بد يكسان و تاثيرش در نفوذ برابر با هم نيست . و كلمه ((لا(( در جمله ((و لا السيئة (( زايده است كه تنها خاصيت تأكيد را دارد، و نفى را تأكيد مى كند.

● معناى جمله : ادفع بالتى هى احسن


((ادفع بالتى هى احسن (( اين جمله استينافى و سخنى نو است كه توهمى را كه ممكن است كسى بكند دفع مى نمايد. گويا وقتى شنونده جمله ((لا تستوى ...(( را مى شنود، مى پرسد: چه بايد كرد؟ در جواب مى فرمايد ((بدى را به بهترين راهش دفع كن ((. و معناى آن اين است كه : بدى را با خصلتى كه مقابل آن است دفع نما، مثلا باطل آنان را با حقى كه نزد تو است دفع كن ، نه به باطلى ديگر، و جهل آنان را با حلم و بديهايشان را با عفو، و همچنين هر بدى ديگرشان را با خوبى مناسب آن دفع كند.

((فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم (( - اين قسمت از آيه مورد بحث ، اثر دفع به احسن و نتيجه آن را بيان مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 595


پاسخ 2:
و نه نيکي يك شيوه است و نه بدي؛54 تو به بهترين شيوه [بدي را از خود] دفع کن،55 در اين صورت [خواهي ديد] آن کس که ميان تو و او دشمني است، همچون دوستي گرم [و صميمي] گردد.56
_____________

54- جملات مقايسه‌اي ميان دو چيز يا دو نفر جمعاً 19 بار در قرآن تكرار شده است، اما اين آيه تنها موردي است كه ظاهراً مقايسه نه ميان دو چيز، بلكه ميان طيف رفتاري مطرح است، يعني هم خوبي كردن در سطوح و درجات مختلف است، و هم بدي كردن. اين نكته را تكرار حرف «لا» مي‌رساند «وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَهُ وَلا السَّيِّئَه...».


55- در آياتي مشابه به جاي «دفاع» فعل «يَدْرَءُونَ» [از ريشة «درء»، به همان معناي دفع] را به كار برده كه بيشتر به معناي از خود دور كردن است: «...وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّيِّئَهَ...» [رعد 22 (13:22) ]، «أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّيِّئَه...» [قصص 54 (28:54) ].


56- مشابه چنين توصيه‌اي را در اين آيات نيز مي‌يابيد: مؤمنين 96 (23:96) ، رعد 22 (13:22) ، و قصص 54 (28:54) .

تفسیر اقای بازرگان

پاسخ 3:


آيه 34 ـ اين نابرابرى حسنه و سيئه به معناى نابرابرى اين دو نيست بلكه اين «و» كه بين اين دو آمده است، دليل بر عدم تساوى حسنات با يكديگر و همچنين سيئات با يكديگر مى باشند و به طريق اولى، حسنات و سيئات با يكديگر هرگز برابر نيستند و سپس دفاع براى تحقق حق و ابطال باطل، به صرف حسن بودن نيست بلكه "بالّتى هى احسن" است يعنى با بهترين شيوه و چهره بايستى نابكاران را به كارهاى درست دعوت كرد و از كارهاى نادرست بازداشت. بر اين مبنا چنانكه در آياتى ديگر با الحانى گوناگون آمده است دعوت الى الله و امر به معروف و نهى از منكر بايستى با بهترين چهره برونى و درونى و زيباترين برخورد باشد همانند پزشك معالج كه بهترين علاجش برخورد بسيار زيبا و زيبنده است.

تفسیر فرقان

پاسخ 4

منظور از لا تستوی الحسنه و لا السیئه چیست؟
برخی مترجمان انرا اینگونه گفته اند که بدی با نیکی یکسان نیست. در حالیکه کاربرد فعل لایستوی و لاتستوی در ایات دیگر، نشان میدهد که این معنا، مراد خدا نبوده است.

مثلا در سوره حشرآیه 20 که یکسان نبودن بهشتیان و جهنمیان مراد بوده باین صورت امده که "لایستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه " یا آیه 100 سوره مائده "لایستوی الخبیت و الطیب".
در آیه 33 قبل از سیئه ،نیز لا امده است و به لاتستوی الحسنه عطف شده است. یعنی نه حسنه مساویست و نه سیئه . اما با چه؟ برخی مفسران گفته اند حسنات مختلف نسبت به هم یکسان نیستند و همین طور سیئات مختلف.

اما با توجه به اینکه در آیه قبل، قول احسن را معرفی کرده بود طبیعی است که ایه 33 در ادامه همان کلام باشد و این معنا را افاده کند که نه حسنه و نه سیئه با قول و فعل احسن یکی نیستند. لذا پیامبر هم که مبلغ قول احسن است در مواجهه با دشمنان، باید شیوه و طریق احسن را بکار گیرد.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1400/01/24 01:33:10 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#8 ارسال شده : 1399/12/15 08:27:51 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نکات تفسیری آیه 30 فصلت


فصلت:30

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ

سئوال: استقامت بعد از گقتن ربنا الله یعنی چه؟ نزول ملایکه بر اهل استقامت چگونه است؟

پاسخ 1:

[اما] بي‌ترديد کساني که [در برابر طاغوت‌هاي زمانه شجاعانه] اعلام کردند48 صاحب اختيار ما خداست [نه ارباب‌هاي زر و زور و تزوير]، سپس استقامت ورزيدند [=در مسير توحيد از خط مستقيم منحرف نشدند]، فرشتگان پيوسته بر آنها نازل مي‌شوند49 [=در پرتو نيروهاي مثبت جهان القاء اميد مي‌شوند، که] نترسيد و اندوهگين مباشيد50 و به بهشتي که وعده داده مي‌شديد بشارت يابيد.

______________

48- منظور از «قالوا» در اينجا گفتن عادي نيست، بلکه اعلام موضع سياسي و ابراز صريح عقيده و آرمان است.

49- امداد فرشتگان به آدميان به هنگام جان دادن منحصر نمي‌گردد، به صراحت قرآن، مجاهداني که با انکار ارباب‌هاي دنيايي به ولايت خدا پناه مي‌برند و استقامت مي‌ورزند، مشمول امداد ملائک قرار مي‌گيرند و با فرو ريختن ترس و اندوه بر دشمنان غلبه مي‌کنند. تحقّق فعل مضارع: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَهُ» را در جنگ‌هاي بدر و احد و خندق و غير آن نيز خوانده‌ايم [آل‌عمران 124 (3:124) و 125؛ انفال 9 (8:9) و 12] و هم امروز مي‌بينيم کساني که از طاغوت‌هاي زمانه اجتناب مي‌کنند و به نظامات استبدادي آنان کفر مي‌ورزند، چگونه ترس از زندان و شکنجه و اعدام از آنان فرو مي‌ريزد و بشارت الهي، بيم و هراس و غم و غصه‌شان زائل مي‌کند.


50- ترکيب «خوف و حزن» که 16 بار در قرآن تکرار شده [12 بار با جمله: لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون]، اشاره به دو عامل مهم و تأثير‌گذار در انگيزه‌ها و عملکرد آدمي دارد؛ اولي ترس از مرگ و آسيب به جسم و جان و دومي حزن و غصه از دست دادن مال يا برخورداري‌هاي ديگر است. قرآن دائماً اين دو عامل را مطرح مي‌سازد و ابليس نيز از همين دو زاويه بني آدم را با وعده شجره خلد [زندگي جاويد] و مُلک کهنه نشدني [برخورداري ابدي] فريب مي‌دهد [طه 120 (20:120) ].

تفسیر اقای بازرگان

پاسخ 2:

استقامت انسان به اين معنى است كه همواره ملازم طريقه مستقيم باشد كه خداى تعالى درباره چنين انسانهايى فرموده : ((ان الّذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا((

ولى در صحاح اللغة استقامت را به معناى اعتدال گرفته ، و گفته : وقتى مى گويند استقام له الامر معنايش اين است كه اين امر براى او در حد اعتدال بود.

پس مراد از جمله ((ثم استقاموا(( اين است كه ملازم وسط راه باشند، و دچار انحراف نگردند، و بر سخنى كه گفته استوار باقى بمانند.
مثلا در آيه ((فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم (( معنايش اين است كه مادام كفار با شما معتدل بودند، شما هم براى آنان اعتدال داشته باشيد و از وسط راه منحرف نگرديد. و در آيه ((و استقم كما امرت و لا تتبع اهواهم (( معنايش اين است كه : آن طور كه مأمور شده اى عمل كن ، يعنى راه ميانه را پيش بگير، و هواهاى ايشان را پيروى مكن . همه تفسيرهاى مختلفى كه براى اين آيه كرده اند به همين معنا كه ما گفتيم برمى گردد.

تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون (( - اين آيه شريفه از آينده اى كه در انتظار مؤمنين است ، و ملائكه با آن به استقبال ايشان مى آيند، خبر مى دهد. و آن تقويت دلها و دلگرمى آنان و بشارت به كرامت است .

پس ملائكه ايشان را از ترس و اندوه ايمنى مى دهند. و ترس هميشه از مكروهى است كه احتمال پيش آمدن دارد، و در مورد مؤمنين يا عذابى است كه از آن مى ترسند، و يا محروميت از بهشت است كه باز از آن بيم دارند. و حزن و اندوه هم ، همواره از مكروهى است كه واقع شده ، و شرى كه پديد آمده ، مانند گناهانى كه از مؤمنين سر زده و از آثارش ‍ غمنده مى شوند و يا خيراتى كه باز به خاطر سهل انگارى از آنها فوت شده ، و از فوت آن اندوهگين مى گردند، و ملائكه ايشان را دلدارى مى دهند به اينكه ايشان از چنان خوف و چنين اندوهى در امانند، چون گناهانشان آمرزيده شده ، و عذاب از ايشان برداشته شده است .


ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 592

پاسخ 3:



استقامت: راغب گويد استقامت طريق آن است كه راست و بر خطّ مستوي باشد و طريق حقّ را بآن تشبيه ميكنند مثل اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ فاتحه: ۶. وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً انعام: ۱۵۳. و استقامة انسان آنست كه ملازم طريق حق باشد.
فَمَا اسْتَقٰامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ توبه: ۷. يعني تا مشركان در پيمان خود نسبت بشما ثابت ماندند شما هم نسبت بآنها در پيمان خويش ثابت باشيد. قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمٰا فَاسْتَقِيمٰا يونس: ۸۹. دعاي شما باجابت رسيد در كار خود و تبليغ دين ثابت و پا بر جا باشيد. إِنَّ الَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلٰائِكَةُ … فصلت: ۳۰. آنانكه گفتند: پروردگار ما خداست و سپس در آن قول ثابت ماندند ملائكه بر آنها نازل شوند.

[قاموس قران - قيام: ؛ ج ۶، ص: ۴۷ - صفحه۱۷۸۵]

ویرایش بوسیله کاربر 1399/12/21 08:24:36 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#9 ارسال شده : 1399/12/17 11:21:19 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت

ترجمه صحيح آيه 22 فصلت چيست؟

وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۲۲﴾

انصاریان: و شما [هنگام ارتکاب گناه در دنیا] از اینکه مبادا گوش و چشم و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند، پنهان نمی شدید، بلکه گمان کردید که خدا بسیاری از آنچه را که [در خلوت] مرتکب می شدید، نمی داند!!


قمشه‌ای: و شما که (اعمال زشت خود را) پنهان می‌داشتید برای این نبود که گوش و چشمهای شما و پوست بدنهایتان امروز شهادت ندهند (زیرا تصور نمی‌کردید که اعضای شما هم شاهد اعمال شما هستند) و لیکن (گناه را پنهان می‌کردید) به گمانتان که اکثر اعمال زشتی که (از خلق) پنهان می‌کنید از خدا هم پنهان است و بر آن آگاه نیست.

مکارم شیرازی: شما اگر گناهانتان را مخفي مي‏كرديد نه بخاطر اين بود كه از شهادت گوش و چشمها و پوستهاي تنتان بيم داشتيد، بلكه شما گمان مي‏كرديد كه خداوند بسياري از اعمالي را كه انجام مي‏دهيد نمي‏داند!

بازرگان:و شما [كه به هنگام گناه براي حفظ آبروتان خود را از ديگران مي‌پوشانيد] نه تنها از گوش‌تان، از اينكه [روزي] عليه شما گواهي دهد، و نه از چشم‌تان و نه از پوست‌تان هرگز خود را نمي‌پوشانيد32 [=هيچ شرم و حيايي در برابر خدا نداريد]، بلكه مي‌پنداريد مسلماً خدا بسياري از آنچه را [كه در پنهان] مي‌کنيد نمي‌داند!


32- روحية پنهان‌كاري از مردم و شرم از ديگران، اما بي‌پروايي از ارتكاب گناه در منظر و مرآي خدا را در: نساء 108 (4:108) نيز مي‌خوانيم «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضَى مِنَ الْقَوْل...». همچنين در هود 11 (11:11) و آل‌عمران 154 (3:154) .


الميزان:
كسى كه مرتكب گناه مى شود، در همان حالى كه سرگرم كار زشت خويش است ، و از خداى خود غافل ، و نسبت به مقام پروردگارش در جهلى عظيم فرو رفته و دارد به ساحت قدس او بى اعتنايى مى كند در همان حال پروردگارش او را مى بيند، گناهش را، و غفلتش را، و بى اعتنايياش به مقام ربوبيتش را ناظر و مراقب است .

و اين حقيقت همان مطلبى است كه جمله ((و ما كنتم تستترون ...(( البته به كمك سياق ، آن را افاده مى كند.

پس جمله ((و ما كنتم تستترون (( استتار و پوشيدگى بندگان را كه در دنيا در حال معصيتند، نفى مى كند و مى فرمايد: در آن حال به هيچ وجه نمى توانيد خود را از نظر خدا بپوشانيد


ali Offline
#10 ارسال شده : 1399/12/21 08:20:03 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و تفسیر سوره فصلت


فصلت:40

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

مسلماً كساني که در[بارة] نشانه‌هاي ما كج انديشي مي‌كنند64 [=تدبير امور طبيعت و انسان را به ماده بي‌جان يا معبودهاي خيالي نسبت مي‌دهند] بر ما پوشيده نيستند. پس آيا [سرنوشت] کسي که در آتش [انکار حقايق] افکنده مي‌شود بهتر است يا کسي که در روز قيامت [با عملکردي] ايمن از عذاب [به پيشگاه پروردگار] مي‌آيد؟ [با اين حال در دنياي خويش] هر آنچه مي‌خواهيد بکنيد که او بي‌ترديد بر هرچه كنيد بيناست.


منظور از الحاد در آیات خدا چیست؟

پاسخ 1:
______________

64- «يُلْحِدُونَ» از «لَحَدْ» و «الحاد»، منحرف شدن از خط مستقيم و عدول از آن است. منکران با انصراف از انديشه در پيام قرآن و موضع‌گيري لجبازانه در برابر آن، از تشخيص راست منحرف شده و منشأ اين تعاليم را عوضي ديدند. جالب اين‌كه برخلاف احكام شداد و غلاظ فقيهان عليه ملحدين، كوچك‌ترين كيفر دنيايي در قرآن براي ارتداد و الحاد و اصولا براي هيچ فكر و انديشة مخالف دين و خدا وجود ندارد، و آزادي قلم و بيان هرگز در قرآن از هيچ كسي سلب نگرديده است.


تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان


پاسخ 2:

لحد از ریشه لحد: اصل الواحد در ماده، اثر يا عملي خارج از متن برنامه مورد نظر است و از مصاديق آن: كَندن لحد در متن كندن قبر مورد نظر است و برخورد تير به خارج از هدف، به خاطر انحراف از آن و عمل يا فكري خارج از برنامه دين، به خاطر انحراف از آن (إلحاد) و سخني كه از متن شهادت، منحرف و بر خلاف آن باشد و بحثي كه در مقام مكالمه - به دليل مجادله - از حق منحرف باشد و عمل بر خلاف برنامه حرم، به وسيله حلال شمردن حرمتش (إلحاد) و پناه بردن به كسي يا چيزي بر خلاف برنامه مورد نظر به وسيله خروج از آن است (إلتحاد) و رعايت اين قيدها در موارد كاربرد ماده، لازم است.
اما كاربرد ماده در اين معاني - به طور مطلق - مجاز خواهد بود.سوره مباركه فصّلت آيه 40: إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا، كسانی كه در [فهم و ارائه] آيات ما كژ میروند بر ما پوشيده نيستندإلحاد در آيات، گرداندن آنها از جايگاهشان، تحريف مفاهيمشان و تغيير حقايق آنهاست

التخقیق فی کلمات القران

پاسخ3:

تهديد خداوند ملحدين امت را به عذاب روز قيامت


إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى ءَايَتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا ...


سياق اين آيه شريفه سياق تهديد ملحدين اين امت است ، همچنان كه آيه بعدى نيز اين معنا را تأييد مى كند. و الحاد به معناى انحراف است .

و چون كلمه ((يلحدون (( و نيز كلمه ((آياتنا(( مطلق آمده ، شامل همه الحادها مى شود، چه الحاد در آيات تكوينى خدا، از قبيل خورشيد و ماه و غير آن دو، كه مشركين آنها را آيات خدا مى شمارند و در عين حال آنها رامى پرستند و مرتكب انحراف و الحاد مى شوند، و چه الحاد در آيات وحى و نبوت كه باز مشركين ، قرآن كريم را افتراء بر خدا و گفتار پيامبر اسلام دانسته ، و يا براى نشنيدنش سر و صداهاى بى معنا براه مى اندازند. و يا غير مشركين از فرق ضاله آن را از پيش خود تفسير نموده و يا به منظور فتنه انگيزى در بين مسلمين تأويلش مى كنند، كه تمامى اينها الحاد در آيات خدا است كه بيان جامعش اين است كه آيات الهى را در غير آن موضعى كه دارد وضع مى كنند و از جايى كه دارد به جاى ديگر مى برند.

تفسیر المیزان


farhang Offline
#11 ارسال شده : 1399/12/22 12:23:20 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,222
Iran (Islamic Republic Of)

تشکرها: 1 بار
49 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت : نکات تفسیری سوره فصلت: نکات تفسیری آیه 44


در ایه 44 سوره فصلت منظور از فرض اعجمی بودن ایات چیست؟

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۴۴﴾

انصاریان: و اگر آن را قرآنی غیر عربی قرار داده بودیم قطعاً می گفتند: چرا آیاتش در نهایت روشنی بیان نشده است، آیا [قرآنی] غیر عربی [و نامفهوم] برای [مردمی] عرب زبان [و فصیح؟!] بگو: این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند، سراسر هدایت و درمان است، و کسانی که ایمان نمی آورند در گوششان سنگینی است، و آن [با همه روشنی و آشکاری اش] بر آنان پوشیده و نامفهوم است؛ اینانند که [گویی] از جایی دور ندایشان می دهند.

خرمشاهی: و اگر آن را به صورت قرآنى بيگانه و ناشيوا پديد مى ‏آورديم، بى‏شك مى‏گفتند چرا آيات آن شيوا بيان نشده است، چرا آن بيگانه و ناشيواست، حال آنكه پيامبر عربى [و شيوا] است؟ بگو آن براى مؤمنان رهنمود و شفابخش است و كسانى كه ايمان ندارند در گوشهايشان سنگينى‏اى هست و آن [قرآن‏] برايشان مايه سردرگمى است، اينانند كه از جايى دور دست ندايشان مى ‏دهند

پاسخ 1:

معناى آيه اين است كه : اگر ما قرآن را أعجمى مى كرديم ، يعنى كلامى بود كه مقاصدش را نمى رساند، و نظمش بليغ نبود كفار از قوم تو مى گفتند چرا آياتش را روشن و مبين نكردى ، و چرا مطالبش را از هم جدا نساختى ، آيا كتابى أ عجمى و گنگ بر مردمى عربى نازل مى شود؟ و اين دو با هم منافات دارد.


قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء(( - اين جمله اين نكته را بيان مى كند كه اثر و خاصيت قرآن دائر مدار واژه عربيش نيست ، بلكه اين مردمند كه در مقابل آن دو جورند، طايفه اى با ايمان و طايفه اى ديگر بى ايمانند، و گرنه قرآن هدايت و شفاء است براى هر كس كه داراى ايمان باشد، و او را به سوى حق هدايت مى كند. و بيماريهاى درونى را، از قبيل شك و ريب ، شفا مى دهد. و در عين حال براى كسانى كه ايمان نمى آورند ضلالت و كورى است ، و باعث آن است كه حق و راه رشاد را تشخيص ندهند.

تفسیر المیزان

پاسخ 2:

اگر آن [ذکر] را متني خواندني69 به زباني گنگ و غير فصيح70 [همچون متون فلسفي، علمي و کلامي] قرار مي‌داديم، حتماً مي‌گفتند چرا آياتش واضح و روشن نيست؟71 آيا [کتابي] گنگ و مبهم [براي مردماني با] زباني فصيح [نازل شده است]!؟ بگو: آن [کتاب] براي کساني که ايمان آورند، راهبري [به سوي سعادت] و شفايي [براي بيماري‌هاي روح آدمي] است.72 و [اما] کساني که ايمان نمي‌آورند، [به اين دليل است که] در گوش‌هايشان [براي فهم آن] سنگيني است73 و [حقايق] قرآن بر آنها ناديدني مي‌نمايد [=چشم بصيرت ندارند]، آنها را [گويي] از مکاني دور صدا مي‌زنند!74

______________


70- مترجمان قرآن عمدتاً واژة «أَعْجَمِيٌّ» را زبان همسايگان غير عرب و واژة عربي را همان زبان اعراب معاصر پيامبر ترجمه کرده‌اند، اما معناي اصلي و ريشه‌اي کلمات عجمي و عربي، گنگ و فصيح است. سخن در اينجا از فصاحت و بلاغت و رواني کلام است، نه مقايسه ميان زبان خودي و بيگانه.


71- مترجمان قرآن، تا جايي که اين قلم ديده است، واژه «عجمي» را زبان همسايگان غير عرب، و واژه عربي را همان زبان اعراب معاصر پيامبر ترجمه کرده‌اند، در حالي که اگر چنين بود، منکران مي‌گفتند: ما اصلا زبان غير عربي را نمي‌فهميم، نه اينکه: «چرا آياتش واضح نيست»؟ اگر به معناي اصلي و ريشه‌اي کلمات عجمي و عربي [گنگ و روشن] توجه کنيم، درمي‌يابيم که در اينجا سخن از فصاحت و بلاغت و رواني در ميان است، نه مقايسه دو زبان خودي و بيگانه [پاورقي 5 همين سوره در اين زمينه مي‌باشد].



تفسیر عبدالعلی بازرگان

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#12 ارسال شده : 1399/12/24 02:40:28 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نكات تفسيري ايه 47 سوره فصلت


فصلت:47

إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ


منظور از این جمله مشرکان که آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ چیست؟

معناى آيه اين است كه : روزى كه خداى تعالى مشركين را از دور صدا مى زند: كجا هستند شريكان من ؟ - يعنى آن سنگ و چوبهايى كه شما شريك من مى پنداشتيد؟ مى گويند: اينكه به تو اعلام مى كنيم كه احدى از ما نيست كه عليه تو به وجود شركايى شهادت و گواهى دهد. و يا اين است كه : احدى از ما نيست كه شركايى براى تو ببيند. آرى در آن روز آن خدايانى كه در دنيا به جاى خدا مى خواندند از نظر ايشان غايب مى شوند، و يقين مى كنند كه ديگر هيچ گريزگاهى از عذاب ندارند.

تفسير الميزان


مشابهت قیامت با رسیدن میوه و جنین


علمِ ساعت [وقوع قيامت] به او مربوط مي‌شود و هيچ ميوه‌اي از پوستة محافظش بيرون نيايد79 و هيچ ماده‌اي باردار نشود و نزايد مگر به علمِ او80 [رستاخيز قيامت نيز همچون فرآيند رسيدن و جدا شدن ميوه از درخت و تشكيل نطفه و جدا شدن طفل از رَحِم است] و روزي که آنها [=مشرکين] را ندا مي‌دهند که: کجايند آن شريکان من [که مي‌پنداشتيد شفيعان شمايند؟ چرا به ياري‌تان نمي‌آيند]؟ گويند: آشکارا [=با صداي بلند] اعلام مي‌کنيم81 هيچ شاهدي از ميان ما نيست [=هيچ ياوري مشاهده نمي‌کنيم].
______________

79- «أَكْمَام» جمع «كَمّ» [پوشاندن]، به غلافي گفته مي‌شود كه گُل و ميوه را مي‌پوشاند. اين كلمه در سوره الرحمن 11 نيز آمده است: «فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَام».


80- وقتي ميوه بر شاخ رسيد، سنگين مي‌شود و با سُست شدن بند اتصال، ناگهان جدا شده و فرو مي‌افتد. جنين نيز در رحم مادر نيز وقتي «سنگين» شد، دردِ زايمان فرا مي‌رسد. قرآن زايمان قيامت را همچون زايمان مادر، ناشي از سنگيني [ثقلت] و به صورت ناگهاني وصف کرده است: اعراف 187 (7:187) «ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَهً».


81- «اذنّاک» هم‌ريشه با «اذان» و «مؤذّن» در نماز، اعلام کردني با صداي بلند است. فعل متعدّي «اَذّن» همواره در قرآن به معناي اعلام آشکار كردن آمده است [اعراف 44 (7:44) و 167 (7:167) ، يوسف 70 (12:70) ، حج 27 (22:27) ، ابراهيم 7 (14:7) ، و فصلت 47 (41:47) ].

تفسير عبدالعلي بازرگان

مطلق بودن علم خدا

آيه 47 ـ اين آيه تماميت قطعى انحصار علم ربانى خدا را در بارگيرى و بار گذارى هر مؤمنش بيان مى فرمايد. اگر گفته شود كه برخى مردمان هم چنان علمى دارند پاسخ اين است كه نخست دانش تنها زنان از نوع انسان نيسستند بلكه شامل كل انسان ها و جنّيان و حيوانات و حتى نباتات و جمادات نيز هست كه همگان مواليدى گوناگون دارند. وانگهى تعداد اين مواليد و چگونگى اينها و اندازه درونى و برونى آنها كلا در انحصار خداست و ماجز اندكى آن هم از افرادى اندك سراغ نداريم.


تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1400/01/02 09:18:54 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#13 ارسال شده : 1399/12/28 08:28:40 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فصلت : نکات تفسیری سوره فصلت

پیشگوئی های تحقق یافته (معجزات علمی) در ایات ابتدای سوره فصلت

1- آفرینش زمین در دو «یوم» (= دو مرحله)؛
2- برنامه¬ریزی کردن مایحتاج انسان در چهار «یوم» (= چهار مرحله)؛
3- «دخان» (= گاز) بودن آسمان؛
4- قرار دادن «هفت آسمان» در دو «یوم» (= دو مرحله)؛
5- مرتب کردن کار هر آسمان و ساماندهی آن؛
6- زینت دادن «آسمان نزدیک¬تر» به وسیله امکان رویت ستارگان؛
7- «حفاظ» بودن آسمان نزدیک¬تر (= کره هوا)

امروزه که ما در ابتدای هزاره سوم میلادی هستیم بعضی از این عناصر (مثلاً ردیف 7) را تا حدودی میفهمیم.
علماءِ نجوم نیز بعضی از این فقرات را (مثلا ردیف¬های 1 و 2 و 3 را) تا حدودی فهمیده¬اند و فرضیاتی در آن خصوص ارائه کرده¬اند.

با توجه به آنچه تا کنون فهمیده شده و نیز آنچه «تقریباً» فهمیده شده، و نیز آنچه هنوز فهمیده نشده، معلوم می¬شود چه دریاهایی از معانی را در بیش¬ از 1400 سال قبل بصورت سه-چهار سطر بطور اجمالی فرموده که فهم آنها نیاز به دانشگاهها و ادواتِ گران قیمت (که مثلا یکی از دوربین¬های نجومی- فضائی امروزی و تجهیزات مرتبط به آن بیش از ده¬ها میلیارد دلار قیمت دارد)، و نیز نوشتن رساله¬های دکترای متعدد و همکاری¬های بسیار نزدیک و فشرده سازمان¬های علمی-تحقیقاتی در سراسر جهان دارد که توجه به همین سه-چهار سطر کافی است تا سر هرکسی را که اندکی فهم در آن باشد در مقابل عظمت این کتاب به احترام خم کند.


تصوری که هر کس از این آیات پیدا می¬کند، خدائی است بی¬نهایت قدرتمنـــــد، بی¬نهایت عالم، بی¬نهایت مسلط بر کار خویش، بی¬نهایت سخاوتمند، و بی¬نهایت مهربان.

و اینک اگر به «درس» و «درب» توجه کنیم می¬فهمیم که وقتی صحبت از چنین خدائی است جا دارد آدمی گوش کند، بشنود، فکر کند، و بررسی کند. نه اینکه گوش ندهد (مطابق آیه آخر بند قبل)، بگوید گوش ما سنگین است و بین ما و تو پرده است و کاری با هم نداریم و تو بکار خودت برس و ما هم همچنین.

لذا به حق می¬توانیم با «درس» و «درب» هم صدا شده و بگوییم واقعاً بی¬توجهی به چنین حقایق مهمی، و کفر ورزیدن و تکذیب نمودن، و اصرار بر آن نمی¬توانسـت ریشه¬ای جز عناد و لج و بی¬منطقی داشته باشد.


