رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,048 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
تفسير قران- تفسير و ترجمه سوره حشر به فارسي-درس سوره حشر بنام خدا:
سوره حشر یکی دیگر از سوره های مدنی است.برای دریافت درس وپیام سوره ،انرابا توجه به لحن وسیاق ایات ،به چند بخش یا پارگراف تقسیم میکنیم:
1-آیات ۱-١٠سوره حشر
آیه ۱همانند سایر سوره های مسبحات (سوره هایی که با سبح یا یسبح لله شروع میشوند)بابیان تسبیح همه موجودات برای خداوند وتاکیدبر عزت و حکمت خدا اغاز شده است.
آیات ۲-۵زوایایی از رویارویی مسلمانان با طایفه ای از کافران اهل کتاب را بیان میکند که حاوی این محورهاست: ۱-خدا انها را از قلعه هایشان وخانه شان اخراج کرد. ۲-این کار،هم برای مسلمانان هم طایفه مذکور،برخلاف انتظار بود و فکرش را هم نمی کردند. ۳-نحوه تحقق این اخراج و امداد الهی:خدا،ترسی در دلشان انداخت که بادست خودشان،خانه هایشان را تخریب کردند. ۴-مسلمانان هم در تخریب خانه ها شرکت داشتند. ۵-چون،این ترک وطن برای انها مقدر شده بود،خدا از نزول عذاب بزرگتر بر انها خودداری کرد. ۶-این کار خدا بخاطر مخالفت انها باخدا و رسول بود. ۷-مسلمانان در قطع برخي درختان هم نقش داشتند که آن هم باذن خدا و تدبیر او بود.
این،آن قسمتهایی است که خدا از داستان یهودیان بنی نضیر ذکر کرده است.که هرچند حاوی مطالب و درسهایی است،اما مقدمه ای برای ایات بعدی و پیام اصلی سوره است.
آیه۶:در واقع جمع بندی آیات قبلی است.خدا پیامبرش را بربنی نضیر مسلط کرد بدون اینکه مسلمانان اسبی یا شتری رانده باشند.
بنابراین ماترک یهودیها هم عطای خدا به رسولش می باشد.
آیه ۷:که غرض و هدف اصلی این بخش از سوره است،ضمن تاکید بر عطابودن(فی ء) این اموال از جانب خدا بر رسول،مصارف انها را برمیشمرد :خدا،رسول و خويشانش،ايتام،بي نوايان و درراه ماندگان از مسلمانان
آیات۸ -۱۰ این ایات را دو نوع ترجمه وتفسیر کرده اند.
یکی اینکه این اموال فقط متعلق به فقرای مهاجرین است و دو ایه بعدی ،تمجیدی از انصار وتابعین است.که با توجه به صفاتی که برای انصار و تابعین ذکر شده که انصار نسبت به آنچه به مهاجرین داده شده،در خود احساس نیاز نمی کنند و مهاجرین را برخود مقدم میدارند و مسلمانان جدید هم از خدا میخواهند که در دل انها کینه ای نسبت به سابقین قرار ندهد،به نظر میر سد این تفسیر صحیح تر است که این اموال به مهاجرین داده شده و خدا با این صفات از پذیرش حکم خدا توسط انها تمجید کرده است.
تفسیر دوم این است که دو ایه بعد هم عطف بر ایه اول است و این اموال را متعلق به فقرا ی مهاجر ،انصار و مسلمانان بعد از هجرت میداند.
در واقع می خواهد بیان کند آن قسمت از این اموال که متعلق به فقرا ست،به فقرای همه مسلمانان اعم از مهاجرین وانصار زمان هجرت و اسلا م آورندگان بعد از هجرت ،تعلق می گیرد.
اما اینکه چرا در سه آیه و جداگانه اسم انها رابرده،خواسته تا ضمن اینکه نظر لطف الهی به صفات و افعال حسنه و برجسته هریک از انها رابیان میکند،اعلام کند که این اعمال خیر شما و سوابق انقلابی و اسلامی و مبارزاتی و هجرت وجهاد هركدام از شما،انحصاری در بهره مندی از این حق اجتماعی في ء براي شما ايجاد نمي كند.و اين اموال متعلق به همه فقراي مسلمين مي باشد.
