رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/30 ارسالها: 101
تشکرها: 1 بار 12 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
قلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ ﴿۱۹
بگو گواهى چه كسى از همه برتر است بگو خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن به من وحى شده تا به وسيله آن شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد هشدار دهم آيا واقعا شما گواهى مىدهيد كه در جنب خدا خدايان ديگرى است بگو من گواهى نمىدهم بگو او تنها معبودى يگانه است و بىترديد من از آنچه شريك [او] قرار مىدهيد بيزارم (۱۹) (آيه 19)- بالاترين شاهد! عدهاى از مشركان مكّه نزد پيامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پيامبرى هستى كه احدى را با تو موافق نمىبينيم حتى از يهود و نصارى در باره تو تحقيق كرديم آنها نيز گواهى و شهادتى به حقانيت تو بر اساس محتويات تورات و انجيل ندادند، لااقل كسى را به ما نشان ده كه گواه بر رسالت تو باشد.
در مقابل اين مخالفان لجوج كه چشم بر هم نهاده، و اين همه نشانههاى حقانيت دعوت او را ناديده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مىكردند برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 582
خداوند به پيامبر دستور مىدهد «بگو: به عقيده شما بالاترين شهادت، شهادت كيست»؟ (قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً).
غير از اين است كه بالاترين شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه ميان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ).
و بهترين دليل آن اين است كه: «اين قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ).
قرآنى كه ممكن نيست ساخته فكر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محيط و مكان بوده باشد قرآنى كه محتواى انواع شواهد اعجاز مىباشد.
سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مىگويد: «اين قرآن به اين جهت بر من نازل شده است كه شما و تمام كسانى را كه سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مىرسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناك اين مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).
سپس به دنبال اين سخن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه از آنها سؤال كند «آيا به راستى شما گواهى مىدهيد كه خدايان ديگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى). بعد مىگويد: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنين گواهى نمىدهم، بگو: اوست خداوند يگانه و من از آنچه شما براى او شريك قرار دادهايد بيزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۲۰﴾
كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم همان گونه كه پسران خود را مىشناسد او [=پيامبر] را مىشناسد كسانى كه به خود زيان زدهاند ايمان نمى آورند (۲۰)
(آيه 20)- در اين آيه به آنها كه مدّعى بودند اهل كتاب هيچ گونه گواهى در باره پيامبر اسلام نمىدهند صريحا پاسخ مىدهد و مىگويد: «آنهايى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل كرديم به خوبى پيامبر را مىشناسند همان گونه كه فرزندان خود را مىشناسند»! (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه نهايى اعلام مىدارد: «تنها كسانى به اين پيامبر (با اين همه نشانههاى روشن) ايمان نمىآورند كه در بازار تجارت زندگى همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجود خود را باختهاند» (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص:ویرایش بوسیله کاربر 1392/09/20 10:30:36 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/30 ارسالها: 101
تشکرها: 1 بار 12 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
آيه أَلَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَعْرِفُونَهُ كَمَايَعْرِفُونَ أَبْنَآءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ترجمه
كسانى كه به آنان، كتاب (آسمانى) دادیم (یهود و نصارى)، محمّد را همانند فرزندان خود مى شناسند (و بشارتهاى انبیا و كتب آسمانى پیشین را منطبق بر آن حضرت مىبینند، ولى حاضر به پذیرفتن آن نیستند) پس كسانى كه به (فطرت و رشد و سعادت آینده) خودشان زیان زدند، ایمان نمى آورند.
این آیه، مشابه آیه ى 146 سورهى بقره است.
هم نام و نشان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در تورات وانجیل بوده وعلماى اهلكتاب، او را به عنوان پیامبر موعود به مردم بشارت مىدادند، و هم اخلاقیّات حضرت و یارانش در كتب آنان بوده است: «محمّد رسولاللّه والّذین معه أشدّاء علَى الكفّار رحماء بینهم... ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فى الانجیل كزرع...»
