logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170738)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133450)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123388)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89865)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا كشف حجاب،مجازات شلاق دارد؟ قواعدفقهی تعیین جرم و مجازات و تعزیزات چيست؟    آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1398/03/21 09:58:36 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 922
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تفسير و تدبر و فهم سوره قمر:آيا معجزه شق القمر رخ داده است؟

سئوال:

ايا عبارت " وانشق القمر" در ايه اول سوره قمر به پديده‌اي خاص در زمان پيامبر اشاره مي كند

يا در ادامه‌ي اقتربت الساعه و بيان كننده نشانه هاي قيامت است؟


پاسخ 1:

معناى اين كه فرمود: ((و انشق القمر)) اين است كه اجزاى قرص ‍ قمر از هم جدا شده ، دو قسمت گرديد، و اين آيه به معجزه شق القمر كه خداى تعالى به دست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در مكّه و قبل از هجرت و به دنبال پيشنهاد مشركين مكّه جاريش ساخت اشاره مى كند. روايات اين داستان هم بسيار زياد است ، و به طورى كه مى گويند همه اهل حديث و مفسرين بر قبول آن احاديث اتفاق دارند، و كسى از ايشان مخالفت نكرده جز حسن ، عطاء و بلخى كه گفته اند: معناى اين كه فرمود: ((انشق القمر)) اين است كه به زودى در هنگام قيام قيامت قمر دو نيم مى شود، و اگر فرموده : دو نيم شده ، از باب اين است كه بفهماند حتما واقع مى شود.
ليكن اين معنا بسيار بى پايه است ، و دلالت آيه بعدى كه مى فرمايد: ((و ان يروا ايه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر)) آن را رد مى كند، براى اين كه سياق آن آيه روشن ترين شاهد است بر اين كه منظور از ((آيه )) معجره به قول مطلق است
، كه شامل دو نيم كردن قمر هم مى شود، يعنى حتى اگر دو نيم شدن قمر را هم ببينند مى گويند سحرى است پشت سر هم ، و معلوم كّه روز قيامت روز پرده پوشى نيست ، روزى است كه همه حقايق ظهور مى كند، و در آن روز همه در بدر دنبال معرفت مى گردند، تا به آن پناهنده شوند، و معنا ندارد در چنين روزى هم بعد از ديدن شق القمر باز بگويند اين سحرى است مستمر، پس هيچ چاره اى نيست جز اين كه بگوييم شق القمر آيت و معجره اى بوده كه واقع شده تا مردم را به سوى حق و صدق دلالت كند، و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند و بگويند سحر است .

البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست كه انشقاق قمر يكى از لوازم نزديكى ساعت است .

از تفسير المیزان

پاسخ 2:

«اقتربت» صیغه «ماضی» است، «انشقّ» هم همینطور.
موضوع «اقتربت» تاکنون محقـق نشده، و لذا، به طریق اولی، در زمان نزول قرآن نیز حتما محقق نشده بود. لذا لا اقل ،کلمـه «اقتربت»، فعلی است که درآینده اتفاق خواهد افتاد اما در قالب «ماضی» بکار رفته اســت، و این نوع افعال (که مربوط به آینده باشند اما به صیغه ماضی ادا شده باشند) درهنــگام تاکید برحتمیت وقوع بکار میروند، طبعا در مورد «انشق» هم همینطورخواهدبود.
اما سوال راجع به «و» ونقشی که دارد.
اگر «و» مذکور «واوعطف» باشد (که هســت) در آن صورت «انشقّ» جزء آثار و تبعات «اقترب» خواهد بود.
سوال این است که چرا مفسران ارجمند «انشق» را جدا حساب کردند و آن همه روایات و نقل قول های نچســب را گرفتند و آیه را از معنی ساده و طبیعــی وروشن و بدون ابهام خود جداکردند؟
روال کلام ، روال نکوهش تکذیبگرانِ عامدِ مصِرّ است.

«ساعت» یعنی قیامت (توجه کنید به پاراگراف آخر سوره نازعات) و «ساعت نزدیک شد» یعنی قیامت نزدیک است.
ممکن است بگویند اینک بیش از 1400 سال است که از نزول این آیه می¬گذرد و هنوز نه تنها قیامت به وقوع نپیوسته، بلکه حتی نشانه¬ای هم از قریب¬الوقوع بودن آن به چشم نمی¬خورد، پس چرا فرموده «ساعت نزدیک شد»
اینجا «درس» و «درب» بما کمک می¬کند که مطلب را بهتر بفهمیم.
عصاره تفسیر این پاراگراف که در «درب» منعکس است بما می¬گوید در این پاراگراف قرار است خصوصیات مکذبان تعریف شود.
مکذبانی که در اینجا مطرح هستند، با توجه به ترتیب نزول، کسانی از معاصران پیامبر هستند که آنهمه سوره¬های قبلی، و بخصوص سوره¬های مرحله سوم را دیــده و شنیده¬اند، و با مفهوم قیامت و آخرت کاملاً آشنا هستند، و لذا وقتیکه تکذیـــــب می¬کنند، از روی عمد و اصرار و آگاهی است. و بطور قطع،دیگر، هیچ نوع سخن خیرخواهانه دیگری فایده¬ای به حالشان نخواهد داشت.

لذا «قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت» (با توجه به آیات 2 و 3و 4 و 5 همین پاراگراف) یعنی اینکه حتی «اگر خیلی هم نزدیک بشود و حتی ماه هم بشکافد» آنها باز هم تکذیب خویش را می¬کنند، و این آیه همعرض آیه 1 سوره انبیاء است. (بخصوص اگر آیه¬های 2 و 3 سوره انبیاء را هم ملاحظه نموده و آنرا با آیه¬های 2 و 3 این سوره مقایسه کنید مطلب بهتر درک خواهد شد)

همچنین آیه 90 سوره مریم از لحاظ «انشقاق ارض» وطرز بیان «نزدیک است که.....» در آن، و مشابهت آن با «نزدیک است که...» ابتدای آیه 1 سوره انبیاء، مفهومی را که دربالا عرض کردیم بهتر نشان می¬دهد و اینها دلایل قرآنی است.
اما آن افسانه بر مبنای نقل قول¬هائی و نیز روایاتی مبتنی است که هزار اما و اگر دارد و مفسران ارجمند در اصرار بر اینکه افسانه مذکور صحیح است زحمت زیادی کشیدند، که نه تنها اصلا لازم نبود بلکه بالاخره توفیقی هم در اثبات آن نداشتند.

از تفسير مهندس گنجه اي

پاسخ 3:

اگر مراد از «آية» همان انشقاق قمر و غيره باشد منظور آنست كه در عهد رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله قمر شكافته و مشركان آنرا ديده باز باور نكرده و گفته اند سحر است و شكافتن آن علامت نزديك بودن قيامت است. ولي اگر «اقترب- انشقّ» هر دو مضارع و بواسطۀ محقق الوقوع بودن ماضي آمده باشند، و آيۀ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً راجع بانشقاق نباشد در اينصورت راجع بآينده است يعني: قيامت نزديك ميشود و ماه پاره ميگردد.

از كتاب قاموس قرآن



كلمات كليدي: تفسير تدبر فهم سوره قمر شق‌القمر

ویرایش بوسیله کاربر 1398/03/29 07:45:10 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#2 ارسال شده : 1398/03/25 02:32:20 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره قمر : آيا آيه يك سوره قمر بر رخداد شق القمر در عصر پيامبر دلالت دارد؟


پاسخ :نقدي بر نظر الميزان در موضوع شق القمر

چطور از «ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر» نتیجه گرفته می‌شود که لابد انشقاق قمر رخ داده است؟
این آیه شبیه آیات «كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في قُلُوبِ الْمُجْرِمينَ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلينَ وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ »(خحر: ۱۲-۱۵) است و بیانگر میزان عناد مشرکان با وحی الهی است.
چرا نظر حسن و عطا و بلخی بی پایه است؟ وقتی هر روز پیش از برپایی نماز می‌گوییم «قد قامت الصلوة» چرا پذیرش این که«انشق القمر» خبر از قطعیت وقوع قیامت می‌دهد این قدر ثقیل باشد؟

مرحوم علامه معمولاً در تفسیر چندان اعتنایی به روایات ندارند اما در این جا بر عکس روش تفسیری ایشان استدلال به متن و سیاق به حاشیه رفته و روایت محور استدلال ایشان در فهم آیه شده است.

آیا انشقاق قمر را در ۱۴۰۰ سال پیش فقط اهل مکه دیده‌اند و مردم دیگر سرزمین‌های هم افق مشاهده نکرده‌اند؟ اگر فقط مکیان دیده‌اند که همان سحر اعین است و اگر دیگران دیده‌اندچرا در هیچ منبعی تاریخی ذکری از آن نیست؟

اقاي دكتر ارمين

پاسخ :

هر چند در الميزان به اين اشكال عدم ثبت تاريخي شق القمر پاسخهايي داده شده،اما به نظرم در گام نخست،اگر بحث تاريخي را از تفسيري جدا كنيم،بهتر است

به نظرم همه دوستان موافقند كه اگر موضوعي،در قران به روشني و قاطعيت مطرح شده باشد،براي ما پذيرفته شده است حتي اگر در تاريخ ثبت نشده باشد و يا برعكس.

در موضوع شق القمر هم بحث تفسيري اين است كه ايا ايه 1 سوره قمر،لزوما بر وقوع پديده اي معجزه گونه در ان زمان دلالت ميكند يا خير؟

به نظر من متن ايات،تاب تحمل هر دو ترجمه و تفسير علامه و جناب گنجه اي را دارد.
باين صورت كه وضعيت اين مكذبان بگونه ايست كه
1-«اگر قيامت خیلی هم نزدیک بشود و حتی ماه هم بشکافد» آنها باز هم تکذیب خویش را می¬کنند،
2-ماه هم شكافت و ايمان نياوردند. اينها هر نشانه اي را ببينند،اعراض مي كنند.

لذا ايه فوق،قادر به نفي يا اثبات شق القمر نيست.
و بايد از سوره هاي ديگر قران كمك گرفت.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

پاسخ :
در باره مطالبی که فرمودید چند نکته به ذهن بنده می‌رسد:
۱-متن در انشقاق قمر با توجه به قراین وشواهد متنی با آیات اخبار و توصیف رو قیامت سازگار تر است. تعابیری نظیر و السماء انشقت، و کواکب انتثرت، والشمس کورت و ... همگی با افعال ماضی توصیفی از وضعیت هولناک روز قیامت است.
۲- سیاق ایات سوره قمر با همین تفسیر سازگار است. تعبیر «سحر مستمر» در آیه بعد حکایت از اتهام مستمر قریش علیه قرآن دارد. وگر نه انشقاق قمر که سحر مستمر نبود. همچنین است تعابیری نظیر «ما تغن النذر» و ... در آیات بعد.

