logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177909)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140783)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131757)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95672)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت    تفقه در دين وظيفه همه است نه فقط علما. دين را با تحقيق بايد شناخت             

توجه

Icon
Error

admin1 Offline
#1 ارسال شده : 1393/09/12 07:55:30 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال

تفسير قران كريم-تاويل قران-تفسير با تاويل چه تفاوتي دارد؟تعريف تفسير و تاويل

بسم الله الرحمن الرحیم

معنای لغوی تفسیر

تفسیر مصدر باب تفعیل از ماده «فَسر» است . فسر در کتاب لغت به : «بیان» ، «ابانه» ، «جدا کردن» ، «بیان و تو ضیح دادن شیء» .در بیان معنای تفسیر، برخی از لغت شناسان آن را مانند فسر و جمعی آن رامبالغه معنای «فَسر» دانسته اند. عده ای برای آن، معناهایی چون: کشف مراد از لفظ مشکل، کشف معنای لفظ و اظهار آن، ایضاح معنای لفظ، برخی تفسیر و فَسر را طبق قاعده اشتقاق کبیر،جدا شده از «سَفر» و مقلوب آن دانسته اند.

لکن بررسی موارد استعمال این دو واژه نشان می دهد که این دو واژه دو معنا یا کاربرد متفاوت دارند: تفسیر و فَسر بیشتر در مورد اظهار معنای معقول وآشکار کردن مطالب علمی و معنوی استعمال می شود و سَفر در خصوص آشکار کردن اعیان و اشیای خارجی و محسوس به کار می رود .راغب نیز در مفردات،سفر را مختص به اعیان و فسر را اظهار معنای معقول، دانسته است.

یکی از معنای حقیقی فسر، کشف و اظهار معنای معقول و آشکار کردن حقیقت علمی نامحسوس است و با توجه به این که ساخت تفعیلی واژه تفسیر مبالغه است،می توان یکی از معنای لغوی واژه تفسیر را «به خوبی آشکار نمودن مطالب معنوی و حقایق علمی» دانست.

بنابراین، نه تنها کاربرد حقیقی واژه تفسیر، ویژه قرآن نیست، بلکه به مطلق کلام و مفاهیم الفاظ نیز اختصاص دارد؛ گرچه در اثر کثرت استعمال آن در مورد بیان معنا و مدلول ظاهری آیات کریمه و کشف مراد خدای متعال از آن، در عرف فعلی دانشمندان علوم دینی، بلکه جمیع مسلمانان، آن چه از کلمه تفسیر- در صورت همراه نبودن با قید و قرینه- متبادر است، بیان مقصود خداوند از آیات کریمه قرآن است و علم تفسیر به دانشی گفته می شود که عهده دار بیان معنا و مدلول ظاهری آیات کریمه و کشف تبیین مراد خدای متعال از آن است.

واژه تفسیر در قرآن کریم

کلمه تفسیر در قرآن کریم یک بار بیشتر استعمال نشده است و آن در آیه 33 سوره فرقان است که خدای متعال پس از بیان برخی از ایرادهای کافران و پاسخ به آن می فرماید:«...وَلا یأتونک بِمَثَل الا جئناک بالحقّ و احسَنَ تفسیرا»آراء مفسّران در بیان معنای «تفسیر» در این آیه کریمه مختلف است؛ جمعی آن را به بیان؛ یا بیان و تفصیل، یا بیان و کشف،(که همه نزدیک به هم است) معنا کرده اند.

تعاریف تفسیر از ديدگاه عالمان اسلامى

بسیاری از مفسران تعریفی برای تفسیر ارائه نداده اند و گویا آن را به وضوح معنای متبادر عرفی اش واگذاشته اند؛ ولی در عین حال ، تعریف های مختلفی در مقدمه برخی از تفاسیر و آثار دانشمندان علوم قرآن و کتاب شناسان اسلامی به چشم می خورد که در دسته ای از آن تعاریف، «به عنوان کاری که مفسّر در مورد کشف معنا و مدلول آیات کریمه انجام می دهد» و در دسته ای دیگر «تفسیر به عنوان یک علم» تعریف شده است.

الف) امین الاسلام طبرسی: «تفسیر،کشف مراد از لفظ مشکل است.» این کلام طبرسی را که در فنّ سوم مقدمه تفسیر مجمع البیان آمده است، یکی از تعریف های قابل ذکر به شمار آورده اند آیت الله معرفت نیز مشابه آن، عبارت «رفع الابهام عن اللفظ المشکل» را به عنوان معنای اصطلاحی تفسیر مطرح کرده اند.

ب)راغب اصفهانی: «تفسیر در عرف دانشمندان،کشف معنای قرآن و بیان مراد است، اعم از این که به حسب مشکل بودن لفظ و غیر آن و به حسب معنای ظاهر و غیر آن باشد.» این تعریف را زرکشی در برهان از راغب و سیوطی در اتقان از تفسیر اصفهانی نقل کرده اند.راغب به دو مرحله ای بودن تفسیر (کشف معنای استعمالی و بیان مراد جدی خداوند) توجه داشته است و این از امتیاز های این تعریف به شمار می آید.

هـ)آقا بزرگ تهرانی: «تفسیر،بیان ظواهر آیات قرآن بر اساس قواعد و لغت عرب است.» ایشان در پی این تعریف می نویسد: «اما حجیت جمیع این ظواهر و حکم به این که همه آنها مراد واقعی خدای متعال است،قرآن ما را ازآن منع کرده است...دیدگاه درستی است که مفسران محقق آن را برگزیده اند، این است که محکمات،آیاتی است که تکیه بر ظواهر آنها صحیح و حکم به مراد واقعی بودن آن جایز است.»

و)علامه طباطبایی: «تفسیر،بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنها است.»

ز)آیه الله خویی: «تفسیر،آشکار کردن مراد خدای متعال از کتاب عزیز اوست.»

تعریف پیشنهادی«تفسیر عبارت است از بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره.»


معنای لغوی تأویل

تأویل از «اَول» به معنای رجوع، اشتقاق یافته ،و معنای آن با نظر به ریشه اصلی اش «ارجاع» است. در کتاب های لغت برای تأویل معنای فراوانی ذکر شده ،که می توان آنها را در سه دسته قرار داد:الف) برگرداندن چیزی به هدفی که از آن مد نظر است،ب) آشکار ساختن آن چه که شیئی به آن باز می گردد،ج) انتهای شئ، مصیر، عاقبت و آخر آن، عاقبت کلام و آن چه که کلام به آن باز می گردد، معنای پنهان قرآن که غیر معنای ظاهر آن است.

موارد استعمال تأویل در قرآن

کلمه تأویل 17 بار در قرآن کریم استعمال شده است. 12 بار در مورد غیر قرآن و 5 بار در مورد قرآن به کار رفته است و از آن 12 مورد ، 4 بار در حال اضافه به احکام و رویا و یا ضمیری که به رویا بر می گردد، به کار رفته است، که به طور یقین و اتفاق مفسران، به معنای تعبیر خواب و محکی عنه رویا است و سه بار در حال اضافه به «الاحادیث» است.علاوه بر موارد یاد شده، کلمه تأویل دوبار در مورد کارهایی که حضرت خضر(ع) انجام داد و اسرار و اهداف آن برای حضرت موسی (ع) پنهان بود به کار رفته، که در این دو مورد به معنای حکمت و اسرار آن کارها است.

12 مورد یاد شده، همه مربوط به غیر قرآن بوده و در چهار معنا خلاصه می شود:

الف) تعبیر خواب و حقیقتی که رویا از آن حکایت می کند، ولی هر کسی نمی تواند از رویا به آن پی ببرد

.ب) حکمت و اسراری که در کارهای حضرت خضر(ع) نهفته و مورد نظر بود ،ولی برای دیگران و حتی برای فردی مانند حضرت موسی(ع) معلوم و آشکار نبود.

ج) ثمره و نتیجه ای که بر کارهای اختیاری انسان (مانند رجوع به خدا و رسول در تنازعات و اطاعت از حکم آنان و ایفای کیل و توزین با ترازوی مستقیم) مترتّب می شود و به تعبیر دیگر، عاقبت و فرجام کار یا چهره دیگری از کارهای اختیاری انسان، که برای همه کس معلوم نیست.

د) حقیقت و مآل طعام و ماهیّت، کیفیّت و سایر احوال آن، که برای افراد عادی نامعلوم است.