شناخت فرزند، اصیلترین و قدیمىترین شناختهاست. چون او را از هنگام تولّد مىشناسند، ولى شناخت برادر و پدر و مادر براى انسان، ماهها پس از تولّد است چنانكه شناخت همسر نیز پس از ازدواج مىباشد.
از این رو آیه مىفرماید: آنان پیامبر را مانند فرزندان خود مىشناسند. 275) فتح، 29.
پيام ها 1- خداوند بر اهل كتاب حجّت را تمام كرده و آنان پیامبر اسلام را به خوبى مىشناختند. «الّذین آتیناهم الكتاب یعرفونه»
2- پیامبر باید به گونه اى شناخته شود كه هیچ شكّى در او نباشد. «یعرفونه كما یعرفون أبناءهم» 3- تنها شناخت و علم، مایه ى نجات انسان نیست، چه بسیار خداشناسان و پیامبرشناسان و دینشناسان كه به خاطر عناد و لجاجت از زیانكارانند. «یعرفونه كما یعرفون ابناءهم الّذین خسروا أنفسهم» 4- كتمان حقّ، سبب سوء عاقبت وخسارت است. «خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون»
آيه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أوْ كَذَّبَ بَِايَتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّلِمُونَ ترجمه و كیست ستمكارتر از آن كس كه به خداوند دروغ بندد، یا آیات الهى را تكذیب كند؟ همانا ستمگران رستگار نمىشوند. نکته ها در قرآن پانزده مرتبه تعبیر «مَن أظلَم» آمده كه در مورد افترا بر خدا، بازداشتن مردم از مسجد و كتمان شهادت و حقّ است. این مىرساند كه ظلم فرهنگى و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترین ظلم به جامعه است.
پيام ها 1- هر چیز كه عزیزتر و مقدّستر باشد، خطر ظلم دربارهى آن بیشتر است. از این رو ظلم به خدا و افترا بر ذات مقدس الهى، بدترین ظلمهاست. «ومن أظلم»
2- ظلم به تفكر و فرهنگ انسانها، بدترین ستمهاست. شرك، افترا به خدا، ادّعاى نبوّت دروغین، بدعت، تفسیر به رأى، همه نمونه اى از این گونه ظلمهاست. «و مَن اظلم ممّن افترى على اللَّه كذبا او كذّب بآیاته»
ویرایش بوسیله کاربر 1392/09/20 10:28:45 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17 ارسالها: 221
6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
|
تدبر و فهم سوره انعام: نكات تفسيري سوره انعام: منظور از لا نذركم به و من بلغ چيست؟
پاسخ 1:
: (( لا نذركم به و من بلغ )) شاهد بر ابدى و جهانى بودن رسالت پيامبر اسلام(ص ) مى باشد.
از ظاهر (( لانذركم به و من بلغ )) گرچه برمى آيد كه خطابش به مشركين مكه و يا عموم قريش و يا جميع عرب است ، الا اينكه مقابله بين (( كم )) و بين (( من بلغ )) البته با حفظ اين جهت كه مراد از (( من بلغ )) كسانى باشند كه مطالب را از خود پيغمبر نشنيده اند، چه معاصرين و چه مردمى كه بعد از عصر آنجناب به وجود مى آيند دلالت دارد بر اينكه مقصود از ضمير خطاب (( كم )) در جمله (( لانذركم به )) كسانى هستند كه پيغمبر اكرم ايشان را پيش از نزول آيه يا مقارن يا پس از نزول انذار مى فرمود.
پس اينكه فرمود: (( و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ )) بر اين هم دلالت دارد
كه رسالت آن حضرت عمومى و قرآنش ابدى و جهانى است ، و از نظر دعوت به اسلام ، هيچ فرقى بين كسانى كه قرآن را از خود او مى شنوند و بين كسانى كه از غير او مى شنوند نيست ، و به عبارت ديگر آيه شريفه ، دلالت مى كند بر اينكه قرآن كريم حجت ناطقى است از ناحيه خدا و كتابى است كه از روز نزولش تا قيام قيامت به نفع حق و عليه باطل ، احتجاج مى كند.