۳-حمل آیه به انشقاق قمر در مکه ارتباط مفهومی اجزای آیه را مختل می‌کند. انشقاق قمر در مکه منطقاً و عرفاً چه ارتباطی به نزدیک شدن قیامت دارد؟ اگر فعل انشق را ماضی معنا می‌کنیم باید اقتربت را نیز ماضی معنا کنیم در این صورت معنای آیه چنین می‌شود قیامت نزدیک شد و ماه شکافت. نه این قیامت نزدیک است چون ماه شکافت.
با توجه به دو نکته فوق و نکات بیشتری که فرصت ذکر آن نیست متن با انشقاق قمر در روز قیامت سازگارتر است.

آقاي دكتر ارمين

پاسخ :

سلام

ممنون از شما
من همچنان در تردید بین دو معنا هستم و نکاتی در رد و تایید هر یک بذهنم می‌رسد

1_در متالهایی که اشاره کردین، جمله شرطيه است با اذا که معنای مضارع می‌دهد اذاالشمس کورت

2_از نشانه‌ های قیامتی قمر، در قرآن، به خسف القمر و جمع الشمس و القمر اشاره شده و انشقاق قمر، در جای دیگری ذکر نشده است
3_از سوی دیگر، اگر شق القمر رخ داده بود طبیعی است جمله بعدی آن یکی از دو حالت زیر باشد(با توجه به این سياق آیات)
_شق القمر شد و از این آیه و نشانه اعراض کردند(و نیازی به اگر نیست)
_شق القمر شد و اگر هر ايه دیگری هم بیاید، اعراض می کنند

اما ايه 2 هیچ کدام از دو حالت فوق نیست بلکه می گوید اگر آیه ای بیاید، اعراض می کنند پس یعنی هنوز آیه ای نیامده است

4_
در سوره هاي دیگر قران ،به دفعات درخواست مشرگان براي معجزه از پيامبر مطرح شده است
شق القمر اگر بعنوان يك معجزه اتفاق افتاده بود،خداوند ميتوانست پاسخ دهد كه يكبار معجزه اورديم اما ايمان نياورديد(همچنانكه براي شتر صالح چند بار ذكر شده در قران)
اما چنين پاسخي به مشركان داده نشده بلكه بر عدم اتيان معجزه تاكيد شده و حتي خداوند به پيامبر هم كه انتظار معجزه داشته ميفرمايد اگر خودت ميتواني بيار. ماچنين تصميمي نداريم.

آقاي سيدكاظم فرهنگ
ali Offline
#3 ارسال شده : 1398/03/28 09:31:11 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ادامه بحث در موضوع شق القمر:آيا پیامبراسلام معجزه ای با عنوان شق القمر داشته اند؟


"آیا پیامبراکرم ص معجزه ای با عنوان شق القمر داشته اند، به این معنا که پیش از بعثت به درخواست معاندان، ماه را به شکل واقعی به دوپاره تقسیم کرده باشند و مدتی امر چنین بوده باشد و سپس آن دو پاره به هم پیوسته باشد؟
❓یا بحث انشقاق قمر- به هر معنایی که باشد- از نشانه های قیامت و مربوط آن مرحله است و جزئی از انقلاب و متلاشی شدن بزرگ و بی‌بازگشتی است که همه موجودات را فرامی‌گیرد؟

⚡️برخی چون علامه طباطبایی روایات دال بر شق القمر را مستفیض دانسته اند (المیزان فی تفسیر القرآن – 19:60)

💠اما:

1⃣ این فرمایش مرحوم طباطبایی، با واقعیت روایات هماهنگ نیست. خدایشان رحمت کناد.

تمام آنچه از روایات در این باب موجود است شش‌ نقل‌سنی و دونقل‌ شیعی است. نقلهای سنی هیچیک از پیامبر اکرم ص نیست و از صحابه است. پس حتی به شرط تمامیت اسناد هم برای ما شیعیان حجیتی ندارد؛ یک نقل واحد صحیح یا حتی غیر صحیح هم نداریم که پیامبر ص در آن به چنین حادثه ای کوچکترین اشاره‌ای فرموده باشند.
دو نقل شیعی هر دو مخدوش است و کتب معتبر و دست اول ما هم به آن اعتمادنکرده و آنها را نیاورده اند.(یعنی نقص سندی و مصدری با هم دارد).


2⃣ اینکه در زمان پیامبر ص اتفاق‌ماه‌محوری افتاده باشد و منشا این نقلها شده، قابل بررسی است.مثل اینکه بدلیل واقع شدن مانعی در مسیر دید آنها، ماه یکدست دیده نشده‌است.
نیز آنکه ماده ش‌ق‌ق معانی متعدد دارد و تقریباً هیچیک از آنها دقیقا به معنای دونیم‌شدن نیست.
پاره‌ای از همان نقلها هم تعبیر "کسف" دارند نه انشق..

3⃣ اما ربط آن اتفاق به دو آیه اول سوره قمر - که مربوط به اشراط‌ساعت و شروع قیامت است- جداً جای درنگ دارد.
آن نقلها هم ، مبین چنین ربطی نیستند.

اصل خرق و شکافتن و انهدام ِبدون بازگشت آسمانها یا کرات- از هر منظر و با هر تفسیری که باشد- حتماً در مقدمه وقوع قیامت پیش خواهد آمد. اما اینکه در زمان پیامبر اکرم ص و در حالی که حیات همچنان جریان داشته‌است، اجرام سماوی بشکافد و آنگاه التیام یابد، با این اندازه از دلیل بدون وجود شواهد تاریخی، بدون توجیه‌های فیزیکی و هیوی عقل پذیر.... شاید ساده اندیشی باشد.
پس هم امکان و هم وقوع چنین حادثه‌ای، اشکالات بزرگ دارد.
ایمان به صدق مدعای نبی اکرم ص هم نیازمند چنین چیزی نیست؛

4⃣ کسی که نبوت و اصالت دعوت و حقانیت حضرتش را بدون رؤیت یا اعتقاد به چنین معجزاتی پذیرفته باشد هم، معرفت و ایمانش بسیار فراتر از کسی است که با اعجاز و اسکات - مناسب منکران معاند جاحد- به اذعان و اقرار آید!!

5⃣ بگذریم از اینکه:
🔸 همه آنها که معجزات - علاوه بر قرآن کریم - را برای نبی اکرم ص پذیرفته اند، #معجزات‌اقتراحی (یعنی آنچه مخالفان درخواست و پیشنهاد میکردند) را نپذیرفته‌اند.

🔸 و درخواست شق القمر طبق همین نقلها، از مشرکان یا یهود بوده و پس اقتراحی است و پس طبق مبانی قرآن‌شناسان، ممکن نیست این درخواست، اجابت شده باشد.

6⃣ عمده چیزی که برخی چون مرحوم طباطبایی را بر آن داشته که دو آیه اول سوره قمر را به موضوع این نقلها، بپیوندد، و سایر تفسیرها را رد کند آیه دوم است: و إن یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر". به این بیان که اگر این اتفاق مربوط به قیامت باشد، معنا ندارد که بعد از آن کسی اعراض کند و آن را سحر بخواند.
در حالی‌که آیه دوم در سیاق شرط است و نفرموده و رووا الآیة و اعرضوا و قالوا سحر مستمر!!
آیه دوم اتفاقاً دلیل است بر اینکه -چنانچه مشرکان درخواست چنین معجزه‌ای کرده‌باشند - هرگز واقع نخواهد شد چون اثر نخواهد داشت. کأنه تقدیر دو آیه چنین است:
این انشقاق قمری که مورد درخواست اینان است از اشراط ساعت و زمانش در قیامت است که جزماً واقع است، -اما اکنون چنین چیزی واقع نخواهد شد چون - هر آیه ای بیاید روی می‌گردانند و میگویند سحری پیوسته است.


7⃣ مسلمانان هم در مسئله اتفاقی ندارند. یک گزارش کوتاه از بعضی از اقوال آنان این است:

🔸مسألة «انشقاق القمر» موضع خلاف شديد بين المفسرين، و العلماء ..
فیری الجمهور أنه حدث فعلا،
...و قال بعض المفسرين: سينشق» كما يرى صاحب التفسير «الكبير»، و من القائلين به الإمام الحسن البصري، و قد نقل عنه أبو حيان الأندلسي القول التالي: «ان المعنى إذا جاءت الساعة انشق القمر بعد النفخة الثانية. (البحر المحيط – 8:183)
🔸هناك فئة ثالثة من العلماء تؤثر «التوفيق» بين الرأيين، فهم يرون أن معجزة شق القمر، التي جاء ذكرها في الأحاديث وقعت أمام جمع من المسلمين، و المشركين «بمنى» في مكة المكرمة.
و یرى الإمام الغزالي، و الشاه ولي اللّه الدهلوي أنها وقعت «بتصرف البصر». (شبهات حول القرآن و تنفیدها- 281(حاشیه))."

سركارخانم دكتر اخوان صراف
fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/04/01 05:17:40 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تفسير سوره قمر:نكات تدبري و پرسشهاي سوره قمر


پرسش: در آيه آخر سوره قمر "في مقعد صدق عند مليك مقتدر" منظور از مقعد صدق چیست؟

پاسخ 1:

صدق از ریشه صدق: اصل الواحد در اين ماده، تماميت و مبرّا بودن از مخالفت و بودن بر حق است و اين معنا به اختلاف موارد، متفاوت است: 1- صدق در اعتقاد: يعني اينكه اعتقاد، مطابق حقِ واقعِ ثابت باشد. 2- صدق در اظهار اعتقاد: يعني اينكه اظهار عقيده مطابق با اعتقاد واقع و از نفاق دور باشد. 3- صدق در كلام و خبر: يعني اينكه بدون مخالفت و موافق آن چيزي باشد كه از آن خبر مي-دهد. 4- صدق در احساس: يعني اينكه احساس، صحيح، تامّ و مطابق با نوشته ادبي باشد. 5- صدق در عمل: يعني عمل از همه جهات و شروط، تامّ و صحيح باشد.

نقل از التحقيق في كلمات القران

پاسخ 2:
جایگاه درست
«مقعد» از ریشه «قعود» بمعنی نشستنگاه است و معنی «صدق» نیز واضح است و ترکیب «مقعد صدق» در آیه 55 بمعنی «جایگاه درست» است و این اشاره به دقیق بودن درجات بهشتی دارد که هر کسی در جایگاه خویش قرار داده می-شود و کسی نمی¬تواند جای دیگری را بگیرد،

از تفسير سوره قمر اقاي مهندس گنجه اي

پاسخ 3:

صدق، یکی از اسامی و اوصاف بهشت‌های موعود است.
ان المتقین فی جنت ونهر• فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. «یقینا پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر.» [۱] [۲]

← جایگاه صدق

آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره قمر است توضیح بیشتری برای جایگاه متقین داده، چنین می‌ گوید: "آنها در جایگاه صدق و حق و راستی نزد خداوند مالک قادر قرار دارند" (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر).
چه توصیف جالبی در این آیه از جایگاه پرهیزگاران شده است؟ دو ویژگی دارد که همه امتیازات در آن جمع است: نخست اینکه آنجا جایگاه صدق است و هیچگونه باطل و بیهودگی در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده ‌های خداوند در‌باره بهشت در آنجا عینیت پیدا می‌ کند، و صدق آنها آشکار می‌ شود. [۳]

از تفسیر ایت الله مکارم شيرازي

پاسخ 4:

﴿في مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾، مستحضريد که بين قعود و جلوس فرق گذاشتند. يک فرق ظاهري است، مي‌گويند آنکه خوابيده بود طرف راست يا طرف چپ يا به پشت خوابيده بود وقتي برمي‌خيزد مي‌نشيند مي‌گويند: «جَلَسَ». کسي که ايستاده است و مي‌نشيند، مي‌گويند: «قَعَدَ». اين يک تفاوت لفظي است که قعود و جلوس مرادف نيستند.