تأویل قرآن در لسان آیات کریمه و روایات مربوط به آن در معنای زیر به کار رفته است :الف) معنای حقیقی و منظور واقعی برخی از آیات متشابه؛ب) معنا و معرف باطنی آیات کریمه، اعم از آیات محکم و متشابه؛ج) مصداق خارجی و تجسّم عینی وعد و وعید های قرآن کریم در مورد آخرت و سایر پیشگویی های آن؛د) مصادیق برخی از آیات کریمه، که از دید عرف و افراد عادی پنهان است.این معانی با یکدیگر اشتراک لفظی نیست، بلکه اشتراک معنوی است؛ همه آنها از مصادیق عامّی است و آن معنای عام عبارت است از: «چیزی که شیئ (اعم از سخن و غیر سخن)به آن باز می گردد.»

فرق تفسیر و تاویل قرآن

برخی بر این نظرند که تفسیر و تأویل به یک معناست. گروهی تفسیر را اعم از تأویل دانسته اند و بیشتر صاحب نظران براین عقیده اند - که تأویل را به طور کامل مغایر با تفسیر است- جمعی در عین این که هر دو را مربوط به معنا و مفاهیم الفاظ دانسته اند، تفسیر را به کشف مراد از لفظ مشکل یا شرح قصه ای مجمل و تعریف مدلول الفاظ غریب و تبیین اسباب نزول معنا کرده و تأویل را به تبیین معنای متشابه یا برگرداندن آیه از معنای ظاهر به معنای احتمالی موافق با کتاب و سنّت، یا بازگرداندن یکی از دو احتمال به معنای مطابق با ظاهر، اختصاص داده اند و برخی تفسیر را ویژه معنای وضعی لفظ و تأویل را تفسیر باطن لفظ دانسته اند.

می توان گفت معارف قرآن کریم به دو بخش قسمت می شود :

1) معارفی که فهمیدن آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول محاوره برای همگان میسر است و در روایات از آن به «ظاهر قرآن» و «ظَهر قرآن» تعبیر شده است؛

2) معارفی که بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره دانستن آن میسر نیست و برای پی بردن به آن، راهی جز مراجعه به راسخان در علم وجود ندارد و در روایات از آن به «باطن قرآن» و «بطن قرآن» یاد شده است.

بخش اول در قلمرو تفسیر قرار می گیرد و بخش دوم محدوده تأویل است.


تهیه کننده حجت الاسلام دکتر مغربی

کلمات کلیدی:تفسیر تاویل ظاهر بطن مفسر قرآن

ویرایش بوسیله کاربر 1395/08/25 01:11:57 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

مدیر تالار
admin1 Offline
#2 ارسال شده : 1393/09/17 07:54:52 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
تفسیر چیست ؟

روایات زیادی وجود دارد که طی آنها شخصی نزد رسول خدا (ص) یا ائمه (ع) می آمد و سوالی میکرد و جوابی می شنید و ظاهرا درست متوجه نمیشد و میگفت «یا رسول الله فسّر لی» (ای رسول خدا برایم تفسیر کن) یا «یا ابن رسول الله فسر لی» (ای فرزند رسول خدا برایم تفسیر کن)
مطابق این نوع روایات ، تفسیر به معنی «توضیح» است .

اما ، در قرآن آیه ای هست که به بهترین وجهی این کلمه را معنی کرده است :
وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا ﴿33﴾ (سوره فرقان)
و با هيچ مثلي به تو رو نمي كنند مگر اينکه ما حق را با بهترين تفسير برايت مي آوريم (33)

در این آیه سه عنصر وجود دارد :
1- مَثَل
2 – حقّ
3 – تفسیر بهتر

واینک شرح هریک :

1 - منظور از مَثَل همان چیزهائی است که مردم آن روزگار در باره پیامبر (ص) میگفتند ، مثلا یتیم ابو طالب ، مجنون ، ساحر ، کاذب ، مفتون ، مفتری ، محمد امین ، رسول خدا و . .

2 – منظور از حق همان چیزهائی است که خداوند در باره رسول خویش قائل است ، مثلا رسول ، نبی ، شاهد ، صاحب مقامِ «انک لعلی خلق عظیم» ، نذیر ، بشیر ، عبد ، اسوه (الگوی لازم به پیروی) ، و . . .

3 – منظور از تفسیرِ بهتر همان چیزهائی است که امروز مردم جهان (اعم از اینکه موضوع رسالت آن حضرت را قبول داشته باشند یا نداشته باشند) در باره آن حضرت میگویند ، مثلا شخصیتِ والا ، شخص بسیار قابل احترام ، پیامبر آخر ، پیامبر دوره بلوغ بشریت ، مصلح بشریت ، و . . .

اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که اولی و سومی از یک جنس (یعنی از جنس نظر مردم بودن) و دومی از جنس متفاوت (یعنی از جنس نظر خداوند بودن) است .

بنا براین ،
«تفسیر» هرکس در باره هرچیز ، عبارت است از «نظرِ شخصیِ» همان شخص در باره همان چیز .
یعنی تفسیر یک امر شخصی است و از هرشخص تا شخص دیگر فرق خواهد داشت .


در آیه مورد استناد نیز برای تفسیر ، صفتِ «احسن» قائل شده که به معنی بهتر یا بهترین است ، یعنی تفسیر علاوه بر شخصی بودن از لحاظ درست یا غلط بودن نیز دارای درجه بندی است ، مثلا میتوان تفاسیر را به تفسیرِ خوب ، تفسیرِ بهتر ، یا بهترین تفسیر یا تفسیر بد یا تفسیر غلط درجه بندی کرد .

تفسیر قرآن هم همینطور است .
تفسیر هر شخص از قرآن ، نظر و فهم او از قرآن است ، و لذا تفسیر هرکس از قرآن با تفسیر هر کسِ دیگر از قرآن فرق خواهد داشت .

خلاصه اینکه یک چیزی نزد خداوند است که نام آن «حق» است . و یک چیزهائی هم نزد مردمان است و نام آنها تفسیر است .

این را اینطور هم میتوان گفت :
یک چیزی نزد خداوند است که حق است و اسم آن قرآن است .
یک چیزهائی هم نزد مردمان است که نِسبی و شخصی است و اسم آنها تفسیر قرآن است.


فرق تفسیر با تاویل

در آیه 17 سوره سجده فرموده «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین» (هیچکس نمی¬داند چه چیزهائی که روشنی چشم در آنهاست برای آنها تهیه و مخفی شده)

و در آیه 7 سوره آل عمران هم فرموده «کسی جز خدا تأویل آن را نمی-داند»
برای درک بهتر دو مورد فوق توجه شما را به دو گزاره ذیل جلب میکنیم :

1 – کسی جز خداوند نمیداند تاویل آیات متشابه چیست (لا یعلم تاویله الا الله)
2 –کسی (جز خداوند) نمیداند برای مومنان در جهان دیگر چه چشم روشنی هائی تهیه شده است (لا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین)
اولین چیزی که از مقابله این دو گزاره بدست می آید این است که چشم روشنی های بهشتی و تاویل آیات متشابه همطرازند . و طرازشان هم این است که هر دو از امکانات معرفتی بشر خارجند زیرا در باره هر دو فرموده فقط خداوند میداند آنها چه هستند .
اگر در گفته فوق دقت بیشتری کنید متوجه خواهید شد که تاویل عبارت است از معنیِ بخش هائی از قرآن که هیچکس چیزی از آنها نمیداند غیر از خداوند .

مثلا در باره همان آیه 17 سوره سجده ، چون هنوز قیامت به وقوع نپیوسته ، و هنوز بهشت و جهنم به منصه ظهور نرسیده تا کسی بتواند چیزی راجع به آنها بداند ، و لذا فقط خداوند است که در باره آنها اطلاعات دارد ، پس ، یکی از مصادیق تاویل همان نعمت های بهشتی است .

: «تفسیر از چیزی» ، همان است که ما آن را «منظوراز چیزی» می نامیم و نِسبی است و میتواند بچگانه و عوامانه و عالمانه و درست ودرست تر و درست ترین باشد اما «تاویل هر چیزی» ، فقط یک چیز است که آن هم «منظور خداوند از آن چیز» است که البته مطلقا صحیح است و ضمنا کسی هم به آن راهی ندارد .

تفسیر های ما از هر چیزی در اثر پیشرفت علمی ما میتواند به منظور خداوند نزدیک شود اما هرگز نمیتواند به آن برسد .

این را طور دیگری هم میتوان گفت :
ما میتوانیم به تاویل قرآن نزدیک شویم اما هرگز نمیتوانیم به آن برسیم .

و باز اینطور هم میتوان گفت :
تفاسیر قرآن میتوانند به تاویل قرآن نزدیک شوند اما هرگز نمیتوانند به آن برسند .