و اگر فرمود: تا شما را به وسيله آن انذار كنم ، و نفرمود: به وسيله قرائت آن ؛ براى اين بود كه قرآن بر هر كسى كه الفاظ آنرا بشنود و معنايش را بفهمد و به مقاصدش پى ببرد و يا كسى برايش ترجمه و تفسير كند، و خلاصه بر هر كسى كه مضامين آن به گوشش بخورد حجت است ، آرى ، لازم نيست كتاب و نامه اى كه به سوى قومى ارسال مى شود حتما به زبان آن قوم باشد، بلكه شرط آن اين است كه اولا مضامينش شامل آنان شود و ثانيا حجت خود را بر آن قوم اقامه كند، همچنان كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) به مردم مصر، حبشه ، روم و ايران نامه ها نوشت و حال آنكه زبان آنان غير زبان قرآن بود، و همچنين عده اى از قبيل سلمان فارسى و بلال حبشى و صهيب رومى به آن جناب ايمان آوردند، و بسيارى از يهود با اينكه زبانشان عبرى بود به آن حضرت گرويدند. و اينها كه گفته شد روشن و غير قابل ترديد است
ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 53
پاسخ 2:
"و مَن بَلَغ" جمله اى انحصارى است در كل ابعاد بلوغ سراسرى قرآن، و اين «بَلَغ» هم فعل لازم است و هم فعل متعدى، لازم است بمعناى رسايى كه تمام كسانى كه عقلشان نسبت به دين ربّانى بلوغ و رسائى دارد مكلفند، كه در اين صورت «كُم» در «لاُِنذركُم» مكلفان زمان نزول قرآنند و "من بَلَغ" كل مكلفان را تا پايان زمان تكليف در بَر دارد، و متعدى است به معناى مَن بَلَغَهُ كه افزون بر بلوغ نخستين كه خود رسائى عقلانى خودى است، بلوغ دومين را نيز در بَر دارد، بدين معنا كه كسانيكه اين قرآن به آنان برسد،
روى اين اصل تنها بلوغ عقلانى در معناى نخستينش براى مكلّف بودن به تكاليف قرآنى كافى نيست، بلكه هر دو بلوغ همپا و همراه يكديگر تكليف قرآن ى را ثابت مى كند، در بلوغ نخستين كه رسائى اولين عقلانى است شخص عاقل بر مبناى عقليش بايستى با كوششها و كاوشهاى پياپى در حد امكان راههاى جستن شريعت قرآنى را بپيمايد، و براى تحقق دادن بلوغ دوم اضافه بر اين كوشش و كاوش شرعمداران قرآنى بايستى معارف آنرا به اندازه اى امكان در كل جهان تكليف منتشر سازند،
تفسير فرقان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,004
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره انعام: الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم
آدمی فرزندان خود را چگونه می شناسد؟
آدمی دائما فرزندان خود را می بیند ، اطلاعات بسیار نزدیک و دقیقی از آنها دارد ، و براحتی فرزندان خود را از میان جمع کثیری شناسائی میکند و در شناسائی آنها تردید و درنگ نمیکند .