اين بيان هم چنین از شکل گیری یا تشدید تقسیم بندی و برتری جویی مسلمانان در قالب اسامی انصار ومهاجر یا سابقین و لاحقین نسبت به همدیگر نیز برحذر داشته است.
نکته ای که در آیه ۱۰موجب اختلاف در برخی تفاسیر شده،لفظ من بعدهم می باشد .در حالیکه با وجود عبارت من قبلهم در آیه ۹ ابهامی نمی ماند.در آیه ۸به مهاجرین اشاره کرده و آیه ۹به انصاری که تا زمان هجرت ایمان اوردند و پذیرای مهاجرین شدند،اشاره دارد.آیه ۱۰هم به مسلمانان بعد از هجرت اشاره می کند که نه اخراج شدند از خانه هایشان و نه توفیق میزبانی مهاجرین راداشتند.
پس پیام اصلی آیات ۱-۱۰این است که اموالی را که خدا بدون جنگ و نبرد مسلمانان به تسلط پیامبرش در می آورد،در اختیار رسول و برای فقرای مسلمان می باشد.
2- آیات 11-17
آیات۱۱-۱۷به گروه دیگری که در ماجرای مسلمانان و یهودیان ،نقش داشتند،اشاره کرده است. افراد منافق و دو رویی که حداقل با یکی از طرفین در گیر روابط ظاهری داشتند و به یهودیان،قول همکاری علیه مسلمانان داده بودند.اما چون قول و فعل انها از روی عقیده و اتحاد درونی نبود بلکه بخاطر مصالح و منافع دنیوی بود،با ترسی که در دلشان افتاده بود،شجاعت جنگ با مسلمانان را نداشتند ویهودیان را تنها گذاشتند.
پس از نکوهش این رفتاردودوزه بازی و توصیف انها با صفاتی چون کاذبین،لایفقهون،لایعقلون بیان میکند که سرنوشت دنیوی و اخروی این منافقین با متحدانشان یکی است.
نکته ای که لازم تامل است،اینکه در آیات اشاره ای نکرده که ایا این منافقین،از مسلمانان بودند یا اینکه از مشرکان بودند که با یهودیان بنای همکاری ریختند. در سایر موارد مشابه،ازجمله در سوره بقره،انفال و منافقون در توصیف منافقان مسلمان،تاکید شده که انها در زبان به شما و پیامبر می گویند ایمان آوردیم اما در واقع ایمان ندارند.اما در سوره حشر این عبارت ذکر نشده است. از طرفی در آیه ۱۵هم این منافقین(ونه یهودیان) را به قومی که در همین اواخر سزای عملشان را چشیدند،تشبیه کرده است.که می تواند به شکست مشرکان در جنگ بدر اشاره داشته باشد چراکه ظاهرا تا زمان حادثه بنی نضیر،حادثه مهم عبرت اموزی برای منافقان مسلمان که آیه بخواهد بان اشاره کند،وجود نداشته است. بنابراین ترجیح آن است که دوچهرگان مورد اشاره در سوره حشر را از مشرکان و کافرین بدانیم.هرچند تعیین مصداق، حکم و مفاد آبات را محدود نمی کند.
پیام این بخش از سوره (آیات۱۱-۱۷) همانا برحذر داشتن از نفاق و دورویی،همکاری وتوطیه با دشمنان مسلمانان علیه مسلمانان، بیان وعده های دروغ وشعارهای غیر عملی و تکیه نکردن به قول این گونه افراد است.
3- آیات ۱۸تا۲۴سوره حشر
محتوا و سبک آیات در بخش انتهایی سوره،متفاوت از ایات قبلی است و دیگر اشاره ای به ماجرای بنی نضیر که از ابتدای سوره،کلام در حول آن بود، ندارد.
از ابتدای آیه ۱۸ خداوند با خطاب یاایهاالذین امنوا،مسلمانان را مخاطب خود قرار میدهد.