یک نکته دیگر :

تأویل یک حقیقت بیرونی از متن قرآن است .

مثلاً خوابی که حضرت یوسف (ع) دید ، وقتیکه گفت «هذا تاویل رویای» (این تاویل رویای من است) منظور او از تأویل ، آن اتفاقی بود که در آخر سوره به آن اشاره شد (یعنی همان ماجرای به سجده افتادن والدین و برادرانش)
یعنی یک واقعۀ حقیقیِ بیرون از آن خواب ، تأویل آن خواب بوده است .

یا وقتیکه می¬گوئیم «بهشت» ، تصوراتی که راجع به آن می¬کنیم که چنین باغها و چنان چشمه¬ها و چنان میوه¬ها و چه و چه ، اینها همه¬اش «تفسیر ما» است و هر چه علم ما بیشتر باشد این تفسیرها بهتر و دقیق¬تر می¬شود اما تأویل آن ، همان چیزیست که پس از قیامت بر مؤمنان ظاهر خواهد شد و در آن زندگی خواهند کرد .

یعنی «تأویل» از جنس حقایق و واقعیت¬های خارجیِ آن کلماتی است که در آیات متشابه بکار رفته است و درک آنها از حیطه علم بشر خارج است .


جمع بندیِ

با توجه به همه آن چیزی که گفته شد ،
«علم ما» در باره هر چیزی «تفسیر ما» از آن چیز است ،
«علم خداوند» در باره هرچیزی «تاویل خداوند» از آن چیز است .
چون ما دائما در حال تکامل هستیم «تفسیر ما» نیز در حال تکامل است .
تاویل خداوند در باره هر چیز حدّ نهائی حقایق در باره آن چیز است .
«تفسیر ما» از هرچیزی میتواند به تاویل نزدیک شود اما هرگز نمیتواند به آن برسد .


تهیه کننده:مهندس جمال گنجه ای

ویرایش بوسیله کاربر 1394/09/26 10:58:02 ق.ظ  | دلیل ویرایش: size

مدیر تالار
farhang Offline
#3 ارسال شده : 1393/10/05 04:27:48 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان این چنین گفته است:

"نخست بايد بگوئيم : تفسير كه بمعناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آنست ، از قديمى ترين اشتغالات علمى است ، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است . و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است ، از عصر نزول قرآن شروع شده ، و اين معنا از آيه : (كما ارسلنا فيكم رسولا منكم ، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمه )، (همچنانكه در شما رسولى از خود شما فرستاديم ، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيه تان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد) به خوبى استفاده ميشود، چون مى فرمايد: همان رسوليكه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى دهد.

روش تفسيرى طبقات اول و دوم مفسرين

طبقه اول از مفسرين اسلام ، جمعى از صحابه بودند، (كه البته مراد ما از صحابه غير على عليه السلام و ائمه اهل بيت عليهم السلامند، براى اينكه در باره آنحضرت سخنى جداگانه داريم ، كه بزودى از نظر خواننده مى گذرد)، مانند ابن عباس ، و عبد الله بن عمر، و ابى ، و غير ايشان ، كه دامن همت به كمر زده ، و دنبال اين كار را گرفتند.

آنروز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آيات ، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آيات براى توضيح آياتى ديگر، و اندكى تفسير بروايات وارده از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نميكرد.

در مفسرين طبقه دوم ، يعنى تابعين ، چون مجاهد، و قتاده ، و ابن ابى ليلى ، و شعبى ، و سدى ، و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود، ايشان هم چيزى به آنچه مفسرين طبقه اول ، و صحابه ، در طريقه تفسير سلوك كرده ، بودند، نيفزودند، تنها چيزى كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند، (كه متاءسفانه در بين آن روايات ، احاديثى بود كه يهوديان جعل كرده ، و در بين قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت ، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تكوين زمين ، و درياها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبياء و تحريف قرآن ، و چيرهائى ديگر از اين قبيل دسيسه و داخل احاديث صحيح نمودند، و هم اكنون در پاره اى روايات تفسيرى و غير تفسيرى ، از آن قبيل روايات ديده مى شود).

بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف ، و امتهائى گونه گون ، و با علماى اديان و مذاهب مختلف آشنا ميشوند، و اين خلطه و آميزش سبب مى شود بحث هاى كلامى در مسلمانان شايع شود.

از سوى ديگر در اواخر سلطنت امويان و اوائل عباسيان ، يعنى در اواخر قرن اول هجرت ، فلسفه يونان بزبان عربى ترجمه شده ، در بين علماى اسلام انتشار يافت ، و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد

و از سوى سوم مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى ، مطالب عرفانى و صوفى گرى نيز در اسلام راه يافته ، جمعى از مردم به آن تمايل نمودند، تا بجاى برهان و استدلال فقهى ،

و از سوى چهارم ، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داشتند، باقى ماندند، و بدون اينكه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آيات قرآن به احاديث اكتفاء نموده ، و در فهم معناى حديث هم هيچگونه مداخله اى ننموده ، به ظاهر آنها تعبد مى كردند، و اگر هم احيانا بحثى از قرآن مى كردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس .

اين چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسير قرآن كريم مختلف شود، علاوه بر اين چهار عامل ، عامل مهم ديگرى كه در اين اختلاف اثر به سزائى داشت ، اختلاف مذاهب بود، كه آنچنان در ميان مسلمانان تفرقه افكنده بود، كه ميان مذاهب اسلامى هيچ جامعه اى ، كلمه واحدى نمانده بود، جز دو كلمه (لا اله الا الله و محمد رسول الله )، و گر نه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پديد آمده بود.


دو روش براى فهم حقائق قرآن

يكى اينكه ما در مسئله اى كه قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و يا فلسفى را آغاز كنيم ، و همچنان دنبال كنيم ، تا حق مطلب برايمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئيم : آيه هم همين را ميگويد، اين روش هر چند كه مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لكن قرآن آن را نمى پسندد.

دوم اينكه براى فهم آن مسئله ، و تشخيص مقصود آن آيه ، از نظائر آن آيه كمك گرفته ، منظور از آيه مورد نظر را بدست آوريم ، (آنگاه اگر بگوئيم علم هم همين را مى گويد عيبى ندارد)، و اين روشى است كه ميتوان آنرا تفسير خواند، خود قرآن آن را مى پسندد،

چون قرآن خود را تبيان كل شى ء ميداند، آنوقت چگونه ممكن است كه بيان خودش نباشد، قرآن خود را هدايت مردم و بيناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مى فرمايد: (هدى للناس ، و بينات من الهدى ، و الفرقان )، آنوقت چطور ممكن است هدايت ، و بينه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگيشان باشد، ولى در ضرورى ترين حاجتشان كه فهم خود قرآن است ، نه هدايت باشد، و نه تبيان ، و نه فرمان ، و نه نور؟.

قرآن بتمامى افرادى كه در راه خدا مجاهدت مى كنند مژده داده ، كه ايشان را به راه هاى خود هدايت مى كند، و فرموده : (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)، آنوقت در مهم ترين جهادشان كه همانا فهم كلام پروردگارشان است ، ايشان را هدايت نكند؟ (و به فرضيات علمى احاله كند)، و چه جهادى اعظم از مجاهدت در فهم كتاب خدا، و چه سبيلى بهتر از سبيل قرآن بشر را بسوى او هدايت ميكند؟! و آياتى كه قرآنرا چنين معرفى مى كند بسيار است

على عليه السلام هم (به طوريكه در نهج البلاغه آمده ) مى فرمايد: (قرآن چنين است كه پاره اى از آن پاره اى ديگر را بيان ميكند، و بعضى از آن شاهد بعضى ديگراست )....
[color=red]و اين يگانه راه مستقيم و روش بى نقصى است كه معلمين قرآن و هاديان آن ، ائمه عليهم السلام پيموده اند.

ویرایش بوسیله کاربر 1394/09/26 11:09:55 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
rahim Offline
#4 ارسال شده : 1393/11/30 12:08:29 ق.ظ
rahim

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/04
ارسالها: 134

5 تشکر دریافتی در 4 ارسال
خلاصه نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص تاویل در ذیل ایه 7 سوره ال عمران باین شرح است:

"س ملاحظه كرديد كه در تمامى اين موارد از داستان يوسف كلمه (تاءويل ) در حوادثى استعمال شده كه سرانجام رويا به آن حوادث منجر مى شود، و آنچه صاحب رويا در خواب مى بيند صورت و مثالى از آن حوادث است، پس نسبتى كه ميان آن حوادث و ميان روياها هست همان نسبتى است كه ميان صورت و معنا است، صورتى كه، معنا به آن صورت جلوه مى كند.