صفات خدا در ايات ابتداي سوره فصلت
ردیف شرح آیه مأخذ
1 زمین را در دو دوره زمانی آفرید، 9
2 لنگرهائی از بالای زمین در آن قرار داد، 10
3 نیازهای همه مخلوقات را در چهار دوره زمانی در آن قرار داد، 10
4 در زمین برکت نهاد، 10
5 به آسمان که دود بود پرداخت، 11
6 در دو دوره زمانی قضا راند که آسمان هفتگانه باشد، 12
7 امر هر آسمان را به آن وحی کرد، 12
8 آسمان دنیا را با چراغ¬هائی زینت داد، 12
9 آسمان دنیا را حفاظ قرار داد، 12
10 قدرتمندی که آسمان و زمین را مهار کرده و آنهاچاره¬ای جز رفتن به راه او را ندارند، 11
11 عالم، 12
12 عزتمند، 12
13 برنامه¬ریز، 12
14 قراردهنده استعداد درک در آسمانها و زمین، 11
15 قراردهندۀ استعداد درک وحی در بشر، 6
16 فرستنده وحی بسوی بشر، 6
17 پروردگار همه جهانیان، 9
18 اعطاکننده پاداش (زیاد) بی¬منت، 8
19 آمرزشگر، 6
20 واحد، 6
21 بی¬همتا، 9


حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
سران مخالفان پیامبر (ص) خیلی به خودشان مطمئن بودند وگمانی به ضعیف شدن موقعیت خویش و قوی شدن احتمالی موقعیت آنحضرت نمی بردند (آیه 15) و مخالفتشان صرفا از روی لجبازی بود (آیه 17) و آنها «دور و بری» هائی برای خویش ترتیب داده بودند که فعالیتی ستاد مانند به آنها ارائه میکردند (آیه 25) و نفوذ تعالیم آنحضرت آنقدر گسترده شده بود که فعالان کفر را به کارهائی شبیه پخش پارازیت و فیلتر گذاری روی سخنان وحی وادار کرده بود (آیه 26) و شروع به ایجاد نوعی آزار و اذیت نسبت به پیروان آنحضرت کرده بودند
(آیه 30) و آنحضرت در معرض رفتار های نامطلوبی از سوی فعالان کفر قرار میگرفته که آزرده خاطرشان میکرده و از آنجا که از لحاظ عِدّه و عُده دست پائین را داشت برای مهار جریان مذکور توصیه رفتاریِ «دفع به نیکوترین روش» را دریافت نموده است (آیات 34 تا 36)


مراد از «نزد خدا» بودن، «تسبیح» خدا نمودن و.....چیست؟

در آیه 38 چند اصطلاح هست که باید بدانیم در آنها «به زبان مخاطب» صحبت فرموده و مفهوم «نزد خدا» آنطور نیست که معمولاً تصور می¬کنیم .
دوری و نزدیکی نسبت به خداوند یک امرِ نسبی است و به روحیات و علم و توجه و معارف الهی و نورانیت و عبادت و این نوع مقولات بستگی دارد .
همچنین است راجع به «تسبیح¬گوئی» که در اینجا به این معنی نیست که یک رشته تسبیح دستشان بگیرند و بگویند «سبحان¬الله، سبحان¬الله و ...» بلکه با وجودِ خویش و رفتارِ خویش طوری عمل می¬کنند که «اعتراف وجودی» آنان به مبرا دانستن خداوند از هرگونه محدودیت است .

و «خسته نمی¬شوند» نیز در همین چارچوب معنی پیدا می¬کند.
یک دانشمند از نیم ساعت مصاحبت با یک شخص نافرهیخته تأدیب نشده ، رنج عظیمی می¬برد و خسته می¬شود اما همان دانشمند از مصاحبتِ ساعتها بلکه روزها و هفته¬ها و ماهها با دانشمندان فرهیخته بالاتر از خود احساس خستگی نمی¬کند و هنگام مفارقت دچار اندوه می¬شود.
طبعاً «خسته نشدن» آنهائی که «نزد» خداوند هستند ، به چنین مفاهیمی نزدیک است ، و از همینجا معلوم می¬شود «تسبیح¬گویی خداوند» یک «کار» نیست (مثلاً مانند هیزم¬شکن که در اثر هیزم شکستن خسته می¬شود . یا شخصی که در اثر آجر رساندن به بالای دیوار خسته می¬شود) بلکه یک نوع زندگی است (مانند مغازله ، نواختن ، مشاهده ، شنیدن صوت خوش ، بوییدن عطر خوب و ...) آنهم از نوع بالا و والا و طبعاً خستگی هم ندارد .


خواص متضاد همزمان
اینکه در آیه 44 فرموده برای مؤمن مایه شفاء و هدایت و برای کافر موجب کوری است، باید دانست که قرآن نیز مانند هر پدیده الهی خواصی دارد و از این لحاظ مشابه خورشید است که سبب رشد گیاهان و گلها و بدن¬های سالم است و از طرف دیگر در مورد کثافات و عفونت¬ها و امثال آن نیز سبب پراکنش بوی بد و افزایش فساد آنها می¬شود.

«کلمه» و «قضاء»
در قرآن کریم واژه «کلمه» مفهومی کاملا متفاوت از آنچه ما از این واژه می¬فهمیم دارد.
مثلا در قرآن به حضرت عیسی (ع) «کلمه خدا» گفته شده، و در جائی کلمه بمعنی «وحی» آمده و در آیه 45 نیز بمعنی «قانون الهی» میباشد.
لذا آنجا که در آیه 45 فرموده «اگر قبلا کلمه¬ای از جانب پروردگارت صادر نشده بود.» به این معنی است که «اگر قبلا خداوند قانونی صادر نفرموده بود.»
در مورد آیه45موضوع بطور خلاصه به این مفهوم است که قضاءِ¬الهی بر این قرار گرفته که آنها مهلت خویش را داشته باشند، و تا سرآمدشان نرسیده، به نابودی دسته¬جمعی دچار نخواهند شد.

5 کلمه آخر آیه 44
مفهوم مجموع کلمات مذکور این است که کفار از این آیات گرانقدر که بر تو نازل میشود بهره ای نمی برند و تاثیری نمی پذیرند و مانند این است که از فاصله دوری متوجه صدائی شوند که دارد چیزهائی به آنها میگوید و همین دوری مانع است از اینکه مطلب را متوجه شوند .

علم خدا و قیامت
«علم» خدا شبیه علم ما نیست.
علم ما یعنی «دانستن» و« اطلاع یافتن» است اما علم خدا از فعل او جدا نیست ، و «ساعت» یعنی قیامت. و «علم قیامت به او برمی¬گردد» یعنی وقوع قیامت به اراده خداوند بستگی دارد .
مثالی که درباره قیامت زده درباره نحوه تولید و تولد میوه¬ها و انسانهاست و این نکته را به ذهن ما می¬آورد که قیامت و جهان آخرت نیز فعلاً در حالت جنینی است و هنوز «رسیده» نشده و وقتیکه «برسد» متولد خواهد شد.


مخاطب خود را بشناس
این پاراگراف درصدد جا انداختن این مطلب برای آنحضرت است که مخاطب های تو بالاخره انسانند و انسان هم اینطوری است ، و تو نباید از آنها به اندازه خودت توقع داشته باشی ، پس حوصله بیشتری بخرج بده و حرص و جوش کمتری بخور.

تدبر سوره فصلت

در پاراگراف 1 کافران معاصر که به نعمت عظيم قرآن اهميت نميدادند و بر روش خويش اصرار مي ورزیدند را نکوهش میفرماید و ضمنا گوشه¬ای از لجبازی کافران را ذکر و به پیامبر (ص) توصیه میکند که آنها را به عاقبت¬شان و نیز عاقبت مؤمنان توجه دهد .

در پاراگراف 2 می فرمایدکه ای پیامبر! به کافران بگو شما دارید به چنین خدائی کفر می-ورزید؟
در پاراگراف 3 می فرماید قوم عاد و ثمود لجبازی و مخالفت عامدانه را در پی گرفتند و در این جهان به عذاب هلاکت دچار شدند و عذاب اخروی شان هم سر جای خودش هست .

در پاراگراف 4 شرحی میدهد که عاقبت اخروی این قبیل افراد چگونه خواهد بود و رفتار پسندیده نجات¬بخش این است که شخص علناً خود و دیگران را بسوی خدا بخواند و در این راه استقامت کند .
در پاراگراف 5 می فرماید ای پیامبر! رفتار بد (مخالفانت) را به بهترین شیوه دفع کن .

در پاراگراف 6 میفرماید به قدرت خداوند توجه کنید و از عبادت غیر او روی بگردانید و نیز ای پیامبر! از رفتارهای کافرانه و مکذبانه آنها ناراحت مباش و به ما واگذار .

در پاراگراف اخر می فرماید علم الهی فراگیر است و اکثریت انسان¬ها کم ظرفیت و دارای شخصیت ضعیف هستند و کفر به قرآن هولناک است و آنها بزودی شاهد علامت¬هایی خواهند بود که برایشان روشن خواهد شد که قرآن حق است .

درس سوره: نکوهش کافران اعم از گذشته و معاصر براي بي توجهي به الطاف الهي و بي توجهي به آخرت که منجر به عمد و عناد و گردنکشي و اصرار کافرانه مي شود .

از تفسیر اقای مهندس جمال گنجه ای


ali Offline
#14 ارسال شده : 1399/12/30 10:08:55 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فصلت: نکات تفسیری سوره فصلت

لا يَسئَمُ الانسنُ مِن دُعَاءِ الْخَيرِ وَ إِن مَّسهُ الشرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ


كلمه ((يسئم (( از مصدر ((سامه (( است كه به معناى ملال و آزردگى است ، و كلمه ((يؤ س (( و ((قنوط(( هر دو به معناى قطع شدن اميد است ، و كلمه ((دعا(( به معناى طلب است .

از اين آيه شريفه شروع به پايان دادن سوره شده و علت جحود و لجبازى كفار در مقابل حق صريح را بيان مى كند، و مى فرمايد: انسان به خودش ‍ مغرور است ، وقتى شرى به او مى رسد كه از دفعش عاجز مى ماند، از هر خيرى ماءيوس گشته ، متوسل به دعاء و درخواست و توجه به پروردگارش مى شود. و اگر خيرى به او برسد به آن خير مشغول و سرگرم مى شود، و دچار خودبينى و خودپسندى شده ، و همان خير، هر حق و حقيقتى را از ياد او مى برد.

و معناى آيه اين است كه : انسان از طلب خير خسته نمى شود، هر چه را كه براى زندگيش نافع ببيند در طلبش برمى خيزد، و اگر شرى به او برسد بيش از اندازه دچار نوميدى و ياس مى گردد، چون مى بيند اسبابى را كه به آنها تكيه داشت همه از كار افتاده . و اين نوميدى اش به بيانى كه خواهد آمد منافات ندارد با اينكه در همين حال به خدا اميد ببندد.
(ليقولن هذا لى (( - يعنى مى گويد: خود، مالك اين خير هستم ، و به همين جهت اختيار آن را دارم كه هر كارى بخواهم با آن بكنم ، و هر جور كه بخواهم در آن تصرف نمايم


و احدى حق ندارد مرا از هيچ جهت از آن منع كند، و يا بر سر كارى از كارهايم از من حساب بكشد. و چون زبان حال انسان در چنين حالى اين است لذا دنبالش اضافه كرد: ((و ما اظن الساعة قائمة ((، و من اصلا ايمانى به قيام قيامت كه روز حسابرسى است ندارم .

((و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى (( - يعنى و به فرض هم كه بازگشتى به سوى خدا داشته باشم ، تازه نزد او مثوبتى حسنى و سرانجامى نيك خواهم داشت . و اين زبان حال هم ناشى از عقيده اى است كه انسان خودپسند درباره خود دارد، يعنى خود را داراى كرامت مى داند، و مستحق خير مى پندارد، گويا مى گويد: آنچه از خير كه بدستم آمده (اگر از ناحيه خودم بوده كه كسى حق حسابكشى از مرا ندارد)، و اگر از ناحيه خدا بوده ، پس معلوم مى شود من نزد خدا كرامت و احترامى دارم ، و همين خود دليل است بر اينكه اگر قيامتى هم باشد، و به سوى پروردگارم برگردم ، نزد او نيز سرانجامى نيك خواهم داشت .

بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: سوگند مى خورم بر اينكه اگر به انسان از ناحيه خود رحمتى بچشانيم ، رحمتى كه از ناحيه ما است ، و او نه مالك آن است و نه استحقاقش را دارد (براى اينكه من اين رحمت را بعد از ضرائى كه به او رسيده بود چشاندم ، و او بايد بفهمد كه مالك و مستحق آن خير و رحمت نيست ، زيرا اگر بود از اول مى بود، و ديگر لحظه اى پيش دچار ضراء نمى شد) مى گويد: ((هذا لى : اين خير از آن من است (( بدين جهت كه حال و روز سابقش را فراموش كرده .


إِذَا أَنْعَمْنَا عَلى الانسنِ أَعْرَض وَ نَئَا بجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسهُ الشرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ


كلمه ((نا(( از ماده ((ناى (( است كه به معناى دور شدن است . و مراد از كلمه ((جانب (( پهلو است ، و ممكن است مراد از آن جهت و مكان باشد، پس اينكه فرمود: ((و نآ بجانبه (( كنايه است از دور شدن و خود را كنار كشيدن ، و اين هم كنايه است از تكبر و نخوت ، و مراد از ((دعاى عريض (( دعاى وسيع و طولانى است ، و اين خود كنايه است از استمرار و اصرار دعا كننده در دعاى خود. و آيه شريفه در مقام مذمت انسان و توبيخ وى است به اينكه وقتى خداى تعالى به او نعمتى مى دهد او از خدا روى مى گرداند، و تكبر مى كند. و چون نعمتى را از او سلب مى كند، باز به ياد خدا مى افتد و به سويش روى مى آورد، و بطور دايم دست به دعا برمى دارد، و در دعايش اصرار مى ورزد.


ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 611


 1 کاربر از ali برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
daneshjoo در تاریخ 1399/12/30
ali Offline
#15 ارسال شده : 1400/01/01 06:57:22 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فصلت: نکات تفسیری سوره فصلت از تفسیر تسنیم


*دو مأموريت اعضا و جوارح در بدن انسان*

مطلب ديگر اين است كه در تمام اين «موقِف»‌ها كه شهود با ما هستند، اين «اعضاء و جوارح» جنود الهي می باشند، اين‌چنين نيستند كه گاهي سرباز ما و گاهي سرباز الهي باشند، اين‌طور نيستند! اينها دائماً سرباز الهي‌ هستند که «اعضاء و جوارح» ما هم هستند؛ منتها حالا يا اين تعدّد مالک به تعدّد طولي است که يكي نزديك است و ديگری نزديك‌تر، يكي دور است و ديگری دورتر، يا تعدّد اينها به تعدّد ظاهر و مَظهر است كه مَظهر خدا هستند و براي ما «اعضاء و جوارح» محسوب مي‌شوند.

غرض آن است که اين بيان نوراني حضرت امير در خطبه 199، اصحاب خود را توصيه كرد و فرمود بندگان خدا بدانيد كه «اعضاء و جوارح» شما «جنود» اوست: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ‌ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه»؛ پس اين دست و پاي ما ستاد الهي هستند! وقتي ستاد الهي شدند معطّل نيستند و دائماً دارند مأموريت خودشان را انجام مي‌دهند؛ حالا چه وقت حرف بزنند و چه وقت حرف نزنند؛ چه وقت ما را به عذاب بگيرند و چه وقت ما را به عذاب نگيرند، اين به امر الهي است. آن وقت می بينيد كسي حرف مي‌زند و رسوا مي‌شود، امضايي مي‌كند و رسوا مي‌شود، جايي مي‌رود و رسوا مي‌شود، اين ستاد الهي است که او را دارد مي‌گيرد! اينكه فرمود: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ‌ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه» همين است. پس «اعضاء و جوارح» ما ستاد الهي‌ می باشند، يك؛ اعضاي ما هم هستند، دو؛ به نحو جبر نيست، سه؛ به نحو تفويض نيست، چهار؛ همه اينها حرف‌هاي نفس‌گير است، اينكه مي‌گويند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» همين است. بنابراين اين اعضا ستاد الهي‌ هستند كه اگر يك وقت مصلحت شد حرف بزنند، حرف مي‌زنند؛ ولي كارشان دائم است، حرف زدنشان مصلحتي است که چه وقت مصلحت هست حرف بزنند و چه وقتی مصلحت نيست که حرف بزنند.



پرسش: مگر جان انسان جزء جنود الهی نيست؟

پاسخ: جنود الهي هست؛ ولي عضو ستاد اوست كه در خدمت ما قرار گرفت تا مشكل ما را حل كند؛ امّا دو مأموريت دارد: هم مراقب است ببيند كه ما خلاف مي‌كنيم يا نه, هم منتظر است كه دستور برسد كه يا به ما خدمت كند يا آبروي ما را بريزد، اين تابع اوست! اگر با همين «اعضاء و جوارح» راه صحيح طي كرديم، اين دستور پيدا مي‌كند كه خدمت دين را به عهده بگيرد تا ما بگوييم: «وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِكَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي‌»؛[10]خدايا كاري نكن كه دين را ديگري ياري كند و ما تماشاچي شويم! دستِ بگير, دست ممدوح و محمودي نيست، دست بده است كه «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَی»؛[11]فرمود دستِ بگير دست محمود و ممدوح نيست، بگذاريد دست بالا داشته باشيد و به ديگران بدهيد و راه هم باز است! فرمود اگر اين‌چنين شد، با دست شما دين ياري مي‌شود: «وَ اجْعَلَني‌ مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بي‌ غَيْري»

و اگر انسان با همين «اعضاء و جوارح» دين او را ياري كرده است، با همين «اعضاء و جوارح» خدا او را تأييد مي‌كند و فرشتگان هم او را تأييد مي‌كنند؛ امّا اگر ـ معاذ الله ـ با همين «اعضاء و جوارح» كج راهه رفته است، اگر راه توبه را هم عمداً به روي خود بست، خدا با همين «اعضاء و جوارح» او را مي‌گيرد؛ لذا جمع بين آيه سوره «فصلت» كه محلّ بحث است با آيه سوره مباركه «نور» كه فرمود روزي زبان شهادت مي‌دهد و روزي هم انسان به «اعضاء و جوارح» مي‌گويد که چرا «عليه» من شهادت داديد؟! اين ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ﴾ را با همين زبان مي‌گويد! با زبان به خود زبان مي‌گويد, دو سِمت است؛ آن بخش ستاد فرماندهي به اين بخش جواب مي‌دهد كه من عضو شما بودم؛ ولي عضو ستاد فرماندهي اصلی هستم، او گفت حرف بزن و من هم گفتم چشم! همه «اعضاء و جوارح» اين‌طور است! آن وقت اگر كسي اين طرز ديدِ قرآنی را داشته باشد، يقيناً مراقب اعمال خودش است.



*وسوسه شيطان با ايجاد اضطراب در رزق آينده و وعده خدا به تأمين آن*

فرمود: ﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾؛ گذشته‌ها را تعريف كردند و آينده را ترغيب كردند، به عنوان اينكه به فكر آينده باشيد, به فكر ورثه باشيد, اهل پس انداز باشيد. قرآن فرمود پس اندازکننده و غير پس اندازکننده را ما تأمين می کنيم. اين موش و امثال موش اينها اهل پس‌انداز هستند، هزاردستان[24] و بلبل و طوطي و اينها اهل پس‌انداز نيستند، فرمود: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾؛[25]فرمود ما تنها رازق آن موش‌ها نيستيم كه اهل ذخيره و پس‌انداز هستند، اين گنجشك‌ها و بلبل‌ها و آن خواننده ها را چه كسي تأمين مي‌كند؟ اينها را هم ما تأمين مي‌كنيم، مگر اينها اهل پس‌انداز و ذخيره‌ هستند؟ هر پرنده‌اي, هر دابّه‌اي, هر نفس‌كشي كه اهل ذخيره و پس‌انداز نباشد، ما آن را تأمين مي‌كنيم و اهل پس انداز هم که باشد و به حسب ظاهر پس انداز کرده به عنايت ماست!

فرمود: ﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾، امّا ﴿وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‌ أُمَمٍ﴾؛ اين گروه در رديف و در بين گروه‌هاي ديگر هستند و براي ما هم چه جن و چه انس فرقی ندارند؛ جن هم مسلمان دارد, كافر دارد, منافق دارد و مثل انسان است، چه آنها و چه اينها گرفتار اين قول حقيقي و تثبيت‌شده الهي‌ می باشند كه كافر و مُلْحِد و مشرك گرفتار كيفر خواهند شد: ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ﴾، اينها سرمايه‌ خود را باختند.


*اثبات وجود فعلي بهشت و جهنم با استفاده از پرسش كافران*

در بعضي از جاها تعبير اين است كه ﴿أَيَّانَ مُرْساها﴾؛ [8]چه كسي اين سؤال را طرح كرد و چه كسي يادشان داد كه اين‌طور سؤال كنند؟ در بيانات نوراني قرآن درباره كشتي نوح اين است كه ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾، [9]«إِرْساء» يعني نگهداشت؛ مثل اينكه كوه‌ها را خدا رواسي زمين قرار داد كه زمين از لرزش و لغزش بيفتد كه «إِرْساء»؛ يعني لنگر انداختن, ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾ وقتي وجود مبارك نوح مي‌خواست اين كشتي را حركت بدهد به نام خدا حركت مي‌داد, وقتي مي‌خواهد آرام كند به نام خدا آرام مي‌كرد.

اينها كه سؤال كردند ﴿أَيَّانَ مُرْساها﴾؛ يعني كشتي قيامت چه وقت لنگر مي‌اندازد؟ يعني قيامت الآن موجود است، در حال موج‌زني است، يك وقت آرام مي‌شود، وقتي آرام شد ما وارد كشتي قيامت مي‌شويم. اين تعبير از كيست؟ چه كسي يادشان داد اين‌طور سؤال كنند؟ اگر اين تعبير را بشكافيد معلوم مي‌شود الآن قيامت سيّال هست؛ منتها هنوز وقت لنگراندازي او نيست!

اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) كه فرمود: «مَا أُولَئِكَ مِنَّا»[10] از ما نيست كسي انكار كند كه بهشت و جهنم موجود است، بهشت و جهنم موجود است با اينكه ما داريم ابزارش را فراهم مي‌كنيم.غرض اين است كه فرمود اصل «علم ‌الساعة» نزد ذات اقدس الهي است كه اين تقديم خبر مفيد حصر است كه فرمود: ﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾. يك وقت مي‌گوييم «الله يعلم الساعة» مفيد حصر نيست؛ امّا وقتي گفتيم ﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾ اين مفيد حصر است، چه اينكه جمله بعد هم مفيد حصر است؛ جمله بعد اين است كه ﴿وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها﴾. «أكمام» جمع «كِمّ» است، «كِمّ» ـ به کسر ـ اين شكوفه‌اي است كه اين ميوه در ظرف آن شكوفه قرار دارد، هيچ ميوه‌اي از ظرف خود بيرون نمي‌آيد و هيچ مؤنّثي چه حيوان چه انسان باردار نمي‌شود و هيچ مؤنثي بار خود را به زمين نمي‌نهد، مگر به علم حق‌تعالي. اين علم او فعلي است، گذشته از علم ذاتي كه با اراده همراه است؛ يعني «بعلمه و ارادته» كه اين علم او علم فعلي است.


تفسیر تسنیم ایت الله جوادی املی
ali Offline
#16 ارسال شده : 1400/01/07 09:01:02 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: نکات تفسیری سوره فصلت


فصلت:5

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ

و [به پيامبر] گفتند دل‌هاي ما نسبت به آنچه ما را بدان مي‌خواني در پوشش‌هايي است8 [=رغبتي به آن در خود احساس نمي‌کنيم] و در گوش‌هاي ما سنگيني است9 و بين ما و تو پرده‌اي است،10 پس تو کار خود كن كه ما كنندة کار خويشيم.11

______________

8- «اکّنه» جمع «کِن» به معني غلاف و ساتر است که چيزي را بپوشاند و احاطه کند. همچون پرده تيره و ضخيم که مانع تابش نور خورشيد به اتاق مي‌گردد. آنچه دل منکران را از فهم حقايق توحيدي باز مي‌دارد، اعتقادات خرافي آباء و اجدادي است که همچون غلافي زنگار بر قلب آنان بسته و آينه دلشان را تيره کرده است. اين همان تعبيري است که در آيه 41 سوره مطففين (83:41) آمده است: «كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» [چنين نيست، بلکه تبه‌کاري‌هاي آنها بر دلشان زنگار بسته، چنين نيست، بي‌ترديد آنها در آن روز از پروردگارشان در حجاب‌اند].


9- وقار سنگيني است و «وِقْر» به سنگيني گوش گفته مي‌شود، مؤمن حقايق را به سبکي نسيم مي‌پذيرد و منکر، آنرا بار سنگيني بر دوش درک و فهمش احساس مي‌کند. کسي که گوش سنگين دارد، خود را از منبع صوت بسيار دور تصور مي‌کند. اين تمثيلي است از دور بودن ذهن منکران به نداي دعوت ربوبي.


10- حجاب همان پرده و پوشش است، وقتي دنياپرستي بر دل حاکم گردد، معيار متفاوت مي‌شود و ارزش‌ها واژگونه مي‌گردد. در اينصورت زيبايي‌ها زشت و زشتي زيبا جلوه مي‌کند.

11- در اينجا به جاي نفعَل، «فَاعْمَل» آمده است كه دلالت بر وضع حال و كننده بودن چنين كاري دارد. مشكل اصلي منكران به دليل حجاب و پرده دلهاشان، بشر بودن كسي بوده كه چنين سخنان شگفت‌آوري در نفي خدايان متعدّد و شفاعت آنان و نيز رستاخيز و زنده شدن مردگان در آخرت مطرح مي‌كرده است. تعجب آنان را قرآن بارها نقل كرده است. از جمله: ص 4 (38:4) و 5، ق 2 (50:2) و 3، رعد 5 (13:5) و يونس 2 (10:2) .

فصلت:7

الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ

همان کساني كه زکات نمي‌پردازند13 و منكران آخرت‌اند.14

______________

13- اين آيات [مطابق محاسبات کتاب سير تحول قرآن] در سال 5 بعثت در مکه و در شرايطي نازل شده است که مسلمانان در اقليت مطلق و تحت فشار و سختي بودند، بنابراين دولت و تشکيلاتي نداشتند که زکات به معناي رسمي آن، که در ساليان بعد در دوران استقرار در مدينه و تشکيل امت اسلامي مقرر گرديد، واجب بوده باشد، اما زکات به مفهوم کمک مالي به نيازمندان براي «تزکيه نفس» و آزاد شدن از بستگي به مال همواره واجب و شرط صدق ايمان شمرده شده است.

14- تکرار دو بار ضمير «هم» [در‌: وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ]، تاکيدي است بر اين که انکار آخرت موجب دنياپرستي و بخل‌ورزي در کمک به محرومين مي‌شود. برعکس، آن که باور دارد آنچه انفاق مي‌کند، به خدا قرض مي‌دهد و در آخرت چند برابر پس مي‌گيرد، راحت‌تر از مال خود مي‌گذرد.


فصلت:19

وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ

روزي که دشمنان خدا به سوي آتش [دوزخ اعمالشان] گردآوري شوند، آن‌ها تحت مراقبت29 [ناتوان از فرار] خواهند بود.

_____________

29- «يوزعون» از ريشه «وَزَعَ»، باز‌داشتن و مانع شدن است. به پليس و نيروهاي بازدارنده نيز «وَزَعَه» مي‌گويند. جمله «فهم يوزعون» در قرآن عيناً درباره سپاهيان حضرت سليمان، که تحت کنترل و انضباط بودند و نمي‌توانستند از خدمت فرار کنند، آمده است [نمل 17 (27:17) ].


فصلت:27

فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ

پس مسلماً کساني را كه حق‌ستيزي كردند عذابي سخت مي‌چشانيم و بي‌ترديد آن‌ها را به [نسبت] بدترين عملي که مي‌کردند مجازات مي‌کنيم.42

______________

42- همچنانکه هر ورزشکار را به رکوردي که زده و مهمترين مدالي که کسب کرده، مورد ارزيابي قرار مي‌دهند، خداي غفور و رحيم نيز هم بدترين اعمال آدميان را [مشروط به تقوا و صداقت] مي‌بخشد و هم پاداش بهترين اعمال را مي‌دهد «لِيُكَفِّرَ اللهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ» [زمر 35 (39:35) ]. مشابه اين مطلب را در سوره‌هاي ديگر نيز مي‌يابيد. از جمله: توبه 121 (9:121) ، نحل 96 (16:96) و 97، نور 38 (24:38) ، عنكبوت 7 (29:7) و احقاف 16 (46:16) .


فصلت:31

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ

ما دوستان [=حامي] شما در دنيا و آخرت هستيم51 و براي شماست در بهشت هر آنچه دلتان خواهد و براي شماست در آنجا هر آنچه آرزو کنيد.52

______________

51- كلمات ملئكه و شيطان هر دو 68 بار در قرآن تكرار شده‌اند. اگر كلمات: مَلَك، مَلَكاً، مَلَكين و ملائكه را نيز به كلمه الملئكه، و كلمات:شياطين، شيطاناً و شياطينهم را هم به كلمه شيطان بيفزاييم [كل موارد كاربرد]، در هر دو مورد به رقم 88 مي‌رسيم!! اين تساوي عددي و آماري نيز مؤيد اين حقيقت است كه شيطان نماد همه بدي‌ها و انرژي‌هاي منفي، و فرشتگان نماد كارگزاران رحمت خدا و انرژي‌هاي مثبت عالم‌اند. اين است معناي «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَه».


52- «تَدَّعُون» از ريشة دَعَوَ [خواندن، خواستن و ياري طلبي] در باب افتعال، به شدت خواستن را مي‌رساند. آن را تمنّي و آرزو هم گفته‌اند. آيات 27 ملك (67:27) و 57 يس (36:57) در همين باب است.



فصلت:45

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَـوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ

به موسي [نيز] کتاب [تورات] داديم، پس در آن [كتاب نيز ميان بني‌اسرائيل] اختلاف پديد آمد،75 و اگر نبود کلمه‌اي [=اختيار آزاد انسان در مهلت عمر، که] از جانب پروردگارت [بر قانون علت و معلولي و بازتاب فوري اعمال] پيشي گرفته،76 قطعاً ميان‌شان داوري [و بي‌درنگ حکم عذاب صادر] مي‌شد ولي آنها در اين امر يکسره در ترديدي بدبينانه هستند.77


______________

75- «اخْتُلِف» از ريشة «خَلَفَ»، در باب افتعال، نوعي فعل پذيري و آمادگي و قبول مخالفت و گريز از وحدت را مي‌رساند. گويي بني‌اسرائيل [يهوديان و مسيحيان] در اختلاف ورزيدن گويِ سبقت را از اُمت‌هاي ديگر ربوده بودند كه قرآن به كرّات اختلاف ورزي آنان را مذمّت مي‌كند. از جمله در: بقره 176 (2:176) و 213 (2:213) و 253 (2:253) ، آل‌عمران 19 (3:19) و 105 (3:105) ، نساء 157 (4:157) ، يونس 19 (10:19) و 93 (10:93) ، هود 110 (11:110) ، نحل 124 (16:124) ، نمل 76 (27:76) ، جاثيه 17 (45:17) و... .