اما يک فرق‌هايي که جناب فخر رازي هم آن را تعقيب کرد اين است که از چند جهت بين قعود و جلوس فرق است: در جلوس، مسئله دوام و ثبات نيست. در قعود دوام و ثبات هست. در سوره مبارکه «مجادله» که وقتي اسلام پيشرفت کرد براي شنيدن سخنان نوراني حضرت وارد مجلس مي‌شدند جا نبود: آنجا دارد که ﴿تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ﴾،[30] چهارزانو ننشينيد، مربّع ننشينيد، مسلماني که تازه وارد شد، به او جا بدهيد؛ يعني تنگ‌تر بنشينيد تا اين مهمان تازه‌وارد جا بشود. ﴿إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا﴾؛ يعني وسعت بدهيد، تنگ‌تر بنشينيد تا مجلس فسيح و وسيع بشود، ديگر چهارزانو ننشينيد، پاهايتان را دراز نکنيد، ﴿إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا﴾. معلوم مي‌شود اين جلوس حرکت‌پذير است، اين يک؛ از اين دقيق‌تر: ﴿وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا﴾؛ اگر به شما گفتند شما تا الآن که سخنان حضرت را شنيديد حالا شما برخيزيد برويد، اينها که آمدند چيزي نشنيدند، اينها بشنوند. اين دو تا کار را در سوره مبارکه «مجادله» دستور دادند که در مجلس حضرت اوّلاً پا دراز نکنيد، چهارزانو ننشينيد که زياد جا بگيرد، تنگ‌تر بنشينيد

اما قعود نه حرکت‌پذير است نه زوال‌پذير است؛ لذا ثبات را نشان مي‌دهد، مي‌شود قعود صدق. قعودي صادق است که ثابت باشد، مثل قدمي صادق است که ثابت باشد. آنجايي که دگرگوني نيست آنجايي که ثبات است، مي‌شود قعود صادقانه.

اين قعود که با ثبات همراه است در سوره مبارکه «ق» به يک صورت ديگري بيان شده. در سوره مبارکه «ق» به اين صورت آمده است: ﴿إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ ٭ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾،[31] جناب فخر رازي مي‌گويد که برخي‌ها که فقط به دنبال تفسير لفظي‌ هستند، در برابر اين سؤال که چرا قعيد فرمود و جليس نفرمود؟ گفتند چون آيه بعد «عتيد» دارد، آيه بعد «تحيد» دارد، آيه بعد «وعيد» دارد، آيه 23 «عتيد» دارد، اينها به وزن «فعيل» هستند و آخرشان «دال» هست، اگر مي‌فرمود: «جليس»، با اينها هماهنگ نبود، رعايت سجع را کرده است. ايشان دارند که البته رعايت سجع جزء نکات ادبي خوبي است؛ اما چرا آن اصل را رعايت نمي‌کنيد؟ فرشته‌ها که دو نفر هستند، يکي طرف راست است يکي طرف چپ، ﴿إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ﴾، اينها قعيد هستند، هر کدام از اينها ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾. نه يکي رقيب است و ديگري عتيد. اين ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾؛ يعني اينکه طرف راست است موظّف است به تنظيم برنامه‌هاي صحيح، اين ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾؛ يعني مراقب مستعدّ

از تفسير ايت اله جوادي املي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/01 11:16:07 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#5 ارسال شده : 1398/04/09 05:16:50 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

🔶 تدبر در سوره قمر 🔶فرازبندي و عصاره فرازها و درس سوره قمر

بنام خدا


🔸 درب پاراگراف اول : آیات ۱ تا ۸

ای پیامبر جهت اثبات حقانیت دعوتت ، خود را به زحمت نینداز که کافران با بهانه های واهی ، همچون اقوام گذشته به تکذیب خود ادامه خواهند داد
ولی آنها بزودی به دعوت ندای الهی در قیامت ، در کمال سختی ووحشت در پیشگاه حق حاضر خواهند شد.




🔸 درب پاراگراف دوم : آیات ۹ تا ۱۷

قوم نوح با تکذیب وآزار پیامبرشان ، خود را مستحق عذاب الهی وغرق شدن در آبهای عظیم ، کردند ومایه عبرت شدند وپیامبرشان با ساخت شناوری که به وی وحی شد نجات یافت ،
باشد که پند گیرید !




🔸 درب پاراگراف سوم : آیات ۱۸ تا ۲۲

قوم عاد نیز پیامبرشان را تکذیب کردند وبه تندبادی عظیم گرفتار وهلاک شده ومایه عبرت شدند ،
باشد که پند گیرید !


🔸 درب پاراگراف چهارم : آیات ۲۳ تا ۳۲

قوم ثمود نیز پیامبرشان را تکذیب کرده طاغی خواندند، ومعجزه ناقه را کشتند وبه صیحه ای عظیم هلاک شده ومایه عبرت شدند .
باشد که پند گیرید !


🔸 درب پاراگراف پنجم : آیات ۳۳ تا ۴۰

قوم لوط نیز که پیامبرشان را تکذیب، واو ومهمانانش را آزار دادند ، به سنگبارانی سخت هلاک شده ومایه عبرت گردیدند .
باشد که پند گیرید !


🔸 درب پاراگراف ششم : آیات ۴۱ و۴۲

قوم فرعون نیز با تکذیب پیامبران ومعجزاتشان به عذاب الهی گرفتار شدند .




🔸 درب پاراگراف هفتم : آیات ۴۳ تا ۴۵

کافران مکه نیز برتری ، یا امان نامه و توان یاوری یکدیگر رانخواهند داشت وبه عذاب الهی گرفتار خواهند شد.

🔸 درب پاراگراف هشتم : آیات ۴۸ تا ۵۵

قطعا فراتر از عذابهای دنیوی ، عذاب شدیدتر وتلخ تری درقیامت درانتظار مجرمان است .
چراکه اراده وتدبیر الهی وثبت عادلانه اعمال، عذاب سخت قیامت برای مجرمان ومکذبان ، وپاداش قرب برای متقین ، را رقم خواهد زد
باشد که پند گیرید!


📚 درس سوره قمر:

هشدار ❗️
قیامت وعذابهای سخت آن برای تکذیب گران حق ، به اراده وقدرت الهی قطعی است ؛

پس از بهانه جویی ولجاجت با حق که سرنوشت سخت دنیوی واخروی بدنبال دارد ، دست بردارید وازآیات عبرت آموز قرآن پند گیرید .


سركارخانم خدايي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/11 07:33:06 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/04/09 11:11:47 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تفسير سوره قمر:منظور از يسرناالقران چيست؟


سئوال:در سوره قمر چندين بار ايه زير تكرار شده است

ولقد يسرناالقران للذكر فهل من مدكر

مفهوم اين ايه چيست؟و چرا تكرار شده است؟

پاسخ1:

● معناى ((ذكر)) و مقصود از تيسير قرآن براى آن ذكر

كلمه ((يسرنا)) متكلم مع الغير از ماضى است ، و مصدر آن تيسير است كه به معناى آسان كردن است ، و ((آسان كردن قرآن براى ذكر)) اين است كه آن را طورى به شنونده القاء كند، و به عباراتى در آورد كه فهم مقاصدش براى عامه و خاصه براى فهم هاى ساده و عميق آسان باشد، هر يك به قدر فهم خود چيزى از آن بفهمد.
ممكن هم هست مراد از آن اين باشد كه حقايق عاليه و مقاصد بلندش را بلندتر از افق فهم هاى عادى است در مرحله القاء در قالب عباراتى عربى آورديم تا فهم عامه مردم آن را درك كند، همچنان كه اين معنا از آيه ((انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) استفاده مى شود.

و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم كه ما قرآن را آسان كرديم تا وسيله آن متذكر شوند، و خداى تعالى و شئون او را ياد آورند، آيا متذكرى هست كه با قرآن متذكر گشته به خدا ايمان آورد، و به دين حقى كه به آن دعوت مى كند متدين شود؟! پس آيه شريفه دعوتى است عمومى به تذكر به قرآن بعد از مسجل كردن صدق انذار و شدت عذابى كه از آن انذار كرده


از تفسير الميزان

پاسخ 2:

لَقَدْ يَسرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ


قرآن آسان
در سوره نجم به یک نوع از انواع وحیی که به رسول اکرم می¬شده اشاره¬ای شده است. بهتر است خواننده گرامی آن قسمت را بازخوانی نماید.
اما در هر حال بطور خلاصه باید گفت که این قرآنی که امروز به راحتی در دسترس مااست و ترجمه¬ها و تفسیرهائی از آن را می¬خوانیم حقیقتی در عالم وجود دارد که از جنس کلمه و کاغذ و مرکب و چرم نیست.
حقیقتی است والا و بالا، که برای هدایت ما، تصاویری از آن رقیق و آسان شده و تا حد فهم ما پائین آورده شده، تا توانسته بر زبان پیغمبر اکرم(ص) جاری و به گوش معاصران آن روز برسد.


بسیاری از معارف آن از دسترس هوش و عقل ما بیرون است و برای آنکه چیزی از آن را متوجه شویم بصورت «مثال»هائی برای ما بیان شده که می-فرماید «و لقد ضربنا فی هذا القرآن من کل مثل»
غیر از احکام و داستانهای گذشتگان، بقیه معارف قرآن، علاوه بر معنای ظاهری، معانی ژرف و عمیقی دارد که امیرالمؤمنین فرموده اقیانوسی است که کسی به کــف آن نمی¬رسد. وقتیکه آنحضرت چنین بگوید ما چه بگوییم؟
امیدواریم تا اینجا، در خصوص آیه 17 که در این سوره چندین بار هم تکرار شده، این شرح مختصر مفید بوده باشد.
هرچه باشد مأموریت اصلی قرآن «پند دادن» است، که فرموده آنرابرای پند دادن آسان کردیم، آیا پندپذیری هست؟

تفسیر استاد گنجه ای.