و به عبارت ديگر نسبتى است كه ميان حقيقت مجسم شده با مثال آن حقيقت است همچنان كه در آياتى كه از داستان موسى و خضر (عليه الس لام ) نقل كرديم جريان از اين قرار بود و در آيه شريفه : (و اوفوا الكيل اذا كلتم... و احسن تاويلا) نيز از همين باب است.

از دقت در آيات قيامت به دست مى آيد كه در آن آيات نيز جريان بدين منوال است، و لفظ تاءويل در آن آيات هم همين معنارا مى دهد، مثلا در آيه : (بل كذبوا بما لم يحيطوابعلمه و لما ياتهم تاويله...)

و نيز در آيه : (هل ينظرون الا تاءويله يوم ياتى تاويله...) منظور از آمدن تاءويل مجسم شدن حقايق است،

پس از آنچه گذشت سه نكته روشن گرديد:

اول اينكه : تاءويل داشتن آيه اى از آيات كه معناى آن برگشت كند به آن تاءويل، غير از اين است كه آيه اى متشابه باشد و به آيه محكمى برگشت داده شود.

دوم اينكه : تاءويل اختصاص به آيات متشابه ندارد بلكه تمامى آيات قرآن تاءويل دارد، پس همانطور كه آيات متشابه تاءويل دارد، آيات محكم نيز تاءويل دارد.

سوم اينكه : تاءويل از مفاهيمى كه معنا و مدلول لفظى دارند نيست، بلكه از امور خارجى و عينى است، و اگر گفته مى شود كه آيات قرآن تاءويل دارد در حقيقت وصف تاءويل، صفت خود آيات نيست، بلكه صفت متعلق آنها است، كه اعمال انسانها و يا چيز ديگر است.

و اما اينكه گاهى كلمه (تاءويل ) در معناى (مخالف ظاهر لفظ) استعمال مى شود، يك استعمال نوظهور است، كه بعد از نزول قرآن پيدا شده، و هيچ دليلى نداريم بر اين كه منظور قرآن مجيد هم از (تاءويل ) اين باشد، و وقتى مى فرمايد (وابتغاء تاءويله ) بگوييم منظورش از تاءويل معناى مخالف ظاهر كلمه است، همچنان كه هيچ دليلى نداريم بر اين كه آن معناى ديگرى كه براى تاءويل كرده اند درست باشد.

علم به تاويل كتاب مختص به خداى تعالى است

و ما يعلم تاءويله الا اللّه


جمله مورد بحث، افاده حصر مى كند، چون مى فرمايد: تاءويل كتاب را به جز خدا كسى نمى داند، و ظاهر اين حصر اين است كه علم به تاءويل تنها نزد خدا است.

و اما جمله : (و الراسخون فى العلم ) عطف به آن نيست، تا معنا چنين شود: (تاءويلش را نمى داند مگر خدا و راسخون در علم )، بلكه جمله اى از نو و در حقيقت فراز دوم جمله : (فاما الذين فى قلوبهم زيغ ) است،

و معناى دو جمله اين است كه مردم نسبت به كتاب خدا دو گروه هستند، گروهى از آنها كه بيمار دلند آيات متشابه آن را دنبال مى كنند، و بعضى ديگر وقتى به آيات متشابه برمى خورند مى گويند: ما به همه قرآن ايمان داريم، چون همه اش از ناحيه پروردگار ما آمده، و اينگونه اختلاف كردن مردم به خاطر اختلاف دلهاى ايشان است.

دسته اول دلهاشان مبتلا به انحراف است، و دسته دوم، علم در دلهاشان رسوخ كرده.

موضع (راسخون در علم) در برابر آيات متشابه، ايمان به آنها و توقف در مقام عمل است

از ناحيه خدا بودن محكم و متشابه باعث مى شود كه به هر دو قسمت ايمان داشته باششد، و روشن بودن آيات محكم باعث مى شود كه به آن عمل هم بكنند، و روشن نبودن متشابه باعث مى شود كه تنها در مرحله عمل توقف كنند، نه اين كه آن را رد كنند، چون ايمان دارند كه آن نيز از ناحيه خدا است، چيزى كه هست جايز نيست به آن عمل كنند براى اينكه عمل به آن مخالفت با آيات محكم است، و اين عينا همان ارجاع متشابه به محكم است."


Azam.pormaye Offline
#5 ارسال شده : 1395/01/29 05:53:19 ق.ظ
Azam.pormaye

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1394/12/17
ارسالها: 651
Iran (Islamic Republic Of)

تشکرها: 7 بار
31 تشکر دریافتی در 31 ارسال


منظور از #تاويل چيست؟آيا همان #تفسير است؟

پاسخ از علامه طباطبايي

"لفظ «تأويل قرآن» در قرآن مجيد در سه آيه آمده است

«تأويل» از كلمه «اول» بمعني رجوع است و مراد از «تأويل» آن چيزي است كه آيه بسوي آن بر ميگردد و مراد از تنزيل در مقابل تأويل معني روشن و تحت اللفظ آيه ميباشد.

👈👈معني تأويل پيش مفسرين و علماء

در معني تأويل اختلاف شديد دارند و با تتبع اقوال در تأويل ممكن است به بيشتر از ده قول برخورد ولي آنچه مشهورتر از همه اقوال ميباشد دو قول است:
1- قول قدماء كه تأويل را با تفسير- ماحصل معني كلام- مرادف ميگرفتند و بنابراين همه آيات قرآني تأويل دارند لكن بمقتضاي آيه «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ» تأويل متشابهات را بالخصوص كسي جز خداي نميداند.

اين قول پيش متأخرين باطل شناخته شده متروك شد.👉

2-قول متأخرين كه «تأويل» معني خلاف ظاهري است كه از كلام قصد شود و بنابراين همه آيات قرآني تأويل ندارند و تنها آيات متشابهه است كه داراي تأويل و معني خلاف ظاهر دارند كه جز خدا كسي را بر آنها احاطه نيست

اين قول نيز با اينكه شهرت بسزائي دارد درست نيست و بآيات قرآني منطبق نميشود👌👌

بنابر اين تأويل هر چيزي حقيقتي است كه آنچيز از آن سرچشمه ميگيرد و آنچيز بنحوي تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست

و تأويل قرآن حقيقت يا حقائقي است كه در ام الكتاب پيش خداست و از مختصات غيب ميباشد."👉👉

برگرفته از كتاب قرآن در اسلام.سيدمحمد حسين طباطبايي
ali Offline
#6 ارسال شده : 1400/06/17 08:28:29 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تاويل يعني چه؟

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُـولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

هموست آنكه اين كتاب را [در سطح درك و فهم انسان] بر تو نازل كرد [كه] بخشي [اعظم] از آن، آياتي محكم [ثابت و پايدار و نامتغير، همچون اصول كلي اخلاقيات و تاريخ انبياء و اُمت‌ها] است كه آنها اُمّ [=اصل و اساس و مرجع] كتابند، و [بخش] ديگر متشابهات 12 [متغير و متناسب با درك و فهم بشري كه به زبان تشبيه و تمثيل آمده است]. و اما كساني كه در دلشان انحرافي [=تمايلي از حق به باطل] 13 است، متشابهات آن را براي فتنه‌جويي 14 و تأويل‌گرايي 15 دنبال مي‌كنند، حال آنكه تأويل آن [متشابهات] را [كسي] جز خدا نمي‌داند و راسخان در علم 16 [=دانشمندان عميق‌نگر] گويند: ما [با وجود عدم شناخت تأويل متشابهات] بدان ايمان آورده‌ايم [و بر اين باوريم كه اين كتاب] تماماً از جانب پروردگارمان است. و جز خردمندان [با وجدان خدايي، به اين حقيقت] آگاهي نمي‌يابند.17


______________


13 - «زَيْغ» به انحراف از حق و ميل به باطل گفته مي‌شود. در دعاي راسخون در علم [آية 8 (3:8) ] از زيغ قلب پس از هدايت ياد كرده و آن را آفتي براي هدايت شمرده است.


14 - منظور از فتنه‌جويي، تلاش براي ايجاد اختلاف و ضربه زدن به باورهاي ديني توده‌هاي ناآگاه مردم با تمسخر و ايجاد شك و ترديد در ايمان آنان است كه همه روز شاهد تبليغات تعرضي فتنه‌جويان در رسانه‌هاي جمعي هستيم.