76- سراسر جهان را نظمي فرا گرفته که کوچکترين خلاف قانون را برنمي‌تابد و بي‌درنگ آن را دفع و طرد مي‌کند، به استثناي انسان که به دليل موهبت اختيار و مهلت و مدتي که خداوند به اين وجود عنايت کرده، عکس‌العمل و بازتاب رفتار منفي او تا روز قيامت به تعويق مي‌افتد. اين مکانيسم را قرآن در آيات متعددي، «کلمه پيشي گرفته» [کلمه سبقت من ربک]، يا کلمه جداکننده [کلمه الفصل] ناميده است [يونس 19 (10:19) ، هود 110 (11:110) ، طه 129 (20:129) ، فصلت 45 (41:45) ، شوري 14 (42:14) و 21 (42:21) ].



77- مترجمان شک منکران را نسبت به حقانيت قرآن دانسته‌اند، هر چند اين امر واقعيت داشته است، ولي قرينه نزديک‌تر به ضمير «منه»، همين مسئله تعويق بازتاب اعمال به دليل موهبت اختيار در مهلت عمر است که بر قانون علت و معلولي پيشي گرفته و آن را در عمر دنيايي [موقتا] خنثي مي‌کند. اما کافران در مقايسه با عملکرد قدرتمندان دنيايي از اينکه مي‌بينند به رغم بت‌پرستي و مفاسد اخلاقي‌شان هيچ اتفاقي نمي‌افتد و خدا عکس‌العملي نشان نمي‌دهد، يا آن را به حساب تأييد خدا مي‌گذارند، و يا يکسره در شک و ترديد نسبت حساب‌گري خدا باقي مي‌مانند.


فصلت:54

أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ

آگاه باش که آنها بي‌گمان از لقاي پروردگارشان در ترديداند،93 آگاه باش که او بر همه چيز احاطه دارد.


______________

93- مشکل آنها در ناباوري قرآن، همين ترديد در لقاي ربوبي است. لقاء ربّ را مفسرين ملاقات ربّ در روز قيامت گفته‌اند، اما مي‌تواند لقاي پيامبر يا ربّ [مسئله ربوبيّت] يا لقاء و امکان ارتباط قلبي خودشان با خدا [در دنيا] باشد.

مولوي نيز هرچه بيشتر بريدن پيوندهاي اسارت دنيايي [تبتُّل] تا فناي در راه خدا را پله پله تا ملاقات خدا شمرده است [مثنوي دفتر سوم ابيات 4237 به بعد]


از تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان


farhang Offline
#17 ارسال شده : 1400/01/12 11:44:30 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,222
Iran (Islamic Republic Of)

تشکرها: 1 بار
49 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فصلت: فراز بندی، عصاره فرازها ،نکات و سئوالات تفسیری و درس سوره فصلت

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حم {1}
حاء ، میم. {1}
تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ {2}
(قرآن)، نزول یافته ای است از جانب [ خدای ] رحمتگر مهربان. {2}
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ {3}
کتابی است که آیات آن، جدا جدا تشریح شده، قرآنی است واضح و فصیح برای مردمی که دنبال دانستن(حق) هستند. {3}
بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ {4}
بشارتگر و هشداردهنده است. و [ لی ] بیشتر آنان رویگردان شدند ، در نتیجه [ آن را با هدف تامل و قبول] نمی شنوند. {4}
وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ {5}
و گفتند: «دلهای ما از(پذیرش) آنچه ما را به سوی آن می خوانی در پوشش و حفاظ است. و در گوشهای ما سنگینی و میان ما و تو پرده ای است پس تو کار خود را بکن ما [ هم ] کار خود را می کنیم.» {5}

عصاره فراز آیات 1-5 :قران کتابی نازل شده ازجانب خداوند است که آیاتش برای فهم مردم بطور واضح تفصیل داده شده است اما اکثر شان گوششان سنگین و دلهاشان غیر قابل نفوذ شده و از شنیدن قران اعراض میکنند.

نکات:
-قرآنا عربیا: طه113،یوسف2، فصلت 3، زخرف 3، شوری 7، زمر28،
-تنزیل بودن قران ازجانب خدا در 4 مورد بیان شده: حاقه و واقعه:تنزیل من رب العالمین، فصلت: تنزیل من الرحمن الرحیم، تنزیل من حکیم حمید

-در ایه 3منظور از قران عربی چیست؟
"عرب: اصل الواحد در ماده، رفع ابهام، تبيّن (آشكاري) و وضوح حال است و مخالف عُجمَة ميباشد كه به معناي گره در ابهام است و از مصاديقش: سخن عرب است كه ميگويند: أعرَبَ بِحُجَّتِه؛ يعني حجّتش را آشكار كرد.
سوره مباركه نحل آيه 103: وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ. منظور وضوح و آشكاري آن و رفع ابهام از آن است و زبان عربي منظور نيست، هرچند كه زبان عربي از مصاديق اصل است.
"التحقیق فی کلمات القران"

-احکام و تفصیل آیات قران درسوره هود هم بیان شده بود: كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ {1}الف لام راء كتابى است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمى آگاه تفصیل و شرح داده شده است {1}
در سوره اعراف هم بیان شده بود ولقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه
در سوره هایی که فعل صرفنا برای قران استفاده شده پس از ان لعلهم یتقون(طه) لیذکروا (اسرا و فرقان) و لعلهم یرجعون (احقاف) امده است . افعال فصلنا و نفصل الایات نیز همینگونه است.در ایات 97 و 98 سوره اعراف هم فصلنا الایات لقوم یعلمون و لقوم یفقهون آمده است.یعنی هدف از تصریف و تفصیل آیات تامل کردن و متذکر شدن و بازگشت است
-مشابه آیه 5 در سوره های اسرا و کهف و انعام نیز بود که خداوند قفل شدن قلوب و سنگینی گوش های انها را بخود نسبت داده بود در ازای اعمال و رفتار خودشان.
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا {45}اسرا
و چون قرآن بخوانى ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند پرده‏اى پوشيده قرار مى‏دهيم {45}
وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا {46}
و بر دلهايشان پوششها مى‏نهيم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى [قرار مى‏دهيم] و چون در قرآن پروردگار خود را به يگانگى ياد كنى با نفرت پشت مى‏كنند {46}
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا انعام
إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا {57} کهف


قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ {6}
بگو: «من ، بشری چون شمایم ، اما به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس مستقیماً به سوی او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. و وای بر مشرکان.» {6}
الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ {7}
همان کسانی که زکات نمی دهند و آنان که به آخرت ناباورند. {7}
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ {8}
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند آنان را پاداشی بی پایان است. {8}
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ {9}
بگو: «آیا شما واقعاً به آن کسی که زمین را در دو دوره آفرید ، کفر می ورزید و برای او همتایانی قرار می دهید؟ این است پروردگار جهانیان.» {9}
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ {10}
و در [ زمین ] ، از فراز آن [ لنگرآسا ] کوه ها نهاد و در آن خیر فراوان پدید آورد ، و مواد خوراکی آن را در چهار روز تقدیر کرد [ که ] برای خواهندگان ، درست [ و متناسب با نیازهایشان ] است. {10}
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ {11}
سپس آهنگِ [ آفرینشِ ] آسمان کرد ، و آن بخاری بود. پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید.» آن دو گفتند: «فرمان پذیر آمدیم.» {11}
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ {12}
پس آنها را [ به صورت ] هفت آسمان ، در دو دوره مقرّر داشت و در هر آسمانی کار [ مربوط به ] آن را وحی فرمود ، و آسمانِ [ این ] دنیا را به چراغها آذین کردیم و [ آن را نیک ] نگاه داشتیم این است اندازه گیریِ آن نیرومند دانا. {12}

عصاره فراز آیات 6-12: ای پیامبر اینها(اعراض کنندگان از قران) ، مشرکانی هستند که اخرت را منکرند و حق سایرین را ازمال خود نمی دهند،به انها بگو که سرنوشت بدی خواهند داشت. پس در مسیر مستقیم بسوی خدا قرارگرفته و طلب امرزش نمایند. بگو شما برای خدایی که اسمانها و زمین را خلق کرده و محفوظ داشته، شریک گرفتید؟

نکات:
-ایتای زکات قبلا در سوره های اعراف، نمل و مزمل بکار رفته بود. اولین کاربرد توام صلاه و زکاه در سوره مریم بود. معنای ریشه زکات: خارج کردن چیز ناحق از میان چیز سالم است لذا دادن زکات یعنی بخشیدن بخشی از مال که حق فرد نیست و دیگران در ان صاحب حق هستند. التحقیق
در سوره یس ایه 47 نیز یکی از مشخصات اعراض کنندگان از از آیات،کسانی بودند که از انفاق سرباز میزدند.
واذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا انطعم من لو یشاء الله اطعمه
-اشاره به شش دوره بودن خلقت اسمانها و زمین و انچه بین ان دوست، در سوره های مختلف قران امده است از جمله:
الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یونس 3،اعراف 54،سجده 4، حدید4
الذی خلق السماوات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش: فرقان 59
لکن در این سوره به جزییات بیشتری اشاره شده که خلقت زمین در دو دوره، جعل کوهها و تقدیر روزی زمین در 4 دوره و خلقت اسمانها در دو دوره که جمع همه آنها هشت دوره میشود که با شش دوره مشهور تفاوت دارد که مفسران هم نظرات مختلفی ارایه کرده اند.
-حفاظ بودن و محفوظ بودن آسمان در ایات زیر نیز امده است:
جعلنا السماء سقفا محفوظا : انبیا 32، انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب و حفظا من کل شیطان مارد: صافات 7، حفظناها من کل شیطان رجیم: حجر17، در سوره های فصلت و انبیا محفوظ بودن آسمان دنیا مطلق و عام است اما در سوره های صافات و حجر، به محفوظ بودن از شیاطین مقید شده است.

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ {13}
پس اگر روی برتافتند بگو: «شما را از آذرخشی چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم.» {13}
إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ {14}
چون فرستادگان [ ما ] از پیش رو و از پشت سرشان بر آنان آمدند [ و گفتند: ] «زنهار ، جز خدا را مپرستید» ، گفتند: «اگر پروردگار ما می خواست ، قطعاً فرشتگانی فرومی فرستاد ، پس ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.» {14}
فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ {15}
و امّا عادیان ، به ناحقّ ، در زمین سر برافراشتند و گفتند: «از ما نیرومندتر کیست؟» آیا ندانسته اند که آن خدایی که خلقشان کرده خود از ایشان نیرومندتر است؟ و در نتیجه آیات ما را انکار می کردند. {15}
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ {16}
پس بر آنان تندبادی توفنده در روزهایی شوم فرستادیم تا در زندگی دنیا عذاب رسوایی را بدانان بچشانیم و قطعاً عذاب آخرت رسواکننده تر است و آنان یاری نخواهند شد. {16}
وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ {17}
و امّا ثمودیان: پس آنان را هدایت کردیم و [ لی ] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند ، پس به [ کیفر ] آنچه مرتکب می شدند صاعقه عذابِ خفّت آور آنان را فروگرفت. {17}
وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ {18}
و کسانی را که ایمان آورده بودند و پروا می داشتند رهانیدیم. {18}

عصاره دسته آیات 13-18:بگو اعراض کنندگان از قرآن، همانند متکبران منکر رسولان قبلی مانند عاد و ثمود که هدایت الهی را پس زدند، با عذاب الهی ،هلاک و در اخرت هم عذاب خواهند شد.


وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ {19}
و [ یاد کن ] روزی را که دشمنان خدا به سوی آتش گردآورده پس آنان در دسته های مختلف نگاه داشته میشوند {19}
حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ {20}
تا چون بدان رسند ، گوششان و دیدگانشان و پوستشان به آنچه می کرده اند ، بر ضدّشان گواهی دهند. {20}
وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {21}
و به پوست [ بدنِ ] خود می گویند: «چرا بر ضدّ ما شهادت دادید؟» می گویند: «همان خدایی که هر چیزی را به زبان درآورده ما را گویا گردانیده است ، و او نخستین بار شما را آفرید و به سوی او برگردانیده می شوید.» {21}
وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ {22}
و [ شما ] از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضدّ شما گواهی دهند [ گناهانتان را ] پوشیده نمی داشتید(چرا که گمان هم نمی کردید بلکه مخفی میکردید زیرا) گمان داشتید که خدا بسیاری از آنچه را که می کنید نمی داند. {22}
وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِينَ {23}
و همین بود گمانتان که درباره پروردگارتان بردید شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید. {23}
فَإِن يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ {24}
پس اگر شکیبایی نمایند جایشان در آتش است و اگر از در پوزش درآیند مورد اجابت قرار نمی گیرند. {24}
وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ {25}
و برای آنان دمسازانی گذاشتیم ، و آنچه در دسترس ایشان و آنچه در پی آنان بود در نظرشان زیبا جلوه دادند و فرمان [ عذاب ] که در میان امّتهایی از جنّ و انس که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند ، بر ایشان هم محقق شد، چرا که آنها زیانکاران بودند. {25}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ {26}
و کسانی که کافر شدند گفتند: «به این قرآن گوش مدهید و سخن لغو در آن اندازید ، شاید شما پیروز شوید.» {26}
فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ {27}
و قطعاً کسانی را که کافر شده اند عذابی سخت می چشانیم و حتماً آنها را به بدترینِ آنچه می کرده اند جزا می دهیم. {27}
ذَلِكَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ {28}
آری ، سزای دشمنان خدا همان آتش است که در آن ، منزل همیشگی دارند. [ این ] جزا به کیفر آن است که نشانه های ما را انکار می کردند. {28}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ {29}
و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: «پروردگارا ، آن دو [ گروه گمراه گری ] از جنّ و انس که ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا آنها را زیر قدمهایمان بگذاریم تا زبون شوند.» {29}

عصاره دسته آیات 19-29:کافرانی که همواره ایات خدا را انکار میکردند ،و به همراه همنشینان و همفکران خود مانع شنیدن قران توسط سایرین بودند و دنبال غلبه بر ان بودند، گمان میکردند خدا اعمال زشت انها را نمی داند اما غافل از آنکه در قیامت حتی اعضایشان علیه انها گواهی میدهند. اینها دشمنان خدایند و عذابی شدید در دنیا و اخرت خواهند داشت.

نکات:
-تنها کاربرد اعداء الله در قران، همین سوره فصلت است که دو بار بکار رفته. در سوره انفال ، عدوالله آمده است.
-آیه 19 مشابه آیه 83 سوره نمل است. وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ {83} حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ {84}نمل و آن روز كه از هر امتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند محشور(مجتمع) مى‏گردانيم پس آنان در دسته های مختلف نگاه داشته میشوند {83}تا چون [همه] بيايند [در محضر خدا] مى‏فرمايد آيا نشانه‏هاى مرا به دروغ گرفتيد و حال آنكه از نظر علم بدانها احاطه نداشتيد آيا [در طول حيات] چه مى‏كرديد {84}
-شهادت اعضا و جوارح علیه انسان در قیامت، در سوره های دیگر هم امده است: تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم یس65، یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بماکانوا یعملون نور 24

-در ایه 26 منظور از الغوا فیه چیست؟
بسیاری از مترجمان و مفسران، آنرا سروصداکردن در هنگام آیات توسط پیامبر دانسته اند.
ابتدا معنای آنرا مرور کنیم:
" «الْغَوْا فِيهِ» يعني در آن باطل داخل كنيد. كفّار گفتند: باين قرآن گوش ندهيد و در آن باطل وارد كنيد شايد پيروز گرديد . يعني در مقابل آن ايستادگي كنيد و در موقع خواندن آن داد و بيداد كنيد تا مفهوم نگردد و از تأثير ساقط شود ." قاموس قران
"لغو به معناى هر چيزى است كه اصل و ريشه اى نداشته باشد، و در كلام به معناى آن گفتارى است كه معنا نداشته باشد. وقتى گفته مى شود ((لغى و لغوا)) معنايش اين است كه كار لغو كرد، و مى كند. اين آيه دلالت مى كند بر نهايت عجز كفار در مبارزه عليه قرآن که كارشان در بيچارگى به اينجا كشيد كه به يكديگر سفارش كنند كه گوش به قرآن ندهند، و هر جا قرآن خوانده شود سر و صداهاى بى معنا در آورند، تا صداى آن شخص به گوش كسى نرسد، و در نتيجه اثرش لغو گردد. " المیزان

با توجه به معنای لغوی، ایا اولا سرو صداکردن هنگام قران خواندن پیامبر، با مفهوم فعل الغوا فیه سازگار است؟
ثانیا در صورت مثبت بودن سئوال اول، ایا تنها مصداق الغو فیه ،همان است و مشرکان هم همین یک راه مدنظر داشتند؟ یا مثلا وارد کردن اباطیل در مفهوم قران و تحریف لفظی یا معنوی ان را هم مدنظر داشتند؟
با توجه به اینکه ه در فیه به قران برمیگردد، انداختن لغو در قران، نمیتواند منطبق باشد برراه انداختن سروصدا هنگام قران خواندن پیامبر. اگر هم این اغتشاش صوتی مصداقی از الغای در قران باشد، اما همه ان نیست. با توجه به سیاق ایات و شدت و غلظت مجازات کافرانیکه در این فراز وصف انها آمده، کار انها باید فراتر باشد یعنی بدنبال تحریف قران و امیختن کلمات و ایات ان با باطل باشد. قابل توجه انکه در ایه 28 آنها را اعداء الله نامیده و این لفظ فقط در همین سوره قران ان هم دو بار بکار رفته است. نکته دیگر انکه در آیه 40 هم از عبارت یلحدون فی ایاتنا استفاده شده که این هم در قران فقط در همین سوره استفاده شده است. لذا مراد از الغوا فیه همان بدفهمی عمدی و تحریف و آمیختن ایات با کلمات و ارای باطل است.
همچنین با توجه به ترتیب نزول سوره فصلت که مربوط به اواخر دوران مکی است، این کار یعنی سرو صداکردن هنگام تلاوت قران نمیتواند منطقی باشد بلکه این کار در ابتدای نزول قران که هنوز تعداد زیادی از مردم، آیات قران را نشنیده اند موجه بنظر میرسد.




-ایه 26 که کافران میخواستند مانع شنیدن ایات قران شوند، بنظر میرسد در مراحل قبلی نزول باشد. یکی از روشهای مخالفت با حقیقت، راه انداختن همهمه و سر وصدا و مانع شدن از رسیدن ان به سایرین است.
در سوره انعام هم بیان شده بود که مشرکان مردم را از شنیدن قران نهی میکردند. وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ {26}و آنان [مردم را] از آن باز مى‏دارند و [خود نيز] از آن دورى مى‏كنند و[لى] جز خويشتن را به هلاكت نمى‏افكنند و دقت نمی کنند {26}
اولین بیان از صف ارایی جدی مخالفان در برابر رسول الله و منع مردم از گرویدن به پیامبر در سوره صاد مشاهده شد. پیش از آن در سوره علق، نهی و بازداشتن پیامبر از نماز و در سوره های قبل تر تهمت زنی و پیشنهاد سازش با پیامبر بیان شده بود.
-در ایه 27 بیان شده که خداوند کافران را به بدترین آنچه میکردند جزا میدهد . در سوره زمر هم در پاداش محسنین بیان شده که لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ {35}تا خدا بدترين عملى را كه كرده‏اند از ايشان بزدايد و آنان را به بهترين كارى كه مى‏كرده‏اند پاداش دهد {35}

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ {30}
همانا کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگی کردند (خواستار تداوم این ایمان بودند) ، فرشتگان بر آنان فرود می آیند [ و می گویند: ] «هان ، بیم مدارید و غمین مباشید ، و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید. {30}
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ {31}
در زندگی دنیا و در آخرت دوستانتان ماییم ، و هر چه دلهایتان بخواهد در [ بهشت ] برای شماست ، و هر چه خواستار باشید در آنجا خواهید داشت {31}
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ {32}
روزیِ آماده ای از سوی آمرزنده مهربان است.» {32}

عصاره دسته آیات 30-32:اما کسانی که ربوبیت الله را پذیرفته و بر آن استقامت کردند ملایکه در دنیا و اخرت انها را یاری میکنند و در بهشت مهمان خدا هستند.

عصاره دسته آیات 13-18:بگو اعراض کنندگان از قرآن، همانند متکبران منکر رسولان قبلی مانند عاد و ثمود که هدایت الهی را پس زدند، با عذاب الهی ،هلاک و در اخرت هم عذاب خواهند شد.
عصاره دسته آیات 19-29:کافرانی که همواره ایات خدا را انکار میکردند ،و به همراه همنشینان و همفکران خود مانع شنیدن قران توسط سایرین بودند و دنبال غلبه بر ان بودند، گمان میکردند خدا اعمال زشت انها را نمی داند اما غافل از آنکه در قیامت حتی اعضایشان علیه انها گواهی میدهند. اینها دشمنان خدایند و عذابی شدید در دنیا و اخرت خواهند داشت.
عصاره دسته آیات 30-32:اما کسانی که ربوبیت الله را پذیرفته و بر آن استقامت کردند ، ملایکه در دنیا و اخرت انها را یاری میکنند و در بهشت مهمان خدا هستند.

عصاره فراز آیات 13-32: بگو اعراض کنندگان از قرآن، همانند متکبران منکر رسولان قبلی که هدایت الهی را پس زدند، با عذاب الهی، هلاک خواهند شد. کافرانی که ایات خدا را انکار میکنند و دنبال غلبه بر قران هستند، گمان میکنند خدا اعمال زشت انها را نمی داند اینها دشمنان خدایند و عذابی شدید در اخرت خواهند داشت.اما مومنین که ربوبیت الله را پذیرفتند در بهشت مهمان خدا هستند.

نکات:
در ایه 6 از زبان پیامبر بیان شد که فاستقیموا الیه. در ایه 30 در توصیف مومنان می فرماید قالو ربنا الله ثم استقاموا
در ایه 25 بیان شدکه همنشین کافران افرادی هستند که کارهای زشت انها را تایید می کنند اما اهل ایمان مورد حمایت ملایکه خواهند بود.

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ {33}
و کیست خوشگفتارتر از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: «من [ در برابر خدا ] از تسلیم شدگانم»؟ {33}
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ {34}
و نیکی ها و بدی ها (با قول احسن) یکسان نیستند. [ بدی را ] به آنچه خود بهتر است دفع کن پس آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است ، گویی دوستی یک دل می گردد. {34}
وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ {35}
و این [ خصلت ] را جز کسانی که شکیبا بوده اند نمی یابند ، و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ ، نخواهد یافت. {35}
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {36}
و و اگر از شيطان وسوسه‏اى(از جمله برای اختلاف و نزاع با مخالفان) به تو رسد پس به خدا پناه بر که او خود شنوای داناست. {36}

عصاره فراز آیات 33-36:ای پیامبر گفتار تو (قران)که دعوت به خداست و خودت هم عامل به آن و تسلیم امر خدایی،قول احسن است پس صبر کن و بدی دشمنان را به بهترین وجه دفع کن تا با تو دوست گردند و از تحریک شیطان به درگیری با آنان، به خدا پناه ببر.

نکات:
- تشویق به اتباع قول احسن:زمر
-وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ در سوره اعراف ایه 200 هم بکار رفته بود.

-منظور از لا تستوی الحسنه و لا السیئه چیست؟
برخی مترجمان انرا اینگونه گفته اند که بدی با نیکی یکسان نیست. در حالیکه کاربرد فعل لایستوی و لاتستوی در ایات دیگر، نشان میدهد که این معنا، مراد خدا نبوده است. مثلا در سوره حشرآیه 20 که یکسان نبودن بهشتیان و جهنمیان مراد بوده باین صورت امده که "لایستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه " یا آیه 100 سوره مائده "لایستوی الخبیت و الطیب". در آیه 33 قبل از سیئه ،نیز لا امده است و به لاتستوی الحسنه عطف شده است. یعنی نه حسنه مساویست و نه سیئه . اما با چه؟ برخی مفسران گفته اند حسنات مختلف نسبت به هم یکسان نیستند و همین طور سیئات مختلف. اما با توجه به اینکه در آیه قبل، قول احسن را معرفی کرده بود طبیعی است که ایه 33 در ادامه همان کلام باشد و این معنا را افاده کند که نه حسنه و نه سیئه با قول و فعل احسن یکی نیستند. لذا پیامبر هم که مبلغ قول احسن است در مواجهه با دشمنان، باید شیوه و طریق احسن را بکار گیرد.


وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ {37}
و از نشانه های [ حضورِ ] او شب و روز و خورشید و ماه است نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه ، و آن خدایی را سجده کنید که آنها را خلق کرده است اگر تنها او را می پرستید. {37}
فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ {38}
پس اگر کبر ورزیدند ، کسانی که در پیشگاه پروردگارِ تواند شبانه روز او را نیایش می کنند و خسته نمی شوند. {38}
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {39}
و از [ دیگر ] نشانه های او این است که تو زمین را فسرده می بینی و چون باران بر آن فروریزیم به جنبش درآید و بردَمَد. آری ، همان کسی که آن را زندگی بخشید قطعاً زنده کننده مردگان است. در حقیقت ، او بر هر چیزی تواناست. {39}

عصاره فراز آیات 37-39:سجده و عبادت منحصر به خدایی است که خورشید و ماه را افریده و شب و روز را پیاپی می اورد و مردگان را هم مانند زمین مرده با باران زنده میکند. اما کافران از عبادتش تکبر می ورزند.

نکات:
-ایه 38 فصلت مشابه 206 اعراف :إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ و غافر :الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم
-الذین یستکبرون عن عبادتی (غافر،مشابه اعراف، فصلت )

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ {40}
کسانی که در [ فهم و ارائه ] آیات ما کژ می روند ( مفهوم و حقیت آن را تغییر میدهند) بر ما پوشیده نیستند. آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر می آید؟ هر چه می خواهید بکنید که او به آنچه انجام می دهید بیناست. {40}
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ {41}
(همان) کسانی که به این قرآن- چون بدیشان رسید- کفر ورزیدند و به راستی که آن کتابی ارجمند است. {41}
لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ {42}
از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید فرودیافته ای است از حکیمی ستوده [ صفات ] . {42}
مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ {43}
به تو جز آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است گفته نمی شود. به راستی که پروردگار تو دارای آمرزش و دارنده کیفری پردرد است. {43}
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ {44}
و اگر [ این کتاب را ] قرآنی غیر فصیح گردانیده بودیم ، قطعاً می گفتند: «چرا آیه های آن روشن بیان نشده؟ کتابی غیر فصیح و گنگ و [ مخاطبِ آن ] عرب و فصیح سخن» بگو: «این [ کتاب ] برای کسانی که ایمان آورده اند رهنمود و درمانی است ، و کسانی که ایمان نمی آورند در گوشهایشان سنگینی است و قرآن بر ایشان نامفهوم است ، و [ گویی ] آنان را از جایی دور ندا می دهند! (و نمی شنوند) {44}
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ {45}
و به راستی موسی را کتاب [ تورات ] دادیم، پس در آن اختلاف و ناسازگاری واقع شد، و اگر از جانب پروردگارت فرمانِ [ مهلت ] سبقت نگرفته بود ، قطعاً میانشان داوری شده بود و در حقیقت آنان درباره آن به شکّی سخت دچارند. {45}

عصاره فراز آیات 40-45:بگو قران حقیقتی نازل شده از جانب خداوند و مایه هدایت و شفاست برای گروندگان به ان. اما انها که گوششان از حقیقت سنگین شده، آنرا نپذیرفته و واکنش هایی همانند اقوام قبلی نشان میدهند. اینها از دید خدا پوشیده نیست و در اخرت هم جایگاهشان جهنم است

نکات:
یلحدون : در سه سوره اعراف(ذرو الذین یلحدون فی اسمائه) فصلت نحل
-ایه 44 مشابه ایه 3: در آیه 3 امده بود کتاب فصلت ایاته قرانا عربیا لقوم یعلمون. در سوره شعرا هم به بهانه مشرکان مکه اشاره شده که وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ {198} فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ {199}و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (قرانی به زبان غیر عربی){198}و پيامبر آن را برايشان (اعراب مکه) مى‏خواند به آن ايمان نمى ‏آوردند (به بهانه عربی نبودن. اما الان که این بهانه را ندارند، چرا ایمان نمی اورند){199}
-ایا در ایه 44 اعجمی و عربی به معنای زبان عربی و غیر ان است؟ تقابل کلمات اعجمیا و لولا فصلت در ابتدای ایه 44 نشان میدهد منظور از اعجمی و عربی، زبان عرب و غیر عرب نیست بلکه فصاحت و مفهوم بودن آنهاست.
-در ایه 2 بیان شده بودتنزیل من الرحمن الرحیم در آیه42 تنزیل من حکیم حمید

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ {46}
هر که کار شایسته کند ، به سود خود اوست و هر که بدی کند ، به زیان خود اوست ، و پروردگار تو به بندگان [ خود ] ستمکار نیست. {46}
إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ {47}
علم (هنگام) رستاخیز فقط منحصر به اوست ، و میوه ها از غلافهایشان بیرون نمی آیند و هیچ مادینه ای بار نمی گیرد و بار نمی گذارد مگر آنکه او به آن علم دارد. و روزی که [ خدا ] آنان را ندا می دهد: «شریکان من کجایند؟» می گویند: «با بانگ رسا به تو می گوییم که هیچ گواهی از میان ما نیست.» {47}
وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ {48}
و آنچه را که در دنیا می پرستیدند از آنها غایب است ویقین می کنندکه راه فراری برایشان نیست {48}
لَا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ {49}
انسان ازطلب خیر خسته نمی شود اما همینکه دچار شر می گردد بزودی ناامید و مایوس می شود {49}
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ {50}
اگر بعد از بلایی که به او رسیده رحمتی از ناحیه خودبه او بچشانیم ، هرآینه می گوید: این خیر از ناحیه خودم است و من اصلا گمان نمی کنم قیامتی برپا شود و به فرض اگر هم من بسوی پروردگارم بازگردانده شوم ، همانا برایم نیکی و عاقبت خیر خواهد بود، پس بزودی کافران(به ربوبیت خدا و قیامت) به را به آنچه می کردند خبر می دهیم و به آنها عذابی شدید می چشانیم {50}
وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ {51}
وزمانیکه به انسان نعمتی بدهیم ، (از ما) روی می گرداند و (از شکر ) دوری می کند و وقتی به شری مبتلا می شود دعاهایی طولانی دارد {51}

عصاره فراز آیات 46-51:هرکس عمل صالح یا سوء انجام دهد به نفع یا زیان خودش است. قیامت درقبضه قدرت خداست و معبودانتان هم در انجا کمکی به شما نمی کنند.اما انسان کافر در طلب دنیا ست و به هنگام دریافت نعمات مادی و رفع نقمات، از خدا اعراض نموده، خودش را مالک و مستحق نعمات میداند و حتی در وجود قیامت تردید میکند.