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/11 07:43:54 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#7 ارسال شده : 1398/04/10 05:52:13 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تدبر سوره قمر:

سوره القمر - به ترتیب مصحف کنونی سوره ٥٤ - وبه ترتیب نزول سوره ۴۵ می باشد با توجه به محتوای آیات مکی هست تعداد آیات ٥٥ در سال چهارم بعثت ودر مرحله پنجم نازل شده

فراز اول ۱_۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
به نام الله آن بخشنده ی مهربان
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿١﴾
نزدیک شد قیامت و شکافت ماه
 وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ﴿٢﴾
واگر ببینند نشانه ای روی برمی گردانند ومیگویند جادویی است همیشگی
 وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ ﴿٣﴾
وتکذیب میکنند آنرا وپیروی میکنند هواهای نفسشان را و(اما) هر کاری سرانجامی دارد

درب فراز اول:
وقوع قیامت به همراه نشانه ی وقوعش نزدیک است. هر نشانه ای برای اثباط آن ،مورد انکار مکذبانش قرار میگیرد ولی همه ی اوامر الهی سرانجام محقق خواهد شد

فرازدوم ایات۴_۸

وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الأنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ ﴿٤﴾
وهرآینه بتحقیق آمد ایشان را از این خبرها آنچه در آن بازادارندگی(از تکدیب) است
 حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿٥﴾
حکمتی است رسا پس سودنمی بخشد آن بیم دهنده گان یاآن بیم دادنها
 فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُو الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ ﴿٦﴾ 
پس روی گردان از ایشان روزیکه میخواند دعوت کننده به سوی چیزی نا خوشایند(مکذبان)
خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الأجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ ﴿٧﴾ 
(در آنروز) به حالت فروافتاده است دیدگانشان (به این حالت) خارج میشوند از قبرها گویی ایشان ملخهایی پراکنده شده اند
مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ ﴿٨﴾ 
شتابندگان به سوی آن دعوت کننده ، می گویند آن کافران این است روز سختی

درب فراز دوم: ای پیامبر هرآنچه مانع تکذیب قیامت شود توسط منذرین به صورت کاملا رسا آمده ولی سود نبخشید مکذبان را پس روی گردان از ایشان تا به صورت خوار شده در روز قیامت ببینی ایشان را که اقرار به سختی چنین روزی دارند

فراز سوم ایات ۹_۱۷

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿٩﴾ 
تکذیب کردند قبل ایشان قوم حضرت نوح ع پس تکذیب کردند بنده ی مارا وگفتند دیوانه ایست پس آزار کشید
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ﴿١٠﴾
پس خواند پروردگارش را که من مغلوب شدم پس یاری کن (مرا)
 فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ ﴿١١﴾
پس گشودیم درهای آسمان را به آبی بشدت ریزان
وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ﴿١٢﴾ 
وشکافتیم از زمین چشمه هایی را .پس به یکدیگر پیوستند آبها بر فرمانی که مقدر شده بود
وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ ﴿١٣﴾ 
وحمل کردیم اورا بر دارنده الوارها ومیخها(کشتی)
تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ﴿١٤﴾
درحالیکه حرکت میکرد زیر نظرما .به خاطر پاداشی برای کسیکه مورد انکار واقع شده بود
 وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿١٥﴾
وهرآینه بتحقیق باقی گذاردیم آن را(کشتی) نشانه ای .پس آیا هیچ پندگیرنده ای هست؟
 فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿١٦﴾
پس چکونه باشد عذابم وهشدارهایم
 وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿١٧﴾ 
وهرآینه بتحقیق که آسان کردیم (فهم ) این قران را برای پندگیری ، پس آیا هیچ پندگیرنده ای هست؟

درب فراز سوم: پس بیان میشود در این قران تکذیب کردن قوم نوح و رقم خوردن سرانجامی شوم آن تکذیب ونجات حضرت نوح وهمراهانش پس ایا پند گیرنده ای هست ؟

فراز چهارم ایات۱۸_۲۲
کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿١٨﴾
تکذیب کردند قوم عاد .پس چگونه باشد عذابم وهشدارهایم
 إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ ﴿١٩﴾ 
همانا ما فرستادیم بر ایشان بادی تندوتوفنده در روزی شوم به طور مداوم
تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ﴿٢٠﴾
می کند مردم را گویی ایشان تنه های نخل ریشه کن شده اند
 فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿٢١﴾ 
پس چگونه باشد عذابم وهشدارهایم
وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿٢٢﴾

وهر آینه بتحقیق آسان کردیم این قران را برای پندگیری پس آیا هیچ پندگیرنده ای هست؟
درب فراز چهارم: باز در این قران تکذیب قوم عاد وسرانجام هلاکتشان بیان شده تامایه پند شود آیا پندگیرنده ای هست؟

فراز پنجم ایات ۲۳_۳۲

 کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ﴿٢٣﴾
تکذیب کردند قوم ثمود بیم دهندگانم را
 فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ ﴿٢٤﴾
پس گفتند آیا بشریست از ما در حالیکه تنهاست؟! پیروی کنینم اورا هماناما در آنزمان هرآینه در گمراهی و جنون هستیم
 أَؤُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿٢٥﴾
افکنده شده این پند براو از بین ما ؟!بلکه او بسیاردروغ پردازی بسیار برتری جو هست.
سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذَّابُ الأشِرُ ﴿٢٦﴾
به زودی میدانند فردا (روزی) چه کسیست آن بسیاردروغ پرداز برتری جو
إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ ﴿٢٧﴾
همانا ما ، فرستاده شد آن شترماده به حالت امتحانی برایشان .پس(ای صالح) مراقب باش ایشان را در وصبر کن
 وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ ﴿٢٨﴾
وآگاه کن ایشان را که آن آب تقسیم شده است بین ایشان ، هر (کدام )در نوبت نوشیدن حاضر شوندگانند(نوبت اب خوردنشان را رعایت کنند)
 فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ﴿٢٩﴾ 
پس صدازدند همراهشان را پس دستبکار شد وپی کرد (ناقه را)
فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿٣٠﴾
پس چگونه باشد عذابم وهشدارهایم
 إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ ﴿٣١﴾
همانا ما فرستادیم بر ایشان بانگ آسمانی یکباره ای را پس گردیدند مانند گیاه در هم شکسته
 وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿٣٢﴾
وهرآینه بتحقیق آسان کردیم این قران را برای پندگیری، پس آیا هیچ پندگیرنده ای هست؟

درب فرازپنجم: مجدد سرانجام تکذیب قوم حضرت صالح ع علی رغم معجزه بزرگش(ناقه خداوند) در این قران بیان میشود ایا پند گیرنده ای هست ؟

فراز ششم ایات ۳۳_۴۰
 کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿٣٣﴾
تکذیب کردند قوم لوط آن بیم هندگان را
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُمْ بِسَحَرٍ ﴿٣٤﴾ 
همانا ما فرستادیم بر ایشان طوفان شن مگر خانواده حضرت لوط ع که نجات دادیم ایشان را در سحرگاهی
نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ ﴿٣٥﴾
به حالت نعمتی از نزدمان .اینچنین پاداش می دهیم کسی را که شکر کند
 وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿٣٦﴾
وهر آینه بتحقیق بیم داد(حضرت لوط ع) به ایشان کیفرسختمان را پس ستیزه کردند با هشدارهای من
 وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿٣٧﴾
وهر آینه بتحقیق کام خواستند اورا از میهمانانش .پس نابودکردیم بینایشان را پس چشانده شدند عذاب مرا وبیم هایم را
 وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ﴿٣٨﴾
وهر آینه بتحقیق گردیدند ایشان بامدادان (گرفتار) عذابی پایدار
 فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿٣٩﴾
پس چشانده شدند عذابم را وبیم هایم را
 وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿٤٠﴾ 
وهر آینه بتحقیق آسان کردیم این قران را برای پند گرفتن .پس آیا هیچ پندگیرنده ای هست؟

درب فراز ششم:بار دیگر تکذیب قوم لوط ع توسط مکذبان وسرانجام هلاکتشان ونجات حضرتش با پیروانش در این قران بیان میگردد آیا پند گیرنده ای هست؟

فراز هفتم ایات ۴۱_۴۵

وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ﴿٤١﴾
وهر آینه بتحقیق آمدند خاندان فرعون را آن بیم دهندگان
 کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ ﴿٤٢﴾
تکذیب کردند آیات ما را همگیش را پس گرفتیم ایشان را یک نوع گرفتنی. (به مانند گرفتن) شکست ناپذیر قدرتمندی
 أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ ﴿٤٣﴾
آیا کاقران شما بهترند از اینان (که برشمردیم) برایتان یا برای شماست امان نامه ای در این کتابها
 أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ ﴿٤٤﴾
یا میگویند ما همگی پیروز شوندگانیم
سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ﴿٤٥﴾
به زودی شکست می خورند این جمع ومی گریزند به واپس

درب فراز هفتم:با بیان هلاکت قوم فرعون به عنوان اخرین مصداق با نتیجه گیری از تکذیب وسرانجام این عمل هشداری به مکذبان دوره ی پیامبر اکرم ص داده میشود که سرانجام تکدیب پیامبر ص هم همین عاقبت را دارد

فراز هشتم ایات ۴۶_۴۸
 بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ ﴿٤٦﴾ 
بلکه قیامت وعده گاهشان است وقیامت هراسناکتر وتلختر هست.
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ ﴿٤٧﴾
همانا همه گناهکاران در گمراهی و آتشند
 یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ﴿٤٨﴾
در روزیکه کشیده شوند در آتش بر چهره هایشان (گفته شود) بچشید تماس دوزخ را

درب فراز هشتم:
هلاکت دنیایی بخشی از رهاورد تکذیب هست ودر قیامت عذابها سختر وتلختر خواهد بود

فراز نهم ایات ۴۹_۵۳
 إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴿٤٩﴾
همانا ما هر چیزی را آفریدیمش به اندازه
 وَمَا أَمْرُنَا إِلا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴿٥٠﴾
ونیست فرمان ما مگر یکباره مانند یک چشم برهم زدنی
وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ﴿٥١﴾
وهر آینه بتحقیق هلاک کردیم هم مسلکتان را پس آیا هیچ پند گیرنده ای هست؟
 وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ ﴿٥٢﴾
وهر چیزی که انجام دادند آنرا در این کتابها
 وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ ﴿٥٣﴾
و هر چیز کوچک وبزرگ نوشته شده است

درب فراز نهم: هر چیزی که افریده شده اندازه گیری شده است برای دوره ی دنیاییش واخرتش با وقوع قیامت که یکباره وناگهانیست شروع میشود واعمالشان در کتابها نوشته شده وثبت گردیده (هلاکت برای مکذبان)

فراز دهم ایات ۵۴_۵۵

 إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ﴿٥٤﴾ 
همانا همه پرهیزکاران در باغهایی و (کنار) رودهایی هستند .
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ﴿٥٥﴾  
در جایگاهی راستین نزد فرمانروایی قدرتمند

درب فراز دهم :
سرانجام نیکو وجایگاهی راستین برای متقین نزد فرمانروایی قدرتمند رقم خورده است

درس سوره :
ای پیامبر قیامت با ظهور تو نزدیکتر شده است از مکذبان عصر خودت که علی رغم بیان سرانجام تکذیب کنندگان پیامبران پیشین در این قران به تکذیب قیامت می پردازند روی گردان تا خواری آنها ورستگاری متقین را در چنین روز سختی ببینی

ترجمه و تدبر : خانم ليلا انصاری

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/11 07:54:37 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

به ناز Offline
#8 ارسال شده : 1398/04/10 06:21:39 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
تفسير سوره قمر: نكات جالبي از سوره قمر



1-چرا سران مخالفان ، پیامبران را مجنون می خواندند؟چرا اقوام مکذب، پیامبران را «مجنون» می خواندند؟
تصوری که ما از «مجنون» داریم چیست؟
به نظر ما «مجنون» کسی است که افکار و رفتار و اعمال او «خلاف معمول»، «خلاف هنجارهای رایج» و خلاصه «خلاف عادت» مردم باشد.
در سوره فجر دیدیم که یک گرفتاری اساسی بنی آدم، از زمانهای بسیار قدیم تاکنون (و بلکه حتی تا آخر تاریخ بشر) این بوده که مادیات را ملاک ارزشها گرفته، و اگر کسی پولدارتر بوده عزیزتر میشده، و کارهای او «کارهای خوب» قلمداد می شده، و روش او ملاک و میزان قرار می گرفته، و طبعاً کسی یا کسانی که به خلاف آن عمل یا دعوت می کردند برخلاف عقل قلمداد می شده اند و مجنون و دیوانه نامگذاری میگردیده اند.
پیامبران نیز به همین سبب از سوی مخالفان خویش مجنون قلمداد میشده اند چون در تعالیم آنها عناصری وجود داشت که با چیزهای غلط و خلافی که برای مردم کم کم عادت شده بود، تعارض و تخالف داشت.