از آیه 20 اینطور فهمیده میشود که وصف قرآن و وصف نبی اکرم (ص) چنان با دقت و با ذکر جزئیات در تورات آمده بود که علمای یهود پس از داستان بخت النصر (نبوکدرزار) و اسارت و هزیمت و پراکندگی و سپس کورش و آزاد شدن و بهم پیوستن و چه و چه که به تدوین مجدد تورات انجامید ، این موضوع (یعنی ذکر صفات و مختصات قرآن و نبی اکرم – ص -) در باز نویسی تورات نتوانست ذکر نشود ، یعنی در چیزی که تورات نام داشت و بعد از کورش توسط علماء یهود نوشته شده بود ، هنوز مشخصات و مختصات قرآن و نبی اکرم (ص) موجود بود ، تا اینکه آنحضرت ظهور کرد و علماء یهود دانستند که این محمدبن عبدالله همان موعودی است که با آن دقت و جزئیات برایشان تعریف و معرفی شده ، تا اینکه کار آنحضرت آنقدر بالاگرفت که علماء یهود به این صرافت افتادند که یا باید پیرو آنحضرت شوند که در آنصورت نگران از دست دادن مزایای طبقه خاخام بودن پیش می آمد ، یا باید «یک فکر دیگر» میکردند ، که کردند ، و آنهم این بود که خود را به کوچه علی چپ زدند و انکار کردند که این اشارات و این تبشیرات و این آدرس ها که فقط و فقط به آنحضرت اشاره میکرد و بشارت به ظهور او میداد و آدرس او را اعلام میکرد و او را منظور داشت را از مدارک خویش حذف کردند.
از تفسير سوره انعام اقاي جمال گنجه اي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,004
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم آيات سوره انعام:
انعام:19
بگو [=از آنان بپرس] شهادت چه چيزي [بر صدق رسالت من در ابلاغ توحيد و آخرت] مهمتر است؟ 22 [با بديهي بودن پاسخ آنها] بگو: خدا ميان من و شما [بر حقانيّت اين پيام] شاهد است؛ و اين قرآن بر من وحي شده است تا شما را و هر كه را اين پيام به او برسد هشدار دهم. 23 [با اين حال] آيا شما واقعاً شهادت ميدهيد كه با خدا معبودان ديگري هم وجود دارند؟ بگو: من [كه هرگز چنين] گواهي نميدهم! بگو: 24 جز اين نيست كه او معبودي يكتاست و من جداً از آنچه [با خدا در حاجات و عبادات خود] شريك ميگيريد، بركنار هستم 25 [=هيچ همراهي با شما در اين كار نميكنم].
______________
22- چرا به جاي: شهادت «چه كسي» بزرگتر است، «چه چيزي» آمده است!؟ البته اگر شهادت را زباني بدانيم، مسلم است كه «چه كسي» بايد ميآمد، اما چون مسئلة سند و مدرك براي اثبات حقيقتي مطرح است، «چه چيزي» جامعتر از «چه كسي» ميباشد. ميگويند: آفتاب آمد دليل آفتاب!
23- جملة «وَمَنْ بَلَغَ» تصريحي است در قرآن بر رسالت جهاني پيامبر اسلام، فراتر از زمان و مكان خويش.
24- در اين آيه 4 بار فرمان بگو (قُل) به پيامبر اسلام آمده است. كاربرد اين فعل در سوره انعام از همه سورههاي قرآن بيشتر است، به طوري كه از 332 باري كه «قُل» در قرآن آمده است، 44 بار آن در اين سوره است و به طور نسبي به مراتب بيش از بقية سورهها ميباشد. چنين امري نشانگر حالت جدلي (Polimique) داشتن سوره در ارتباط با نظريات منحرفانه مشركين ميباشد و بر محتواي نظري و آموزشي موضوع شرك و توحيد دلالت ميكند.
25- بري بودن از کاري يا کسي، بيش از آنکه مفهوم بيزاري و تنفر داشته باشد، مفهوم برکناري، اعلام عدم موافقت و مبري بودن از عواقب و آثار آن است. همچنانکه گفته ميشود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» يافت، اين کلمه به معناي بهبودي از بيماري (بري شدن از مرض) و شفا يافتن نيز در قرآن آمده است. کاري که حضرت عيسي(ع) به اذن خدا ميکرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ...- آلعمران 49 (3:49) ).