آیه۱۸-۲۰ مسلمانان را به پرهیزگاری و پروای ازخدا دعوت میکند و از فراموش کردن خدا در اعمال و افکار برحذر میدارد. علت این امر هم وجود زندگی اخروی است که رفتار و عقاید انسانها در این دنیا،توشه زندگی بعدی انهاست که میتواند سرنوشت متفاوت بهشت یا جهنم را برای انها رقم زند.اگر این آیات را با آیات قبلی ارتباط دهیم،مهاجرین و انصار و مسلمانان واقعی که از رسول اله اطاعت کردند،مصداق فایزین واهل بهشت اند و یهودیان بنی نضیر که پیمان شکنی و با رسول خدا مخالفت کردند و منافقینی که به انها قول همکاری دادند،مصداق فاسقین و اهل آتشند.
آیات ۲۱تا۲۴
ابتدا مثالی میزند که اگرقران بر کوه نازل شود،کوه از خشیت خداوند،خاشع و متلاشی میشود.پس، از شماانسانها انتظار بیشتری برای خشوع در برابر خدا و کلام او وجود دارد.زیرا قران،کلام خدایی است که این همه صفات عالی در سه ایه بعدی برایش ذکر کرده است.عالم،یکتا،فرمانروا،قدوس،عزیز،جبار،خالق،باری و....که همین صفات او راشایسته تسبیح همه موجودات ارض و سما نموده است. این مثال باتوجه داستان حضرت موسی که خدا بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد،مطابقت دارد زیرا قران هم آیه و جلوه ای از خداست. نکته جالب این سوره ،مشابهت کلامی و مفهومی جملات بتدایی و نتهایی سوه است : یسبح له ما فی السماوات والارض وهوالعزیزالحکیم
پس پیام این بخش از آیات،توجه مستمر به خدا در امور زندگی و تقوا و خشیت در برابر اوبه منظور رستگاری و برخورداری از زندگی بهشتی در اخرت است.
اما پیام کل سوره حشرچیست؟
با مروری بر بخشها و پاراگرافهای تشکیل دهنده سوره خواهیم دید:
آیات ۱-۵ بطور خلاصه به پیروزی بدون جنگ و غیرقابل پیش بینی مسلمانان بر یهودیان بنی نضیر میکند.خداوند با القای ترس در دل انها،باعث شد تا خودشان قلعه های خود را خراب کنند .پس خداوند اراده خود و از جمله عذاب مخالفین را با استفاده از اسباب مختلف که گاها خارج از محاسبات مادی انسانهاست،محقق میکند.
آیات ۶-۱۰ بر اطاعت و یاری رسول خدا و پذیرش عملی اوامرو نواهی خدا ورسول تاکید کرده و از انصار و مهاجرین وتابعین واجد این صفات تمجید شده است.
پیام آیات۱۱-۱۷ برحذر داشتن از نفاق و دورویی،همکاری وتوطیه با دشمنان مسلمانان علیه مسلمانان، بیان وعده های دروغ وشعارهای غیر عملی و تکیه نکردن به قول این گونه افراد است.
پیام آیات 18-24 نیز،توجه مستمر به خدا در امور زندگی و تقوا و خشیت در برابر او به منظور رستگاری و زندگی بهشتی در اخرت ست.
جمع بندی سوره:از خداوندی که چنین صفات و قدرتهایی دارد،پروا کنید وهیچ گاه او را از یادنبرید.با ایمان صادقانه،از اوامر و نواهی رسول اطاعت و او را یاری کنید.ازدورویی در افکار و رفتار پرهیز کنید.
کلمات کلیدی:حشر نفاق یهود بنی نضیر فیء ویرایش بوسیله کاربر 1395/10/28 01:46:13 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1399/06/17 ارسالها: 113 مکان: تهران
|
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
*پیشگفتار سوره حشر*
سورة حشر در مجموعة سورههاي هفتگانه معروف به «مسبحات» قرار دارد كه با تسبيح آغاز ميشوند [اسراء، حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلي] و با ذكر تسبيح عمومي موجودات جهان براي خداوند عزيز حكيم، مخاطبين را به ايفاي نقش تسبيحي خود، كه عمدتاً در ارتباط با دفاع در برابر دشمنان خارجي و منزه و پاك ساختن جامعه از آفات ايماني است، فرا ميخواند.