15 - «تَأْوِيلِ» از ريشة «اَوْل»، برگشت دادن و رجوع به حقيقت مطلبي است که هنوز وقوع خارجي پيدا نکرده است. خوابي که يوسف در کودکي از سجده خورشيد و ماه و يازده ستاره ديد، تحقق عيني و حقيقت آن در دوران صدارتش در مصر براي ديگران روشن شد. تأويل با تفسير و تشريح و تفصيل تفاوت دارد، تأويل برگرداندن معناي متشابه ظاهري به معناي محكم است.

از 17 موردي كه مشتقات تأويل در قرآن آمده است، 8 مورد آن در سورة يوسف در تأويل خواب يوسف و خواب‌هاي دو يار زنداني او و پادشاه مصر مي‌باشد كه تماماً از اتفاقي در آينده خبر مي‌دهد. بقية موارد دربارة: تحقّق قيامت [اعراف 53 (7:53) ]، تحقّق علمي حقايق قرآني [یونس 39 (10:39) ]، حكمت اعمالي كه خضر انجام داد [كهف 78 (18:78) و 82 (18:82) ]، سرانجامِ نيكوي ارجاع داوري در اختلافات به خدا و رسول [نساء 59 (4:59) ]، سرانجامِ نيكوي خريد و فروش منصفانه [اسراء 35 (17:35) ]، و بالاخره تأويل متشابهات قرآني [آل‌عمران 7 (3:7) ] مي‌باشد.



16 - عنوان «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» تنها دو بار در قرآن آمده [آل‌عمران 7 (3:7) و نساء 162 (4:162) ]، و هر دو مورد عطف ايمان داشتن به نزول وحي و قرآن است. جداگانه ذكر كردن راسخون در علم از مؤمنون [در نساء 162 (4:162) ]، بر دانش و رسوخ علمي آنها، علاوه بر ايمانشان دلالت مي‌كند. رسوخ علمي نشان از عمق دانش و ريشه‌دار بودن آن مي‌كند كه مقابل سطحي‌نگري و محفوظات قشري است. از امام علي(ع) در وصف اين عالمان آمده است: «بدان كه راسخون در علم همان كساني هستند كه اقرارشان به ناداني كامل خود از تفسير حقايق پشت پردة غيب [دربارة صفات ذاتي خدا]، آنان را از تلاش سخت و بيهوده براي نفوذ در سدهايي كه در برابر غيب زده شده، بي‌نياز كرده است. پس خداوند اعتراف آنها را به عجزشان در آگاه شدن از آنچه دانشي فراگير بر آن ندارند ستوده و ترك تعمق در چيزي را كه خدا جستجوي كُنه آن را تكليف نكرده، رسوخ در علم ناميده است». [خطبة 91، بندهاي 10 تا 12]


17 - عنوان «اولواالالباب» را «خردمندان» يا «صاحبان تفکر و عقل و انديشه» ترجمه كرده‌اند، که البته بيانگر ابعاد گسترده اين واژه نمي‌باشد. اولواالالباب يعني صاحبان لُب. لُبِ هر چيز، مثل گردو و بادام، مغز آن است. مفسرين مغز انسان را همان عقل او شمرده‌اند و گفته‌اند اولواالالباب همان عاقلان، و به فارسي سليس‌تر، خردمندانند. اما درک و فهمي که در ادبيات و عُرف امروز از واژه «عقل» وجود دارد، مغاير با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل از ايمان به آفريدگار است. حتي در مواردي، «عقلانيت» را در برابر «ايمان» مطرح مي‌سازند! در اين صورت، آيا چنين خردمنداني از آيات پند مي‌گيرند؟ برخي از لغت‌شناسان گفته‌اند لُب، نه هر عقلي، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در اين صورت بايد پرسيد: خلوص و پاک شدن از چه چيزي؟

تفسیر باررگان


ali Offline
#7 ارسال شده : 1400/07/16 11:01:03 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


در معنای اصطلاحی تاویل اختلاف نظر وجود دارد و شاید دلیل آن اختلاف کاربرد تعبیر تاویل در قرآن به سه معنای مختلف است:

1- سخن موضوع تاویل است اعراف 53
2- کار موضوع تاویل است. اسرا 35
3-خواب موضوع تاویل است. یوسف 6


از مجموع سخنان علما دو دیدگاه بنیادی بدست می اید

1- تاویل از مقوله معناست که خود شامل دو دیدگاه است:
الف- تاویل را همان تفسیر میداند
ب- تاویل معنایی مخالف ظاهر سخن است که بین متاخرین از فقها متکلمان محدثان و صوفیان شایع است.

2-تاویل از امورعینی خارجی است
که این هم شامل دو نظر است:
الف-مقصود از تاویل را مقصود از خود کلام میدانند .تاویل حقیقت خارجی است و تفسیر صورت علمی آن حقیقت خارجی است. در این دیدگاه نیازی به تاویل نیست.(تفسیر ابن تیمیه)

ب- تاویل همان حقیقت واقعی است که بیانات قرآنی اعم از حکم پند و حکمتهای قرانی به انها مستند میشود و همه ایات قرانی اعم از محکم و متشابه تاویل دارند.

تاویل از قبیل مفاهیم نیست که الفاظ بر انها دلالت کند بلکه از امور غیبی فراتر از دلالت شبکه الفاظ است.تاویل مانند مثال است که برای نزدیک تر کردن اهداف به ذهن زده میشود.(تفسیر المیزان)

نسبت تاویل با معارف و اهداف مشخص نسبت مثال به ممثل است . همه معارف قرانی مثال های طولانی هستند که برای تاویلی که نزد خداست زده شده اند امابیان های قرانی مثالهایی هستند که بدلیل معارف و مقاصدشان زده شده اند و تاویل غیر از مثال های طولی است. اینها مصداق مثال های عرضی هستند.

تفسیر پله ای است برای تاویل و تاویل پله ای است برای هدف معنوی و هدف معنوی نهایت سیر و سفر است

از کتاب درامدی بر سامانه معرفتی فهم قران- ایت الله سیدکمال حیدری
ali Offline
#8 ارسال شده : 1400/08/14 02:17:19 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ارتباط بین تاویل و راسخون درعلم


وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُـولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

در این آیه درباره درستی عطف تعبیر راسخون به الله اختلاف زیادی وجود دارد.
در صورت عطف، راسخون هم علم تاویل را خواهند داشت

اما در صورت استیناف، راسخون علم به تاویل را نخواهند داشت.

قول مشهور در مکتب اهل بیت، اعتقاد به عطف است و راسخون در علم را رسول الله و عترت طاهره و پیروان خاص آنها دانسته اند.
اما مکتب صحابه به دو گروه تقسیم شدند:عده ای عطف و قول مشهور انها استیناف.


قول به وقف و استیناف سبب شبهات و اشکالاتی میشود:


-اگر علم راسخون به علم منحصر به ظاهر قران است که راه علم ان برای همه گشوده است، برتری انان بر توده مردم در چیست؟

-اگر تاویل ایات متشابه را فقط خدا بداند فایده این ایات چیست؟




علم به تاویل منحصر به خدا نیست . به خواص اهل عصمت و کسانی که ازوارثان آنها و آگاه به علم آنان هستند هم گسترده شده است لذا عنوان راسخون ویژه اهل عصمت نیست.


از کتاب در آمدری برسامانه معرفتی فهم قران ایت الله سید کمال حیدری
ali Offline
#9 ارسال شده : 1401/05/18 09:04:09 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
نقد نظر علامه طباطبايي در خصوص علم به تاويل در ايه 7 سوره ال عمران توسط ايه الله معرفت


تأویل متشابهات را چه کسی می‏داند؟

این سؤال، به دو گونه قابل طرح است:
اولا-از ظاهر آیه چه استفاده می‏شود؟
ثانیا-بطور کلی، آیا امکان دسترسی به معانی آیات متشابهه، برای پویندگان فراهم است؟

علامه طباطبائی از ظاهر آیه، انحصار فهمیده، که دلالت دارد:صرفا، علم به تأویل متشابهات، مخصوص پروردگار است، و برای دیگران جز سر تسلیم فرود آوردن راه دیگری نیست.ولی، با قطع نظر از ظاهر آیه، باید راه دسترسی به حقایق نهفته آیات متشابهه، برای پویندگان باز باشد.
این نظریه‏ای است که علامه بزرگوار عصر حاضر، در این زمینه ارائه فرموده‏اند.
اکنون سخنی چند، پیرامون این نظریه:نیاز به توضیح ندارد، که بسته بودن راه برای رسیدن به حقایق نهفته قرآن، که گنجینه معارف الهی بشمار می رود، هرگز قابل قبول نیست.و آیه:«افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها»(محمد/24)جایی برای این گمان باقی نمی‏گذارد.