نکات:

1-مشابه مفاهیم این فراز در سوره های دیگر نیز امده است از جمله:
- اعراض انسان در زمان خوشی و دارایی: وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ (فصلت و اسراء: کان یئوسا)
- رجوع به درگاه خدا در زمان ناراحتی و مشکلات و کفران و فراموشی خدا پس از رفع مشکلات: وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ {53} ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ {54}نحل، و هر نعمتى كه داريد از خداست‏ سپس چون آسيبى به شما رسد به سوى او روى مى آوريد [و مى‏ناليد] {53}و چون آن آسيب را از شما برطرف كرد آنگاه گروهى از شما به پروردگارشان شرك مى‏ورزند {54}
وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {12}یونس ،و چون انسان را آسيبى رسد ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده مى‏خواند و چون گرفتاريش را برطرف كنيم چنان مى‏رود كه گويى ما را براى گرفتاريى كه به او رسيده نخوانده است اين گونه براى اسرافكاران آنچه انجام مى‏دادند زينت داده شده است {12}
وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ {8}زمر ،و چون به انسان آسيبى رسد پروردگارش را در حالى كه به سوى او بازگشت‏كننده است مى‏خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند آن [مصيبتى] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مى‏كرد فراموش مى‏نمايد و براى خدا همتايانى قرار مى‏دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى {8}
در ایه 54 نحل و 8 زمر اشاره شده که انسان مدنظر بعد از رفع سختی ها و نقمات، رفع ان و دریافت نعمتها را به عوامل و معبودان دیگر منتسب می کند و از عناوین مشرک و کفر برای این عملش استفاده شده است.
- این گمان که نعمتها و دارایی نشانه خوبی و استحقاق فرد برای برخورداری بوده و این تا اخرت هم استمرار دارد. مشابه ایه 50 در سوره کهف نیز از زبان صاحب باغ بیان شده بود وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا {36} و یا ایه 15 سوره فجر:فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن
-اینکه انسان نعمتها و داشته هایش را بحساب تلاش و تدبیر و قدرت خود میگذارد در سوره های مختلف امده است از جمله در سوره زمر ایه 49 اذا خولناه نعمه منا قال انما اوتیته علی علم و یا در سوره قصص از زبان قارون:قال انما اوتیته علی علم عندی

2-در ایه 51 به اعراض انسان کافر از خداوند ، پس از رسیدن به نعمات خبر داده است. در ایات 4 و13 هم اعراض اکثریت مشرکان از قران و پیامبر بیان شده بود.
3-در ایه 38 بیان شد کسانی که نزد پرودگار هستند از تسبیح او خسته نمی شوند. در آیه 49 میفرماید نوع انسان از طلب خیر خسته نمیشود هرچند در این ایه اخیر منظور بدنبال نعمات دنیایی و مادی رفتن است اما جمع دو ایه گویای آنست که انسانها از پی گیری و تلاش برای انچه که انرا خیر و خوبی و ارزش میدانند خسته نمیشوند چه مادی باشد چه معنوی.
4- در آیه 47 از زبان مشرکان در قیامت بیان شد که هیچ گواه و شهیدی نداریم از میان معبودانمان که اینجا بر عبادت ما گواهی دهند. در ایه 53 بیان می کند که برعکس خداوند بر همه چیز شهید است
5-الذین کفروا در این سوره چند بار تکرار شده است: قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له اندادا 9 قال الذین کفروا لاتسمعوا لهذا القران26 فلنذیقن الذین کفرواعذابا شدیدا27 قال الذین کفرو ربنا ارنا الذین اضلانا29 ان الذین کفروا بالذکر41 فلننبئن الذین کفروا بما عملوا 50،کافر هم در ایات 7 بالاخره هم کافرون و14 انا بما ارسلتم به کافرون بکار رفته است. یعنی کافران مورد اشاره در این سوره، به خدا، قران رسالت انبیا و قیامت کافرند.
6-عذاب در ایات زیر تکرار شده است: عذاب الخزی فی الحیاه الدنیا و لعذاب الاخره اخزی 16 صاعقه العذاب 17 لنذیقن الذین کفروا عذابا شدیدا27 لنذیقنهم من عذاب غلیظ 50
7-از این فراز شاید بتوان این نکته را هم استنباط کرد که انسان های کافر هنگامیکه نعمات مادی هم به انها میرسد از خدا اعراض می کنند و فقط در ناخوشی ها سراغ خدا می ایند.پس ای پیامبر اعراض انها از قران و هدایت که یک نعمت معنوی است، بعید نیست.

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {52}
بگو مرا خبر دهید، اگر حقیقتا (این مطالب و قرآن) از ناحیه خدا باشد و شما به آن کفر ورزیده باشید، دراین صورت چه کسی گمراهتر است از کسانی که در جدایی طلبی شدید و عمیق (از قران برحق) قرار گرفته اند؟ {52}
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ {53}
حتما آیات خود را هم در آفاق (اطراف) و هم در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد تا آشکار شود که این امر( گمراه بودن جدا شوندگان از قران و هدایت حق) حقیقت دارد ، آیا (برای تصدیق پی بردن انها به اشتباهشان) پروردگار تو کافی نیست که او ناظر و گواه بر هر چیز است ؟ {53}
أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ {54}
آگاه باش که که اینها در دیدار ( و مواجهه با)پرودگارشان (در قیامت برای مواخذه) در شکند . (اما) بدان که خدا بر هر چیزی احاطه دارد(و انها را در محضر خود حاضر میکند) {54}

عصاره فراز آیات 52-54: بگو اگر قران و اموزه های وحی از جانب خدا باشد، انها که انکار و کفران میکنند، گمراهترین افرادند. بزودی به حقانیت این امر پی خواهند برد و خدای تو هم ناظر به آن هست. اینها حضور در محضر خدا برای حسابرسی را باور ندارند اما خدا بر هر چیزی احاطه دارد.

نکات:
- مشابه ایه 52 سوره فصلت در ایه 10 سوره احقاف در مورد قران امده : قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وكَفَرْتُم بِهِ
-شهید و شهد : فصلت 20،21،22،47 و53
-قل خطاب به پیامبر در ایات 6 9 13 44 52
-برخی از اشتباهات در باورهای کافران: عدم باور به اینکه خدا بر هر چیزی گواه و ناظر و محیط است (53و54 و22)
نعمتها و رفع سختی ها بدست خودشان است نه خدا
در قیامت تردید دارند و فکر میکنند اگر هم برپا شود، انها مشکور و مثاب هستند.
-مشابهت با سوره بروج: علی کل شی شهید بودن خداوند (9 بروج،53 فصلت) محیط بودن خداوند بر همه چیز و بر کفار (20 بروج،54 فصلت) سوره بروج در نکوهش شکنجه کنندگان مومنان و تثبیت و تقویت اهل ایمان است.

سئوال: در آیه ۵۲ مرجع ضمیر کان و «به» چیست؟در آیه 53 مفهوم ایات چیست؟مرجع ضمیر «ه» در «انه الحق» چیست؟ ارتباط این آیات با هم و با سایر ایات سوره چیست؟

در تفسیر آیات انتهای سوره فصلت بخصوص آیه 53 اختلاف نظر بین مفسران وجود دارد. دو رویکرد کلی به این آیات میتوان داشت:
1-مجموعه آیات 46-54 باهم بوده و بر یک محور اصلی تمرکز دارند. در اینصورت ایه 52 در ادامه ایات قبل قابل فهم است یعنی از انجا که در این ایات صحبتی از قران نشده، ضمایر کان و به در ایه 52 به موضوع بلافصل ان یعنی از جانب خدا بودن نعمات و رفع نقمات برمیگردد. در ایات قبل صحبت از این باور اشتباه بود که انسان کافر فقط در سختی ها خدا را میخواند و نعمات و دفع ضررها را به خود منتسب میکند . در ایه 53 خداوند به پیامبر میفرماید به اینها بگو حتی اگر احتمال دهید که این امور هم از نزد خدا تدبیر و مقدر شده باشد ولی شما انرا منکر و کافرید، شما متضرر و خسران زده و در شمار گمراه ترین افراد خواهید بود. پس از این باور اشتباه دست بردارید. و اگر دست برنداشتند حتما آیات و نشانه هایی را بیرون و درون خودشان خواهند دید که برایشان محرز خواهد شد که تدبیر و تحقق همه امور از جمله رفع شداید و کسب نعمات بدست خداست و همین که خدا بر انها شاهد است کافیست. اینها در اصل قیامت هم در شک و تردیدند اما خدا بر انها و همه چیز احاطه دارد.
قابل ذکر است در ایه 54 نحل و 8 زمر هم اشاره شده که انسان بعد از رفع سختی ها و نقمات، رفع ان و دریافت نعمتها را به عوامل و معبودان دیگر منتسب می کند و از عناوین مشرک و کفران برای این عملش استفاده شده است. در ایه 50 همین سوره هم با عنوان الذین کفروا انها را یاد کرده است. اشکالی که میتوان باین برداشت وارد نمود اینکه اولا ادامه ایه 52 بعد از فرض افرایتم ان کان من عند الله، مخالفان و جدایی طلبان از این موضوع را گمراه ترین افراد دانسته که قبول این وصف برای افرادیکه صرفا نعمات را به خود منسوب مدانند مشکل و فاقد نمونه مشابه در ایات دیگر است. ثانیا عبارت مشابه ایه 52 در سوره احقاف هم بکار رفته که مرادش کتاب و قران بوده است. لذا بنظر میرسد ایه 52 را باید جدا از ایات قبل در نظر گرفت. و ایات
47-51 بیانگر بعد دیگری از شخصیت و باورهای اینگونه افراد است.
2-رویکرد دیگر این است که ایات 52-54 را یک فراز جدا مانند فرازهای دیگر سوره و یا به نوعی جمع بندی سوره دانست. در این سوره از ابتدا تا انتها چند بار بر حقانیت و فصاحت و سایر اوصاف قران از جمله هدایت کننده و شفا بودن قران تاکید شده است. در آیه 52 هم غالب مفسران مرجع ضمیر در کان و به را قران دانسته اند. یعنی ای پیامبر به انها بگو فرض کنید اگر قران یا مجموعه مطالب گفته شده در سوره از جانب حق باشد در انصورت شما که انرا منکر میشوید، بیشترین خسران را خواهید کرد و در زمره گمراه ترین افراد خواهید بود.
سپس در آیه 53 میفرماید بزودی آیات مان را در آفاق و انفس یعنی برون و درونشان به انها نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که آن حق است. در اینکه ضمیر (ه) در انه الحق به چه برمیگردد اختلاف نظر است. ایا قران یا وعده های قران است، یا قیامت است و یا خداوند است؟ با توجه به ایات قبل و توصیف عملکرد کفار که از قران و کلام پیامبر اعراض میکردند، دنبال غلبه بر قران بودند و خداوند انها را به عذابهای شدید دنیوی و اخروی تهدید کرد، اینها در تردید از حقانیت یا عدم حقانیت قران و بدنبال تشخیص حق نبودند که خداوند بخواهد به انها ایات جدیدی ارایه کند تا اینها به یقین و تصمیم برسند.بلکه طبق ایات دیگر هر ایه ای هم که بیاید ایمان نمی اورند. *
لذا ایه 53 در مقام تهدید و انذار انهاست. یعنی اگر حتی حاضر نیستند فرض از جانب خدا بودن قران را تامل و ملاحظه کنند ( که اگر تامل کنند جانب احتیاط را گرفته و خود را ازن جدا نمی کنند)، پس بزودی ایات و نشانه ها و وقایعی برای خودشان و سایر مردم اعم از قوم قریش یا سایر اقوام رخ میدهد که این حقیقت را خواهند فهمید که مخالفین و منکران قران و وحی، گمراه ترین و خاسرترین افراد هستند. اما این امر یعنی محرز شدن اشتباهشان که دیر هنگام است را لزومی ندارد پیامبر و سایرین مشاهده کنند چرا که شاهد بودن خداوند کافیست. ممکن است حتی این اقرار در لحظه مرگ یا پس از مرگشان باشد (و این امر با حرف س در سنریهم منافاتی ندارد زیرا کاربردهای حرف س تنها به اینده نزدیک منحصر نیست و بعنوان تاکید هم بکار میرود.) لذا در ایه بعد هم میفرماید اینها نسبت به معاد و حضور در دادگاه الهی هم شک داشتند اما خداوند که به همه چیز احاطه دارد آنها را حاضر خواهد کرد.
*توضیح: در ایه 25 سوره انعام هم انها را مثل همین سوره با اکنه علی قلوبهم و فی اذانهم وقرا توصیف کرده، فرمود هر ایه ای ببینند ایمان نمی اورند. (وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ {25}انعام و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‏دهند و[لى] ما بر دلهايشان پرده‏ها افكنده‏ايم (بخاطر اعمالشان) تا در آن تامل نکنند و در گوشهايشان سنگينى [قرار داده‏ايم] و اگر هر معجزه‏اى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند تا آنجا كه وقتى نزد تو مى‏آيند با تو جدال مى‏كنند. كسانى كه كفر ورزيدند مى‏گويند اين [كتاب] چيزى جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست )
و در ادامه همان سوره انعام در پاسخ به کسانی که دنبال ایات و معجزات دیگر بودند فرمود روزیکه بعضی از ایات خدا بیاید که اینها به یقین برسند دیگر برای ایمان اوردن دیر شده است. (هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيهُمُ الْمَلآئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ {158}انعام آيا اینها هنوز جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند يا پروردگارت بيايد يا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد [اما] روزى كه پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت [پديد] آيد كسى كه قبلا ايمان نياورده يا خيرى در پرتو ايمان خود به دست نياورده ايمان آوردنش سود نمى‏بخشد بگو منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم )
در سوره سبا هم امده بود که وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ ...{31}و كسانى كه كافر شدند گفتند نه به اين قرآن و نه به آن [توراتى] كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد
در سوره حج نیز فرموده کافران وقتی باور می کنند که قیامت بیاید یا دچار عذاب شوند (وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى
تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ {55}حج و[لى] كسانى كه كفر ورزيده‏اند همواره از آن در ترديدند تا بناگاه قيامت براى آنان فرا رسد يا عذاب روزى بدفرجام به سراغشان بيايد )


مرور عصاره فرازها:


عصاره فراز آیات 1-5 :قران کتابی نازل شده ازجانب خداوند است که آیاتش برای فهم مردم بطور واضح تفصیل داده شده است اما اکثر شان گوششان سنگین و دلهاشان غیر قابل نفوذ شده و از شنیدن قران اعراض میکنند.
عصاره فراز آیات 6-12: ای پیامبر اینها(اعراض کنندگان از قران) ، مشرکانی هستند که اخرت را منکرند و حق سایرین را ازمال خود نمی دهند،به انها بگو که سرنوشت بدی خواهند داشت. پس در مسیر مستقیم بسوی خدا قرارگرفته و طلب امرزش نمایند. بگو شما برای خدایی که اسمانها و زمین را خلق کرده و محفوظ داشته، شریک گرفتید؟
عصاره فراز آیات 13-32: بگو اعراض کنندگان از قرآن، همانند متکبران منکر رسولان قبلی که هدایت الهی را پس زدند، با عذاب الهی، هلاک خواهند شد. کافرانی که ایات خدا را انکار میکنند و دنبال غلبه بر قران هستند، گمان میکنند خدا اعمال زشت انها را نمی داند. اینها دشمنان خدایند و عذابی شدید در اخرت خواهند داشت. اما مومنین که ربوبیت الله را پذیرفتند در بهشت مهمان خدا هستند.
عصاره فراز آیات 33-36:ای پیامبر گفتار تو (قران)که دعوت به خداست و خودت هم عامل به آن و تسلیم امر خدایی،قول احسن است پس صبر کن و بدی دشمنان را به بهترین وجه دفع کن تا با تو دوست گردند و از تحریک شیطان به درگیری با آنان، به خدا پناه ببر.
عصاره فراز آیات 37-39: سجده و عبادت منحصر به خدایی است که خورشید و ماه را افریده و شب و روز را پیاپی می اورد و مردگان را هم مانند زمین مرده با باران زنده میکند. اما کافران از عبادتش تکبر می ورزند.
عصاره فراز آیات 40-45:قران حقیقتی نازل شده از جانب خداوند و مایه هدایت و شفاست برای گروندگان به ان. اما انها که گوششان از حقیقت سنگین شده، آنرا نپذیرفته و واکنش هایی همانند اقوام قبلی نشان میدهند. اینها از دید خدا پوشیده نیست و در اخرت هم جایگاهشان جهنم است.
عصاره فراز آیات 46-51:هرکس عمل صالح یا سوء انجام دهد به نفع یا زیان خودش است. قیامت درقبضه قدرت خداست و معبودانتان هم در انجا کمکی به شما نمی کنند.اما انسان کافر در طلب دنیا ست و به هنگام دریافت نعمات مادی و رفع نقمات، از خدا اعراض نموده، خودش را مالک و مستحق نعمات میداند و حتی در وجود قیامت تردید میکند.
عصاره فراز آیات 52-54: بگو اگر قران و اموزه های وحی از جانب خدا باشد، انها که انکار و کفران میکنند، گمراهترین افرادند. بزودی به حقانیت این امر پی خواهند برد و خدای تو هم ناظر به آن هست. اینها حضور در محضر خدا برای حسابرسی را باور ندارند اما خدا بر هر چیزی احاطه دارد.
همانگونه که مشاهده میشود محور اصلی سوره توصیف باورها و رفتار منکران و دشمنان قران و بیان سرنوشت انهاست و ریشه انرا هم در عدم باور به توحید و معاد دانسته است . این موضوعات به تناوب در فرازهای مختلف بیان شده است.

درس سوره فصلت: قران که ازجانب خدا برای فهم مردم نازل شده دعوت کننده به سوی خدا و مایه هدایت و شفاست برای گروندگان به ان اما مشرکان که اخرت را هم منکرند و ازعبادت خدا تکبر می ورزند، از شنیدن قران اعراض کرده دیگران را هم برحذر میدارند. اینها دشمنان خدا و گمراه ترین افرادند که همانند منکران رسولان قبلی با عذاب الهی، هلاک و در اخرت هم عذاب خواهند شد.

کلمات کلیدی سوره فصلت:

-قران: 3بار
-تنها کاربرد اعداء الله در قران، همین سوره فصلت است که دو بار بکار رفته. در سوره انفال ، عدوالله آمده است.
-احکام و تفصیل آیات قران درسوره هود هم بیان شده بود: كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ {1}
در سوره اعراف هم بیان شده بود ولقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه
-قرآنا عربیا: طه113،یوسف2، فصلت 3، زخرف 3، شوری 7، زمر28
-مشابه آیه 5 در سوره های اسرا و کهف و انعام نیز بود که خداوند قفل شدن قلوب و سنگینی گوش های انها را بخود نسبت داده بود در ازای اعمال و رفتار خودشان.
-مشابه ایه 26 فصلت لاتسمعوا لهذاالقران، در سوره انعام هم بیان شده بود که مشرکان مردم را از شنیدن قران نهی میکردند. وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ . اولین بیان از صف ارایی جدی مخالفان در برابر رسول الله و منع مردم از گرویدن به پیامبر در سوره صاد مشاهده شد. پیش از آن در سوره علق، نهی و بازداشتن پیامبر از نماز و در سوره های قبل تر تهمت زنی و پیشنهاد سازش با پیامبر بیان شده بود.

-ایه 38 فصلت مشابه 206 اعراف :إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ ،و غافر: الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم
-الذین یستکبرون عن عبادتی(غافر،مشابه اعراف،فصلت )
-یلحدون : در سه سوره اعراف(ذرو الذین یلحدون فی اسمائه) فصلت نحل
- اعراض انسان در زمان خوشی و دارایی: وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ (فصلت و اسراء: کان یئوسا)
-مشابه ایه 52 سوره فصلت در ایه 10 سوره احقاف نیز امده :قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وكَفَرْتُم بِهِ
-شهید و شهد : فصلت 20،21،22،47 و53
-قل خطاب به پیامبر در ایات 6 9 13 44 52
-تنزیل بودن قران ازجانب خدا در 4 مورد بیان شده: حاقه و واقعه:تنزیل من رب العالمین، فصلت: تنزیل من الرحمن الرحیم، تنزیل من حکیم حمید
-اشاره به شش دوره بودن خلقت اسمانها و زمین و انچه بین ان دوست، در سوره های مختلف قران امده است از جمله:
الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یونس 3،اعراف 54،سجده 4، حدید4
الذی خلق السماوات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش: فرقان 59
-حفاظ بودن و محفوظ بودن آسمان در ایات زیر نیز امده است:جعلنا السماء سقفا محفوظا : انبیا 32، انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب و حفظا من کل شیطان مارد: صافات 7، حفظناها من کل شیطان رجیم: حجر17،
-شهادت اعضا و جوارح علیه انسان در قیامت، علاوه بر فصلت در سوره های دیگر هم امده است: تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم یس65، یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بماکانوا یعملون نور 24
-وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ در سوره اعراف ایه 200 هم بکار رفته بود.
-مشابهت با سوره بروج: علی کل شی شهید بودن خداوند (9 بروج،53 فصلت) محیط بودن خداوند بر همه چیز و بر کفار (20 بروج،54 فصلت) سوره بروج در نکوهش شکنجه کنندگان مومنان و تثبیت و تقویت اهل ایمان است.

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/06 10:14:39 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#18 ارسال شده : 1400/06/03 08:03:10 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


تدبر و تفسير سوره فصلت


در ایه 26 منظور از الغوا فیه چیست؟ بسياري از مترجمان و مفسران انرا به معني سر وصدا كردن هنگام تلاوت قران توسط پيامبر دانسته اند.

با توجه به معناي لغو،
ایا اولا سرو صداکردن هنگام قران خواندن پیامبر، با مفهوم فعل الغوا فیه سازگار است؟
ثانیا در صورت مثبت بودن سئوال اول، ایا تنها مصداق الغو فیه ،همان است و مشرکان هم همین یک راه مدنظر داشتند؟ یا مثلا وارد کردن اباطیل در مفهوم قران و تحریف لفظی یا معنوی ان را هم مدنظر داشتند؟


وَ قٰالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لٰا تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ فصلت: ۲۶

پاسخ 1:

"«الْغَوْا فِيهِ» يعني در آن باطل داخل كنيد. كفّار گفتند: باين قرآن گوش ندهيد و در آن باطل وارد كنيد شايد پيروز گرديد . يعني در مقابل آن ايستادگي كنيد و در موقع خواندن آن داد و بيداد كنيد تا مفهوم نگردد و از تأثير ساقط شود."

قاموس قران


پاسخ2:
كلمه ((الغوا(( امر از مصدر ((لغو(( است ، و لغو به معناى هر چيزى است كه اصل و ريشه اى نداشته باشد، و در كلام به معناى آن گفتارى است كه معنا نداشته باشد. وقتى گفته مى شود ((لغى ((، و ((يلغو((، ((لغوا(( معنايش اين است كه كار لغو كرد، و مى كند. و كلمه ((هذا(( كه اشاره به قرآن است ، و دو باره نام قرآن را آوردن ، ((اين قرآن ((، دليل بر اين است كه كمال عنايت را به قرآن و از بين بردن آن داشته اند.

و اين آيه دلالت مى كند بر نهايت عجز كفار در مبارزه عليه قرآن ، به طورى كه بعد از آنكه نتوانستند كلامى مثل آن را بياورند، و يا اقامه برهانى عليه آن بكنند، كارشان در بيچارگى به اينجا كشيد كه به يكديگر سفارش كنند كه گوش به قرآن ندهند، و هر جا قرآن خوانده شود سر و صداهاى بى معنا در آورند، تا صداى آن شخص به گوش كسى نرسد، و در نتيجه اثرش لغو گردد. و منظور از جمله ((باشد كه شما غالب شويد(( اين غلبه است .


تفسير المیزان


پاسخ3:

با سلام
:لفظ را هم الغَوا خوانده‌اند، هم الغُوا؛ هر دو از حیث معنا، گران‌بار است.

:بر فرض آنکه الغَوا باشد، به گزارش ذیل توجه کنید:

« معنى لا تسمعوا لا تطيعوا ، يقال : سمعت لك أي : أطعتك .
والغوا فيه
۱)

قال ابن عباس :

-قال أبو جهل : إذا قرأ محمد فصيحوا في وجهه حتى لا يدري ما يقول .
وقيل : إنهم فعلوا ذلك لما أعجزهم القرآن .

- وقال مجاهد : المعنى والغوا فيه بالمكاء والتصفيق والتخليط في المنطق حتى يصير لغوا .

-وقال الضحاك : أكثروا الكلام ليختلط عليه ما يقول .

۲)

وقال أبو العالية وابن عباس أيضا : قعوا فيه وعيبوه .

نتیجه:

لعلكم تغلبون محمدا على قراءته فلا يظهر ولا يستميل القلوب»

:یعنی
مفسران نخستین، هم معنای جنجال‌سازی و پارازیت‌افکنی صوتی که مانع به‌گوش رسیدن آیات است، فهمیده‌اند؛ هم معنای طعن و بهانه‌گیری و شبهه‌افکنی در معنا تا آیات الهی مسموع و مطاع واقع نشود.

اطلاق لفظ هم اقتضای هر دو معنا را دارد.


و الله العالم.

سرکار خانم دکتر اخوان صراف

پاسخ 4:

در ترجمه تفسیر فهم القران الحکیم اقای عابدالجابری در سوره فصلت چنین امده است:

بند سوم(ایات 26-32)به نوع دیگری از واکنش های قریش علیه قران اختصاص دارد.واکنش هایی که طی ان از تکذیب فراتر میروند و همگان را به تحریف و تشویش و خرده گیری بر دعوت و درافکندن مطالب لغو وباطل در آن فرا میخوانند.
قران در پاسخ قریش میگوید آمیختن سخنان باطل با قران و ایجاد تشویش در آن چرا؟ایا سخنی نیکوتر از سخنی که پیامبر اورده،وجود دارد؟

پاسخ 5:

با توجه به اینکه ه در فیه به قران برمیگردد، انداختن لغو در قران، نمیتواند منطبق باشد برراه انداختن سروصدا هنگام قران خواندن پیامبر. اگر هم این اغتشاش صوتی مصداقی از الغای در قران باشد، اما همه ان نیست.

با توجه به سیاق ایات و شدت و غلظت مجازات کافرانیکه در این فراز وصف انها آمده، کار انها باید فراتر باشد یعنی بدنبال تحریف قران و امیختن کلمات و ایات ان با باطل باشد. قابل توجه انکه در ایه 28 آنها را اعداء الله نامیده و این لفظ فقط در همین سوره قران ان هم دو بار بکار رفته است. نکته دیگر انکه در آیه 40 هم از عبارت یلحدون فی ایاتنا استفاده شده که این هم در قران فقط در همین سوره استفاده شده است. لذا مراد از الغوا فیه همان بدفهمی عمدی و تحریف و آمیختن ایات با کلمات و ارای باطل است.
همچنین با توجه به ترتیب نزول سوره فصلت که مربوط به اواخر دوران مکی است، این کار یعنی سرو صداکردن هنگام تلاوت قران نمیتواند منطقی باشد بلکه این کار در ابتدای نزول قران که هنوز تعداد زیادی از مردم، آیات قران را نشنیده اند موجه بنظر میرسد.

اقای سید کاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/12 10:21:43 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#19 ارسال شده : 1404/08/05 09:15:57 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,192

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
خلاصه تفسير سوره فصلت از تفسير تسنيم

سوره مبارکه فصلت. صفحه ۴۷۷ از تفسیر تسنیم
بسم الله الرحمن الرحیم

﴿حم (۱) تَنزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (۲) كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (۳)

﴿مکّی بودن سوره «فصّلت» و مبدأ تنزيل آن﴾

سوره مبارکه «فصلت» يکي از «حواميم سبعه» است که دربارهٴ قرآن کريم و رهآورد آن نازل شده است و به قرينهٴ محتواي آن در مکه هم نازل شد، چون عناصر محوري‌ آن اصول دين است.

اين کتاب از طرف ذات اقدس الهي نازل شده است و مبدأ تنزيل اين کتاب، رحمت رحمانيه و رحمت رحيميهٴ الهي است؛ يعني هم براي عموم مردم است در يک سطحي و هم براي خواص است در يک سطح عميق‌تر و بالاتر، زيرا معلّم اين کتاب، رحمان است که رحمت او ﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾ و رحيم است که فرمود: ﴿فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُون﴾.

اينکه فرمود: ﴿وَ رَحْمَتي‌ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذين﴾، اين شبيه همان مسائل استخدام است که اين رحمت خاصه را براي افراد مخصوص تنظيم مي‌کنند.