نام «حشر» برگرفته از آية دوم اين سوره در بسيج مسلمانان و گِرد آمدنشان در مقابل قلعة نظامي يهوديان بنينضير همجوار مدينه، براي اعتراض و عكسالعمل جدّی نشان دادن به نقض پيمان و خيانت آنان است. گِردهمآيي و جمع شدن به دلايل مختلف صورت ميگيرد كه در اين سوره و نيز سورة نمل [آية 17] به جمع شدن سپاه اشاره دارد.
اين سوره در سال چهارم هجرت نازل شده و دو سوم آيات آن [1 تا 17] در ارتباط با قبيلة توطئهگر و پيمان شكني از يهوديان حاشية مدينه و منافقان داخلي ميباشد كه پس از شكست مسلمانان در جنگ احد و شهادت قريب يك چهارم آنان، جرأت و جسارت پيدا كرده بودند و ميخواستند با تحريك مشركان قريش [دشمن اصلي مسلمانان] و همبستگي با آنان، به خيال خودشان بساط اسلام را جمع كنند!
آيات ثلث آخر اين سوره از برجستهترين آيات قرآن در خودسازي ايماني و خداشناسي توحيدي به شمار ميرود كه با مجموعهاي از نامهاي نيكوي الهي پيوند خورده است. اين سوره با تسبيح همة موجودات جهان هستي براي خداوند عزيز و حكيم آغاز و ختم ميشود.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:2 هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَاأُولِي الْـأَبْصَارِ همان که كافران اهل كتاب3 را [كه محرك و عامل اصلي جنگ احزاب بودند] در نخستين گردهمآيي [=بسيج نيرو] از ديارشان بيرون راند. شما گمان نميكرديد كه آنها [به اين آساني] كوچ كنند و خودشان نيز ميپنداشتند دژهاشان نگهدار آنها در برابر [قوانين] خداست، اما از جايي كه هرگز حساب نميكردند خدا به سراغشان آمد4 و رُعب و وحشتي در دلهایشان افكند كه خانههایشان را [براي عدم استفاده بعدي مسلمانان] به دست خويش و به دست مؤمنان ويران ميكردند؛ پس اي اهل بصيرت، عبرت بگيريد.5 ______ 3 - منظور از كافرانِ اهل كتاب، يهوديان توطئهگر و خيانتكار قوم «بنيالنضير» است كه پيامبر اسلام در بدو ورود به مدينه با آنها پيمان صلح بسته بود، ولي با سوء قصد ترور پيامبر و نقض قانون اساسي مدينه [عهد موادعه]، عملا پيمان صلح با مسلمانان را نقض كرده و كافر حربي شدند، ولي پيامبر اسلام نه جانشان را گرفت و نه مالشان رامصادره كرد، بلكه تنها براي دفع خطر از مدينه و دور كردن كانون توطئه ، آنها را مجبور به كوچ از آن ديار كرد. 4 - منظور از آمدن خدا، تحقق نظامات خدا و ظهور و بروز بازتاب رفتارهاي خلاف حق ستمگران است. خدا علتالعلل و مسببالاسباب همة فعل و انفعالات است، هم چنان كه فرمود: انفال 17 (8:17) - «...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى...» [تو نبودي كه تير انداختي، وقتي انداختي، بلكه خدا انداخت]، و همانطور كه هنگام بلند شدن از سجود نماز ميگوييم: «بِحَولِ الله وُ قُوَتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُد» [با تحوّل خدايي، كه در مفاصل و عضلات من قرار داده، و با توان او بر ميخيزم و مينشينم]. 5 - عبرت از چنين تجربهاي، باور كردن اين حقيقت است كه به ظاهرِ اسلحه و استحكامات نيروهاي باطل نبايد نگاه كرد. ستمگران وقتي آثار ظلمشان ظهور كند، با دست خود موجبات نابودي خويش را فراهم ميسازند. خراب كردن خانة خود به دست خود معناي مجازي عميقتري از تخريب در و پنجره و ديوار يا برج و باروها دارد، تخريب حُسن روابط همجواري با همسايگان از طريق توطئه و تباني و پيمان شكني، به دست خود خراب كردن خانة صلح و آرامش است. انگيزندة ملتها به قيام و انقلاب نيز خود مستبداناند كه با ستمكاريشان مردم را مستأصل و منقلب ميسازند.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:3 وَلَـوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ و اگر چنين نبود كه خدا جلاي وطن را بر آنان مقرّر كرده بود، مسلماً در دنيا به عذاب [نقض پيمان و توطئه هایشان] گرفتارشان ميكرد6 و در آخرت [نيز] براي آنان عذاب آتش است.