2-كشتي نوح
«کشتی نوح»نیز با توجه به آنچه که در آیه 13 آمده «کشتی به مفهوم امروز» نبوده بلکه به «کَلَک» بیشتر شبیه بوده است. گرچه همان نیز از علم و تکنیک آن زمان و آن قوم بسیار «پیشرفته تر» بوده، زیرا در سوره های آینده خواهیم دید که خداوند طرز ساختن آن را نیز به نوح(ع) وحی کرده بود.
از همینجا فهمیـــده می شود که تعداد یاران نوح خیلی کم بوده که همگی با هم بیش از «مسافران یک کلک» نبودند.
هرچه باشد آن کلک آن قدر بوده که چیزی باشد که آب به درون آن نفوذ نکند و بتواند مسافران خویش را از غرق شدن نجات دهد و یک کلک معمولی (که کاملا مسطح باشد) از این لحاظ ضعیف است، بنابراین «کشتی» مذکور باید چیزی بوده باشد که از «کلک» امروزی پیشرفته تر، و از «کشتی»امروزی ساده تر بوده باشد، و بخصوص اینکه در ساخت آن کلمه هائی مانند «الواح» (= تخته ها) و «دسر» (= میخ ها) مطرح است، واز اینجا معلوم می شود آنها تکنولوژی نجّاری را- تا آن حد که بتوانند از تنه درخت تخته در بیاورند و با میخ آنها را بهم مرتبط کنند- از طریق وحی شناخته بودند.
اما این حد از تکنولوژی در آن زمان بسیار پیشرفته بوده، بطوری که از آن تقلید شده و اسم نوح را در طول زمان بر صنعت کشتی سازی و مقامات دریانوردی انتقال داده است.
(توجه دارید که ریشه کلماتی مانند «ناو» و «ناوگان» و «ناو خدا» [یا همان «ناخدا» ی مصطلح خودمان] وnavy,naval که در همه زبانها هست از کلمه «نوح» گرفته شده است)
زیرا او (به وحی خدا) صاحب این تکنولوژی شده بوده که برای بشریت این پیام را داشت که میتوان اینطور روی آب جابجا شد، که این یک پیشرفت مهم در زندگی بشری بوده، که سرمنشاء همه آنها حضرت نوح(ع) و معلم اونیز وحی بوده است.


3-در آن نشانه ای بجا گذاشتیم
چنانکه از تفسیرالمیزان فهمیده می شود اخیراً قسمتهایی از آن کشتی را در کوه آرارات ارمنستان پیدا کرده اند و باستانشناسان پس از آزمایشهای خاصی که برای طول عمر اشیاء باستانی انجام می شود، به این نتیجه رسیده اند که عمر آن تخته-های بدست آمده با زمان کشتی نوح مطابقت دارد، و نیز از روی علائمی که روی آن تخته ها وجود داشته، تأیید کرده اند که آنها بطور قطع متعلق به همان کشتی نوح است.
لذا این آیه - اگراین سخنان درست باشد -یکی از وجوه معجزات تاریخی قرآن است اما، اگر معلوم شد این سخنان درست نیست، باید منتظر روزی بود که بقایای این کشتی بدست آید.

4-نحس
آیا یک چیزهائی نحس است؟ و اساساً نحس یعنی چه؟
در هر حال بطور حتم یک چیزهائی مبارک هست.
خود قرآن مبارک قلمداد شده، پیغمبران، ماه رمضان، شب قدر، و بسیاری از افراد، و چیزهای دیگر بعنوان مبارک شناخته شده است.
مبارک یعنی پربرکت و پربرکت هم یعنی دارای نفع زیاد.
بنابراین وقتیکه چیزهائی و یا کسانی مبارک باشند، پس، چیزهائی و یا کسانی هم می توانند نحس (یعنی پرضرر) باشند.
آنچه در آیه 19 ذکر شده، بادی سخت و طوفانی بوده (مانند طوفان نوح که مقابله با آن از قدرت مردم خارج بوده) مقابله با آن باد نیز در توان آن کافران نبوده، و بعلاوه این باد سخت و طوفانی در مدتی وزیدن گرفته و ادامه یافته که آن مدت نیز مناسبِ دریافتِ بادهایِ سخت و طوفانی نبوده (مثلاً تصور فرمایید که در وسط زمستان بوده و سبب انجماد می شده) یعنی هم خودِ باد سخت بوده، و هم ظرف زمانی آن نامناسب بوده، و لذا مجموعاً بسیار ضررساز (= نحس) بوده است.


5-مرور كلي سوره قمر

در پاراگراف 1 می فرماید: ای تکذیبگران ! فرصت شما در حال اتمام است، چرا بس نمیکنید، در حالی که اینهمه آیات الهی برشما نازل شده است و به پیامبر هم توصیه میفرماید که فعلا چندان اهمیتی به آنها ندهد

در پاراگراف 2 به اقوام پیشین که از حد گذرانده بودند و هلاک شدند اشاره فرموده و در انتها – طی ترجیع بندی که در موارد مشابه دائما تکرار میشود - به موضعِ ثابت الهی در مورد تکذیبگرانی که بخواهند اقدام عملیِ جدی در مبارزه با نماد حق بنمایند اشاره واضحی نموده است.
در پاراگراف اخر میفرماید ای تکذیبگران معاصرِ این رسول! به چه می نازید؟ آیا شما از اقوام قبلی قوی ترید؟ یا ضمانتی دارید که به عاقبت آنان دچار نشوید؟ یا به حمایت متقابل یکدیگر مطمئنید؟ تازه اگر خداوند بنا به مصالحی نخواهد در عذابتان تعجیلی کند قیامت که سر جای خودش هست و ضمنا ما همه چیز را به اندازه قرار دادیم و مهلت شماهم اندازهای دارد و وقتیکه سر رسید شود کارتان تمام است و مگر ندیدید عاقبت پیشینیانی که مانند شما عمل میکردند چه شد و مگر نمیدانید در جهان بعدی کسانی که مانند شما نیستند چه عزت و احترامی دارند، پس چرا از همه این چیزها پند نمیگیرید؟

در پاراگراف اخر، نتیجه گیری می فرماید و بطور خلاصه به تکذیبگران معاصر آنحضرت می فرماید همانطور که در اقوام پیشین، «ضدیت فعالانه با حق» سبب نابودی دسته جمعی آن تکذیبگران شده، راجع به شما نیز ممکن است همین نتیجه حاصل شود و شما ممکن است فکر کرده باشید می توان به سه موردی که سبب راحتی خیال شما شده باشد پناه برید:
1- شما بهتر از کفار و تکذیبگران گذشته هستید.
2- شما در تقدیرات الهی، استثناء شده اید و به نابودی جمعی دچار نخواهید شد.
3- معاضدت شما با یکدیگر جلوگیر عذاب الهی است.
واضح است از سه دلیل فوق، دو تای اول که اشتباه بودن آنها روشن است و سومی را این آیه (یعنی آیه 45) باطل کرده و فرموده وقتی که کار سخت شود صحنه را خالی و به کارزار پشت خواهد


از تفسير اقاي جمال گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/11 08:39:04 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#9 ارسال شده : 1398/04/11 06:33:13 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه ،تدبر و فهم سوره قمر: نكات تفسيري ،عصاره فرازها ،كلمات كليدي و درس سوره قمر



بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ {1}
قيامت بزودی میرسد و ماه شکافته خواهد شد.{1}
وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ {2}
و اگرنشانهاى ببينند روى بگردانند و گويند سحرى دايم است {2}
وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ {3}
و به تكذيب دست زدند و هوسهاى خويش را دنبال كردند و [لى] هر امری (از جمله زندگی دنیا و قیامت)را [آخر] قرارى است {3}
وَلَقَدْ جَاءهُم مِّنَ الْأَنبَاء مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ {4}
و قطعا از اخبار آنچه در آن مايه بازداری [از كفر و تکذیب] است به ايشان رسيده است{4}
حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ {5}
حكمت بالغه [حق اين بود] ولى هشدارها سود نكرد {5}
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ پس از آنان روى برتاب.
يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُّكُرٍ {6}
روزى كه داعى [حق] به سوى امرى دهشتناك دعوت مىكند {6}
خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ {7}
در حالى كه ديدگان خود را فروهشتهاند چون ملخهاى پراكنده از گورها[ى خود] برمىآيند {7}
مُّهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ {8}
به سرعتسوى آن دعوتگر مىشتابند كافران مى گويند امروز [چه] روز دشوارى است {8}

عصاره فراز آیات 1-8: ای پیامبر .مکذبین قیامت بی توجه به انذارها حتی اگر معجزه هم بیاید ایمان نمیاورند به انها اهمیت نده تا سختی ها و عذاب وعده داده شده قیامت را خود لمس نمایند.

نکات:
1-منظور از اقتربت الساعه چیست؟جایگاه و اهمیت بحث الساعه در آیات قران
همانگونه که مشاهده شد،موضوع اصلی آیات و سوره های قبلی مراحل اول تا چهارم،بحث قیامت و تکذیب و بی باوری به ان بود.در این راستا یکی از سئوالات و بهانه های منکرین،سئوال از زمان وقوع ان بود تا با توجه به معلوم نبودن زمان تحقق ان ،اصل آنرا نفی کنند یا بعید شمارند. اما خداوند به دفعات قاطعانه پاسخ داد که قیامت و ساعه قطعی و زمان ان هم خیلی زود است.