از تفسير سوره انعام عبدالعلي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,004
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
خلاصه تفسير ايات 19-22 سوره انعام از تفسير تسنيم ايت اله جوادي املي
تا اينجا درباره توحيد چند آيه ذكر شده است چه اينكه درباره نبوت هم چند آيه ذكر شده باز بحث را برميگردانند به مسئله نبوت و شهادت الهي ياد كنند.
﴿قُلْاي شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّني بَريءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ﴾﴿19﴾
پيغمبر(ص) گذشته از حكمت يعني دعوت با برهان عقل و گذشته از موعظه جدال احسن هم دارد در جدال گاهي سوگند مطرح است و گاهي شهادت بعد از اينكه برهان اقامه شده است ذات اقدس الهي به پيغمبر دستور جدال اَحسن ميدهد ميفرمايد از اين مشركين سؤال كنيد در محور اختلاف ما و شما گذشته از برهان كسي هست كه شهادت بدهد اولاً شهادت چه كسي را شما قبول داريد؟ و چه كسي شهادتش بالاترين و نافذترين شهادتهاست؟! اگر شما پذيرفتيد كه كسي هست و كه شهادتش بالاترين و نافذترين شهادتها باشد و آن كس طبق دعوت من و ادعاي من شهادت داد شما بايد شهادت او را بپذيريد اول ميپرسد ﴿قُلْاي شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً﴾ شهادت چون به علم و حفظ و وثوق و صداقت تكيه ميكند آنكه علمش بيشتر و حفظش بيشتر و صداقتش بيشتر است شهادت او بزرگتر و مهمتر از شهادت ديگران است اول از آنها اقرار ميگيرد كه شهادت چه شخصي از شهادتهاي ديگر بزرگتر و بهتر است ﴿قُلْاي شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً﴾ يعني حالا گذشته از برهان ميخواهيم شاهد اقامه بكنيم شما هم اگر شاهد داريد اقامه بكنيد من هم شاهد خودم را ارائه ميكنم شما بياييد شهادت را تحليل كنيد تا معلوم بشود كه شهادت كدام شاهد از شهادت ديگران برتر است وقتي شهادت را تحليل ميكنيد ميبينيد عناصر محوري شهادت سه چيز است يكي علم و معرفت است ديگري حفظ و ضبط است سومي وثاقت و صداقت چون شهادت دو مقام دارد يكي مقام تحمل و ديگري مقام اَدا هر شاهد بايد اين دو مرحله را طي كند يكي اينكه در متن حادثه حضور آگاهانه داشته باشد آنجا كه حادثه اتفاق ميافتد اين شخص غائب نباشد شاهد باشد عالم باشد جاهل نباشد آگاه باشد بعد از اينكه در مقدمهٴ اين آيه مسئلهٴ ﴿أَكْبَرُ شَهادَةً﴾ ذات اقدس الهي ثابت شد ﴿قُلْاي شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ﴾ آنگاه چون الله ﴿أَكْبَرُ شَهادَةً﴾ هست در مناظرهٴ بين پيغمبر(ص) و وثنيين حجاز بعد از اقامهٴ برهان در اين جدال اَحسن خدا شهادت ميدهد به صدق پيغمبر چه در دعوا چه در دعوت . خب حالا كه شهادت خدا بزرگتر از شهادت ديگران است خدا شهادت داد كه ﴿ لَا شَرِيكَ لَهُ﴾ اين دربارهٴ دعوت خدا شهادت داد كه من رسول اويم اين دربارهٴ دعوا ، هر دو شهادت هم در اين كتاب است فرمود بگو ﴿قُلِ اللّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾ يا ﴿كَفى بِاللّهِ شَهيدًا﴾.