______ 6 - اين همان «عذاب دنيايي» است كه خدا به دليل فاعل مطلق بودن در همة فعل و انفعالات جهان هستي، به خود نسبت داده است ولي در حقيقت عكسالعمل رفتار توطئهگران است. برحسب گزارشات تاريخي، يهوديان قبيلة «بنينضير»، كه پيامبر اسلام پيمان صلح و همكاري با آنان منعقد كرده بود، با توطئه خيانتآميزشان براي نابودي مسلمانان در اتحاد با مشركين قريش و منافقين، در دژ نظامي خود مورد محاصره قرار گرفتند و پس از پنج روز چون روحيه و توان رويارويي درخود نميديدند و به كيفر خيانت در آن روزگار آگاه بودند، رضايت دادند كه از اموالشان هرچند ميتوانند بردارند و از آن ديار كوچ كنند. البته در روزگار با با ديوار كشيدن ميان ملتها [مثل آلمان شرقي و غربي، اسرائيل و فلسطين، مكزيك و آمريكا و...] و مرزباني و كنترل مسلحانة مرزها مانع از نفوذ بيگانه ميشوند، ولي در عربستان چنين امكاناتي، همانند چين، ميان قبايل وجود نداشت و حضور قبيلة بنينضير در حاشية شهر مدينه، پس از پيمانشكني، از مسلمانان سلب امنيت ميكرد. اگر نسل امروزِ آن يهوديان كوچ اجباري اجدادشان از آن ديار را ستم تلقي ميكنند، بايد پرسيد چه پاسخي براي آواره كردن ميليونها زن و مرد و كودك فلسطيني از سرزمينشان، آن هم در قرن بيستم، بدون آن كه جرمي مشابه بنينضير مرتكب شده باشند، ارائه ميدهند.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:9 وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [و نيز] براي كساني [از اهل مدينه] است كه از پيش، خانه [براي اسكان مهاجرين] و پايگاه ايمان مهيا كردند.24 [آنها] كساني را كه به سوي آنان هجرت كردهاند دوست دارند و در دل خود احساس تعلقي نسبت به آنچه [در اختيار آنها قرار] دادهاند نميكنند،25 هر چند از لوازم شخصي آنان بوده باشد. و هر كس [بتواند] بر بخل نفس خويش مهار زند،26 چنين كساني از رستگاران [=به كمال و شكوفايي رسيدگان] اند.27 ______ 24 - مشتقات کلمه «بَوَّأْنَا» 17 بار در قرآن آمده است که از بررسي آنها مفهوم جايگير شدن، اسکان دادن، قرين شدن با چيزي [مثل غضب خدا، گناه، و...] به دست ميآيد، اما در اينجا به خانه و ايمان نسبت داده شده است، گويي اين مکان فرودگاه و منزل و مقصودي است که دلهاي مؤمنان بايد به آن فرود آيد. انصار مدينه از سالياني پيش از هجرت مسلمانان از مكه، بعضاً هنگام مراسم حج، مخفيانه در اطراف شهر با پيامبر تماس ميگرفتند. در تاريخ گزارش دو ملاقات پنهاني آنان در مكاني پنهاني به نام «عَقَبِه» و عقد پيماني براي پناه دادن به مسلمانان در مدينه و حمايت از آنان ذكر شده است. بنابراين آنها بودند كه هم مأوي و مسكن دادند، و هم آشيانهاي براي ايمان، تا بال و پر گشايد و پرواز كند، از پيش آماده كرده بودند. 25 - «خَصَاصَه» را فقر و احتياج گفتهاند كه اصل آن نوعي نقص و خِلل است، لوازم خصوصي هركس نيز به نوعي مورد نياز فردي خودش ميباشد. 