از جمله آیات زیر:
-یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه او ضحیها سوره نازعات
-انا انذرناکم عذابا قریبا نبا
-سال سائل بعذاب واقع..انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا معارج
-ازفت الازفه نجم(که سوره قبل از قمر در مصحف موجود است)
در سوره های بعدی نیز این موضوع همچنان ادامه دارد
-ان الساعه اتیه اکاد اخفیها طه
-بل کذبوا بالساعه و اعتدنا لمن کذب بالساعه سعیرا فرقان
-و قال الذین کفروا لاتاتیناالساعه اعراف
-یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها....لاتاتیکم الابغته
-الیه یرد علم الساعه فصلت
-ولله غیب السماوات و الارض و ماامرالساعه الا کلمح البصر او هو اقرب نحل
-یسالک الناس عن الساعه .... و مایدریک لعل الساعه تکون قریبا احزاب
و بسیاری ایات دیگر
با توجه به موارد بالا لذا تردید در اصل وقوع قیامت و نیز دور پنداشتن زمان ان مرتبا از سوی کافران و مکذبان قیامت مطرح بوده است.لذا اولین جمله این سوره پاسخ مجدد و قاطعی به این شبهات است که قیامت بسیار نزدیک شده و بزودی محقق میشود.

2--مراد و مصداق انشق القمر در ایه 1 چیست؟
بنابر نظر مشهور مفسران،انشق القمر در ایه 1 به معجزه شق القمر در زمان پیامبر اسلام اشاره دارد که بدرخواست مشرکان انجام شده است.نظر دیگر ان است که انشقاق قمر بعنوان نشانه و حوادث مقارن قیامت مطرح شده است.

اکنون هر دو احتمال را بررسی می کنیم:
الف)ایه به پدیده شق القمر که رخ داده ،اشاره می کند:

1-معنای ایه در این فرض اینگونه خواهد بود: قیامت نزدیک شد و ماه شکافت.دراین صورت این سئوال مطرح میشود که چه ارتباطی بین نزدیک شدن قیامت و شکافتن ماه وجود دارد؟

2-اگر شق القمر رخ داده بود (با توجه به سياق آیات بعد که کافران معاصر پیامبر را توصیف میکند)طبیعی است جمله بعدی آن یکی از دو حالت زیر باشد:
_شق القمر شد و از این آیه و نشانه اعراض کردند . و راوالایه فاعرضوا عنها
_شق القمر شد و اگر هر ايه دیگری هم بیاید، اعراض می کنند و ان راو کل ایه يا (آيه اخري) یعرضوا منها
اما ايه 2 هیچ کدام از دو حالت فوق نیست بلکه می گوید اگر آیه ای بیاید، اعراض می کنند پس یعنی هنوز آیه ای نیامده است.
یعنی قیامت بسیار نزدیک است اما اینها که انرا تکذیب می کنند و برای پذیرش ان و سایر پیام های وحی درخواست معجزه مثلا شق القمر را دارند،هر ایه و معجزه ای بیاوری انکار می کنند و انرا سحر میخوانند.

3-در سوره هاي دیگر قران ،به دفعات درخواست مشرکان براي معجزه از پيامبر مطرح شده است
شق القمر اگر بعنوان يك معجزه اتفاق افتاده بود،خداوند ميتوانست پاسخ دهد كه يكبار معجزه اورديم اما ايمان نياورديد(همچنانكه براي شتر صالح چند بار در قران ذكر شده)اما چنين پاسخي به مشركان داده نشده بلكه بر عدم اتيان معجزه تاكيد شده و حتي خداوند به پيامبر هم كه انتظار معجزه داشته ميفرمايد اگر خودت ميتواني بيار. ماچنين تصميمي نداريم.
لذا این فرض یعنی دلالت انشقاق قمر بر معجزه ای وقوع یافته نمیتواند پذیرفته شود.

ب)آیه به شکافتن ماه به عنوان یکی از نشانه های قیامت اشاره دارد.
1-از نشانه‌ های قیامتی قمر، در قرآن، تنها به خسف القمر (فرو رفتن و بی اثر شدن ماه) و جمع الشمس و القمر (مجتمع شدن خورشید و ماه) اشاره شده و انشقاق قمر، در جای دیگری ذکر نشده است . البته انشقاق آسمان در چند جا مطرح شده است.هر چند عدم ذکر این موضوع در سایر آیات ،نمی تواند دلیلی بر نفی ان باشد اما شاهد قرانی دیگری بر انشقاق قمر به عنوان یکی از اشراط الساعه نداریم.

-چرا از میان نشانه های بسیار قیامت،به انشقاق قمر اشاره شده است؟ تنها دلیل قابل قبولی که میتوان اورد این است که این جمله در پاسخ به درخواست منکران برای اتیان معجزه شق القمر توسط پیامبر بیان شده است. یعنی منکران قیامت و انذارهای پیامبر،جهت تایید آن درخواست شق القمر کرده اند و خداوند هم پاسخ داده که این درخواست شما هنگام قیامت محقق میشود اما الان هر نشانه ای بیاید،اعراض می کنید.

2-با توجه به وجود حرف عطف "و" بين اقتربت و انشق لازم است هر دو به يك زمان اشاره داشته باشند. يا هر دو ماضي اند يا از نوع ماضي محقق الوقوع در آینده. با توجه به توضيحات بند يك و نيز توضيحات بالا،هر دو فعل بر وقوع حتمي در اينده دلالت دارند.قیامت بسیار نزدیک شده و بزودی محقق میشود و ماه نيز شكاف بر خواهد داشت.اما اینها که انرا تکذیب می کنند و برای پذیرش ان و سایر پیام های وحی درخواست معجزه مثلا شق القمر را دارند،هر ایه و معجزه ای بیاوری انکار می کنند و انرا سحر میخوانند.

3-کسانی که در دنیا انذارها و هدایت دعوت کننده های الهی را با اختیار نپذیرند،در قیامت مجبور به پیروی از دعوت فراخواننده عذاب هستند.


كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ {9}
پيش از آنان قوم نوح [نيز] به تكذيب پرداختند پس بنده ما را تکذیب کردند و گفتند ديوانهاى است و رانده شد (ازجانب قوم){9}
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ {10}
تا پروردگارش را خواند كه من مغلوب شدم به داد من برس {10}
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ {11}
پس درهاى آسمان را به آبى ريزان گشوديم {11}
وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ {12}
و از زمين چشمهها جوشانيديم تا آب [زمين و آسمان] براى امرى كه مقدر شده بود به هم پيوستند {12}
وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ {13}
و او را بر [كشتى] تختهدار و ميخآجين سوار كرديم {13}
تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاء لِّمَن كَانَ كُفِرَ {14}
[كشتى] زير نظر ما روان بود [اين] پاداش كسى بود كه مورد انكار واقع شده بود {14}
وَلَقَد تَّرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {15}
و به راستى آن [سفينه يا ماجرا] را بر جاى نهاديم [تا] عبرتى [باشد] پس آيا پندگيرندهاى هست {15}
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ {16}
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] {16}
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {17}
و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم پس آيا پندگيرندهاى هست {17}

فراز آیات 9-17:قوم نوح که رسول خدا و انذارهایش را تکذیب و نادیده گرفتند،با دعای نوح توسط سیلی عظیم هلاک و خود نوح نجات یافت.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده،پند نمی گیرید؟

نكات:

مُّدَّكِر: مدّكر اسم فاعل از ادّكار و از باب افتعال است.اِذَّكُّر: بر باب تَفَعُّل، و اصلش تَذَكُّر است و همچنين است اِذِّكار از باب افتعال - كه تاء به ذال قلب شده و جايز است كه بگوييم اِدَّكُّر و اِدِّكار و تشديد بر شدت بيشتر دلالت ميكند. كاربرد اين صيغهها در مواردي است كه نيازمند تذكّر بيشتر و توجه و تفكر شديد است.
از برنامه التحقيق في كلمات القران

كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ {18}
عاديان به تكذيب پرداختند پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] {18}
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ {19}
ما بر [سر] آنان در روز شومى که شومی اش استمرار داشت تندبادى توفنده فرستاديم {19}
تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ {20}
[كه] مردم را از جا مىكند گويى تنههاى نخلى بودند كه ريشهكن شده بودند {20}
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ {21}
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] {21}
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {22}
و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم پس آيا پندگيرندهاى هست {22}

فراز آیات18-22:قوم عاد نیز که هشدارها را تکذیب کردند،با عذاب توسط طوفانی عظیم هلاک شدند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده،پند نمی گیرید؟

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ {23}
قوم ثمود نیز هشدارها را تكذيب كردند {23}
فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ {24}
و گفتند آيا تنها بشرى از خودمان را پيروى كنيم در اين صورت ما واقعا در گمراهى و جنون خواهيم بود {24}
أَؤُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ {25}
آيا از ميان ما [وحى] بر او القا شده است [نه] بلكه او دروغگويى طاغی است {25}
سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ {26}
به زودى فردا بدانند دروغگوى طاغی كيست {26}

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ {27}
ما براى آزمايش آنان [آن] مادهشتر را فرستاديم و [به صالح گفتيم]مراقب آنان باش و شكيبايى كن {27}
وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ {28}
و به آنان خبر ده كه آب ميانشان بخش شدهاست هر كدام را آب به نوبتخواهد بود {28}
فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ {29}
پس رفيقشان را صدا كردند و [او] عطايشان را پذيرفت و [شتر را] پى كرد(پاهايش را با شمشير زد) {29}
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ {30}
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها[ى من] {30}
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ {31}
ما بر [سر]شان يك فرياد [مرگبار] فرستاديم و چون گياه خشكيده [كومه ها] ريزريز شدند {31}
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {32}
و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم پس آيا پندگيرندهاى هست {32}

فراز آیات 18-32:قوم ثمود نیز که رسول خدا را کذاب خواندند و از روی تکبر حاضر به تبعیت از او نشده و ناقه معجزه را کشتند،با عذاب توسط صیحه ای عظیم هلاک شدند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده پند نمی گیرید؟

نکات:
در ایه 3به تکذیب و تبعیت معاصران پیامبر از هوای نفس خود اشاره شده بود. در این فراز در ایه 24به همین نکته اشاره می کند که قوم ثمود نیز از روی تکبر و ملاکهای ذهنی خودشان ،حاضر به پذیرش رسالت صالح و تبعیت از او بعنوان پیامبر الهی نبودند.

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ {33}
قوم لوط نیز هشدارها را تكذيب كردند {33}
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ {34}
ما بر [سر] آنان سنگبارانى [انفجارى] فروفرستاديم [و] فقط خانواده لوط بودند كه سحرگاهشان رهانيديم {34}
نِعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ {35}
[و اين] رحمتى از جانب ما بود هر كه سپاس دارد بدينسان [او را] پاداش مىدهيم {35}
وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ {36}
و [لوط] آنها را از عذاب ما سخت بيم داده بود و[لى] با هشدارها[ى ما] به جدال و منازعه برخاستند {36}
وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ {37}
و از مهمان[هاى] او كام دل خواستند پس فروغ ديدگانشان را سترديم و [گفتيم] [مزه] عذاب و هشدارهاى مرا بچشيد {37}
وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ {38}
و به راستى كه سپيدهدم عذابى استقرار یابنده به سر وقت آنان آمد {38}
فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ {39}
پس عذاب و هشدارهاى مرا بچشيد {39}
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {40}
و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم پس آيا پندگيرندهاى هست {40}

عصاره فراز آیات33-40::قوم لوط نیز که هشدارهای رسول الهی را تکذیب و با او منازعه کردند،با عذاب سنگباران هلاک شده و لوط و همراهانش نجات یافتند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شدهپند نمی گیرید؟

وَلَقَدْ جَاء آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ {41}
و در حقيقت هشداردهندگان به جانب فرعونيان آمدند {41}
كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ {42}
[اما آنها] همه معجزات ما را تكذيب كردند تا چون زبردستى زورمند [گريبان] آنان را گرفتيم {42}
عصاره فراز آیات 41-42:فرعونیان نیزکه رسولان و معجزات را تکذیب کردند،به عذاب خدا گرفتار شدند.

أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُوْلَئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَاءةٌ فِي الزُّبُرِ {43}
آيا كافران شما از اينان [كه برشمرديم] برترند(كه عذاب نشوند) يا شما را در نوشتهها[ى آسمانى] امان نامه‌آي(از عذاب خدا) است {43}
أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ {44}
يا مىگويند ما همگى انتقامگيرنده [و يار و ياور همديگر]يم {44}
سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ {45}
(اگر به جمع خود دلخوشند )زودا كه اين جمع )در هنگام عذاب یا جنگ با لشکر الهی)در هم شكسته شود و پشت كنند {45}
بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ {46}
(هیچ پناه و گریزی از عذاب دنیا ندارند) بااین وجود،موعد(نهایی)شان قيامت است و قيامت [بسى] سختتر و تلختر است {46}

عصاره فراز آیات 43-46:کافران معاصر پیامبر هم هیچ گریز و پناهی از عذاب دنیوی و اخروی ندارند.


إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ {47}
قطعا مجرمین در گمراهى و آتشند {47}
يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ {48}
روزى كه در آتش به رو كشيده مىشوند [و به آنان گفته مىشود] لهيب آتش(سقر) را بچشيد [و احساس كنيد] {48}
إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ {49}
ماييم كه هر چيزى ( از جمله شما و حیات دنیوی )را با تقدیر(ِخاص خود و طول عمر معین) آفريدهايم {49}
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ {50}
و فرمان ما (برای عذاب یا برپایی قیامت)جز يك بار نيست [آن هم] چون چشم به هم زدنى {50}
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {51}
و(بعنوان شاهد این امر دیده اید که) هم مسلكان شما را سخت به هلاكت رسانديم پس آيا پندگيرندهاى هست {51}
وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ {52}
و هر چه كردهاند در كتابها[ى اعمالشان درج] است {52}
وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ {53}
و هر خرد و بزرگى [در آن] نوشته شده {53}
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ {54}
در حقيقت مردم پرهيزگار در ميان باغها و نهرها {54}
فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ {55}
در قرارگاه صدق نزد پادشاهى توانايند {55}

عصاره فراز آیات 47-55:تحقق عذاب آتشین مجرمین و مکذبین در برابر بهشت متقین،با توجه به قدرت خدا در تحقق هر امری و ثبت تک تک اعمال شما، امکان پذیر و قطعی است.


نکات:
1-بررسی ارتباط بین مجرمین و مکذبین
بررسی سوره های سالهای اول نزول نشان میدهد که در همه سوره هایی که از مجرمین و الذین اجرموا سخن رفته(مدثر،مرسلات،معارج، مطففین،قلم،صافات ،قمر،ذاریات ورحمان) تکذیب معاد و یوم الدین نیز بعنوان یکی از صفات انها مطرح شده است. اما برعکس آن اینگونه نیست. یعنی سوره هایی هستند که اشاره به تکذیب دارند اما عنوان مجرم استفاده نشده است.لذا میتوان نتیجه گرفت یکی از شاخصه های رفتاری مجرمین ،تکذیب است.
در این سوره هم با توجه به ایات ابتدایی سوره،مجرمین هم مکذب قیامت بودند و هم بجای رسول،از هوا و هوس خود تبعیت میکردند.

2-متقین در مقابل مجرمین مطرح شده است لذا متقین علاوه بر تصدیق و باور معاد و رسول،تبعیت عملی از رسول نیز دارند.

3-در ایه 3 بیان شد:وکل امر مستقر :یعنی هر امری در نظام افرینش به محل و موضع استقرار نهایی خود میرسد. در آیه 50 نیز بیان شد که امر خدا در کمتر از چشم برهم زدنی محقق میشود.که با توجه به سیاق ایات ،منظور امر هلاکت و عذاب دنیوی و اخروی مجرمین است. لذا مفهوم ایه 3 نیز چنین میشود که علیرغم تکذیب عذاب و جزا توسط مکذبین؛اما اراده خداوند در این زمینه به موضع نهایی خود خوهد رسید و استقرارخواهد یافت.

مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز آیات 1-8: ای پیامبر .مکذبین قیامت بی توجه به انذارها حتی اگر معجزه هم بیاید ایمان نمیاورند به انها اهمیت نده تا سختی ها و عذاب وعده داده شده قیامت را خود لمس نمایند.
فراز آیات 9-17:قوم نوح که رسول خدا و انذارهایش را تکذیب و نادیده گرفتند،با دعای نوح توسط سیلی عظیم هلاک و خود نوح نجات یافت.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده،پند نمی گیرید؟
فراز آیات18-22:قوم عاد نیز که هشدارها را تکذیب کردند،با عذاب توسط طوفانی عظیم هلاک شدند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده ،پند نمی گیرید؟
فراز آیات 18-32:قوم ثمود نیز که رسول خدا را کذاب خواندند و از روی تکبر حاضر به تبعیت از او نشده و ناقه معجزه را کشتند،با عذاب توسط صیحه ای عظیم هلاک شدند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده پند نمی گیرید؟
عصاره فراز آیات33-40::قوم لوط نیز که هشدارهای رسول الهی را تکذیب و با او منازعه کردند،با عذاب سنگباران هلاک شده و لوط و همراهانش نجات یافتند.ایا از این ماجرا که در قران بیان شده پند نمی گیرید؟
عصاره فراز آیات 41-42:فرعونیان نیزکه رسولان و معجزات را تکذیب کردند،به عذاب خدا گرفتار شدند.
عصاره فراز آیات 43-46:کافران معاصر پیامبر هم هیچ گریز و پناهی از عذاب دنیوی و اخروی ندارند.
آیات 9-46 را میتوان در یک مجموعه بزرگتر بنام سیاق قرارداد با عصاره زیر:
از عذاب و هلاکت اقوام قبل که هشدارها و رسولان خدا را تکذیب کردند و ماجرای انها در قران ذکر شده،پند بگیرید.شما هم امان و پناهی از عذاب دنیوی و اخروی خدا ندارید.

عصاره فراز آیات 47-55:تحقق عذاب آتشین مجرمین و مکذبین در برابر بهشت متقین،با توجه به قدرت خدا در تحقق هر امری و ثبت تک تک اعمال شما، امکان پذیر و قطعی است.

درس سوره:
مکذبان قیامت بجای پند گرفتن از هشدارها وعذاب اقوام مکذب قبل که ماجرای انها در قران ذکر شده، و توجه به قدرت خدا در تحقق هر امری ازجمله عذاب دنیوی و اخروی آنها،به مخالفت خود ادامه داده و از هر نشانه ای هم روی گردانند. ای پیامبر به انها اهمیت نده.


کلمات کلیدی:
-مدکر: فقط در سوره قمر بکار رفته است.4بار برای پندگرفتن از قران آسان. یکبار برای عبرت گرفتن از ماجراي نوح و یکبار هم از هلاکت مکذبان اقوام قبل

-نذُر:بیشترین تکرار را در سوره قمر دارد.11بار. يكبار هم در سوره نجم بكاررفته بود
-سقر:4 بار در قران بکاررفته که سه بار ان در سوره مدثر است و بطور مشروح سقر توضیح داده شده است. یکبار هم در سوره قمر

-کلمح البصر یا کلمح بالبصر تنها در دو سوره امده است. قمر و نحل. که در سوره نحل هم راجع به امر ساعه است: و ما امرالساعه الا کلمح البصر او هو اقرب


اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/04/11 08:31:40 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

admin1 Offline
#10 ارسال شده : 1398/04/24 08:26:23 ق.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال

تفسیر سوره قمر:پرسش ها و نكات تدبري سوره قمر:


منظور از آسان كردن قرآن چيست؟«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»

پاسخ3:
ما قرآن را سهل و ساده كردیم برای تذكّر، برای تنبّه، آیا هست متنبّهی؟ راجع به مضمون این آیه و معنای اینكه ما قرآن را ساده كردیم برای ذكر و تذكّر و تنبّه، مفسرین در دو كلمه اش بحث كرده اند. یكی اینكه ما قرآن را ساده كرده ایم، میسّر كرده ایم، آسان كرده ایم، مقصود از «آسان كرده ایم» چیست؟

:point_left:بعضی می گویند مقصود این است كه چون خود قرآن حقیقتی است مافوق عالم مادی، ما آن را به صورت لفظ و عبارت نازل كرده ایم. البته این فی حدّ ذاته درست است و مانعی ندارد كه این آیه لااقل شامل این هم باشد.

:point_left:برخی دیگر می گویند نه، خیلی كتابهای آسمانی دیگر هم به صورت لفظ درآمده اند ولی قرآن به «لسانٍ عربیٍّ مبین» [نازل شده است ] كه حتی «عربی» هم یعنی واضح و روشن، یعنی به بیانی بسیار ساده و روشن (روشن به معنای فصیح و بلیغ و جذّاب) .
ما قرآن را مخصوصاً با عباراتی اینچنین زیبا و لطیف برای مردم فرود آورده ایم زیرا مردم به این وسیله بهتر متذكّر می شوند، چون شك ندارد كه یك مطلب اگر با بیان فصیح و بلیغ گفته شود اثرش خیلی بیشتر است تا با بیان الكن.
هر دو، مقصود را می فهمانند ولی آن نفوذ می دهد در قلب در صورتی كه بیانِ غیرفصیح نمی تواند نفوذ بدهد.

كما اینكه خودِ با آهنگ متناسب بیان كردن، باز اثری فوق اثر دارد و اگر یك مطلب با زبان فصیح باشد و با آهنگ متناسب با خودش هم قرائت شود اثرش مضاعف می شود. حال اگر خود مطلب هم با قلب انسان پیوند و اتصالی داشته باشد یعنی زبان فطرت انسان باشد این دیگر نورٌ عَلی نورٍ عَلی نور خواهد شد.

قرآن چنین است. اصلاً قرآن بقای خودش را مدیون همین سه جهت است:
مطلبش زبان فطرت بشر است، با عباراتی در نهایت فصاحت و بلاغت بیان شده، و دستور اكید صادر شده كه قرآن را با قرائت و آهنگ لطیف بخوانید، كه حتی در تعبیرات احادیث ما كلمه ی «غنا» دارد: «تَغَنَّوْا بِالْقُرْآنِ» یعنی قرآن را ساده نخوانید، با آهنگ بخوانید.


:arrow_backward:بیشتر احتمال می دهند كه مقصود این باشد كه ما قرآن را با عباراتی فصیح و ساده و روشن [نازل كردیم ] «لِلذِّكْر» برای اینكه شما [متذكر و متنبه بشوید. ] بعضی مثل مجمع البیان می گویند [للذكر] یعنی «للحفظ» ، كه حفظ كنید، ضبط كنید.