علامه طباطبایی در رابطه با آیه چنین گوید:
ظاهر کلام آن است که جمله«و الراسخون فی العلم یقولون...»استینافیه باشد، و سخن از سر گرفته شده، عطف به ما سبق نباشد.زیرا این جمله، عدل جمله «اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون...»می باشد.و تقدیر کلام چنین است:«اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه...و اما الراسخون فی العلم فیقولون آمنا به...»که فرق میان دو گروه در این است:گروه نخست با سوء نیت به سوی آیات متشابهه می‏روند، ولی گروه دوم، با خلوص نیت و قلبی پاک و سلیم، در مقابل آیات متشابهه، سر تسلیم فرود می‏آورند.
علاوه، اگر«واو»عاطفه بود، و لازمه اش آن بود که «راسخون فی العلم»، تأویل آیات متشابهه را می‏دانند، هر آینه پیغمبر اکرم(ص)فرد شاخص این گروه بود و می بایست او را جدا ذکر می‏کرد، و این گونه می‏گفت: «و ما یعلم تأویله الا الله و الرسول و الراسخون فی العلم...»زیرا، تشریف مقام رسالت، چنین اقتضایی را دارد، چنانچه در موارد بسیاری این جداسازی انجام شده.مانند«آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون»و«هذا النبی و الذین آمنوا»و دیگر آیات از این قبیل...
پس ظاهر آیه، اختصاص علم به تأویل به خداست.

از نکات زیر نباید غفلت ورزید:
1-«اما»-که حرف تفصیل است-لزومی ندارد، حتما عدل دیگر آورده شود، زیرا موقعی که با آوردن یکی از دو عدل، عدل دیگر روشن است، نیازی به آوردن ندارد.«و حذف ما یعلم جائز».مخصوصا در کلام عرب، بویژه قرآن کریم، ایجاز در حذف، کمال مطلوبیت را دارد.
در سوره نساء(آیات 173-175)می خوانیم:«یا ایها الناس قدجاء کم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا.فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به، فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما.
ای:و اما الذین کفروا...فلاتشملهم الرحمة و لا یهتدون سبیلا...

2-علاوه، عنوان«راسخون فی العلم»، نمی‏تواند، عدل«فی قلوبهم زیغ»باشد، زیرا هیچگونه تقابلی بین این دو عنوان وجود ندارد.در مقابل کسانی که طبعی آشفته و قلبی واژگون دارند، کسانی می‏باشند که طبعی سالم و دلی آرام، در اختیار دارند.و در مقابل دانشمندان و پویندگان علم حقیقی، جاهلان و وازدگان دانش، قرار دارند.لذا دو عنوان فوق، نمی‏تواند عدل یکدیگر باشند.
3-اضافه بر این، از باب«تناسب حکم و موضوع» بایستی، خبری که بر عنوان«راسخین فی العلم» مترتب می‏گردد، متناسب با مقام علم و دانش باشد.
لذا اگر مقصود آن باشد که راسخون فی العلم، ندانسته سر تسلیم فرود می آورند، لازم بود که در عنوان موضوع، خلوص در ایمان مطرح گردد، زیرا مقتضای ایمان پاک، تسلیم محض است.ولی مقتضای علم و دانش پویایی و فحص است، تا چیزی را نداند و نفهمد تسلیم نگردد.خلاصه، تناسب حکم و موضوع، ایجاب می‏کند، که اخبار از این عنوان بلند و والا، چیزی متناسب با دانستنیها باشد، نه با نا دانستنی!
4-و اما درباره اینکه چرا، رسول الله(ص)را از گروه راسخین فی العلم، جدا نساخته؟باید گفت:چرا جدا بسازد؟!آیا چون در برخی آیات جدا ساخته، لازمه اش آن است که در همه جا جدا سازد؟!


5-جمله«یقولون آمنا به...»در موضع حال قرار گرفته، و این حالت-که حاکی از ایمان ثابت است- موجب گردیده تا موضع حکمت الهی را در نظر بگیرند، و برای رسیدن به حقایق نهفته، در پس آیات متشابه، پی جور شوند.زیرا در سایه علم و دانش، استوار بوده مضطرب نمی‏گردند، و در مقابل آیات متشابهه نگران نمی‏شوند، و چنین می‏اندیشند که آیات متشابهه، از منبعی صادر گشته که آیات محکمه نشأت گرفته.پس باید در پس پرده چیزهایی باشد، که ظاهر لفظ نمودار آن نیست...و از همین نقطه حساس، حرکت تحقیق و پویا شدن آغاز می‏گردد...و عاقبت جوینده یابنده است.پس این جمله الحاقی، نمونگر نقطه آغاز حرکت، به سوی دانستنیها است، و از این راه، راسخون در علم، به تأویل آیات متشابهه، پی می‏برند.

6-جمله حالیه، اگر با فعل مضارع مثبت آغاز شود، از«واو»خالی باشد.ابن مالک گوید:
و ذات بدء بمضارع ثبت
حوت ضمیرا و من الواوخلت
و معلوم نیست، گفتار فخر رازی، که مخالف گفته ادبا است، از کجا آورده!برای نمونه:زمخشری در کشاف (16) ، ابن قتیبة در تأویل مشکل القرآن (17) ، ابو البقاء در املاء مامن به الرحمان (18) ، سید مرتضی در امالی (19) ، زر کشی در برهان (20) ، طبرسی در مجمع البیان (21) ، شیخ محمد عبده در المنار (22) ، و دیگر اقطاب علم و ادب، به اتفاق آراء، مسأله حال بودن جمله«یقولون آمنا...»را ترجیح داده‏اند. (23)

7-در پایان متذکر می‏شویم:حتی اگر جمله «و الراسخون فی العلم یقولون...»را مستأنفه بدانیم، مدلول آیه آن نخواهد بود، که باب علم به تأویل در متشابهات قرآن، به روی همگان بسته است.زیرا حصر در عبارت«و ما یعلم تأویله الا الله»اضافی است، و جنبه منفی آن مقصود می‏باشد، مانند«لا حکم الا لله».«لا مؤثر فی الوجود الا الله».«لا یعلم الغیب الا الله».و غیره که مقصود:نفی صفت از دیگران است، و انحصار آن در راستایی است که به خدا منتهی می‏شود.لذا در آیه«عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول»(جن/26)تهافتی وجود ندارد، و با«لا یعلم الغیب الا الله»منافاتی نخواهد داشت.
علاوه بر خلاف مقتضای بلاغت است که خداوند حکیم، کتابی را به عنوان دستور زندگی و راهنمای هدایت، بر مردم عرضه بدارد، سپس به آنان بگوید: درون آن، فرازهایی وجود دارد که حتما قابل فهم نیست، و راه رسیدن به آن به روی شما همگی بسته است.معقول نیست، چنین سخنی از حکیم صادر گردد.
آری معقول است بگوید:فرازهایی وجود دارد که به‏ ظاهر مشتبه، و موجب دستاویز کج دلان می‏گردد و کلید فهم آن در دست ماست، و از جانب ما صرفا به آن هدایت می‏شوید.پس، حصر در آیه، صرفا جنبه سلب دارد، و علم به تأویل را از کج دلان و کج‏اندیشان سلب می‏کند.



متشابهات در قرآن
نویسندگان: محمدهادی معرفت
منبع: کیهان اندیشه 1372 شماره 52
farhang Offline
#10 ارسال شده : 1401/06/11 09:31:39 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال

تاویل ایا مختص به خداست؟ یا خدا و راسخان در علم؟

در بخشی از نامه 31 نهج البلاغه که وصیت حضرت علی ع به امام حسن ع است، اینگونه امده است:

وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَا أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ، ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَكَانَ إِحْكَامُ ذَلِكَ عَلَى مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلَامِكَ إِلَى أَمْرٍ لَا آمَنُ عَلَيْكَ [فِيهِ] بِهِ الْهَلَكَةَ، وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللَّهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هَذِهِ


مصمم شدم كه نخست كتاب خدا را به تو بياموزم و از تأويل آن آگاهت سازم و بيش از پيش به آيين اسلامت آشنا گردانم تا احكام حلال و حرام آن را فراگيرى و از اين امور به ديگر چيزها نپرداختم. سپس، ترسيدم كه مباد آنچه سبب اختلاف عقايد و آراء مردم شده و كار را بر آنان مشتبه ساخته، تو را نيز به اشتباه اندازد. در آغاز نمى خواستم تو را به اين راه كشانم، ولى با خود انديشيدم كه اگر در استحكام عقايد تو بكوشم به از اين است كه تو را تسليم جريانى سازم كه در آن از هلاكت ايمنى نيست. بدان اميد بستم كه خداوند تو را به رستگارى توفيق دهد و تو را راه راست نمايد. پس به كار بستن اين وصيتم را به تو سفارش مى كنم.