﴿مقصود از تنزيل قرآن و فرق آن با انزال باران﴾

مطلب بعدي آن است که ـ تنزيل را همان طور که قبلاً ملاحظه فرموديد ـ تنزيل وحي و تنزيل قرآن؛ نظير تنزيل و انزال باران و تگرگ و برف نيست، نازل کردن باران به صورت انداختن روي زمين و «القاء في الارض» است؛ اما نازل کردن قرآن به منزلهٴ آويختن طناب است که هردو نازل شده‌اند، هر دو تنزيل‌ هستند و هر دو انزال شدهٴ الهي‌ هستند؛ اما يکي به صورت انداختن و يکي به صورت آويختن است. قطرات باران را خدا نازل کرده است؛ اما اين طور نيست که کسي بتواند از اين قطرات باران بالا برود؛ قرآن را هم نازل کرده است؛ يعني به زمين آويخت؛ لذا از قرآن به عنوان «حبل متين» ياد کرده و فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾.
اين «حبل متين» اگر مثل باران به زمين انداخته شده باشد، حبل انداخته شده که مشکل خودش را حل نمي‌کند، چه رسد به اينکه مشکل «معتصمان» را حلّ کند! آن حبل آويخته ٴ از جاي بلند که محکم و ناگسستني است، اعتصام به آن سودآور است و مي‌شود اين حبل را گرفت و بالا رفت. اگر در حديث معروف «إِنِّي تَارِكٌ‌ فِيكُمُ‌ الثَّقَلَيْنِ» آمده است که «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» و بعد فرمود «کتاب الله احد طرفيه بيد الله سبحانه و تعالی و الطرف الآخر بأيديکم»، همين است؛ يعني قرآن را خدا آويخت، نه انداخت. يک طرفِ اين حبل به دست خداي سبحان است که «علیّ حکيم» است و طرف ديگر آن به دست بشر است که «عربيّ مبين»است؛ لذا اگر کسي با اين کتاب مأنوس باشد، به او مي‌گويند: «اِقْرَأْ وَ ارْقَ‌»؛ بخوان و بالا برو؛ منتها اين «عربي مبين» و اين الفاظ و ظواهر، پايه و پله‌هاي اول است، اگر کسي بر روي اين پايه و پله های اول ايستاد و ظواهر را حفظ کرد، مي‌تواند بالا برود و اگر اين ظواهر را رها کرد، همان‌جا سقوط مي کند، زيرا اين ظواهر پله و پايه است براي مراحل مياني و بالاتر. پس تنزيل بودن قرآن از سنخ آويختن است نه انداختن.1⃣
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (۳)

﴿تبيين ويژگی های قرآن و عربی مبين بودن آن﴾
بنابراين اين تنزيلي که مبدأ فاعلي‌ آن رحمانيت الهي است از يک سو و رحيميت الهي است از سوی ديگر و قرآن، منزَّل است نه تنزيل؛ منتها اطلاق مصدر بر آن برای شدّت مبالغه است، فرمود: اين تنزيل، به صورت کتاب در آمده است که من گفتم و رسول من نوشت و همه آيات و احکام او در اين کتاب به صورت شفاف و روشن باز است و ابهامي و اجمالي در آن نيست و اگر برخي آيات متشابه‌ هستند، فوراً در کنار آن محکماتي است که سرپرستيِ توجيه متشابهات را به عهده دارند که ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتاب﴾ پس صدر و ساقهٴ اين کتاب، شفاف و روشن است، مبهم نيست، مفصّل است، تفصيل دارد، تمام فصول، احکام و قوانين آن جداي از هم است:
﴿فُصِّلَتْ آياتُه﴾ و به صورت قرآن درآمده است. «قَرَأَ» يعني «جَمَعَ»؛ اين مجموعه درست است که جمع است، ولي همه احکام آن مبيّن و مفصّل و جداست و به صورت عربي است.

﴿مقصود از «محکم» و «مفصّل» بودن قرآن﴾

اين کتاب، اوّل محکم و مَتني بود، بعد تفصيل شد؛ تفصيل آن هم به اين است که حکمت آن از موعظه و جدال اَحسن جدا شد؛
تفصيل آن به اين است که قصص آن از امثال آن جدا شد، اوامر آن هم از نواهي جدا شد، تبشير آن از انذار جدا شد، مباحث توحيدي آن از مباحث وحي و نبوت، مباحث وحي و نبوت از مسئلهٴ معاد، اينها همه از هم جدا شد؛
احکام اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي همه جداگانه معيّن شد و براساس تفسير آيات نسبت به يکديگر، يک جا مَتني بيان شد و جاي ديگر شرح شد.2⃣
﴿ علّت اختصاصی فهم قرآن به ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾

به چه کسي مي‌گويند قوم «يعلمون»؟؟؟
به علما که قوم «يعلمون» نمي‌گويند! به دانشمندان که قوم «يعلمون» نمي‌گويند!
👈 آنکه قائم بالعلم است به او مي‌گويند: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾،

چون هر کسي که نمی تواند قائم به علم باشد. ما بين عادل با قائم به قسط خيلي فرق مي‌گذاريم، قائم به قسط اگر ظلمي ببيند اصلاً خوابش نمي‌برد، مي‌گويد: «بَلَغَ مَا بَلَغ» من بايد قيام کنم، ولی عادل سر جايش خوابيده است. عقلا را که ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُون﴾نمي‌گويند،
بلکه آن کسی است که قائم به عقل است.

فرمود: عالمانِ عادي دستشان کوتاه است که بتوانند قرآن را ارزيابي کنند، آنکه «قائم بالعلم» است؛ يعني قوامش علم و دانش است، فرهيختهٴ فهم است، چنين کسي مي‌تواند در خدمت قرآن باشد. اينها را مي‌گويند: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾،
اما خشيت و ترس و مسائل اخلاقي را فرمود: ﴿إِنَّما يَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾،
خوف، ترس، زهد و امثال آن، اينها برای علما هست؛ اما بتواند قرآن را آن‌طوري که هست، اين طناب را بگيرد و بالا برود و از بالا خبر بدهد، اين برای ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ است. فرمود: ﴿قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾ براي کسي که قائم به علم است: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾.3⃣
بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ (٤)

﴿اعراض اکثر مردم از فهم قرآن و تبشير و انذار آن﴾

اين برای رحمت رحيميه است؛ اما به رحمت رحمانيه که مي‌رسد، فرمود: ﴿بَشِيراً وَ نَذِيراً﴾؛ ما به اينها بشارت داديم که اگر اهل فضيلت بوديد، بهشت و سعادت دنيا برای شما هست و اگر ـ خداي ناکرده ـ اهل رذيلت بوديد، دوزخ و رنج‌هاي دنيا هست. اکثر اين مردم اعراض کردند؛ نه از معارف طرفي بستند و نه از تبشير و انذار بهره‌اي بردند؛ اکثر اينها اعراض کردند، اينها گوش شنوا ندارند.

4⃣
وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (۵)

﴿حجاب دوطرفه بين مشرکان و پيامبر و نقش آن در نفهميدن قرآن﴾


فرمود: ﴿وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ﴾، چون اين سوره در مکه نازل شده و آنها هم خشن، مشرک، بُت پرست و «غليظ القلب» بودند، آمدند به وجود مبارک حضرت گفتند که حرف هاي تو را که ما نمي فهميم، سخنراني هاي تو هم که در گوش ما فرو نمي رود، از نظر روش فکري و مَنش عملي هم بين ما و بين شما دو طرفه حجاب است!
اين تعبير لطيف است؛ يک وقت است که کسي مي گويد: «بيني وَ بينکَ إنِّيٌّ يُنازِعُني»؛ به خدا عرض می کند که بين من و تو حجاب است؛ اما ديگر «مِن» را ذکر نمي کند، نمي گويد: «مِن بيني وَ بينِکَ»، بلکه مي گويد: «بيني وَ بينِکَ إنّيٌّ يُنازِعُني»؛ بين من و تو إنّيَّتي است که نمي گذارد من به تو برسم؛ يعني حجاب از طرف من است؛

اما وقتي بگويد: «مِن بَينِنا وَ بَينِکَ»، اين «مِن» روي «بَينَ» دوم هم درمي آيد: «مِن بَينِنا وَ بَينِکَ حِجابٌ»؛ يعني دو طرف؛ تو از ما جدايي، ما هم از تو جدا هستيم؛ نه تو حاضري طرف ما را بپذيري و نه ما حاضريم حرف تو را بپذيريم؛ اين يک حجاب دوجانبه و دو تا ديوار و دو تا پرده است؛ يکي بين تو و ما و ديگری بين ما و تو؛ ما اين دو پردهٴ ضخيم را چه کار کنيم؟
يک چنين گروهي مي گويد که قلب ما در کِنان و مسطور بودن است و حرف هاي تو را نمي فهميم، حرف هاي تو هم به گوش ما نمي آيد که اين «به گوش ما نمي آيد»، همان ﴿لاَ يَسْمَعُونَ﴾ است؛ يعني ما شنواي حرف تو نيستيم و ترتيب اثر نمي دهيم، نه اينکه از نظر فيزيکي نمي شنويم. اين همان ﴿لاَ يَسْمَعُونَ﴾اي است که در آيه ٴ چهارم آمد که گفت: ﴿فِي آذَانِنَا وَقْرٌ﴾، مثل اينکه ما مي گوييم: فلان کس حرف ما را نمي شنود که اين «حرف ما را نمي شنود»؛ يعني ترتيب اثر نمي دهد.

از آن طرف ذات اقدس الهي فرمود: اکثري اينها نمي شنوند و از اين طرف هم اينها مي گويند: گوش ما کَر است، اين «گوش ما کَر است»؛ يعني حرف شنوا يا مطلب شنوايي از ما تحويل نخواهي گرفت. بنابراين قلب ما اين حرف ها را نمي فهمد، گوش ما هم کَر است و بين ما و بين شما از نظر مکتب و رَوش و مَنش و گفتار و عقيده و مبنا و ديدگاه، حجابِ دو جانبه است؛ هر کاري مي خواهي بکن!5⃣
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (۶)

﴿اصلاح تفکر مشرکان درباره درخواست معجزه﴾

ذات اقدس الهي به رسولش فرمود: بگو «انما»؛ از من چه مي خواهيد؟ مي خواهيد، هر روز براي شما معجزه بياورم
شما اگر از من آيه مي خواهيد، بايد بدانيد آيه آوردن، هم بايد «باذن الله» باشد، من که نمي توانم هر روز بياورم
همان طور که درباره «صنم» و «وثن» مي گوييد: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی‌﴾؛
يعني «بالاستقلال»؛ ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه‌﴾؛ يعني «بالاستقلال»،
درباره انبيا هم مي گفتند آيه بياور! معجزه بياور! يعني «بالاستقلال».

ذات اقدس الهي به رسول مکرّم(صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود به آنها بگو: ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم‌﴾؛ منتها تمام فرق اين است که ﴿يُوحی‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ﴾؛ آن کسي که معبود شماست، خالق شماست، تمام کارها به دست اوست، همان اله واحدي است که کلّ جهان را آفريد، شما را آفريد و اداره مي کند: ﴿فَاسْتَقيمُوا إِلَيْهِ﴾، استقامت داشته باشيد به سوي او، حرف او را درک کنيد، يک؛ نگوييد ﴿قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ﴾؛ حرف او را بشنويد،
نگوييد: ﴿وَ فِي آذَانِنَا وَقْرٌ﴾؛ پردهٴ ضخيم را از خودتان پاره کنيد، از طرف او حجابي نيست، پرده اي نيست؛ هيچ حجابي از آن طرف نيست، اين حجاب يک طرفه است، اين حجاب را پاره کنيد، دو؛ ﴿وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ﴾.6⃣
الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۷)﴾

﴿دستور به مشرکان مکه بر رسيدگی به امور مستمندان﴾

در مکه فرمود: درست است مشرک هستيد، هنوز مسئله زکات که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ﴾،سورهٴ «توبه» ناظر به آن است نازل نشده؛ ولي رسيدگي به امور فقرا بر شما لازم است، ولو بت پرست هم هستيد، بايد به فقرا کمک کنيد.

اينکه اسلام را مي گويند جهاني است، ﴿ذِكْری‌ لِلْبَشَر﴾ است، يک؛ ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾ است، دو؛ ﴿كَافَّةً لِلنَّاس﴾ است، سه؛
اگر براي همه مردم است، همه مردم که مسلمان نيستند؛ رحمت رحمانيه الهي مي گويد ولو کافر هم باشي به فقراي خود بايد برسيد.7⃣

﴿دو شرط ورود به بهشت و بهره مندی از منافع آن﴾

تا اين قسمت برای انذار بود؛
اما درباره تبشير فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا﴾ که اعتقاد صحيح است، ﴿وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات﴾، چون براي ورود به بهشت حتماً اين دو عنصر لازم است: يکي عقيدهٴ سالم و ديگری عمل صالح. ﴿لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُون﴾؛
«منّ» يعني «قطع». ﴿عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾؛يعني «غير مقطوع»، «مَنَّهُ» يعني «قَطَعهُ»، «حبلٌ مَنِين» يعني طناب پوسيده و مقطوع، در قبال «حبلٌ مَتين» که طناب سالم است. فرمود: اَجر آنها قطع نمي شود، دائمي است.🔟

قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فىِ يَوْمَينْ‌ِ وَ تجَْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ (9) وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسي‌َ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتهَا فىِ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِين (10)

فرمود: ما اينها را در شش دوره چون زمان به آن معناي «روز» و به معناي 24 ساعت، يا «روز» در مقابل «شب» نيست؛ اگر زميني باشد و اگر شمسي باشد و زمين به دور خود بگردد، شب و روز پيدا می‌شود و اگر به دور شمس بگردد، سال و ماه پيدا می‌شود؛ اما وقتي شمس و قمر به اين صورت نباشد، روزي به اين صورت نيست، اين «يوم» يعني روزگار؛ يعني تطوّراتِ روزگار؛ يعني تاريخ اين طور است. چند جاي قرآن دارد که خداي سبحان آسمان و زمين را در شش روز خلق کرده است و در دو جاي قرآن دارد که اين آسمان و زمين ﴿وَ ما بَيْنَهُما﴾را در شش روز خلق کرده که اين شش روز، شش تطوّر و شش دوره است. حالا هر دوره اي ده ميليارد سال يا بيست ميليارد سال است

آن‌گاه فرمود: اينکه در چند سوره گفتيم آسمان و زمين را در شش روز خلق کرديم، در بعضي از سور هم فرمود که آسمان و زمين ﴿وَ ما بَيْنَهُما﴾ را در شش روز خلق کرديم که ﴿ما بَيْنَهُما﴾ را هم ظاهراً در سوره مبارکه «فرقان» اشاره کرده است ﴿وَ ما بَيْنَهُما﴾ را ما در شش روز خلق کرديم؛ يعني تنها آسمان و زمين در اين شش روز نبود، خلقت ﴿ما بَيْنَهُما﴾ هم در اين شش روز است.
آيه 59 سوره مبارکه «فرقان» اين است: ﴿الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، 

اين شش روز را حالا دارند تفصيل مي دهند که چگونه اين شش روز سامان پذيرفت.

فرمود: ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْن﴾؛ 
اين نظم «محيّر العقولي» که در جهان حاکم است، يک ناظم «نامتناهي النَّظمي» را مي طلبد. ﴿بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْن﴾؛ از اين شش روز، آنچه درباره آفرينش زمين وضع شده دو طور است: يک دوره چند ميليارد ساله به اين صورت بود که دخان بود يا به صورت گاز بود يا به صورت مايع بود يا به صورت چيز ديگری بود و يک دورهٴ چند ميليارد سالهٴ ديگر هم به اين صورت درآمد که کُرِه شد و از زير آب بيرون آمد و مانند آن. ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْن﴾،

 بعد فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادا﴾؛ 
شما براي کسي که خالق زمين است نِدّ و مِثل و شريک قرار داديد. آن کسي که خالق زمين است و با دو تا چند ميليارد سال زمين را آفريد، او ﴿رَبُّ الْعالَمينَ﴾ است اين يک.
بعد به آن چهار روز ديگر مي رسد: ﴿وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسی﴾، اين انفجارها و کوه هاي آتشفشاني که ذات اقدس الهي در درون آن مستقر کرده است، اين هميشه شناور و لرزان خواهد بود؛ لذا براي آن وسيلهٴ آرامش قرار داد و اين کوه ها و سلسله جبال را وسيلهٴ ثبات و آرامش زمين قرار داد
فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها﴾. 
حالا ممکن بود که اين سلسله جبال را از زير قرار بدهد تا به منزله ستون باشد يا کاملاً در درون آن قرار بدهد، مثل ميخي که در درون چوب فرو مي رود؛ اما فرمود: ما بخشي از اين را در درون قرار داديم و بخشي را بيرون قرار داديم تا منافع فراوان شما را به عهده بگيرد؛ تمام اين برف ها و باران ها و تگرگ ها را اين سلسله جبال به سينه مي خرند، تمام اين طوفان ها و بادها را به سينه مي خرند، همه اين بارش ها و باران ها را به سينه مي خرند، بعد در درون خود ذخيره مي کنند، بعد در دامن خودشان به عنوان چشمه در اختيار شما قرار مي دهند؛ اين صدر و ساقه اش براي شما برکت است، اين آثار را دارد: ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها﴾ براي اين نکات.
1⃣1⃣
.
﴿تدبير تأمين ارزاق با فصول چهارگانه دليل ديگری بر توحيد﴾

﴿وَ بارَكَ فيها﴾؛ در همين زمين، ﴿وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾ که ديگر سخن از خلقت نيست، سخن از تأمين رزق است. اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾ هيچ ارتباطي با آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ نمي تواند داشته باشد، چون آنها مربوط به خلقت بود و تطوّرات خلقت زمين و آسمان؛ اما اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾ مربوط به تدبيرِ تأمين رزق است که اين رزق را در فصول چهارگانه مشخص کرده است؛

اگر حرکت طرزي بود که همه اين دوازده ماه يک فصل بود، ديگر اَرزاقي روي زمين نبود، زمستاني لازم است، بهاري لازم است، تابستان و پاييزي لازم است که اَرزاق سامان بپذيرد. در بخش هايي فرمود که اگر هميشه شب بود زندگي مقدورتان نبود، اگر هميشه روز بود زندگي مقدورتان نبود، اگر هميشه بهار بود زندگي مقدورتان نبود، اگر هميشه زمستان بود زندگي مقدورتان نبود، پس فصول چهارگانه را تنظيم کرده تا قوُت و روزي شما تأمين شود، اين کاري با خلقت آسمان و زمين ندارد و هيچ ارتباطي بين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾ با آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ نيست. پس اين دو روز مربوط به خود زمين است. زمخشري و امثال زمخشري بسيار تلاش و کوشش کردند که بگويند سازمان دهي زمين دو روز و خلقت اصل زمين هم دو روز طول کشيد که جمعاً شده ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾؛ در حالي که مربوط به قوُت و روزي و غذاخوردن و اينهاست.2⃣1⃣

ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ .(١١)


﴿خلقت آسمان از دود، دليل ديگری بر توحيد﴾

بعد فرمود: ﴿ثمُ‌َّ اسْتَوَی إِلىَ السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَان﴾، البته کار زمين همچنان که قابل سکونت باشد هنوز فراهم نشده است، چون بعد دارد که ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾؛ از زير آب درآمد. اين زمين ها در اثر تلاش ها و کوشش هاي قهرآميز اقيانوس ها بخشي از آن که زير آب بود بيرون آمد که يک چهارم اين کُرِه قابل سکونت است که به آن «رُبع مسکون» مي گويند و سه چهارم کُره زمين آب است.

فرمود اين کره زمين به اين صورت خلق شد؛ ولي هنوز وضع آسمان روبه راه نشد: ﴿ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ﴾ که آسمان را ترتيب بدهد، ﴿وَ هِیَ دُخَان﴾، اين آسمان زيبايی که مي بينيد که ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِب﴾، اينکه مي بينيد راه شيري هست، اينکه مي بينيد شمس و قمر دارد، کلّ اين مجموعه را ما از يک مشت دود درست کرديم، از يک گاز درست کرديم، از دخان درست کرديم، بعد هم بساطش را برمي چينيم و ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت﴾ مي شود.

اين طور نيست که حالا ما شمس و قمر را از برليان درست کرده باشيم، از گاز درست کرديم. ما هستيم که دود را شمس مي کنيم، ما هستيم که دود را قمر درست مي کنيم، اين خداست. ﴿ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَان﴾.3⃣1⃣
﴿امرِ الهی بر اطاعت آسمان و زمين و ادب اين دو در برابر آن﴾

بعد به اينها گفتيم مطيع امر ما هستيد يا نيستيد؟
خداي سبحان به آسمان و زمين فرمود: بياييد! هر دو گفتند: چشم. فرمود: خواه و ناخواه چه ميل داشته باشيد و چه ميل نداشته باشيد، بايد بياييد! اينها عرض کردند: نه تنها ما ـ آسمان و زمين ـ که دو نفريم و دو موجوديم و شما به صورت تثنيه امر کردي، بلکه ما دو موجودی هستيم که به همراه سلسلهٴ موجودات مي آييم، ما تابع هستيم.
اين عبارت را ملاحظه بفرماييد، ادب آسمان و زمين را نگاه کنيد: ﴿فَقالَ لَها﴾؛ به اين سماوات و به اين سما، يک؛
﴿وَ لِلْأَرْض﴾، دو؛ ﴿ائْتِيا﴾ که تثنيه است، ﴿ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا﴾ که اينها تثنيه است، 
﴿أَتَيْنا﴾ که اين ديگر تثنيه نيست، چرا؟ براي اينکه نگفتند «طائعَين»، گفتند: ﴿طائِعين﴾. عرض کردند ما همراه همه موجودات در خدمت هستيم، چون در درگاه تو عين بردگي و بندگي تو را داريم، غير از تو چيز ديگری نيست، مصالح همه ما، حيات همه ما، وجود همه ما، به عنايت توست. 
﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ که اين ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾؛ يعنی اين حوادث تلخي که در روزگار پيش مي آيد، همه اينها مي فهمند که نظام، نظامي است که بايد تحمل کنند؛ اين درخت تلاش و کوشش آن اين است که چند ماه مي خوابد تا آسايش داشته باشد، وقتي بهار شد به عنايت الهي بيدار مي شود، منتظر آب است و هر آبي که برسد، هر کودي که برسد، هر تقويتي که برسد، فوراً اين را از راه ريشه جذب مي کند و بالا مي آورد، تمام تلاش و کوشش آن اين است که ميوه درست کند و سَرِ ميوه را هم به دست شاخه بسپارد که به دست رهگذر باشد و ذيل ميوه را خودش نگه مي دارد و آن سَرِ ميوه را به صاحبش مي دهد. اگر تگرگ بزند و تمام زحمات آن را هدر بدهد، اين درخت چه کار مي کند؟ مي گويد: «رِضَا اللهِ رِضَانَا»؛
حرف همه برگ ها، حرف همه درخت ها اين است که «رِضَا اللهِ رِضَانَا». اين ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾؛ يعني آنجا که شاخه شما مي شکند، آنجا که سرما مي زند، آنجا به حسب شما «كَرْه» است، چه آنجا و چه آنجايي که سال آنها تَرسالي و خشکسالي است؛ چه خشکسالي باشد و چه تَرسالي باشد، چه آنجا که براي شما ناخوشايند است و چه آنجا که براي شما خوشايند است، همه عرض کردند که براي ما خوشايند است، ما ناخوشايند نداريم، چون هر چه تو مي پسندي همان براي نظام مؤثر است. 
﴿أَتَيْنا طائِعين﴾، نه «طائعَين»، ما همانند همه موجودات ديگر، همانند فرشته ها، طوع و بردگي شما را خواهيم داشت: 
﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين﴾. آن گاه به خاطر اين جهت، از اينجا با «فاء تفريع» ياد کرده و فرمود: اين آسمان که يک مُشت دود بود، ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾؛ آسمان هاي هفت گانه با اين دود، در دو روز ساختيم. اين دو روز برای آسمان ها، دو روز هم برای زمين و دو روز هم برای بين ارض و سماست که در سوره مبارکه «فرقان» به آن اشاره شده است: ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فىِ يَوْمَينْ‌ِ وَ أَوْحَی‌ فىِ كلُ‌ِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم﴾.

والحمدلله رب العالمین 🤲

سوره مبارکه فصلت صفحه ۴۷۸ از تفسیر تسنیم
بسم الله الرحمن الرحیم

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَىٰ فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(۱۲)

﴿تنظيم خلقت در شش روز با تفسير چهار روز آن به فصول﴾
الآن فعلاً در تنظيم اين ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ هستيم:
 ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ﴾؛

 اين دخان و اين گاز را به صورت هفت آسمان در دو روز قرار داد, پس زمين را در دو روز, آسمان را در دو روز قرار داد. آن چهار روز اگر جداگانه باشد كه مي‌شود هشت روز, اگر مربوط به خصوص زمين و مجموعه زمين باشد كه تكرار كرده,
اينجا هم ديگر هشت روز نمي‌شود؛ اين چهار روز, دو روز آن براي زمين و دو روز آن براي «رواسي» و «بارك فيها» و «قدّر فيها» و اينهاست، اين جمعاً مي‌شود چهار روز, دو روز هم كه براي آسمان است مي‌شود شش روز, اين جمع‌بندي كشّاف, فخررازي و مرحوم امين‌الاسلام تا بعضي از متأخّرين است،
در حالي كه آن سؤالي كه مي‌ماند اين است كه آيات مربوط به آسمان و زمين سه طايفه بود: يك طايفه كه از همه بيشتر است كه هفت سوره در آن شركت دارد، اين است كه آسمان و زمين در شش روز است، اين يك؛ طايفه ديگر اين تفصيلي است كه مشخص كرده دو روز براي زمين, دو روز براي آسمان و دو روز هم احياناً براي ﴿ما بَيْنَهُما﴾؛ 
امّا طايفه سوم آيه‌اي است كه مي‌گويد زمين و آسمان‌ها و ﴿ما بَيْنَهُما﴾؛ يعني فضا و هوا، اينكه در «جوشن كبير» دارد «يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ»مشخص نشده که اين آقايان چه مي‌خواهند بگويند؟ اين فضا و هوا چه وقت خلق شده؟
اينكه سيدناالاستاد مي‌فرمايد اين ﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ براي فصول چهارگانه است؛ آ‌ن دو روز كه فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ﴾ براي زمين است؛ آن دو روزي كه فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ﴾ براي آسمان‌هاست و آن دو روز ديگر مي‌ماند براي فضا و هوا و جاذبه‌ها، براي اينكه در سوره «فرقان»، در سوره‌اي كه به نام پيغمبر است و در سوره «ق» ـ در اين سه سوره ـ دارد كه خدا آسمان و زمين و ﴿ما بَيْنَهُما﴾ را در شش روز خلق كرده است، اين ﴿ما بَيْنَهُما﴾ كه موجودات فراواني دارد, اگر جاذبه است همين‌جاست! اگر فضاست همين‌جاست! اگر جوّ است همين‌جاست! اگر فاصله منظّم هندسي‌شده است همين‌جاست! اينها را چه وقت خلق كرده؟
پس دو روز بايد بگذاريد براي اينها که اين فرمايش سيدناالاستاد است. بنابراين دو روز براي زمين است, دو روز براي آسمان است, دو روز براي «بينهما» است. اين طايفه سوم,1⃣

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

﴿انذار قرآن بعد از تبيين ساختار خلقت برای اعراض کنندگان از آن﴾

فرمود اين بحث مبدأ ما, آن هم بحث معاد ما و آن هم بحث ساختار داخلي انسان و جهان بود, اگر اين حرف‌هاي عالمانه را كه با نصيحت همراه بود پذيرفتند كه ﴿طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾؛
امّا اگر اعراض كردند و برهان در آنها اثر نكرد، بگوييد راه بسته است و به كجا مي‌خواهيد فرار كنيد؟! ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾؛ شما كه مثل عاد و ثمود نيستيد و قدرت آنها را نداريد!
در جريان عاد در سوره مباركه «فجر» در آيه شش به بعد فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ ٭ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتي‌ لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ ٭ وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ ٭ وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ ٭ الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ ٭ فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ ٭ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ ٭ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾؛
فرمود «الله» در كمين است! كمين گاه خدا كجاست؟ ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾، جاي مشخصي نيست كه ما بگوييم تا آن‌جا مي‌رسيم و بعد توبه مي‌كنيم، نه خير همين‌جا هم «الله» هست!
قبل از آن هم بود! اکنون هم هست! بعد از آن هم هست! معلوم نيست كجا انسان را به عذاب مي‌گيرد. درست است که توبه واجب است، درست است انسان تا آخرين لحظه و قبل از اينكه حالت احتضار پيدا شود و به مرگ يقين پيدا كند اگر توبه كند ـ ان‌شاءالله ـ مقبول است؛ ولي معلوم نيست که به آن‌جا برسد! اگر خدا در كمين است، يك؛ اگر ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾ است، دو؛ پس نتيجه اينکه «أينما تولّوا فثمّ مرصاد الله»، اين سه؛
بنابراين جا براي فرار نيست! تنها يك راه هست كه ﴿فَفِرُّوا إِلَي اللَّهِ﴾ است.