26 - « شُحَّ» را بُخل شديد توأم با حرص و طمع دانستهاند. اين واژه پنج بار در قرآن آمده است كه آية 16 سوره تغابن (64:16) عيناً از رستگاري كساني كه بُخل خود را مهار كنند سخن گفته است. 27 - «فِلاح» را رستگاري، موفقيت و به نجات و پيروزي رسيدن ترجمه کردهاند. ريشه اين کلمه «فَلَحَ»، تداعي کننده شکافتن موانع براي انجام کار و پيشروي در مسير است. در زبان عربي کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمين «فلاّح»، و کشاورزي را «فلاّحت» ميگويند. دريانورد را نيز که دريا را ميشکافد و پيش ميرود فلاّح مينامند. کشاورز با شخم زدن زمين، امکان تنفس به زمين ميدهد تا دانه نهاده شده در دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشيد بالنده و بارور گردد. دانه قدسي آدمي نيز اگر از بار سنگين وابستگيهاي مادّي، به مدد تزکيه نفس، آزاد گردد، در هواي ايمان و معنويت، به رشد و تعالي ميرسد.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:14 لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ آنها به صورت جمعي [در ميدان نبرد] با شما نميجنگند؛ مگر از درون شهرهاي با برج و باروهاي محافظت شده، يا در پشت و پناه ديوارها.31 خشم و خروش آنان بين خودشان شديد است،32 آنها را يكپارچه [=متحد] ميپنداري، در حالي كه دلهايشان [=عقايد و نظرياتشان] مختلف است.33 اين [پراكندگي و تفرق] به اين دليل است كه تعقّل نميكنند.34
______ 31 - منظور اين است كه تكيه آنها به استحكامات بيروني است و از درون فاقد روحية ايماني و شهامت و شجاعت جنگ تن به تن هستند. آنها نميخواهند ايثار كنند و جان خود را براي ايمانشان به خطر بيندازند. قدرتهاي سلطهگر امروز جهان نيز شجاعت خود را با پرتاب موشكهاي هدايت شده از راه دور و هواپيماهاي بيسرنشين نشان ميدهند. 32 - «بطش»، قدرت تسلط و دستيابي بر دشمن و تنبيه و مجازات اوست که معمولا با خشم و غضب همراه است. مثل: «وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ» [شعراء 130 (26:130) ]. اين کلمه که 10 بار در قرآن تکرار شده، عمدتاً [6 بار] در خشونت ورزي و خشم آوري اربابان قدرت آمده و بقيه موارد به خروش قيامت و عذاب الهي ارتباط دارد. 33 - «شَتَّى»، جمع شتيت [مثل مرضي جمع مريض] دلالت بر پراكندگي و فقدان هدف و جهت معين ميكند. اشتات مقابل جميع است [نور 61 (24:61) و حشر 14 (59:14) ] و گوناگوني را مورد نظر دارد، مثل گونههاي متنوع گياهان در طبيعت [نَباتٍ شَتّي- طه 53 (20:53) ] يا پراكندگي و گوناگوني مردم در روز قيامت [يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ- زلزله 6 (99:6) ]. گويا زمستان را از آن روي «شتاء» گفتهاند كه بر و بار و برگ درختان جدا و در طبيعت پراكنده ميشود. 34 - «لا يَعْقِلُونَ» فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور ميکند، بنابراين ترجمة «تا انديشه كنند»، برگردان رسايي نيست. در ضمن معناي «عقل» در انديشيدن خلاصه نميشود. عقل به فرمايش حضرت علي(ع) [در نامة 31 نهج البلاغه]، حفظ تجربههاست. با تفکر در امور، «علم» حاصل ميشود و کاربرد علم [حاصل از تئوري يا تجربه عملي] تعقل ناميده ميشود. پس عاقل کسي است که به علمش عمل ميکند. چنين معنايي البته با فهم امروزي ما از عقل، که فرسنگها از سرچشمه فاصله گرفته، فرق دارد.