در قرآن آيات فراواني است كه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ﴾ آيات توحيددر قرآن فراوان است چه اينكه در قرآن آيهاي كه دلالت بكند بر اينكه آورنده اين كتاب پيغمبر است وجود دارد ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ و مانند آن ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ﴾و مانند آن ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ از اين تعبيرات در قرآن كريم فراوان است گذشته از اينكه اگر يك معجزهاي به دست مدعي نبوت بيايد خود آن معجزه دلالت ميكند بر صدق ادعاي آورنده ولو آن كتاب نباشد مثل «احياي موتي» اگر كسي تّحدي كند و مردهاي را زنده كند همين معجزه دلالت دارد بر صدق ادعاي آورنده پس قرآن هم از جهت كلام هم از جهت محتوا دو تا برهان هست بر اينكه آورنده او پيغمبر است يكي اصل اين كلام كه معجزه است چون هيچ كس مثل اين سوره نميتواند بياورد چون اين سوره معجزه است و كلام خداست اين كلام خدا به دست يك شخص معيني است كه مدعي نبوت است پس دعواي او حق است اين شخص ميگويد من پيام خدا را آوردم ادعاي او اين است دليل او اين است كه كلام خدا به دست من است از زبان من بشنويد اگر ميگوييد اين كلام كلام خدا نيست مثل اين بياوريد اگر اين كلام، كلام خداست اين پيام، پيام خداست خدا پيامش را به دست نمايندهاش ميدهد من نماينده او هستم من پيك او هستم من اين كلام را آورده ام از او گرفتم و به شما رساندم پس من وحي را ميگيريم و به شما ميرسانم پس ميشوم نبي خدا و رسول خدا از جهت ديگر در خود اين وحي آيات فراواني است كه ميگويد ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ﴾ پس قرآن از دو جهت دلالت دارد بر اينكه آورنده او پيغمبر است يكي اصل معجزه كه اصل كلام باشد يكي نحوه تكلم او كه دلالت ميكند بر اينكه ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ﴾
مطلب دوم آن است كه مشركين اهل نماز بودند منتها نماز آنها همان صوت زدن و كف زدن و امثال ذلك بود كه در كنار كعبه اينها انجام ميدادند ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾در همان نمازهايشان شهادت ميدادند كه غير از خدا آلهه ديگري هم هست كه ربوبيّت عالم را توزيع كردند لذا در اين بخش از سورهٴ «انعام» ذات اقدس الهي به پيغمبر ميفرمايد به آنها بگو شما شهادت ميدهيد كه غير از خدا ارباب ديگر هست ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْري قُلْ لا أَشْهَدُ﴾ من در نماز و غير نماز «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له» ميگويم شما شهادت ميدهيد كه غير از خدا آلهه ديگر هست. فرمود: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بآياتِهِ﴾ يك وقت است كسي در برابر خدا خود ادعايي دارد در برابر رسول خدا خود ادعايي دارد يك وقت است در برابر خدا و رسول خدا ادعايي ندارد آيات الهي را تكذيب ميكند ميفرمايد هر دو گروه جزء ظالمترين انسانها هستند .ظلم دركاتي دارد چه اينكه عدل درجاتي دارد .بعضي ظالماند بعضي اظلمند . ظلم اگر دركاتي دارد و شدت و ضعفي دارد بايد بررسي بشود معيار شدت و ضعفش چيست گاهي ظلم شدت و ضعفش بهلحاظ اصل عمل است خود اين كار بد است يك وقت انسان يك نفر را ميكُشد يك وقتي ده نفر را ميكُشد .يك وقت است كه نه شدت و ضعف عمل نيست كشتن ده نفر نيست يك جاست منتها آن يكجا خيلي مهم است مثل اينكه كسي حرم مطهر امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) را منفجر ميكند .
يك وقت است كه بهلحاظ متعلّق ظلم است يك وقت است بهلحاظ فاعل ظلم است. خب پس شدت و ضعف ظلم به سه قسم تقسيم شد . عناصرمحوري ظلم مشركين همين است يا كذب است يا تكذيب يعني يا آنچه كه نيست اينها ادعا ميكنند يا آنكه هست اينها نفي ميكنند لذا در آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ باياتِه﴾ جميع مواردي كه در قرآن كريم از مشركين نقل شده است به همين دواصل برميگردد ﴿ إِنَّه لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ﴾
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.