﴿ تهديد قرآن به صاعقه عاد و ثمود بر سرپيچی کنندگان از ساختار خلقت﴾

فرمود عاد و ثمود قصه‌ آنها در موارد فراوان بازگو شده. در اين‌جا فرمود: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾، براي اينكه انبيا آمدند و برهان اقامه كردند؛ ولی اينها نپذيرفتند و عذاب الهي آمد به حيات همه اينها خاتمه داد.
﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ﴾،
درست است كه باد به حسب ظاهر چيزي درك نمي‌كند؛ امّا در نظام تكوين، رسالت الهي را به عهده دارد، فرمود: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾؛ ما اينها را براي تلقيح مي‌فرستيم،

فرمود: ﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾؛ انبيا از هر طرف آمدند، قبل آنها بودند, همراه آنها بودند, نه «مِنْ بَعْدِهِمْ»؛ يعني بعد از اينها هم مي‌آمدند، چون بعد از اينها اگر ناظر به بعدِ زماني باشد كه حجّت بر اينها تمام نمي‌شود. اينكه مي‌گويد از جلو و دنبال؛ يعني «مُحاط» به وحي الهي هستند؛ اينها در هر طرف بروند آثار وحي الهي هست؛ انبيايي آمدند, صحفي آوردند, كتبي آوردند, پيام‌هايي آوردند, آثاري هم از اينها به جاي مانده است.4⃣
إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (14)

﴿بطلان بهانه های مشرکان در انکار پيامبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم)


بنابراين شما به دنبال چه بهانه‌اي مي‌گرديد! نه حرف مشركان و بهانه آنها درست است، نه بهانه قوم عاد و ثمود و امثال آنها كه وجود مبارك پيغمبر به اينها مي‌فرمايد عاد و ثمود از شما خيلی قوي‌تر و غني‌تر بودند که در جهت خلاف شنا كردند و سرشان به سنگ خورد! ﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾؛ انبيا فرمودند: ﴿أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾ که آنها گفتند: ﴿لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً﴾، «و لكنّ التالي باطل فالمقدّم مثله»؛ اينها مي‌گفتند تلازم ممنوع است! اگر خدا خواست هدايت كند چرا فرشته بفرستد! اگر خدا بخواهد هدايت كند بايد انسان‌هاي كامل بفرستد كه شما آنها را ببينيد, آنها شما را ببينند, احتجاج كنيد, سؤال كنيد, اشكال كنيد و جواب بشنويد، وگرنه فرشته را كه نمي‌بينيد! ببينيد تا اسوه شما باشند: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾،فرشته كه نمي‌تواند اُسوه شما باشد و به او تأسّي كنيد، ساختار فرشته که با ساختار شما يكي نيست! او كه شهوت و غضب ندارد تا عصيان نكند، شما بايد تأسّي كنيد به كسي كه از نظر ساختار خلقت مثل شما باشد.5⃣
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (15)﴾


﴿ظهور ضعف «عبد» هنگام مقابله با «حق»

ذات اقدس الهي به پيغمبر(ص) فرمود به آنها بگو:
﴿فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾،
اين ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ تأكيد است و قيد احترازي نيست؛ اصلاً استكبار نمي‌تواند به دو صورت باشد: يكي حق و ديگری غير حق تا اينکه ما بگوييم ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ يك قيد احترازي است.
﴿فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾، درست است از نظر مال و قدرت نظير نداشتند و ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ﴾ بودند؛ امّا وقتي بنده در برابر حق قرار مي‌گيرد، ضعيف و عاجز خواهد بود.
فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً﴾؛ شما داريد در برابر «الله» موضع مي‌گيريد، نه در برابر ديگران! خدايي كه شما را خلق كرد از شما نيرومندتر است و همين قبيله عاد ﴿كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾ که اين ﴿كانُوا﴾ نشانه استمرار است؛ ساليان متمادي بر انكار حق اصرار داشتند و ذات اقدس الهي به آنها مهلت داد تا رسيد به جايي كه در سوره مباركه «فجر» فرمود ما بساط همه اينها را برچيديم6⃣
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في‌ أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزي‌ وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16)

﴿عذابِ قوم عاد با بادِ عذاب و تفکيک غير مؤمن از مؤمن﴾


﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً﴾؛ بادِ عذاب، رسالت الهي را به عهده دارد, چون رسالت الهي را به عهده دارد، اگر در يك كوي و برزني اين تندباد وزيد و مؤمني داشت عبور مي‌كرد، كاري به او ندارد، چون يك باد عادي نيست كه اگر بيايد فرقی بين خانه مؤمن و غير مؤمن نگذارد و بين مؤمن و غير مؤمن فرقي نباشد، اين‌طور نيست! اين باد رسالت الهي را به عهده دارد! اين طوفانِ باد و اين سونامي «أو ما شئت فسمّه» كه آمد، آن چند نفري كه در آن شهر مؤمن بودند سالم ماندند و بقيه از بين رفتند. ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً﴾؛ تندبادِ سرد و تند ﴿في‌ أَيَّامٍ نَحِساتٍ﴾.
درباره بعضي از آيات دارد كه ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ﴾؛ هفت روز و هشت شب اين باد دامن گير اين قوم بود و اينها را مانند ﴿أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ﴾ قرار داد.

﴿بحثی پيرامون نحس بودن ايام عذاب برای قوم عاد﴾

اين ايام هم براي اينها ايام نحسی بود. مستحضريد كه زمان و مكان را آن «متزمّن» و «متمكّن» سعد و نحس مي‌كنند، وگرنه زمان مقدار حركت است که نه سعد است و نه نحس است! روزي كه براي كفّار نحس بود ﴿في‌ أَيَّامٍ نَحِساتٍ﴾، همان ايام براي پيغمبر و مؤمنان ايام «سَعدات» بود. يك بيان نوراني در نهج‌البلاغه از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است که كسي به حضرت عرض كرد شما امروز نرويد، چون برابر سعد و نحس، اگر كسي به ميدان جنگ برود كُشته مي‌شود و شكست مي‌خورد. حضرت فرمود اگر كسي شما را تصديق كند، توحيد الهيِ او آسيب مي‌بيند، چون معلوم مي‌شود که مبدأ را قبول ندارد؛ من هم امروز دارم به جنگ مي‌روم و رقيب من هم امروز دارد به جنگ مي‌آيد، اگر «روز» نحس است، او هم بايد شكست بخورد، چطور براي او نحس نيست و براي من نحس است؟! روز كه نمي‌تواند نحس باشد!
يك بيان نوراني در تحف‌العقول از امام هادي(سلام الله عليه) است که آن‌جا حضرت فرمود شما گناهان خودتان را روي زمان مي‌گذاريد، روز چه گناهي كرده كه نحس يا سعد شده است؟! شما جُرمي كه داريد در فلان روز گرفتار تنبيه و توبيخ مي‌شويد و خيال مي‌كنيد که آن روز, روزِ نحسی بود! همان روز براي خيلي‌ها روز سعد بود، ميلاد بود, جشن بود, نكاح بود که خير ديدند, بركت ديدند و فيض نصيب آنها شد!

پس زمان ذاتاً ظرف مظروف است، در اين ظرف هر چه ما بريزيم به ما پاسخ مي‌دهد؛ خودش خالي است، اين‌طور نيست كه اين روز ذاتاً نحس باشد يا ذاتاً سعد باشد؛ اگر يك حادثه خوبي مثل «ليله قدر» اتفاق افتاد، بايد به مناسبت آن «مظروف» از آن بهره گرفت! اگر يك حادثه جهاني در يك روز مثل روز عاشورا اتفاق افتاد، بايد از آن پند گرفت، وگرنه خود اين زمان ذاتاً نه نحس است و نه سعد! همين چند روزي كه براي كفّار نحس بود، براي مؤمنين و پيغمبر آن ايام سعد بود.7⃣
﴿ عذاب خزی پيامد نافرمانی قوم عاد از دستورات الهی﴾

فرمود اينها اين كار را كردند ﴿لِنُذيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ که تازه اين براي دنيا بود؛
امّا ﴿وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزي‌ وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ﴾. سوخت و سوز يك مطلب است, «مسلوب‌الحيثية» شدن و آبروريزي چيز ديگر است؛ اينها كه مستكبرانه به سر مي‌بردند، در دنيا عزيز بودند، يك؛ اين عزّتشان عزّت بي‌جا و كاذب و دروغين بود، دو؛ چون ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾،
اگر عزّت اينها دروغ است، ذلّت اينها راست است، سه؛ روزي كه همه حقايق و صدق‌ها ظهور مي‌كند قيامت است و ذلّت اينها كه امر حقيقي و صادق است بايد ظهور كند چهار و پنجم آياتي است كه مي‌گويد اينها آن روز رسوا هستند که عذاب «هون» براي اينهاست, عذاب «مهين» براي اينهاست. اين چند طايفه كه دارد اينها رسوا مي‌شوند، براي اينكه عزّت اينها بي‌جا بود، اگر عزّت گروهي بي‌جا بود ذلّت اينها درست است و اگر ذلّت اينها درست بود، روز قيامت كه روز حق و صدق است ذلّت اينها بايد در بيايد؛ لذا مي‌فرمايد اينها رسواي روز قيامت هستند8⃣
﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي‌ عَلَي الْهُدي‌ فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (17) وَ نَجَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (18)

﴿انتخاب گمراهی و استکبار قوم ثمود، علت ابتلای آنها به عذاب﴾

فرمود: ﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ﴾؛ ما راهنمايي كرديم، پس اين ارائه طريق هست؛ امّا آنها ﴿فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي‌ عَلَي الْهُدي﴾؛ معلوم مي‌شود که ما راهنمايي كرديم؛ يعني چراغ هدايت و بينايي را به آنها عطا كرديم، آنها راه را ديدند و اين كوريِ آنها بعد از ديدن است که كوري، ضلالت و گمراهي را بر هدايت ترجيح دادند که محبوبشان اين بود و اين را پسنديدند.﴿فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي﴾؛ يعني محبوبشان كوري و كجراهه رفتن بود﴿ عَلَي الْهُدي﴾،

آن‌گاه ﴿فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ﴾؛ اينها هم به خسارت‌هاي بدن و خسارت‌هاي امور مادي و هم به آن خواري و رسوايي مبتلا شدند؛
پس دو عذاب براي اينها ست

اين گروه از اين جهت كه مستكبرانه به سر مي‌بردند، هم گرفتار صاعقه بدني و مالي و مانند آن و هم گرفتار «فضيحة» و رسوايي و خواري و ذلّت شدند, ﴿فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾.

﴿نجات مؤمنين از عذاب الهی مشروط به عدم همکاری با مجرمين﴾

مطلب ديگر اين است، اينكه گفته مي‌شود:﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾و اينكه گفته مي‌شود آتش كه افتاد خشك و تر نمي‌كند، براي آن است كه آن خشك و اين تَر هر دو در جُرم شريك بودند؛ بعضي‌ها ساكت بودند و نگفتند! وگرنه آنهايي كه نهي از منكر مي‌كردند و مؤمن بودند و ايمانشان را با عمل صالح تقويت مي‌كردند، اگر خطر قوم «عاد» هم بيايد اينها مصون هستند, سونامي‌هاي قوم «عاد» هم بيايد اينها مصون‌ می باشند, صاعقه قوم «ثمود» بيايد اينها مصون‌ هستند ﴿وَ نَجَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ﴾، اين‌طور نيست كه هر گناهي گذشته از اينكه دامن گير گناهكار مي‌شود، پرهيزكار را هم شامل شود؛ مگر اينكه آن پرهيزكار به وظيفه خودش عمل نكند که در اين‌گونه از موارد فرمود چه در جريان «عاد» و چه در جريان «ثمود» اگر ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ هست, اگر براي قوم «عاد» ﴿في‌ أَيَّامٍ نَحِساتٍ﴾هست و اگر براي قوم «ثمود» ﴿صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ﴾ است, در هر دو گروه مؤمنان باتقوا نجات پيدا كردند و ما اينها را نجات داديم:﴿وَ نَجَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ﴾ که اين مربوط به جريان دنياست.9⃣

وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (20)

﴿عدم تنافی محکمه نبودن ورودی جهنم با شهادت اعضا﴾

اين‌جا جاي اين سؤال است كه شهادت در محكمه است و اين‌جا که جاي شهادت نيست!
اين منافات ندارد كه در محكمه هم شهادت داده باشند و كار تمام شده باشد، پرونده مختوم شده باشد و اين شخص محكوم شده به دوزخ رفتن و حالا كه وارد دوزخ مي‌شود، اين‌جا هم اعضا و جوارح شهادت دهند؛ اين‌جا جاي قضا و داوري نيست، اين‌جا جاي اجراي قضاست! وقتي مي‌خواهند وارد جهنم شود، دست و پا شهادت مي‌دهند، اين‌جا مگر جاي سؤال است؟ مگر جاي قضاست يا احتياج دارد ما چيزي را مقدّر بگيريم؟البته نيازي به اين كارها نيست.﴿وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾؛
طبقات دوزخ مختلف است و هر گروهي در يك طبقه خاصّي جا دارند:﴿حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ﴾؛اين‌جا كه محكمه نيست، اين‌جا براي اجراست! محكمه در يكي از «مواقِف» قيامت است که آن‌جا سؤال مي‌كنند، جواب داده مي‌شود؛«استشهاد» مي‌شود،«شهود» شهادت مي‌دهند و پرونده بسته مي‌شود؛ حالا كه پرونده بسته شد:﴿فَاهْدُوهُمْ إِلي‌ صِراطِ الْجَحيمِ﴾؛ يك عدّه هم با احترام به طرف بهشت هدايت مي‌شوند كه ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾؛
اينها كه حكم صادر شد و بايد اجرا شود و به طرف دوزخ دارند مي‌روند، همين كه به لبه دوزخ رسيدند:﴿شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛البته از همان اول تا آخر اعضا و جوارح مي‌گويند چرا اين كار را كردي؟! آيا اين شهادت منحصر در محكمه است؟ يا شهادت ـ غير از محكمه ـ همان هنگام لبه جهنم رفتن است؟ يا در همه حالات اعضا و جوارح مي‌گويند که چرا ما را در راه بد صَرف كردي؟🔟
﴿توبيخی بودن شهادت اعضا علت تکرار آن﴾

همه اين شهادت‌ها سرِ جايش محفوظ است, متن عمل سر جايش محفوظ است؛ ولي اين شهادت‌هاي توبيخي و سرزنش و اينها ممكن است مكرّر باشد، وگرنه اين‌جا هنگام اجراست، نه هنگام قضا و داوري

!﴿حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾، نه «بما كانت تعمل» که معلوم مي‌شود عمل براي اينهاست! هم تعبير شهادت نشان مي‌دهد كه چشم و گوش و اعضا كاره‌اي نيستند، هم تعبير ﴿بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ شهادت مي‌دهد که آنها كار نمي‌كنند، انسان كار مي‌كند.

والحمدلله رب العالمین 🤲
سوره مبارکه فصلت صفحه ۴۷۹ از تفسیر تسنیم

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21)


﴿اعتراض انسان به شهادت اعضا و پاسخ قابل تأمل آنها ﴾

فرمود ما اينها را آورديم که هم تعبير به شهادت شده است و هم تعبير ﴿بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ شده است؛ آن وقت اينها به «اعضاء» و «جوارح» يا به «جلود» خودشان مي‌گويند شما چرا عليه ما شهادت داديد؟!﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا﴾، اين «جلود» جامع «اعضاء» و «جوارح» همه است؛ اينها مي‌گويند ما قبلاً كه بوديم ادراك مي‌كرديم؛ ولي حرفي نمي‌زديم، امروز به ما گفتند حرف بزن و ما هم حرف مي‌زنيم، نه «أشهَدَنا» و نه «أعلَمَنا»، بلكه ﴿أَنْطَقَنَا﴾. ما مي‌دانستيم و مأمور به سكوت بوديم،الآن مأمور به حرف هستيم و حرف مي‌زنيم. اين‌طور نيست كه ما الآن بفهميم، همان وقت كه ما را به كار بد وادار مي‌كردي ما مي‌فهميديم. الآن «أشهَدنا» نيست, الآن «أعلَمنا» نيست, الآن ﴿أَنْطَقَنَا﴾ است.﴿قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾. در﴿أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾ بعضي‌ها «بالقوّة» و بعضي‌ها «بالفعل» هستند, خيلي‌ها حرف مي‌زنند! طيور كه حرف مي‌زنند، منتها ما درك نمي‌كنيم و بعضي‌ها صداهاي آنها را ما نمي‌شنويم.﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾؛
فرمود بعضي از سنگ‌ها از ترس خدا سقوط مي‌كنند؛ اگر ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾،معلوم مي‌شود که ادراك دارند. جواب آنها اين نيست كه ما چرا شهادت داديم، ما الآن كه آگاه نشديم!بلکه از قبل كه با شما بوديم آگاه بوديم؛ منتها قبلاً اجازه حرف زدن نداشتيم، الآن ما را به حرف آوردند، همين! اگر كسي آن روز عالِم شود و خداي سبحان به آنها چنين علمي بدهد كه شهادت, شهادت تامی نيست.﴿قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾. بعد خداي سبحان مي‌فرمايد اين صحنه را مي‌بينيد؟ خدا شما را آفريد، يك؛ چنين صحنه‌اي را در پيش داريد، دو؛ قطعاً بايد براي آن آماده باشيد، سه؛﴿وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾, ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است که شما را ﴿أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ خلق كرد،﴿وَ الْآخِرُ﴾است كه ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.1⃣
﴿تفکيک سمع و ابصار از جلود در شهادت دليل بر اسناد گنا ه به انسان﴾


فرمود: وقتي اينها به آتش نزديك شدند «سمع» و «ابصار» اينها ـ نه «اُذن» و «عين» اينها ـ به آنچه كرده‌اند شهادت مي دهند.«اُذن» يعني گوش که ابزار درك است،اما «سمع» آن نيروي ادراكي است؛«عين» ابزار درك است و«بصر» آن نور ادراكي است. شما در كتاب‌هاي فقهي ملاحظه فرموديد كه ديه اين چهار عضو كاملاً فرق مي‌كند؛ ديه گوش غير از ديه «سامعه» است و ديه چشم هم غير از ديه «باصره» است. يك وقت اين عضو را آسيب مي‌رسانند و يك وقت است که به نيروي شنوايي آسيب مي‌رسانند؛ در چشم هم اين‌چنين است که گاهي اين عضو را آسيب مي‌رسانند و گاهي هم نيروي ديد را آسيب مي‌رسانند، اين‌جا آن نيرويي كه ادراك مي‌كند; يعني «سامعه» و «باصره» شهادت مي‌دهند. شهادت «اُذن» و «عين» در بحث «جلود»مي‌افتد كه پوست و اعضا و جوارح مادّي هم شهادت مي‌دهند; ولي «سمع» و «بصر» آن نيروي ادراكي است كه «اُذن» و «عين» را به كار مي‌گيرد. ﴿شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ﴾ که اين ﴿جُلُودُهُمْ﴾ شامل «اُذن» و «عين» و ساير پوست‌ها خواهد بود،﴿بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾، پس اينها عامل نيستند;
يعني در ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ اگر نامحرمي ديده شد چشم گناه نكرد، آن صاحب چشم گناه كرد که همه كارها به آن اشخاص اسناد داده مي‌شود:﴿بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾. در سوره مباركه «يس» كه بحث آن گذشت، آن‌جا هم عمل به افراد انساني اسناد داده شد؛ آيه 65 سوره مباركه «يس» اين بود:﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي‌ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾، نه «بِمٰا كانَت»؛ آنها كاري نكردند، انسان است كه اينها را به كار وامي‌دارد, پس طبق اين دو تعبير: يكي شهادت و يكي هم اِسناد عمل به انسان‌ها، معلوم مي‌شود که «اعضاء» و «جوارح» كاري نكردند، اينها ابزار كار بودند.2⃣
ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22)﴾

﴿پاسخ خدای سبحان به انسان تبهکار و بيان مشکل اصلی آنها﴾

ذات اقدس الهي پاسخ اينها را مي‌دهد. اينها به اعضا و جوارح مي‌گويند چرا عليه ما شهادت دادي؟ ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها مأموران من هستند. شما دو مشكل داريد:شما «آمر» و«مأمور» را نمي‌شناسيد.

مشكل شما چشم و گوش نيست، نمي‌خواهيد مرا آن‌جا ببينيد؛ من آن‌جا حاضر هستم، شما به چشم و گوش چه اعتراضي داريد؟! آنها مأموران من هستند، من با آنها حضور دارم و با آنها كار مي‌كنم؛ من با اعضا و جوارح شما كار مي‌كنم! اين بيان نوراني حضرت امير ـ بارها خوانده شد ـ يك اصل جامع است، فرمود: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ» جوارح شما اين است!«وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»؛خلوت شما جلوت اوست! پشت درهاي بسته هيچ كس نيست، امّا آن‌جا خدا هست
پس شما با اين «اعضاء» و «جوارح» مشكل نداريد، مشكل اساسي شما با من است كه نمي‌خواهيد باور كنيد من آن‌جا حضور داشتم.3⃣
وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ﴾.

﴿اصلاح گمان باطل تبهکاران بر ديده نشدن تبهکاری در مخفی گاه﴾

پس مشكل اين نيست!﴿وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ از كارهاي علني سعي مي‌كنيد مثلاً پرهيز كنيد؛ امّا پشت درهاي بسته ﴿إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي‌ مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ هر كاري که خواستيد مي‌كنيد،﴿وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ﴾ که اين‌گونه خداشناسي باعث سقوط شما شد و شما را به اين روز سياه نشانده است؛ همين كه جلسه خصوصي تشكيل مي‌دهيد و خيال مي‌كنيد که كسي نيست، .4⃣
فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْويً لَهُمْ وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبينَ (24) وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في‌ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ (25)


﴿تبيين جهل مرکب مشرکان در دنيا و خسارت آنها در آخرت﴾

آن ظنّي كه در آيه مورد بحث تعبير شده است، در حقيقت به معني يقين؛ يعني جهل مركّب است: ﴿وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ﴾؛ يعني «صرتُم من الخاسرين» كه سرمايه را باختيد؛ در معاد اگر صبر كنيد كه آتش جايگاه دائمي شماست و اگر بخواهيد عذرخواهي كنيد كه از نظر رواني مقداري سبك شويد به شما اجازه عذرخواهي هم نمي‌دهند و اگر «استعتاب» بكنيد؛ يعني طلب عفو از سرزنش كنيد، تا مورد عتاب قرار نگيريد، به شما اجازه عذرخواهي هم نمي‌دهند تا يك مقدار از نظر رواني سبك شوند، آيه 36 سوره مباركه «مرسلات» اين است: ﴿وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾؛ بنابراين اينها در دنيا چون منکر معادند و از طرفی از نظر توحيد به اين فكر هستند كه ـ معاذ الله ـ «الله» اين كارها را نمي‌بيند به اين روز سياه افتادند.

فرمود خطر شما همين است: ﴿فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْويً لَهُمْ وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبينَ﴾، 
«مُعتب» كسي است كه به عذرخواهي او گوش داده شده و مقداري از نظر رواني سبك شده است. اين گروه كه در دنيا اين‌چنين هستند، «قُرناي» بدي دارند و اين شوري را كه در دل دارند، نمي‌دانند از كجاست. اين حادثه بي‌سبب كه نيست و اتفاق که در عالم راه ندارد! انسان طبعاً گرايش به گناه ندارد, بلکه انسان طبعاً مايل به ثواب است، براي اينكه فطرت و عقل او اين است! ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾اين است! امّا اين رفقاي بد كه در درون او ذخيره شدند، اينها كساني‌ هستند كه ﴿فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾؛ يعني به فكر آينده و گذشته بودند؛ يعنی به اين فكر بودند كه بچه‌ها را و ميراث را تأمين كنند، نه آينده به معناي معاد! آن كارهايي را كه انجام دادند، مي‌گويند كارهاي بسيار خوبي است؛ كارهايي را هم كه در مورد فرزندانشان در آينده در پيش دارند، آنها را هم مي‌گويند كارهاي خوبي است، ﴿فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ﴾؛ «قول» الهی كه عذاب الهي است، هم بر اينها و هم در بين اُممي كه مثل اينها بودند، ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ﴾؛ آن‌گاه اين گروه نه تنها خودشان به حرف قرآن كريم گوش نمي‌دادند، به ديگران هم مي‌گفتند سعي كنيد در قرآن لغو ايجاد كنيد که اين مطلب طليعه بحث جديد است.

اين گروه در رديف و در بين گروه‌هاي ديگر هستند و براي ما هم چه جن و چه انس فرقی ندارند؛ جن هم مسلمان دارد, كافر دارد, منافق دارد و مثل انسان است، چه آنها و چه اينها گرفتار اين قول حقيقي و تثبيت‌شده الهي‌ می باشند كه كافر و مُلْحِد و مشرك گرفتار كيفر خواهند شد: ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ﴾، اينها سرمايه‌ خود را باختند.5⃣
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26)﴾

﴿نمونه هايي از کارشکنی کفار در مقابل پيامبر و اهداف او﴾


حالا همين كفّار در برابر وحي يك حرف داشتند, درباره معاد خيال مي‌كردند که انسان با مرگ مي‌پوسد ﴿إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفي‌ خَلْقٍ جَديدٍ﴾، گرچه قرآن فرمود اينها يقين ندارند؛ ولي استبعاد را به جاي استحاله مصرف مي‌كنند. شما دليلی بر احاله نداريد، يك امر غيرعادي است که بايد بپذيريد! برهان وقتي آن را تثبيت مي‌كند، بايد ثابت‌شده بدانيد. ﴿وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ اينها تحدّي كردند و هر كاري كردند كه نور الهي را خاموش كنند نشد، ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾؛
يكي از اين راه‌ها همين است كه مي‌خواهند با دهن نور الهي را خاموش كنند، گفتند: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ﴾ گوش ندهيد؛ امّا نگذاريد که ديگران هم گوش دهند، سر و صدا کنيد، هياهو کنيد و مجلس او را به هم بزنيد: ﴿وَ الْغَوْا فيهِ﴾، شما که خودتان گوش نمي‌دهيد حرف ديگری است. يك عدّه در زمان نوح و امثال نوح(عليهم السلام) اينها ﴿جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‌ آذانِهِمْ﴾؛انگشت‌ها را در گوش مي‌گذاشتند كه صدا به گوش آنها نرسد که اين يك راه بود؛
يك عدّه هم چهار طرف راه مكّه مي‌نشستند، هر مسافري كه هر طرف مي‌آمد، رهزني مي‌كردند و مي‌گفتند اگر شنيدي كسي داعي نبوّت دارد، او ـ معاذ الله ـ «ساحر» است، «کاذب» است، «کاهن» است، «شاعر» است و حرف های او «سِحر» است, «شعر» است, «كهانت» است, «فريه» است و مانند آن, اين حرف‌ها را مي‌گفتند تا كسي به اين حرف‌ها گوش ندهد، بعد هم مي‌گفتند برويد مجلس را به هم بزنيد؛ «صدّ» با «صاد» هم به معناي صَرف است و هم به معناي انصراف، «يصدون انفسهم عن القبول و الاستماع» که اين مي‌شود انصراف, «يصرفون غيرهم» که باعث انصراف است و اين «صد عن سبيل الله» كه ﴿يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ﴾[29]که هر دو قسم آن هست، البته جامع مفهومي دارند. عدّه‌اي را مأمور كردند كه چهار طرف مکّه بنشينند که اگر مسافری برای سرزمين وحی از ديگر جاها آمده است، نگذارند که حرف پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) را بشنوند و در مجلس آن حضرت هم که سعی می کردند بلوا درست کنند﴿وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ﴾6⃣.
) فَلَنُذيقَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا عَذاباً شَديداً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ

﴿تهديد تبهکاران به عذاب شديد و مؤمنين به جزای أحسن﴾


امّا فرمود: ﴿فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَاباً شَدِيداً﴾، يک؛ ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾، دو؛ اينها گناه ضعيف دارند، گناه متوسط دارند، گناه قوی دارند، ما از آن گناه قوی آنها نمی گذريم!
اگر اين «أفعل»، «أفعل» تفضيلی باشد «کما ذهب اليه بعض»؛ يعنی ما به بدترين گناهشان اينها را به عذاب می گيريم، آن گناهان ديگر هم زير مجموعه همان هستند؛ امّا اگر عاری از تفضيل باشد «کما ما ذهب اليه آخرون»؛ يعنی آنها را به کارهای سيّیءِ خود می گيريم؛ ولی در آيات ديگری که درباره مؤمنين هست فرمود: ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾، نه «أحسن مَا كَانُوا»! نقش اين «باء» اين است: اگر طَبَق داري ميوه‌اي را روي طَبَق خود چيده كه مثلاً صد كيلوست و چند كيلوي آن خيلي برّاق و برجسته و درشت‌تر و شاداب‌تر است؛ اگر خواستيد به او كمك كنيد، همه ميوه اين طَبق را به قيمت آن بهترين ميوه مي‌خريد، اين نهايت احسان شماست؛ ذات اقدس الهي مي‌فرمايد وقتي مؤمن پرهيزكار وارد صحنه معاد شد، يك سری كارهاي خوبي دارد و يك سری هم كارهاي خوب‌تر, يك سری كارهاي مياني دارد و يك سری هم كارهاي برتر, ما تمام كارهاي او را به اندازه كار برتر مي‌خريم: ﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛
امّا درباره كفّار هرگز «بأسوء ما كانوا يعملون» نيست، هر كدام را به كيفر خاصّ خودش مي‌دهند؛ ولي گاهي ممكن است كساني كه در برابر دين اين‌طور موضع‌گيري مي‌كنند، آن «أسوء ما كانوا يعملون» را كيفر دهند7⃣.
ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (28)

﴿خلود در آتش جهنم پاداش «اعداءِ الله» و علت آن﴾

﴿وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ ٭ ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ﴾؛كيفر اينها آتش است. ﴿لَهُمْ فيها دارُ الْخُلْدِ﴾؛اينها بيرون نمي‌آيند، براي اينكه در دنيا هم هر وقت به اينها انذار داده مي‌شد، اينها﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ بودند، خودشان هم مي‌گفتند: ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾ فرق نمي‌كند؛ لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر(ص) فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾،براي اينكه كسي كه كار از كارش گذشت، ديگر درمان سودي ندارد. در بخش‌هايي از قرآن كريم به اين تعبير آمده، گرچه اين تعبير همگاني نيست، نمي‌شود اين را براي همه به صورت شفاف روشن كرد؛ اما قابل پذيرش براي بعضي‌ها هست و آن اين است كه قرآ‌ن كريم به يك عده دستور تقوا مي‌دهد، حالا به چه كسي دستور تقوا مي‌دهند، دستور پرهيز مي‌دهند، به آن مريضي كه با پرهيز خوب مي‌شود؛ اما مريضي كه تمام دستگاه بدن او را بيماري گرفته، و او خوب شدني نيست، به او كه دستور تقوا و پرهيز نمي‌دهد، به او مي‌گويند:﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾،هر كاري مي‌خواهيد بكنيد.؛ لذا «دارالخلد» دامنگير اينها خواهد شد:﴿جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾.8⃣
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلينَ (29)

﴿تقاضاي بي‌جاي اعداء الله در قيامت و پاسخ به عذاب مضاعف﴾

حالا همين گروهي كه زيرمجموعه آن رهبران كفر بودند،﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ بودند، اينها مي‌گويند: ﴿رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا﴾؛اين جن و انسي كه ما را گمراه كردند ﴿مِنَ الْأَسْفَلينَ﴾؛
جواب اينها در سوره مباركه «اعراف» بيان شده كه شما خودتان اينها را به رهبري قبول كرديد؛ لذا﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾. ما كه رهبران الهي فرستاديم، كسي هم كه شما را مجبور نكرده به دنبال اينها برويد:﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ چرا شما حساب ‌نكرده مي‌گوييد آنها ما را گمراه كردند؟! آنها دعوت كردند، رهبران الهي هم كه بودند و دعوت كردند، اين صحف انبيا دعوت‌نامه است. فرمود هم تابع و هم متبوع شما، هر كدام دو عذاب داريد:﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌوَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾.