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:22 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِـمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ او خداوندي [يكتا] است كه معبودي جز او نيست، داناي نهان و آشكار است، اوست رحمت گستر بر عام و خاص.41 41 - رحمت خدا براي ما دو جلوه دارد؛ «رحمن» و «رحِيم»؛ رحمن، رحمت عام خدا براي همه است، مثل اشعة نور و گرماي خورشيد که به همه جاي زمين يکسان ميتابد، اين رحمتي «يکطرفه» است، اما رحيم بودنش، رحمت «دو طرفه» اوست؛ همچون هرقطعة زمين که به نسبت قابليت جذب بيشتر، نور و گرماي بيشتري ميگيرد. سنگ کمتر نور خورشيد را جذب ميکند و بيشتر باز تاب ميدهد، اما آب و خاک و دشت وجنگل، نور و گرماي بيشتري جذب ميکنند. «رحِيم» رحمت خاص خداست؛ به نسبتي که بندگان بيشتر خود را در معرض رحمت او قرار دهند، رحمت بيشتري به آنها ميرسد. مثل معلم که به همه به طور يکسان آموزش ميدهد، ولي به شاگرداني که بهتر گوش کرده و بيشتر سئوال ميکنند، بيشتر توجّه ميكند و تمرينات بيشتري براي رشد و کمال آنها مي دهد. سه آية انتهايي سوره حشر از شگفتترين آيات خداشناسي قرآن است كه در چند سطر كوتاه با هفت بار تكرار «هو»، كه اشاره به همان ذات مطلق خداوند است، 19 نام او در سه آيه آمده است [الله 4 بار، عزيز 2 بار، عالم غيب و الشهاده، رحمن، رحيم، ملك، قدّوس، مؤمن، مهيمن، جبّار، متكبّر، خالق، باري، مصوّر و حكيم] كه از كُدهاي آماري قرآن محسوب ميشود. جالب اين كه علاوه بر تكرار نام «الله» در قرآن كه مضربي است از عدد 19 [2698= 19 x 142]، و نيز دو نام رحمن [57= 19 x 3]، و رحيم [95= 19 x 5]، جمع كاربردي بقية نامهاي نيكوي ذكر شده در قرآن در مواردي كه به خدا نسبت داده شده نيز 190 [19 x 10] به ترتيب زير ميباشد: ملك [5 بار دربارة خدا]، قدوس، سلام، مؤمن، مهيمن، جبّار، مصوّر، باري [بدون ضمير] هركدام يكبار، حكيم [77 بار از 81 بار]، عزيز [80 بار از 9
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
حشر:24 هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اوست خداي آفريننده، هستي بخش بيعيب و نقص،48 پديد آورنده انواع مخلوقات،49 همه صفات نيكو منحصر به اوست. هر آنچه در آسمانها و زمين است [با انجام نقش تكويني مثبت خويش] او را تسبيح ميكنند و اوست فرادست فرزانه.50 48 - «بارئ» به آفريدگار ظاهراً از آن جهت گفته ميشود كه آفريدههايش بَري از عيب و نقص هستند. اين كلمه با برائت و تبرئه و مبرا كه تماماً بركنار بودن از نقص و اتهامي را ميرساند همريشه ميباشد. 49 - يكي از نامهاي نيكوي خدا «مصوّر» است كه اشاره به بينهايت صورتي دارد كه آفريده است. منظور از صورت، نه چهره آدمي، بلكه جلوههاي حياتي متنوع و متعددي است كه خداي مصوّر پديد آورده و عارفان ما به اين معناي مجازي توجهات ويژه كردهاند. دميدن در صُور نيز همان آفرينش مجدد صورتهاي هستي، از ذره تا كهكشان است [والله اعلم]. 50 - صفت «عزيز» در زبان عربي، دلالت بر عزّت مطلق، يعني ابرقدرت بودن ميكند كه دستي بالاي دست او نيست. از اين نظر به شاهان نيز «عزيز» ميگفتند. مثل عزيز مصر [فرعون]. زمين بلندي را كه آب بر آن سوار نميشود نيز «عزاز» ميگويند. صفت حكيم دلالت بر محكم و استوار و مبراي از عيب و نقص بودن ميكند، همچون جسم محكمي كه نشكن و يكپارچه است. خدا حكيم است، چون كارش کامل است و رخنه و راهي براي نفوذ خرابي و نقص در آن نيست. صفت حکيم دلالت بر محکم و استوار و مبراي از عيب و نقص بودن ميكند، همچون جسم محکمي که نشکن و يکپارچه است. خدا حکيم است، چون در کارش رخنه و راهي براي نفوذ خرابي و نقص نيست.
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
📚تفسیر آقاے بازرگان
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.