در صورت صحت انتساب این کلمات به امیرالمومنین ع، بند اول نشان میدهد که حضرت از تاویل کتاب الله آگاه بوده اند که میخواستند به فرزندشان نیز بیاموزند كه ردي است بر نظر كساني كه تاويل كل قران را دست نيافتني توسط بشر ميدانند.
اما ايشان در اين حديث اشاره اي به اينكه تاويل ايات متشابه را بياموزند، نداشته اند و لفظ تاويل كتاب را بطور كلي استفاده كرده اند.

اما در خطبه اشباح ايشان بحث در مورد صفات خداوند را از امور متشابه دانسته اند كه راسخون در علم وارد ان نميشوند و بخاطر همينكه در ان غور نمي كنند، مورد مدح خدا قرار گرفته اند. كه مويد اين نظر است كه تاويل ايات متشابه را فقط خدا ميداند.

(وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللَّهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماًوَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً

بدان، آنها كه در علم دين استوارند، خدا آنها را از فرو رفتن در آنچه كه بر آنها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، و از فرو رفتن در اسرار نهان بى نياز ساخته است، و آنان را از اين رو كه به عجز و ناتوانى خود در برابر غيب و آنچه كه تفسير آن را نمى دانند اعتراف مى كنند، ستايش فرمود، و ترك ژرف نگرى آنان در آنچه كه خدا بر آنان واجب نساخته را راسخ بودن در علم شناسانده است.)

.

ویرایش بوسیله کاربر 1402/03/22 03:14:40 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#11 ارسال شده : 1401/10/14 09:53:23 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

مهمترین نکات آیه:
1⃣محل وقف کجاست؟ بعد از الله یا بعد از راسخون؟
(و ما یعلم تاویلَهُ الا الله ، و الراسخونَ فی العلمِ یقولون آمنّا)
اگر راسخون را عطف به خدا بدانیم در دانستن تاویل،از نظر قواعد ادبی هم به مشکل میخوریم چون فعل یقولون شامل الله نیز شده و ترجمه چنین میشود: الله و راسخون میگویند ایمان آوردیم !

2⃣علت اینکه خدا دنبال تاویل بودن را تقبیح کرده چیست؟
دو احتمال:کسی نمیتواند به تاویل آنها برسد پس دنبالش نباشید
یا گفته بروید تاویل را از پیامبر ص بپرسید بجای تاویل به رای
نقد:اگر خدا تاویل را به پیامبر گفته بود دیگر تقسیم آیات به محکم و متشابه غیرمعقول میشد

3⃣آیامنظور از تاویل همان معنی و مدلول ظاهری آیات است؟
باید گفت تاویل متفاوت از معناست چون :
الف. اکثر موارد هر جا که فهمیدن مدلول آیات مدنظر بوده خدا از مشتقات کلمه یفقهون استفاده کرده مانند آیات ۱۷۹ اعراف و ۶۵ انفال و ۹۳ کهف ...
ب. در آیات متعدد تاویل به معانی متفاوت از مفهوم الفاظ به کار رفته مانند فلسفه احکام ۷۸ کهف و عاقبت کارها ۵۹ نساء و ...

4⃣آیا راسخون تاویل را میدانند ؟ وچه کسانی هستند ؟
معتقدین به گنگ بودن قرآن اعم از شیعه و سنی مجبورند بگویند مصداق راسخون فقط پیامبر و ائمه ع هستند و تاویل را نیز میدانند

🔻نقد:
الف - خدا بطور صریح علمای یهود و بطور تلویحی مسلمانان را مصداقی از راسخون بیان کرده در ۱۶۲ نساء گفته: راسخون یهود و مومنین به تو ایمان میاورند.
ب- خدا در این آیه مردم را به دو گروه زائغون و راسخون(مومنان) تقسیم کرده اگر راسخون را منحصر در معصومین بدانیم پس مسلمانان عادی جزو کدام گروه خواهند بود؟
پ- بر فرض که مصداق راسخون فقط پیامبرص بوده و تاویل متشابهات را نیز یا استقلالی کسب کرده و یا خدا به ایشان گفته دو حالت قابل تصور است:
یا گفته اینها لازمه مسلمانی اند و به مردم بگو یا گفته لازم نیست و نگو !
هر دو حالت تالی و نتیجه فاسدی دارد:
۱- اگر وظیفه داشته به مردم بگوید پس چراخدا تلاش زائغون برای فهمیدن آنها را تقبیح کرده؟ و نگفته بروید از پیامبر بپرسید؟
۲- اگر گفته دانستن مردم لازم نیست پس مفهومش اینست که ایمان مردم عادی باارزش تر از ایمان پیامبر خواهد بود ! چون اینها ندانسته به خدا اعتماد کرده اند !
5⃣حدیث محوران می گویند در احادیث آمده که راسخین هم مانند خدا تاویل متشابهات را می دانند.
باید گفت حدیث معتبری هم هست که خلافش را می گوید.علی ع در خطبه اشباح (۹۱ نهج البلا غه) در جواب سائل که از کیفیت صفات خدا می پرسد میفرماید: یکی از نشانه های راسخان در علم اعتراف به جهل ،در تفسیر (تاویل) متشابهات است.

6⃣ تعریف قرآن از متشابه و محکم چیست ؟
خدا در این آیه دو ویژگی برای آیات متشابه بیان کرده :
۱ - این دسته از آیات دستاویز فتنه برای کج دلان قرار می گیرند یعنی مدلول آنها طبق عقاید مردم در ظاهر غیر معقول و غیر عادی و یا متناقض با آیات دیگر قرآن به نظر می رسد .مانند وجود درخت زَقّوم در جهنم (۶۲ صافات) که مردم می گویند چگونه ممکن است در میان آتش درختی باشد. یا می گویند خدا گفته دارای کرسی و عرش می باشد مگر خدا ماده است؟
۲ - تاویل آن بر انسان ها معلوم نیست.

و بر عکس این دو مورد می شود ویژگی آیات محکم .

7⃣ تاویل در قرآن به چه معناهایی به کار رفته است ؟
کلمه تاویل در ۱۳ آیه و در ۴ معنی بکار رفته است .
۱ - فلسفه و راز صدور احکام و کارها،
مصاحب موسی وقتی که می خواهد مایه حیرت و ناراحتی موسی ع را از بین ببرد،راز آن کارها را بیان می کند و این کارش را تاویل می نامد. کهف ۷۸
۲ - واقعیت و تحقق خارجی یک امر ،
اعراف ۵۳:
۳ - فرجام کار:
الف - بهترین روش دست یافتن به حقیقت ۵۹ نساء
ب - بهترین روش دست یافتن به عدالت ۳۵ اسراء
۴ - تعبیر خواب ورویا : ۸ بار ... ۳۶ یوسف

8⃣آیا مفهوم آیه ۷ آل عمران غیرقابل فهم بودن معنی آیات متشابه بدون حدیث میباشد؟
خیر اولا ثابت شد که آنچه نامعلوم است تاویل آیات است و نه معنی و برای ایمان آوردن نیز دانستن تاویل لازم نیست .
ثانیا در آیات متعدد مخاطب فهم قرآن عموم بشر معرفی شده نه فقط معصومین ع
ثالثا در آیات متعدد تصریح شده که همه آیات آسان و قابل فهم است مانند ۴۰ قمر


نقل از كانال اسلام قراني
farhang Offline
#12 ارسال شده : 1402/10/07 09:53:00 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال

در بررسی نحوی آیه دو دیدگاه کلی و تعیین کننده درباره نوع حرف «واو» در عبارت «و الراسخون» وجود دارد. یک قول «واو» را عاطفه و دیگر قول آن را مستأنفه أخذ می‌نماید.