والحمدلله رب العالمین 🤲

سوره مبارکه فصلت صفحه ۴۸۰ از تفسیر تسنیم
بسم الله الرحمن الرحیم

نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت و بركات

در قبال آن گروهي كه فرمود: ﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾. اين گروه هستند كه خداي سبحان بشارت مي‌دهد و مي‌فرمايد:

﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‌ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾؛ فرمود كساني كه از نظر ايمان, منطق آنها اين است كه ما مؤمنيم
﴿قالُوا﴾ اين «قُل» در مقابل فعل نيست; يعني منطق آنها اين است, رفتارشان اين است, گفتارشان اين است, سنّت آنها اين است, سيره‌شان اين است،سريره‌شان اين است كه مؤمن‌اند و عملاً هم ﴿اسْتَقامُوا﴾؛ يعني برابر ايمان, عمل كردند و مستقيم شدند؛ نه اختلاف داشتند, نه تخلّف داشتند, نه بيراهه رفتند و نه راه كسي را بستند؛ فرشتگان بر اينها نازل مي‌شوند. چندين بركت در تنزّل فرشته‌ها هست: يكي نجات از هراس است,
دوم نجات از غم و اندوه است,
سوم بشارت به بهشت است,
چهارم اعلام ولايت است كه ما با يكديگر در تحت ولاي «الله» به سر مي‌بريم،
ما مأموران الهي هستيم كه در دنيا ولايت شما را داشته باشيم،بعد اين ولايت ما گذشته از اينكه در دنياست در آخرت هم هست، نه اينكه در دنيا هست، در آخرت هم هست؛ اين وسط منقطع است، چون دنيا متّصل به آخرت است، ولايت ما مستمر خواهد بود؛ ما «دائم‌الولاية» هستيم، شما «دائم‌التولّي»هستيد.1⃣

﴿مقصود از «نُزُل» در توصيف بهره‌مندي مؤمنان از نعمت‌هاي بهشتي﴾

﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي‌ أَنْفُسُكُمْ﴾. آنچه را بدن شما مي‌خواهد در بهشت حاصل است، آنچه جان شما مي‌طلبد حاصل است:﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي‌ أَنْفُسُكُمْ﴾؛در بخش‌هاي اكل شرب و امثال ﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾؛
آن‌جا در سوره مباركه «يونس» گذشت كه﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ﴾؛ شما هر چه را بخواهيد، با «سبحان الله» براي شما حاصل است:﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾.
بنابراين آنچه مربوط به مشتهيّات است، براي شما حاصل است؛ آنچه مربوط به مدّعيات است، براي شما حاصل است؛ شما خواستيد با سبّوح و قدّوس به«الله» نزديك شويد كه حاصل است؛ شما خواستيد با بدن خود از لذايذ نفساني‌تان بهره‌ برده و با حور و قصور همراه باشيد، حاصل است؛ شما در نعمت الهي غرق هستيد:﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾؛تازه اينها ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾است.

«نُزُل» آن تازه چيزي است كه براي مهمان نازل شده مي‌آورند، آن را مي‌گويند «نُزُل». مهمان كه آمد انسان بعد از تعارف لفظي يك شربتي, يك ميوه مختصري به او تعارف مي‌كنند، تا سفره پهن كنند و مائده حاضر شود، اين پذيرايي كوتاه و زودگذر و مختصر را مي‌گويند «نُزُل». خداي سبحان مي‌گويد اين هفت, هشت چيزي كه ما داديم اين تازه «نُزل» است.

﴿نزول فرشته‌ها بر انسان ثمره استقامت بر توحيد او﴾
﴿قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾؛يعني منطق آنها اين است كه ما موحّديم در ربوبيت و روي اين اعتقاد هم ايستادگي كردند:
﴿ثُمَّ اسْتَقامُوا﴾؛
همان‌طور كه براي تبهكاران, شياطين بسيج مي‌شوند، براي پرهيزكاران هم فرشته‌ها بسيج مي‌شوند:﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾؛چه در دنيا و چه در آخرت؛ منتها در آخرت ظهور بيشتري دارد. ترس و حزن را از اينها برمي‌دارند، زيرا اينها به چيزي دل بسته‌اند كه از دست رفتني نيست، يك؛ آنچه از دست دادني است محبوب اينها نيست، دو؛
بنابراين نه خوفي دارند نه حزني، سه؛ اگر كسي به چيزي دل ببندد كه در دسترس بيگانه باشد، او در معرض خوف و حزن است؛ اما چيزي محبوب اوست كه مورد دستبرد ديگري نيست و چيزي كه مورد دستبرد ديگري است مورد علاقه او نيست، بنابراين او خوف و حزني نخواهد داشت؛ اينها برداشته مي‌شود و به او بشارت مي‌دهند، هم در حال احتضار, هم در برزخ نسبت به جنّت كبرا و در همه اين حالات يا صريحاً يا تضميناً مي‌گويند ما اولياي شما بوديم و هستيم. اين مستمِرّ است:﴿فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾تأييدتان كرديم:﴿وَ فِي الْآخِرَةِ﴾
در بهشت هم هر چه در مرحله نفساني بخواهيد حاصل است، يك؛ هر چه در مرحله عقلاني بخواهيد حاصل است، دو؛ كه در بحث قبل گذشت. فرمود تازه اينها ﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾.2⃣
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني‌ مِنَ الْمُسْلِمينَ (33)

﴿ بيان مراحل چهارگانه آيات در وظيفه جامعه در قبال «أحسن الأقوال»﴾

ما به جامعه گفتيم:﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛گفتيم برويد به سراغ «أحسن‌الأقوال»،
در آيه ديگر گفتيم:﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾؛
هم گفتيم بشارت باد به محقّقان و پژوهش‌گران كه مكتب‌هاي گوناگون را بررسي مي‌كنند و قدرت انتخاب دارند و «أحسن‌الأقوال»و«أحسن‌المكاتب» را مي‌فهمند و مي‌پذيرند؛ هم به اينها گفتيم بعد از فهميدن, پيروي كنيد.
اين دو مرحله كه در دو بخش از آيات گذشت، مصداق هم بيان كرد، گفت: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني‌ مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾ ؛اگر گفتيم: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾, اگر گفتيم: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛اين كلي را تطبيق كرديم بر يك مصداق خاص و آن «أحسن‌القول», قول كسي است كه مردم را به «الله» دعوت كند قولاً و فعلاً؛ لذا فرمود: ﴿دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ و منطق او هم اين باشد كه من جزء مسلمين هستم؛ عملاً, قولاً, اعتقاداً و اخلاقاً اين‌طور باشد.

﴿سيره عملي پيامبر و پيروان او از مصاديق «أحسن الأقوال»﴾

در طايفه چهارم از آيات, مصداق را عيني كرده؛ در بخش پاياني سوره مباركه يوسف ازوجود مبارك پيغمبر(ص) و اهل بيت او و پيروان او و علما كه در اين خط هستند نام مي‌برد، به پيغمبر فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبيلي‌ أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلي‌ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني﴾؛ اين مي‌شود بخش چهارم,

پس از كلي به مراحل مياني, از مراحل مياني به مراحل جزئي مشخص كرده كه «احسن‌الأقوال» قول پيغمبر است و «أحسن‌المبلّغان» پيغمبرندو علما كه در اين خط هستند: ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلي‌ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ﴾.3⃣
) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ (34) وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ (35) وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ(35)
﴿ بد و خوب يكسان نيستند؛﴾

فرمود: ﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ﴾؛

در دو بخش ديگر دارد كه مردان الهي كساني‌اند كه با خوبي، بدي را دفع مي‌كنند؛ يعني با عفو, با گذشت, با وحدت, با محبت جلوي «اختلاف» را مي‌گيرند؛
اما وقتي جريان دفاع مقدس شد با گلوله جلوي «مخالف» را مي‌گيرند؛ اينكه فرمود ﴿وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾براي امور داخلي است, اينكه فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ﴾ آن «السيّئة» كه مفعول است و محذوف است براي داخل است
فرمود در داخل خود اين‌طور باشيد، با خوبي, بدي را حل كنيد، نه با بدي, بدي را حل كنيد، تا يك نظام يكدست, نظام روحاني, نظام ديني, نظام عقل و عدل باشد.
پس ﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ﴾ چه چيزي را؟
آن مفعول كه «السيّئه» است محذوف است: ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ﴾؛ صبر و بردباري كار هر كسي نيست، اين يك حظّي است و اين مقام را افراد صابر دارند و مورد عنايت الهي است كه فرمود: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾، چنين گروهي توانا هستند كه آن بار را به دوش بكِشند:
﴿وَ مايُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾. صبر كار آساني نيست، اگر صلات عمود دين است، صبر, عمود مسائل اجتماعي است. انسان چه در داخله منزل, چه در محيط كار، وقتي مشكلات رفيق خود را تحمل كند، مشكلات دوستانش را تحمل كند, فوراً نرنجد, سيّئه را با سيّئه پاسخ ندهد، اين جامعه يكدست خواهد بود.

در اين راه و جهاد سنگين، اگر شيطان يك نزغ زد، اگر ديديد سيخي زد, ميخي دستش بود فشار داد, سوزني دستش بود فشار داد، فوراً برويد پناهگاه

﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾


﴿ضرورت بي‌اعتنايي به وسوسه‌هاي شيطاني با رفتن به پناهگاه مقاومت﴾

فرمود اگر يك وقت وسوسه‌اي شد، خيالي در شما پيدا شد، اين را بدانيد اين شيپور خطر است، اين «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ البته ذكر است ثواب دارد؛ اما از اين كاري ساخته نيست؛ فرمود: هر وقت شيپور خطر شنيديد، وسوسه‌اي در شما پيدا شد، فوراً به پناهگاه برويد: ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ هم در اين بخش است و هم در بخش پاياني سوره مباركه اعراف، آيه دويست آمده است: ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ

نَزْغ يعني سيخي كه اين دامدارها به اين حمار و فَرس و استر مي‌زنند. اين سيخي كه مي‌زنند مي‌گويند نَزْغ,
فرمود اگر وسوسه‌اي احساس كردي فوراً برو به پناهگاه: ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ نَزْغ يعني همين وسوسه اين وسوسه يك شيپور خطري است، آژير خطر است؛ فرمود هر وقت اين آژير خطر را شنيديد برويد به پناهگاه. در اين زمان دفاع مقدس، وقتي آژير خطر را مي‌شنيديم چه كار مي‌كرديم؟ مي‌رفتيم به پناهگاه, اين ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾، نه يعني همين‌جا بايست و بگو «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ وقتي شيپور خطر را مي‌زدند، معنايش اين بود كه برويد پناهگاه، كفايت نمي‌كرد كه انسان در خيابان بايستد و بگويد من مي‌خواهم بروم پناهگاه، اين گفتن كه آدم را حفظ نمي‌كرد, اگر كسي شيپور خطر را شنيد؛ يعني وسوسه را شنيد كه فلان نامَحرم را نگاه كن, فلان مال را بگير, فلان حرف را بزن، اين شيپور خطر است، فرمود آژير خطر را كه شنيدي فوراً برو پناهگاه، نه بگو «أَعُوذُ بِاللَّهِ».4⃣
فصلت
وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ


﴿ تبيين فتوا دربارهٴ آيات داراي سجده واجب﴾

👈آيه سی و هفتم سوره مباركه «فصلت», سجده واجب دارد. قرائت اين آيه, استماع اين آيه، يا شنيدن اين آيه علي‌الأحوط سجده واجب دارد. آن قسم اول و دوم كه فتواي صريح است؛ ولي اين قسم شنيدن, احتياط واجب است. اما كتابت اين، يك؛ ديدن اين، دو؛ ترجمه اين، سه؛ تفسير اين، چهار؛ ترسيم اين در ذهن، پنج؛ شنيدن اين از ضبط صوت كه مع‌الواسطه است نه قرائت مستقيم، شش؛ اين‌گونه از موارد به هيچ وجه سجده واجب ندارد؛ اما حالا ترجمه و تفسير آن.

﴿ بيان دو ديدگاه افراطي و تفريطي دربارهٴ شمس و قمر﴾

فرمود از آيات الهي «ليل» و «نهار» است. شب و روز را با «شمس» به حساب مي‌آورند نه با «قمر»; يعني زمين كه به دور خود مي‌گردد، آن چهره زمين كه رو به آفتاب است مي‌شود روز, آن چهره زمين كه رو به آفتاب نيست مي‌شود شب. در پيدايش ليل و نهار, قمر اثر ندارد كار, كارِ شمس است; يعني توازن زمين با شمس, ليل و نهار را به بار مي‌آورد.

فرمود اين نظم دقيق رياضي را ذات اقدس الهي آفريد، چه اينكه شمس و قمر را هم ذات اقدس الهي آفريد. افرادي كه در اين نظام زندگي مي‌كنند برخي آن‌قدر غافل‌اند كه از مبدأ و منتها بي‌خبرند، نه بررسي مي‌كنند اين نظم را چه كسي سازماندهي كرد, نه ارزيابي مي‌كنند شمس و قمر را چه كسي آفريد، اينها گروه تفريطي‌اند؛ اما گروه افراطي كساني‌اند كه به پرستش شمس و قمر دست زدند.
جريان سبأ كه در زمان وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) اتفاق افتاده بود، گزارشي كه هدهد به عرض حضرت رساند اين بود كه ﴿وَجَدْتُ امْرَأَةً﴾ و همه‌شان كه ﴿يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾؛
ذات اقدس الهي مي‌فرمايد شمس اگر قدرتي دارد، شمس‌آفرين كه قدرت برتري دارد، آن شمس‌آفرين را عبادت كنيد؛ اگر قمر زيبايي و نظمي دارد، قمرآفرين را عبادت كنيد، چرا به شمس و قمر؟! بنابراين گاهي در اثر تفريط اصلاً نگاه به نظم عالم نمي‌كنند، نه درباره نظم رياضي دقيق ليل و نهار, نه درباره پيدايش و پرورش شمس و قمر.

﴿عدم اضرار استکبار مستکبرين با توجه به سجده انبيا و اوليای الهی﴾

اما آياتي كه تلاوت شد آن بخشي كه سجده واجب دارد كه خوانده نمي‌شود؛ ولي مضمون آن همين است كه گفته شد. فرمود براي خدايي كه اينها را آفريد سجده كنيد و اگر بخواهيد راهي داشته باشيد براي عبادت, بهترين راه اين است.

بعد فرمود: ﴿فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا﴾ اگر اينها در برابر دين خدا استكبار كردند و حاضر نشدند سجده كنند، مي‌فرمايد به جايي آسيب نمي‌رسانند؛ فرشتگان الهي, انبيا و اولياي الهي كه ﴿عِنْدِ اللَّهِ﴾ به سر مي‌برند، اينها دائماً در حال سجده‌اند.
در سوره مباركه «اعراف» آيه 206 كه آخرين آيه سوره مباركه «اعراف» هست اين است: ﴿إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ﴾؛ آنها كه عنداللّهي هستند، هيچ استكباري ندارند و هميشه در خضوع‌اند: ﴿وَ يُسَبِّحُونَهُ﴾ نه «يسبّحون له», ﴿يُسَبِّحُونَهُ﴾ مفيد حصر هم هست ﴿وَ لَهُ يَسْجُدُونَ﴾.

لذا در آيه محلّ بحث فرمود شما سجده نکرديد, انبيا, اوليا, فرشتگان, قدّيسين اينها خدا را سجده مي‌كنند، حالا شما سجده نکرديد، نکرديد.

والحمدلله رب العالمین 🤲
سوره مبارکه فصلت صفحه ۴۸۱ از تفسیر تسنیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَي الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتي‌ إِنَّهُ عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ (39)﴾

﴿طرح مجدد بحث معاد با دفع اشکال مشرکان به احيای مردگان﴾

مي‌فرمايد: شما درباره احياي مُرده چه مشكلي دارید.
هم آيه مبدأ است هم آيه معاد؛
آن‌كه مُرده را زنده مي‌كند شما را هم زنده مي‌كند. اگر نسبت به جان است كه جان شما نمي‌ميرد, اگر نسبت به بدن است، شما هر سال مي‌بينيد خدا مُرده‌ها را دارد زنده مي‌كند؛ هم خوابيده‌ها را بيدار مي‌كند و هم مرده‌ها را زنده مي‌كند. خوابيده‌ها مثل اين درخت‌ها كه اينها در زمستان خشك نشدند، ريشه دارند؛ ولی زمستان خواب‌اند، بهار بيدار مي‌شوند، اينها ايقاظ نائم است؛ اما وقتي اين ها بيدار شدند غذا مي‌خواهند، خاك اطراف اين ها که مُرده است, كودي كه اطراف اين ها می باشد مرده است, آبي كه اطراف اين ها می باشد مرده است، اينها را جذب مي‌كند و اين ها زنده مي‌شوند.

اين نهالي كه قدّ آن دو متر بود، الآن شده سه متر، اين خاك خورد و بالا آمد, اين نهال خاك شده خوشه و شاخه و برگ و ميوه, اين خاك مُرده را زنده كرد. بنابراين خود درخت, خوابيده است و در بهار ايقاظ‌النائم است؛ اما آن خاك و لوازم جِرمي و جسمي كه كنار آن است، آنها مُرده‌اند، آن مرده را خدا جذب مي‌كند و زنده مي‌كند؛
فرمود شما هم اين‌چنين هستيد، مبادا بگوييد اين با مسئله معاد فرق مي‌كند، مسئله معاد اعاده عين همان است؛ ولي خاك‌هايي كه در كنار يك نهال و درخت هستند اينها كه عين قبلي نبودند اينها اصلِ احياي موتاست، نه اعاده موتا، ما اصل احيا را ممكن است قبول داشته باشيم؛ ولي اعاده مُرده را شايد مشكل داشته باشيم كه دومي عين اوّلي باشد.
اين را هم در آيات قبل پاسخ دادند، فرمود: شما در دنيا چطور هستيد؟ هر طور در دنيا هستيد، در آخرت هم همين‌طور هستيد، در دنيا مگر اين بدن شما ثابت است؟ چندين بار تمام ذرّات بدن شما عوض شد،

پس هرطور در دنيا هستيم، آخرت هم همين طور است، اينكه محذوري ندارد. بنابراين اصل احياي موتا كه حل شود، مسئله معاد هم كاملاً حل مي‌شود؛
پس خدای سبحان هم قدرت حيات دارد پس مبدأ است, حيات جديد مي‌دهد، هم قدرت معاد دارد: ﴿وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَي الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ﴾؛ همين زمينِ مُرده زنده مي‌شود! به وسيله گياهان, خوشه‌ها, شاخه‌هايي كه در كنارش هست، همين خاكِ مُرده مي‌شود خوشهٴ زنده، همين خاك! آنكه خوابيده بود بيدار مي‌شود، اينكه مُرده بود زنده مي‌شود،
فرمود: ﴿إِنَّ الَّذي أَحْياها﴾ همين ذات اقدس الهي ﴿لَمُحْيِ الْمَوْتي‌﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُ عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ﴾.1⃣
إِنَّ الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‌ آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقي‌ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتي‌ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (40)


مقصود از «إلحاد» در آيه و اقسام سه‌گانه آن

الحاد؛ يعني به طرف «لَحَد» رفتن؛ گوشه گور را مي‌گويند «لَحَد».
«ألحَدَ»؛ يعني ميل كرد از جاده مستقيم به وسط راه, به گوشه رفته و به گوشه رفتن به خطر نزديك‌تر است که اين رامي‌گويند «الحاد».
كسي كه از هسته مركزي عدل با گوشه‌گيري فاصله مي‌گيرد و به طرف گوشه و زاويه حركت مي‌كند مي‌گويند: «ألحَدَ». اينها كه «الحاد» كردند يا به طرف افراط يا به طرف تفريط، اينها را تهديد كرد و فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُلْحِدُونَ﴾ در آيات ما؛ چه در آيات تكويني كه راجع به مسئله توحيد بود، چه درباره معاد و چه درباره آيات قرآن كريم كه گفتند: ﴿وَ الْغَوْا فيهِ﴾،

﴿تهديدهاي خداي سبحان بر ملحدين و علت دستور به آزادي عمل آنان﴾

چند نوع تهديد در همين آيه چهل مطرح شد، فرمود از ما پوشيده نيستند: ﴿لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا﴾؛ اول اينكه اينها نمي‌توانند خودشان را از ما پنهان كنند,
دوم اينکه اينها با كساني كه اهل بهشت‌اند يكسان نيستند: ﴿أَ فَمَنْ يُلْقي‌ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتي‌ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾،
سوم اينكه اينها به هيچ وجه حرف انبيا را گوش نمي‌دهند كه در اين صورت ما به اينها مي‌گوييم: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾، به اينها دستور تقوا نمي‌دهيم.
دستور تقوا و پرهيز براي بيماري است كه در صراط درمان است، بيماري كه درمان از او گذشت و در آستانه مرگ است، پزشك معالج به او مي‌گويد شما پرهيز نداريد، او بايد بفهمد که کار از كار گذشته است؛ مگر مي‌شود آدم بيمار باشد و پرهيز نداشته باشد؟! وقتي مي‌خواهند اين بيمار را از بيمارستان مرخص كنند، سؤال مي‌كند كه رژيم غذايي من چيست؟ اگر به او گفتند شما ديگر رژيم غذايي نداري! او بايد بفهمد كه كار از کار گذشته است, به چنين آدمي مي‌گويند هر چه خواستيد ميل كنيد،
اين ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ در اين بخش ناظر به اين مطلب است.
مشابه اين آيه، در اواخر سوره مباركه «هود»، آيه 121 است: ﴿وَ قُلْ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾ ـ اين فعل مضارع است كه دلالت بر استمرار دارد ـ اينها كه به هيچ وجه ايمان نمي‌آورند: ﴿وَ قُلْ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾؛ به اينها بگو: ﴿اعْمَلُوا عَلي‌ مَكانَتِكُمْ﴾؛ هر كاري مي‌خواهيد انجام دهيد و ما هم هر چه بنا باشد انجام میدهیم
پس اينكه فرمود: ﴿أَ فَمَنْ يُلْقي‌ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتي‌ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ كه تهديد دوم است
و در تهديد سوم كه فرمود: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾،
امّا اگر بگوييم چون در بخش دوم از اين تهديدهاي چهارگانه فرمود: برخي در «نار» وارد مي‌شوند و برخي ﴿آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ مي‌آيند، ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾؛پس يا ايمان بياوريد كه ﴿آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ نصيب شما شود، يا كفر بورزيد كه ﴿يُلْقي‌ فِي النَّارِ﴾ دامنگيرتان ‌شود، اين هم يكي از محتملات است؛ ولي فضا همان احتمال اول را تقويت مي‌كند.
تهديد چهارم اين است كه ﴿إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾؛ هر كاري مي‌كنيد خدا مي‌بيند، چون بصير است، مخفي نيست، مستور نيست، كيفرتان را خواهد داد. اين يك دستور اخلاقي و تهذيبي است كه بين آيات توحيد و آيات وحي و نبوّت آمده است.
2⃣
) إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ (41) لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ (42)

﴿وعده خداي سبحان به حفظ قرآن با «تذكره» قرار دادن آن﴾

فرمود ما اين «ذكر» را حفظ كرديم؛ لذا به هيچ وجه بطلان در حريم كتاب خدا راه ندارد: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ﴾؛ ديگر كيفرشان را فعلاً اين‌جا ذكر نكرده، حالا يا از آيات قبل معلوم مي‌شود، يا از باب اهميّت موضوع ذكر نكرد: ﴿لَمَّا جاءَهُمْ﴾ بدانند كه ﴿وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ﴾


﴿محال بودن راهيابي باطل به حَرم اَمن قرآن﴾

خود قرآن هم مقاومت مي‌كند؛ لذا به صورت تعبيري كه پيام نفي جنس را مي‌فهماند، مي‌فرمايد: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ﴾؛ اين كتاب از هر سِمت و جهت مصون است، نه از بالا، نه از پايين, نه از جلو، نه از خلف, نه از يمين و نه از يسار، از هيچ جهت باطل به حرم امن قرآن راه ندارد؛ كسي هم بخواهد آن را دستكاري كند مقدور او نيست. اگر كتابي از كتاب‌هاي آسماني, ـ صحف ابراهيم, زبور داود, تورات موسي, انجيل عيسي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ـ حرفي داشته باشند كه به استناد آن حرف‌ها بشود قرآن را باطل كرد كه بشود ﴿مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ﴾، محال است؛
اگر بعداً كتابي بيايد كه قرآن را باطل كند، مستحيل است؛ اگر از افكار بشري فكري درباره قرآن رخنه كند و اشكالي پيدا كند، مستحيل است.3⃣
ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَليمٍ (43)﴾

﴿اخبار به پيامبر از تشابه اتهام‌هاي او با انبياي گذشته﴾

فرمود: حرف‌هايي كه درباره شما و كتاب‌ شما گفتند كه آيه 26 اين سوره بود: ﴿وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ﴾؛ همه اين لغوگويي‌ها را نسبت به كتاب‌هاي انبياي قبلي هم گفتند و اگر درباره مطالب كتاب شما الحاد ورزيدند كه آيه چهل اين سوره است: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‌ آياتِنا﴾؛ درباره صحف انبياي قبلي هم بود,
پس ﴿ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ﴾؛ چه اينكه شما را متّهم كردند به ساحر و شاعر و جنون و امثال آنها که برای انبياي قبلي(عليهم السلام) هم همين بود.

﴿تبيين معناي صبر و مأموريت پيامبر همانند ديگر انبيا به آن﴾

ما به انبياي قبلي گفتيم استقامت كنيد, صابر باشيد, تحمل كنيد, بردبار باشيد، به شما هم همين حرف را مي‌زنيم. آن تحمّل تلخ را مي‌گويند «صبر»، چون آن داروي تلخ را مي‌گويند «صبر»؛ حال اگر كسي اين رنج را تحمل كند مي‌گويند «صابر» است؛

اگر كسي بتواند بار سنگين را به مقصد برساند مي‌گويند او حليم است.
.4⃣
﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُديً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‌ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (44)

فرمود اگر قرآن «أعجمي» بود؛ يعني اين كتاب، اين كلام گنگ و مبهم بود.

در سوره مباركه «شعراء» فرمود اگر مخاطب «أعجمي» بود:﴿وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي‌ بَعْضِ الْأَعْجَمينَ﴾؛اگر يك عنصر از اين سه عنصر مشكل داشت، يا خطاب مبهم بود يا گيرنده «أعجمي» بود و عربي مبين را متوجّه نمي‌شد, اگر يكي از اين دو محذور بود شما حق نقد داشتيد و مي‌توانستيد بهانه بگيريد؛ امّا نه مخاطب ما «أعجمي» است و نه خطاب ما «أعجمي»؛ نه «عُجمه»و ابهام و ترديد و شبهه و پيچيدگي و اغلاق و اجمال در كلام ماهست نه گيرنده بد مي‌گيرد.

در سوره مباركه شعرا فرمود بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِين﴾؛
پس اين كتاب هيچ گنگي در آن نيست، با يك زبان عربي شفّافي كه مبسوط و مفصّل بيان شده است:﴿عَلي‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾،
گيرنده كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است،
در سوره مباركه «فصّلت» كه محلّ بحث است، سخن از مخاطب نيست،بلکه سخن از خود خطاب و كلام است، فرمود: ﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا﴾؛ اگر اين كتاب يك كتاب مبهمی بود, مغلق و پيچيده بود شما اشكال مي‌كرديد؛ امّا وقتي كتاب «بيّن‌الرّشد» است و مخاطب «بيّن‌العصمة» است شما چه ابهامي داريد؟! چه بهانه‌اي داريد؟!
درباره «الله» كه هيچ حرفي نمي‌توانيد بزنيد؛ يعنی درباره متكلّم, بلکه يا درباره خطاب مشكل داريد يا درباره مخاطب, در حالی که نه خطابِ ما مبهم است و نه مخاطب ما «أعجمي» است؛
لذا در صدر همين سوره فرمود: ﴿كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾، پس مشكل در خود شماست که يا عالِم نيستيد يا قائم به علم نيستيد، وگرنه نه خطاب مشكل دارد و نه مخاطب.5⃣
﴿كوري و كري مشركان علت عدم پذيرش قرآن﴾.

فرمود: ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُديً وَ شِفاءٌ﴾؛ امّا﴿وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾؛گوش اينها كر است، براي اينكه خيلي فاصله دارند ﴿في‌ آذانِهِمْ وَقْرٌ﴾، براي اينكه اينها كلام الهي را نمي‌شنوند ﴿وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي﴾، چون رسول و پيغمبر ما را نمي‌بينند؛ لذا فرمود: ﴿أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ﴾که اين يك تمثيل و تشبيه معقول به محسوس است؛ اگر كسي خيلي دور باشد، نه حرف گوينده را مي‌شنود ﴿في‌ آذانِهِمْ وَقْرٌ﴾ و نه خود گوينده را مي‌بيند ﴿وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي﴾؛فرمود شما نه حضرت را مي‌بينيد و نه كلام او را مي‌شنويد
بنابراين، نه در خطاب ابهامی هست و نه در رسول ما كه خطاب را به شما القا مي‌كند؛ نه او «أعجمي» است و نه اين كتاب «أعجمي» است.«عُجمه», ابهام, پيچيدگي, اغلاق و نارسايي نه در بيان اوست و نه در بيان ما؛ شما چون دور هستيد نه بيان ما را مي‌شنويد ونه فرستاده ما را مي‌بينيد. فرمود: ﴿وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‌ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي﴾، بنابراين ﴿أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ﴾؛ اينها از دور منادا هستند،
يعني گوش آنها سنگين است, هم چشم آنها نابيناست، براي اينكه دورند.6⃣
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي‌ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (45)

﴿ترديد وجه شباهت اُمم گذشته با امت اسلام در انكار وحي﴾


قبلاً فرموده بود:﴿ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ﴾ كه سه وجه در ذيل اين آيه بيان شد؛ يكي از وجوه سه‌گانه اين بود، همان‌طور كه براي انبياي گذشته وحي بود و يك عدّه انكار داشتند, يك عدّه مخالفت مي‌كردند و يك عدّه نفاق مي‌ورزيدند و مانند آن, درباره شما هم اين‌چنين است؛

حالا درباره حضرت موساي كليم(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه ما به موساي كليم(عليه السلام) كتاب داديم، وضع او هم شبيه وضع شما بود كه مردم نمي‌پذيرفتند:﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ﴾؛ آن كتاب هم منزّه از «أعجمي» بودن بود و موساي كليم هم مبرّاي از «أعجمي» بودن بود،﴿فَاخْتُلِفَ فيهِ﴾؛ در كتاب موساي كليم اختلاف كردند و اگر ﴿لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ﴾ يك قضا و قدري است, يك حساب و كتابي است و عالَم, عالَم آزمون است و در دنيا بايد فرصت آزمون باشد تا ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ شود, ﴿وَ يَحْيي‌ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾شود، ما زود افراد را كيفر نمي‌دهيم و بايد مشخص شود, اگر اين قانون نبود ما زود به حيات آنها خاتمه مي‌داديم

﴿وَ لَوْ لا كَلِمَةٌسَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ﴾؛ بين اينها داوري مي‌شد و به حيات اينها خاتمه داده مي‌شد، براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ لَفي‌ شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ﴾؛ شكّي دارند كه آدم را سرگردان مي‌كند، هم شكّ علمي دارند كه بين نفي و اثبات‌ هستند, هم ترديد عملي دارند که بين ايمان و كفر می باشند, 7⃣

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ (46)

﴿ تبيين ارتباط افعال با ذات انسان﴾

هيچ كس كاري را بيرون از ذات خود نمي‌كند، اين «لام» و «علي» براي نفع و ضرر است؛
أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾،

اگر كسي كاري را انجام داد، اين شده موجود و وقتي موجود شد، مي‌افتد در خطّ توليد، ممكن نيست چيزي در عالم موجود شود و بيكار, موجود شود و با مبدأ فاعلي‌ خود رابطه نداشته باشد، اگر چيزي موجود شد لازمي دارد, ملزومي دارد, ملازمي دارد, مقارني دارد مي‌افتد در خطّ توليد و هيچ ممكن نيست عملي از زيد صادر شود و به دامن عمرو بچسبد،هر عملي صاحب خودش را پيدا مي‌كند ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي﴾.

اگر كسي حرفي زد بگويد حرفي بود گذشت, گذشتن در عالم تكوين راه ندارد، چه چيزي گذشت؟ يعني اين شيئي كه موجود شد معدوم محض است؟ اينكه نيست! موجود است و معطّل؟ تعطيل در عالم نيست كه ما يك موجود بيكار در عالَم داشته باشيم! وقتي كاری دارد، كارش با صاحب‌كار ارتباط دارد.


﴿بازگشت نفع و ضرر اعمال به خودِ انسان و دليل آن﴾

در سوره مباركه «اسراء» آن «لام», «لام» اختصاص است فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾؛ يعني كارِ بد مختصّ به صاحب‌كار است و كار خوب هم مختصّ به صاحب‌كار است، آن «لام», «لام» نفع نيست؛ امّا اين‌جا كه «لام» در مقابل «علي» قرار گرفته است «لام» نفع است ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها﴾؛هر كس بد كرد واقعاً به خود بد كرد، آثار ضعيف آن به ديگري مي‌رسد، وگرنه تمام سمِّ اين عمل دامن گير خود انسان مي‌شود:﴿وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ﴾؛

والحمدلله رب العالمین 🤲
سوره مبارکه فصلت صفحه ۴۸۲ از تفسیر تسنیم
بسم الله الرحمن الرحیم

﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثي‌ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُناديهِمْ أَيْنَ شُرَكائي‌ قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهيدٍ (47)

فرمود اصل «علم ‌الساعة» نزد ذات اقدس الهي است كه اين تقديم خبر مفيد حصر است كه فرمود: ﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾. يك وقت مي‌گوييم «الله يعلم الساعة» مفيد حصر نيست؛
امّا وقتي گفتيم ﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾ اين مفيد حصر است، چه اينكه جمله بعد هم مفيد حصر است؛ جمله بعد اين است كه ﴿وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها﴾. «أكمام» جمع «كِمّ» است، «كِمّ» ـ به کسر ـ اين شكوفه‌اي است كه اين ميوه در ظرف آن شكوفه قرار دارد، هيچ ميوه‌اي از ظرف خود بيرون نمي‌آيد و هيچ مؤنّثي چه حيوان چه انسان باردار نمي‌شود و هيچ مؤنثي بار خود را به زمين نمي‌نهد، مگر به علم حق‌تعالي.
اين علم او فعلي است، گذشته از علم ذاتي كه با اراده همراه است؛ يعني «بعلمه و ارادته» كه اين علم او علم فعلي است.1⃣
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحيصٍ (48)

﴿ برطرف شدن اوهام اعتقادي مشركان با قيام قيامت﴾


در جريان جاهليت هم مشكل اعتقادي داشتند, هم مشكل اخلاقي و اجتماعي;
مشكل اعتقادي آنها اين بود كه مي‌گفتند مرگ پوسيدن و پايان راه است. اين مشكل را دين حل كرد كه مرگ از پوست به دَر آمدن است و نه پوسيدن، بين راه هست و نه آخر راه، «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَة»،
فرمود اين جريان مرگ است و قيامت حق است که ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ و شما كه به اين بت‌ها مراجعه كرديد و گفتيد: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ﴾ يا ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا﴾ که از تقريب اينها مي‌خواستيد مدد بگيريد و از شفاعت اينها مي‌خواستيد استمداد كنيد، اينها كجا رفتند؟
مي‌دانيد انسان در شب تار در بيابان بر اساس اوهامي كه برايش پيش مي‌آيد، درخت‌ها و تپّه ماهوري‌ها و اينها را تصوّر مي‌كند، وقتي آفتاب طلوع كرد مي‌بيند خبري نيست؛
در جريان معاد هم همين‌طور است، وقتي قيامت قيام كرد، آن اوهام ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا﴾ يا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ﴾ رخت برمي‌بندد، چيزي نبود و اينها براساس وَهْم خودشان مي‌پنداشتند. فرمود وقتي قيامت قيام كرد ﴿وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ﴾ آنها عرض مي‌كنند، ما اعلام كرديم كه ما آگاه نيستيم هيچ اطلاعي نداريم، چون ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ گُم شد، مثل انساني كه به طرف سراب حركت مي‌كرد ﴿لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾.﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ﴾، آنچه در دنيا دعا مي‌كردند و مي‌خواندند آنها رخت برمي‌بندد، چيزي در ذهن آنها نيست و چيزي هم در دست آنها نيست.


﴿ يقين كافر به بي‌پناهي در قيامت﴾

﴿وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحيصٍ﴾، اين ظنّ از مواردي است كه به معناي يقين است. گاهي ظنّ در مورد يقين به كار برده مي‌شود، براي آنها يقين مي‌شود كه هيچ پناهگاهي ندارند؛ يعني صحنه قيامت صحنه‌اي نيست كه آنها احتمال بدهند بعد چه خواهد شد, صحنه قيامت صحنه شهود محض است و روزي است كه ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ است. اين ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ هم به معناي «لا ريب في تحقّقه» است و هم به اين معناست كه در آن روز شكّ وجود ندارد، هر چه هست يقين است.2⃣
لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ (49﴾

﴿خستگي ناپذيري افراد مشرك از دعاي خير﴾
اين‌گونه از افراد كه «مشرك» و «وَثني» بودند، اينها نسبت به دعاي خير هيچ خسته نمي‌شوند، «سَٰامة»، خستگي، «صعوبة»، رنج و دردي براي اينها از خيرخواهي پيش نمي‌آيد: ﴿لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ ﴾؛ اين انسان كافر از دعا و خواستن خير خسته نمي‌شود.
تقريباً بيش از پنجاه آيه قرآن كريم درباره انسان طبيعي, و مادي است كه در مذمّت اوست: انسان «ظلوم»است, انسان «جهول»است, انسان «جزوع»است, انسان «منوع» است, انسان «قتور» است,
انسان ﴿أَكْثَرَ شَيْ‌ءٍ جَدَلاً﴾است، ﴿كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً﴾و امثال آن.
بيش از پنجاه آيه در مذمّت انسان است، براي اينكه انساني كه فطرت را رها كرده و به طبيعت گراييده، اين مشكلات را دارد. الآن اين‌جا يك انسان مشرك مطرح است كه نااميد مي‌شود, يك انسان غير مشرك مطرح است كه اگر رنجي ديده است باز در دعا مي‌كوشد.

﴿مساوي با كفر بودن نااميدي مشرك در مواجهه با شرّ﴾

درباره انسان مشرك فرمود: ﴿لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ﴾ و امّا ﴿وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ﴾، «قنوط» و «يأس» شبيه هم هستند؛ لذا تأكيداً ذكر شده، اينكه مي‌گويند: ﴿إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ﴾ براي همين است. يأس از رحمت الهي كفر است, چرا؟
چون معنايش اين است كه ديگر كسي نيست مشكل ما را حل كند. يأس از رحمت، يعني ما به جايي رسيديم كه هيچ موجودي توان آن را ندارد مشكل ما را حل كند. اين همان انكار خداست و كفر است؛ زيرا قدرت او نامتناهي است و هرگز ممكن نيست انسان به جايي برسد كه رحمت منقطع شود، چون وقتي ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾ شد و رحمت نامتناهي شد، جا براي يأس نيست؛ لذا يأس از رحمت خدا كفر است؛ يعني ديگر كسي نيست كه مشكل ما را حل كند؛
امّا يك وقت انسان مي‌گويد من ديگر لياقت آن را ندارم، آن ديگر مشكل خودش است يا اعتراف خود اوست، اين به كفر منتهي نمي‌شود؛ امّا اگر نسبت به هستيِ خارج اشاره كند و بگويد كسي نيست در عالَم كه مشكل ما را حل كند، اين ديگر ﴿إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ﴾
اين‌جا ﴿فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ﴾ براي همين گروه است؛ در قبال آن كساني‌اند كه اگر مشكلي به آنها رسيد ﴿فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ﴾؛ گاهي دعا عريض و گاهي دعا طويل است، دعاي عريض و دعاي طويل؛ يعني دعاي وسيع كه نسبت به گروه ديگر است.3⃣
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لي‌ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلي‌ رَبِّي إِنَّ لي‌ عِنْدَهُ لَلْحُسْني‌ فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَليظٍ (50)
﴿ پندار باطل انسان در بهره‌مندي از نعمت الهي در دنيا و آخرت﴾

فرمود طبع انسان غرور و خودخواهي است؛ چون اولاً نظام ارزشيِ انسان همين ماده است، يك؛
خود را مستحقّ اين ارزش مي‌داند، دو؛
اگر ما به او نعمت داديم برابر سوره فجر كه فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾،
در حالي كه اين‌چنين نيست، اين آزمون است. بعضي‌ها مبتلا به ثروت‌ هستند و بعضي مبتلا به فقر, بعضي‌ها مبتلا به سلامت هستند و بعضي‌ها مبتلا به مرض, انسانِ سالم مبتلا به سلامت است؛ يعني «مُمْتَحَن»,
انسان توانگر مبتلا به ثروت است؛ يعني «مُمْتَحَن». ابتلا يعني آزمون،
فرمود ما هر دو گروه را «مُمْتَحَن» كرديم و امتحان مي‌كنيم، اينها خيال مي‌كنند اگر كسي سالم يا متمكّن بود مورد اكرام ماست «كَلاَّ» اين اكرام نيست «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‌ عَلَی‌ اللَّه‌»، اين از بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در آخرهاي نهج‌البلاغه آمده است؛ فرمود چه كسي كريم است و چه كسي غير كريم، در روز حساب روشن مي‌شود، اين عالَم, عالم امتحان است: «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‌ عَلَی‌ اللَّه‌»، در دنيا هر چه هست آزمون است و نشانه كرامت نيست. فرمود ما اگر اين كار را كنيم ﴿فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾

اين‌جا هم برابر همان فكر باطل اگر ما به او نعمت بدهيم، خيال مي‌كند كه اين نعمت براي اوست و ما او را گرامي داشتيم، در حالي كه اين‌چنين نيست ﴿وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ﴾؛
دو حرف مي‌زند، ﴿هذا لي﴾؛ اين كرامت براي من است و من استحقاق اين را دارم و ـ معاذ الله ـ
﴿وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً﴾؛ قيامت هم قيام نمي‌كند، اين هم نشان مي‌دهد كه قيامت الآن در حال آرميدن است يا در حال «قعود» است، بعد قيام مي‌كند و الآن معدوم نيست كه در آينده موجود شود، الآن قائم نيست بعد قائم مي‌شود، قيامت را هم كه قيامت گفتند به همين مناسبت است و روز رستاخيز كه مي‌گويند به همين مناسبت است، موجود هست؛ ولي قائم نيست.
اين كشتي در حال گشت‌زني هست؛ ولي لنگر نينداخته, چه وقت لنگر مي‌اندازد؟ چه وقت مي‌ايستد؟ ﴿إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾. به هر تقدير ﴿وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً﴾،
بر فرض ﴿لَئِنْ رُجِعْتُ إِلي رَبِّي﴾؛ اگر ربّي باشد و ما به او برگرديم، مرجع ما باشد و قيامتي باشد و ما به او رجوع داشته باشيم: ﴿إِنَّ لي‌ عِنْدَهُ لَلْحُسْني﴾، چرا؟
براي اينكه در دنيا ما را گرامي داشت و در آخرت هم اين‌چنين است.

در سوره مباركه «كهف» آن‌جا همين مشكل را آن شخص كافر داشت كه گفت قيامتي نيست اگر هم قيامت باشد ـ آيه 35 به بعد سوره مباركه «كهف» اين بود ـ ﴿وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلي‌ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً﴾؛ همان‌طور كه در دنيا مُكرَّم بوديم، در آخرت هم مكرّم هستيم.4⃣
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأي‌ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ (51)﴾

﴿ سيره غالب انسان‌ها در نعمت‌ها و ناكارآمدي دعا هنگام سلب آن﴾


اينها نسبت به كفّار بود؛ ولي كسي كه به حدّ كفر نرسيد ﴿وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأي‌ بِجانِبِهِ﴾،
انسان غالباً همين‌طور است ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَی ٭ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی﴾، به جاي اينكه شاكر باشد. صَرف «اتراف» و «اسراف» می كند؛ امّا ﴿وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ﴾؛
دعاي عريض و دعاي طويل يعني دعاي طولاني, مرتب ناله مي‌كند و ضجّه مي‌زند. شما عمداً و به سوء اختيار خودتان راه باطل رفتيد و راه را به سوي خودتان بستيد،

چندين بار ذات اقدس الهي به عنوان آزمون و امتحان فرصت داد و شما فرصت را ضايع كرديد، اكنون به دعاي عريض و طويل مي‌پردازيد. دعا خواندن يك مقداري مشكل را حل مي‌كند! از امّام صادق(سلام الله عليه) سؤال شد كه دعاي ما مستجاب نيست؟ فرمود: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون‌».6⃣
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‌ شِقاقٍ بَعيدٍ (52)

﴿اقامه برهان بر حقانيت قرآن و در شقاق بعيد بودن منكران آن﴾


, مي‌فرمايد اگر معاد حق باشد شما چه جوابي براي آن داريد؟ ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ﴾, ﴿أَ رَأَيْتُمْ﴾؛ يعني «أخبروني» ﴿إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾، اگر اين كتاب از نزد خدا باشد چه اينكه هست, اگر دين حق باشد چه اينكه هست:
﴿ثُمَّ كَفَرْتُمْ﴾ شما آن را نپذيريد و كفر بورزيد، از شما گمراه‌تر چه كسي است؟! ﴿ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ﴾.
يك اصل كلّي را ذكر مي‌كند كه اين مخاطبين, زيرمجموعه آن اصل كلّي‌ هستند: ﴿مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‌ شِقاقٍ بَعيدٍ﴾. مقدمه اُوليٰ فرضي است، اگر اين كتاب حق باشد چه اينكه هست و شما كفر مي‌ورزيد چه اينكه «بالصراحة» كفر مي‌ورزيد, اگر كسي در برابر حق كفر ورزيد در شِقاق است؛ يعني كفر و نفاق با دين يكجا جمع نمي‌شود درّه‌اي بين آنها هست، آنها در آن طرف درّه‌اند, اينها در اين طرف شقاق‌اند، در يك صف و در يك خط نيستند، دو شِقّ شدند؛ شقّ باطل و شقّ حق, شقّ صدق شقّ كذب, خير, شرّ, حَسن, قبيح دو شقاق‌اند مي‌گويند: ﴿في‌ شِقاقٍ﴾؛ يعني در يك مسير نيستيد؛ آن طرف درّه شما هستيد و اين طرف درّه اينها, بين شما شقاق است, شقّ است،

پس يك‌جا نيستيد و آن‌ها چون ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ هستند حق است، شما در قبال آنها در شقاق‌ هستيد، اين يك و شقاق درّه، فاصله زياد است؛ لذا فرمود: ﴿في‌ شِقاقٍ بَعيدٍ﴾، چون فاصله حق و باطل زياد است، هست و نيست است، چه فاصله‌اي بيشتر از فاصله وجود و عدم؟


پس شما در شقاق بعيديد؛ يعني يك قاعده كلي را ذكر فرمود كه اين جزئي زيرمجموعه آن قاعده كلّي مندرج است،
فرمود: ﴿أَ رَأَيْتُمْ﴾؛ يعني «أخبروني» ﴿إِنْ كانَ﴾ اين قرآن ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ چه اينكه هست، ﴿ثُمَّ كَفَرْتُمْ﴾؛ يعني اين قرآن حق است, صدق است, خير است و حَسَن، ﴿كَفَرْتُمْ﴾؛ يعني باطل, كذب, شرّ, قبيح, پس آن در يك شق است و شما در شقّ ديگر و فاصله هم بعيد است، شما مثل آن كسي هستيد كه در يك طرف درّه هستيد و قرآن در طرف ديگر, از شما گمراه‌تر چه كسي است؟! اين ﴿مَنْ أَضَلُّ﴾, ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ و مانند آن، لسان اثبات ندارد، فقط لسان نفي دارد:7⃣

سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‌ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ (53)


﴿ارائه آيات آفاقي و أنفس دال بر توحيد﴾

مي‌فرمايد: ﴿سَنُريهِمْ﴾، اين «سين» در اين‌گونه از موارد «سين» تسويف و استقبال نيست، «سين» تحقيق است؛ مثل ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾،نه يعني بعدها خدا مي‌بيند، اين «سين»؛ يعني هم‌اكنون مي‌بيند و محقّقاً مي‌بيند، براي اينكه فرمود: ﴿أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري﴾، ، اين اوّلين آياتي است كه نازل شده، سخن از انذار و جهنّم و ترس و امثال آنها نيست، سخن از حياست؛ فرمود مگر انسان در محضر خدا نيست؟! مگر نمي‌داند كه خدا او را مي‌بيند؟! حالا اگر كسي از راه حيا و از راه كرامت‌هاي انساني متنبّه نشد، آن‌گاه سخن از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ مطرح است.

اين‌جا هم فرمود: ﴿سَنُريهِمْ﴾, فعل مضارع هم كه دلالت بر استمرار دارد؛ ولي اين تحقيق است، ما اين كارها را مي‌كنيم، ما مرتب داريم آيات خود را ارائه مي‌دهيم، شما فقط بايد ببينيد. اگر به بيرون سري بزنيد، مي‌بينيد ما مرتب داريم آيات خود را نشان مي‌دهيم, درون سري بزنيد ما مرتب آيات درون را نشان مي‌دهيم؛ بيرون و درون را رها كنيد، چون او كه فوق بيرون و درون است, محيط به درون و بيرون است، اگر با او بخواهيد به سر ببريد، او شما را راهنمايي مي‌كند؛ اضلاع سه‌گانه اين مثلث دليل بر حقانيّت توحيد است، ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا﴾ نشانه‌هاي خود را نشان مي‌دهيم

فرمود بيرون را نگاه كنيد همه‌ آنها آيت‌ و علامت‌اند، مي‌گويند ما پروردگاري داريم؛ درون را نگاه كنيد همه اينها شهادت مي‌دهند كه ما پروردگاري داريم, اگر دقيق‌تر باشيد، قبل از اينكه «آسمان» را ببينيد «الله» را مي‌بينيد, قبل از اينكه خودتان را ببينيد «الله» را مي‌بينيد, چرا؟ چون او ﴿عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ﴾ است، اين ﴿شَهيدٌ﴾ به معناي مشهود است نه شهيد به معني شاهد؛ يعني انسان اگر بخواهد زمين را بشناسد همين كه وارد حوزه «معرفة‌الأرض» شد، اول «الله» را مي‌شناسد, چرا؟ چون او ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحيطٌ﴾ است، خواست آسمان را بشناسد، همين كه شروع كرد به «سپهرشناسي»، اول چيزي كه مي‌شناسد «الله» است، چون او ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحيطٌ﴾ است. اين لايه اول زمين را يا لايه اول آسمان را شما كنار ببريد، لايه دوم زمين و آسمان را بخواهيد بشناسيد، اول خدا را مي‌شناسيد. اين لايه سوم را بخواهيد بشناسيد همين‌طور است، چون او ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحيطٌ﴾ است و ﴿عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ﴾ است، پس اول «الله» را مي‌شناسيد..8⃣
أَلا إِنَّهُمْ في‌ مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُحيطٌ (54)


﴿ آشكار شدن «حق» هدف از نشان دادن آيات الهي﴾

آن وقت اين قرآن كريم مي‌فرمايد ـ به صورت فعل مضارع, حال و استقبال ـپشت سر هم ما آيات خود را نشان مي‌دهيم تا اينها با استدلال بفهمند كه خدا حق است، يك؛ معاد حق است، دو؛
اگر خدا حق است كه حق است؛ يعني مبدأ و اگر معاد حق است كه حق است؛ يعني معاد, بين مبدأ و معاد آيا راه هست يا راه نيست؟
اگر ما اوّلي داريم و يك سومي داريم، يك وسط داريم يا نداريم؟
اگر از جايي شروع كرديم و به جايي ختم مي‌شويم،به هر حال يك راه هست يا نه؟
راه همان صراط مستقيم است, همان دين است, همان وحي و نبوّت است؛

اوّلي و سومي كه ثابت شود، الاّ ولابد وسطي ثابت مي‌شود. وحي و نبوّت وقتي ثابت مي‌شود كه مبدأ و معاد ثابت شود؛ لذا قرآن كريم گاهي حدّ وسط وحي و نبوّت را معاد قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد چون بعد از مرگ حساب و كتابي هست حتماً دين هست, چرا؟
چون وقتي حساب و كتابي هست، يك قانوني بايد باشد، اگر مرگ پوسيدن باشد و بعد از مرگ خبري نباشد، ديني نيست. يكي از قطعي‌ترين, متقن‌ترين, محكم‌ترين برهان دين, مسئله معاد است؛ اگر آن‌جا هست و سؤالي هست و كتابي هست و جوابي هست، پس قانوني بايد باشد. اگر اوّلي هست و آخري هست، پس راهي هست. ازاول و آخر بودن،صراط ثابت مي‌شود و از بودن قيامت، دين ثابت مي‌شود.

بنابراين اصرار اين بخش پاياني سوره مباركه «فصّلت» بر اين است كه اول و آخر حق است، هيچ ممكن نيست اول و آخر حق باشدو وسط نداشته باشيم.

اگر از جايي آمديم و به جايي مي‌خواهيم برويم، راه مي‌خواهد يا نمي‌خواهد؟
چطور مي‌شود انسان اوّلي داشته باشد, آخري داشته باشد و راه نداشته باشد؟ راه همان صراط مستقيم و همان دين است؛ لذا آن عظمتي كه اول و آخر دارد، چون هر دو به خدا برمي‌گردد، اول «هو الأول» است که خداست, آخر «هو الآخر» است که خداست, دين اين وسط است،

دين به اندازه اول و آخر نيست, بلکه دين فعل و دستور اول و آخر است؛ لذا اگر ثابت شود كه «هو الأول» است «كما هو الحق» و ثابت شود «هو الآخر» است «كما هو الحق», حقانيّت قرآن يقيناً ثابت مي‌شود. بنابراين اينكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) و بعضي از مفسّران ديگر(رضوان الله عليهم) فرمودند اين ضمير به قرآن برمي‌گردد، اين ظاهراً به همان حق، يعني«الله» برمي‌گردد و در سايه ثابت شدن توحيد, آن‌گاه مسئله وحي و نبوّت هم ثابت مي‌شود.

فرمود ما مرتّب آيات الهي را نشان مي‌دهيم, آيات آفاقي را نشان مي‌دهيم, آيات انفسي را نشان مي‌دهيم تا معلوم شود خدا هست, بعد فرمود وقتي شما خدا را شناختيد، مي‌فهميد كه به سوي او برمي‌گرديد:﴿أَلا إِنَّهُمْ في‌ مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ﴾؛ اينها شك در لقاي الهي دارند، مبدأيّت «اله» حق است, «لقاء الله» ضروري است، اگر مبدأ و منتها«حق» است، پس راه حق است.9⃣
مرور خلاصه هفت بخش سوره فصلت

﴿ ارتباط بخش‌هاي هفت‌گانه سورهٴ فصّلت با قرآن و جمع‌بندي آن دربارهٴ مبدأ ﴾


سوره مباركه «فصّلت» در آغاز آن از عظمت قرآن شروع كرده و فرمود:
﴿حم ٭ تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾

«حواميم»[هفت‌گانه معمولاً درباره عظمت قرآن شروع مي‌كنند.
تقريباً شش ـ هفت بخش از اين سوره مباركه «فصّلت» درباره قرآن كريم است؛

بخش اوّل آن اين است كه فرمود: ﴿تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾.

در بخش دوم آنها گفتند: ﴿قُلُوبُنا في‌ أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في‌ آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ﴾ كه هر كدام از اين دو بخش جداگانه بحث شد.

در بحث‌هاي بعدي اينها گفتند كه اين قرآن ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ﴾ كه نگذاشتند اين كتاب در جامعه منتشر شود. باز در بخش ديگر خداي سبحان فرمود: ما اگر اين كتاب را به صورت عربي نمي‌فرستاديم يا بر غير عرب مي‌فرستاديم، اينها بهانه داشتند؛ امّا به لسان عربي مبين فرستاديم، يك؛ مخاطب ما هم «أَفصَحُ مَنْ نَطَقَ بالضَّاد» ست،دو؛ بنابراين هيچ بهانه‌اي ندارند:﴿وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ﴾.

در بخش‌هاي ديگر فرمود: ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ﴾ و قرآن از همين قبيل است كه «داعي الي الله» است.

درباره حقانيّت قرآن هم فرمود: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ﴾. اينكه صدر سوره به «تنزيل» قرآن پرداخت، بعد بهانه‌هاي آنها را به عنوان ﴿قُلُوبُنا في‌ أَكِنَّةٍ﴾ ذكر كرد, بعد دسيسه آنها را به عنوان ﴿لا تَسْمَعُوالِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ﴾ ذكر كردند, بعد عظمت قرآن را به عنوان ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ﴾ ياد كرد, بعد صيانت قرآن را از هر بطلاني با ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ﴾ ذكر كرد, بعد بهانه‌هاي اينها را گرفت و فرمود: ﴿لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا﴾که اينها بهانه مي‌گيرند,

در بخش‌هاي پاياني كه تقريباً بخش هفتم مي‌شود، بعد از اقامه آن برهان و مانند آن به موعظه حسنه پرداخت. فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ﴾؛ـ حالا همه اين بهانه‌ها گذشت ـ
اگر اين كتاب از نزد خدا باشد و شما قبول نكرده باشيد، چه جوابي داريد؟ بعد از گذشت آن شش ـ هفت بخش كه «برهان», «حكمت»و«جدال أحسن» بود, اين مرحله با موعظه حسنه دارد اينها را بيدار مي‌كند:
﴿ادْعُ إِلي‌ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ﴾ بود, ﴿وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ﴾ بود كه بخش سوم است, بين آن «حكمت» و «جدال أحسن» فرمود: آنها را به «موعظه حسنه» موعظه كن:﴿ادْعُ إِلي‌ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ﴾، اين الآن موعظه حسنه است.

فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّكَفَرْتُمْ بِهِ﴾ چه جوابي داريد؟ ﴿مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‌ شِقاقٍ بَعيدٍ﴾؛ فاصله‌تان از حق خيلي زياد خواهد بود، در كنار حق نيستيد كه فوراً دسترسي به حق داشته باشيد، در شقاق بعيد هستيد، چون بين حق و باطل فاصله زياد است؛ آن‌گاه در جمع‌بندي آيات سوره مباركه «فصّلت»، آن به مبدأ و معاد برمي‌گردانند.


تفسیر ايت الله جوادي آملي

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (6)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2025, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 9.596 ثانیه ایجاد شد.