1-عطف
در کتاب الکشاف بهترین ترکیب برای «واو» عاطفه بودنش فرض می‌شود و بنابراین ترکیب ادامه آیه اینچنین می‌شود: «الراسخون» معطوف به فاعل، جمله «یقولون» در محل نصب به عنوان حال برای «الراسخون». این فرض دلالت بر این مطلب دارد که علاوه بر خدای متعال کسانی به نام راسخان در علم نیز هستند که علم تأویل متشابهات را می‌دانند.
-۲٫ استیناف
اگر واو مستأنفه فرض شود، کلمه «الراسخون» مبتدا و جمله «یقولون» خبر است. بنابراین وجه درست قرائت آیه چنین است: [الرَّاسِخُونَ فیِ الْعِلْمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ کل مِّنْ عِندِ رَبِّنَا]؛ و وقف بر سر کلمه جلاله «الله» ضروری است، کما اینکه در رسم الخط‌های امروزی رعایت شده است. چنانچه ملاحظه شد به نظر مرحوم زمخشری در صورت استینافیه گرفتن «واو»، مراد از این علم همان علم مستأثر الهی است. در این میان برخی مثل علامه طباطبائی نیز این قول را اختیار کرده و اظهار می‌دارند که حقیقتاً مقصود از متشابهات همان علم مستأثر الهی است که کسی جز او نمی‌داند؛ مانند زمان فناء دنیا و یا برپایی روز قیامت. این نظر مورد پذیرش نحویانی همچون صبان و ابن هشام نیز قرار گرفته است.

وجه مستأنفه بودن «واو» در میان اهل سنت شیوع بیشتری دارد و فخر رازی در این مورد می‌گوید: «فَمِنهُم مَن قال تَمَّ الکَلامُ ههُنا ثُمَّ الواو فِی قَولِهِ وَالرّسِخُونَ فِی الْعِلْمِ واوُ الاِبتِداءِ وَعَلی هذا القَولِ لا یَعلَمُ المُتَشابِهَ إلّا اللهُ وهذا قَولُ ابنُ عَباسٍ وعائِشَهٍ وَمالِکِ بنِ أنَسٍ وَالکِسائی وَالفَرّاء وَمِنَ المُعتَزِلَهِ قَولُ أبی عَلی الجُبائی وَهُو المُختارُ عِندَنا» .

فخر رازی دلایلی را برای نظریه خود ارائه می‌دهد
: دلیل اول: اگر الراسخون، عطف به «الله» باشد لازم می‌آید که از طرفی ایشان در علم خداوند شریک باشند و با خداوند در امر تاویل مشترک باشد. حال اگر تأویل را به معنای صرف اللفظ عن ظاهره بگیریم اثبات چنین کاری برای خداوند باطل است؛ زیرا تأویل به این معنی است که بخواهیم از میان چند معنای مجازی یکی را انتخاب کنیم پس نتیجه کار، مفید ظن است نه قطع. حال اگر بگوییم خداوند تأویل می‌داند به این معنی است که خدا نیز به طور ظنی از میان معانی مجازی یکی را برگزیده است و این باطل است.
دلیل دوم: بخش ابتدایی این آیه دلالت بر مذموم بودن «طلب تأویل متشابهات» دارد. حال اگر سؤال شود که چرا نمی‌توان گفت که متشابهات دو قسمند یکی آن که مخصوص خداست و دیگری متشابهی است که بعضی از خواص هم آن را می‌دانند، می‌گوییم که این آیه تمامی آیات قرآن را تنها به دو قسم تقسیم می‌کنند یکی محکمات که معنی مرجِّح آن‌ها مراد است و دیگری متشابهات که معنی مجازی آن مراد است و خداوند کسانی که به دنبال آن باشند را مذمت نموده است و تقسیم متشابهات به دو قسم خلاف ظاهر آیه است.
دلیل سوم: خداوند با گفتن «یقولون آمنا به» راسخان در علم را مدح کرده است و منظور کسانی هستند که در آیه بیست و ششم سوره بقره در موردشان فرموده است [فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ].حال اگر این راسخان، عالم به تأویل متشابه می‌بودند در ایمان آنها به متشابهات مدحی نبود زیرا هر کس چیزی را کاملا بشناسد لاجرم بدان ایمان نیز خواهد داشت. بلکه راسخان کسانی هستند که با قرائن و دلایل قطعی می‌دانند که خدای متعال عالم است که علمش نهایتی ندارد و نیز می‌دانند که قرآن کلام خداست و سخنان باطل و بیهوده در آن نیست. پس چون راسخان آیه‌ای را می‌شنوند و دلایلی قطعی دلالت دارند که معنی ظاهری مراد خداوند نیست پس تأویل آن را به خداوند وا می‌گذارند و این در حالی است که جزم به صحت قرآن دارند.

دلیل چهارم: اگر «الراسخون فی العلم» عطف شود باید بگوییم جمله «یقولون ءامنا به» در ابتداء آمده است، در حالی که از ذوق فصاحت به دور بوده و بلکه بهتر آنست که گفته شود «و هم یقولون ءامنا به» یا «و یقولون ءامنا به».
حال یک وجه این است که بگوییم تقدیر «هؤُلاءِ العالِمُونَ بِالتَّأوِیلِ یَقُولُونَ ءامَنّا بِهِ» و وجه دیگر این که بگوییم «یَقُولُون حالاً مِنَ الرّاسِخین». وجه اول که ناپسند است زیرا تفسیر کلام خداوند به وجهی که نیاز به اضمار و تقدیر گرفتن ندارد بهتر است از آن وجهی که نیازمند تقدیر گرفتن است. وجه دوم (حال بودن یقولون )هم نیاز به عدول از ظاهر دارد زیرا در این حالت ذوالحال هم لفظ جلاله «الله» است هم «الراسخون»؛ اما بنا بر معنای جمله حالیه واجب است که فقط حال از دومی باشد و این توجیه چون بر خلاف ظاهر است قول به استینافیه بودن بهتر است چون نیاز به عدول از ظاهر ندارد.

دلیل پنجم: در آیه آمده، راسخان آیاتی که کاملاً از آن‌ها آگاهند و همچنین آیاتی که کاملاً نمی‌دانند را تصدیق می‌کنند: «کل من عند ربنا». حال اگر تفصیلا هر دو بخش از آیات را بدانند پس این کلام بی فایده می‌گردد.

دلیل ششم: از ابن عباس نقل شده است که تفسیر قرآن بر چهار وجه است: وجه اول تفاسیر، آنکه همه آن را می‌دانند و دیگر تفسیری که بوسیله زبان عربی شناخته می‌شود و دیگر تفسیری که دانشمندان می‌دانند و وجه آخر تفسیری است که کسی جز خدای متعال نمی‌داند.


نقل از سایت مجمع جهانی شیعه شناسی

https://shiastudies.com/...9%87-%D9%81%D8%B1%DB%8C/

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#13 ارسال شده : 1402/11/11 09:13:32 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,985

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
عبارت راسخون در علم در سوره مائده نيز بكار رفته است:



💠لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً «162»
🌱ولى راسخان در علم از يهود و مؤمنان از انها، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد.

🔹از ميان اهل كتاب (راسخون در علم ) به سبب علم به اينكه وحى به پيامبر اسلام (ص) با وحى به انبياء پيشين فرقى ندارد، به آن حضرت ايمان مى آورند .

🔹علت اينكه  پيروان پيامبر اسلام از #اهل_كتاب را راسخون در علم خوانده، اين است كه در آيات قبل كل اهل كتاب را به عنوان جامعه اى معرفى كرد كه رسوخ در علم ندارند و در برابر هيچ حقى ثبات قدم به خرج نمى دهند، هر چند كه براى تاييد حقانيت آن حق از سوى خداى تعالى معجزات روشن برايشان اقامه شود، قهرا عده كمى كه از آنان پيروى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كردند، چون او را حق يافتند، #راسخين در علم خواهند بود و بايد در مقابل دسته اول به اين صفت متصف شوند.

📚تفسير الميزان



🔹جداگانه ذكر كردن #راسخون در علم از مؤمنون ، بر دانش و رسوخ علمي آنها، علاوه بر ايمانشان دلالت مي‌كند. #رسوخ_علمي نشان از عمق دانش و ريشه‌دار بودن آن مي‌كند كه مقابل سطحي‌نگري و محفوظات ذهني است.
🔹معرفي #راسخون در علم و مؤمناني با ويژگي‌هاي ممتاز از ميان يهوديان، اولا جامع‌نگري و انصاف قرآن را نشان مي‌دهد كه در كنار مذمّت منحرفان آن قوم، از مؤمنين راستين آنان نيز تجليل مي‌كند  ثانياً نشان مي‌دهد راسخين در علم منحصر به اهل بيت پيامبر(ص) اسلام، آنطور كه بعضاً گفته‌اند، نيست.

📚تفسير بازرگان

༻🍃‌🌸🍃༺

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.822 ثانیه ایجاد شد.