و قرآن از كتابهایی است كه آمادگی اش برای حفظ شدن از هر كتاب دیگر بیشتر است. عجیب است! شعر را می شود حفظ كرد و قرآن شعر هم نیست، نثر است. یك كتاب نثر در دنیا نمی توان پیدا كرد كه بشود چهار صفحه اش را حفظ كرد و قرآن در اثر آن سلاست فوق العاده ای كه در عبارات و كلماتش هست [این خاصیت را دارد. ] وقتی كه كلمات، خیلی سلیس باشد [زود حفظ می شود. ]

شما در خود شعرها می توانید امتحان كنید. شعرهای سعدی را خیلی زود می شود حفظ كرد برای اینكه كلمات آن سلیس است یعنی هر كلمه ای نسبتاً در جای خودش قرار گرفته است. بعد كه انسان حفظ كرد دیر فراموش می كند چون به معنی واقعی سلاست دارد. ولی انسان اگر بخواهد یك قصیده ی خاقانی را حفظ كند جانش درمی آید، با اینكه قصاید او هم خیلی فصیح و بلیغ است، ولی سلاست [اشعار] سعدی را ندارد. گرچه هر شعری به دلیل شعر بودن و آهنگین بودن قابل #حفظ [شدن ] است، باز شعرها با هم تفاوت دارند.

در میان نثرها تنها كتاب نثری در عالم كه قابل حفظ كردن است یعنی اصلاً ذهن آن را برای حفظ كردن می پذیرد قرآن است. شما كتاب نثر دیگری در عالم نمی توانید پیدا كنید كه انسان بتواند عبارتهای آن را حفظ كند؛ و لهذا حفظ كردن قرآن مثل تلاوت كردن آن امر بسیار مطلوبی است و مخصوصاً بعد از آنكه انسان حفظ كرد نباید بگذارد فراموش شود. شاید گناه هم داشته باشد كه انسان قرآن را حفظ كند و بعد اینقدر نخواند تا فراموش شود.
. افرادی كه حافظه شان ضعیف است لااقل اگر یك سوره دو سوره پنج سوره حفظ می كنند نگذارند كه همان سوره هافراموش شود چون بعضی #حرام و گناه می دانند كه انسان قرآن را حفظ كند و بعد بگذارد فراموش شود.

:heavy_check_mark:«وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْانَ» بنا بر بعضی ازتفسیرها یعنی ما قرآن را سهل و ساده [كردیم. ] این «سهل» به همان معناست كه امروز می گویند «سهل و ممتنع» یعنی از نظر عبارت اینقدر ساده است كه انسان آن را در نهایت نرمی می بیند ولی در عین حال ممتنع است و مثلش را نمی شود ایجاد كرد.

ما این را با عباراتی به غایت سهل و ساده و شیرین و فصیح و #بلیغ بیان كردیم، برای چه؟ «لِلذِّكْر» كه مردم بتوانند آن را به ذهن بسپارند. معنی دیگر « #ذكر» در اینجا نه این است كه به ذهن بسپارند، [بلكه ] برای اینكه متذكر و متنبه بشوند.


از جلد پنجم کتاب
آشنایی باقرآن استاد مطهري
مدیر تالار
ali Offline
#11 ارسال شده : 1399/08/11 08:19:41 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر و فهم سوره هاي قران كريم: پرسش و پاسخ و نكات تفسيري سوره قمر

سئوال: سلام استاد در خصوص افسانه بودن شق القمر
رد شمس هم در قران اشاره شده .کسانی که به امر خداوند رد شمس انجام دادند شق القمر هم میشود

وباتوجه به ایه دوم که ذکر از ایات ونشانه های متعددی نموده اند

سركارخانم موسوي

پاسخ:

سلام


همانطور كه بارها گفته ايم،ملاك و معيار برداشت در درجه اول ظاهر ايات هستند.

1-رد شمس در كجاي قران،امده؟

2-در صورت اشاره به رد شمس،چه ارتباطي با سوره قمر دارد؟

3-صحبت استاد گنجه اي بر سرامكان ذاتي اين كار توسط خداوند نيست. بلكه اينكه ايا متن ايات بر شق القمر دلالت دارد يا خير؟

اقاي فرهنگ

سئوال:

در تفاسیر به رد شمس توسط حضزت سلیمان اشاره شده است.
ولی در دعای مشلول : ورد لیوشع بن نون الشمس بعد غروبها
اشاره شده
منطورم این هست که ایشان فرمودند افسانه .شاید اتفاق افتاده توسط پیامبر

وچون رعب انگیز بود انگار که قیامت شدهبود.

سركار خانم موسوي

پاسخ:

داستان حضرت سليمان در سوره صاد بود كه ديديم انجا هم ردوها علي لزوما بر شمس دلالت نداشت بلكه بر اسبها بود

در سوره هاي قران ،به دفعات درخواست مشرگان براي معجزه از پيامبر مطرح شده است
شق القمر اگر بعنوان يك معجزه اتفاق افتاده بود،خداوند ميتوانست پاسخ دهد كه يكبار معجزه اورديم اما ايمان نياورديد(همچنانكه براي شتر صالح چند بار ذكر شده در قران)
اما چنين پاسخي به مشركان داده نشده بلكه بر عدم اتيان معجزه تاكيد شده و حتي خداوند به ژيامبر هم كه انتظار معجزه داشته ميفرمايد اگر خودت ميتواني بيار. ماچنين تصميمي نداريم.


اقاي فرهنگ
ali Offline
#12 ارسال شده : 1402/07/29 08:48:38 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
فهم و مطالعه نکات مهم تفسیری سوره قمر از تفسیر بازرگان
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
پیشگفتار سوره قمر

سورة قمر در سال چهارم بعثت به صورت يكپارچه در مكه نازل شده است. نام قمر [معرفه و نكره] 27 بار در قرآن تكرار شده و ماه به طور متوسط حدود 27/321 روز يكبار به دور زمين تناوب مداري [نه هلالي] دارد.
شماره اين سوره نيز (54=2×27)مي‌باشد. اگر كلمه «يوم» [به صورت معرفه و نكره- اليوم و يوماً] 365 بار در قرآن تكرار شده، «ايام» [جمع يوم] نيز 27 بار [معرفه و نكره] آمده است.
«يومئذٍ» نيز 70 [2+68] بار در قرآن تكرار شده كه مضربي است از هفت [70 =7×10]
كلمات: قبله، سبع سموات، بني‌آدم، طبقات زمين و آسمان و... نيز هر كدام هفت بار در قرآن تكرار شده‌اند.

موضوع شقه شدن ماه «وَانشَقَّ الْقَمَرُ»، از مسائلي است كه همواره در ميان مسلمانان مطرح بوده و رواياتي هم در اين باب نقل شده است.

در تفسير «مجمع‌البيان» نام مفسريني از گذشته [همچون: حسن و غطاء و بلخي] ذكر شده كه منكر چنين معجزه‌اي در زمان پيامبر اسلام(ص) بوده و آن را مرتبط با تحولات قيامت شمرده‌اند؛ اما مفسرين ديگر چنين ادّعايي را، كه برتر از معجزة پيامبران پيشين است، مطرح كرده و نسل‌هاي بعد اين «قول مشهور» را كه حربه‌اي براي اثبات برتري پيامبر اسلام مي‌شمردند، همچنان حفظ و روايت كرده‌اند.
حال آن كه آيات متعددي از قرآن [از جمله: آيات 50 و 51 سورة عنكبوت و آيات 59 و 93 سورة اسراء] داشتن معجزه‌اي غير از قرآن را از پيامبر اسلام نفي كرده و نياز به معجزه، كم بهاء دادن به قرآن عظيم است كه براي حقانيت آن به دستاويز ديگري چنگ زده شود. به نظر مي‌رسد ارتباط تنگاتنگ انشقاق قمر با نزديك شدن قيامت، كه در يك آيه و بدون فاصله ذكر شده است، مسئله را آشكار مي‌سازد.

اين سوره را براي فهم ساده‌تر مضامين آن مي‌توان به سه بخش اصلي تقسيم كرد:

👈🏻الف) مقدمه [آيات 1 تا 8]، ذكر كفر و اعراض مشركين و اشاره به سرنوشت آيندة آنان

👈🏻ب) بخش تاريخي [آيات 9 تا 42]، شرح اجمالي انكار پنج قوم: نوح، عاد، ثمود، لوط و فرعون.

👈🏻ج) آينده [آيات 43 تا 58]، عبرت‌آموزي از تاريخ، وقوع قيامت و سرنوشت نهايي مجرمين و متقين.

كليه آيات اين سوره با حرف «ر» ختم مي‌شوند و آهنگي يكسان دارند. از نام‌هاي نيكوي الهي تنها يكبار نام «ربّ» و نيز نام‌هاي «عَزِيزٍ مُّقْتَدِر» آيه 42 و «مَلِيكٍ مُّقْتَدِر» [آيه 55] در ارتباط با سياق انذاري سوره آمده است.


✅قمر:1

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ
ساعت [قيامت] در حال نزديك شدن است و ماه [در آستانة چنان تحولاتي] گسيخته و متلاشي خواهد شد.

👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻


👈🏻منظور از ساعت، مطلق وقت و زمان است، نه جزء مشخصی از آن. مثل زمان مرگ و زمان [وقوع] قيامت. ساعت قيامت به تعبير قرآن، به اندازه يک چشم بر هم زدن، بلکه کمتر از آن است [نحل 77 ]. از 48 باری که کلمه «ساعه» در قرآن به کار رفته است، 41 مورد آن به صورت معرفه [با الف و لام] دربارة زمان قيامت است و بقيه درباره اجل مرگ انسان‌ها يا لحظاتی از ايام زندگی دنيايی.

👈🏻 «قُرب» نزديكي است و «اقْتَرَبَت» در باب «افتعال»، دلالت بر آمادگي «نزديكي» مي‌كند [مثل: اشتعال، انقلاب، اضطراب و...]. چهار بار ديگر كلمه قُرب در باب انفعال در قرآن آمده است كه تماماً بر مقدّمات امري اشاره مي‌كند، نه تحقّق آن. مثل «اقْتَرَبَ أَجَلُهُم» [اجلشان نزديك است- اعراف 185 ]،
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُم»
[حساب مردم نزديك است- انبياء 1 ]،

«وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»
[وعدة حق نزديك است- انبياء 97 ]،

و «وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب»
[سجده كن و نزديك شو- علق 19 ].

«اِنْشَقَ» از ريشة «شَقَقَ» [شكافت]، در باب «انفعال»، مفهوم فعل‌پذيري و تسليم و تن دادن به كار و تحولي دارد. عكس‌العمل انفعالي داشتن نيز به همين معنا مي‌باشد. در اين آيه پيش‌آگهي داده مي‌شود كه با نزديك شدن قيامت، و در آستانة آن، ماه تحت تأثير تحولات فيزيكي منظومة شمسي و خاموشي خورشيد، از هم شكافته و متلاشي خواهد شد.
بر حسب مفاد آيات 6 تا 9 سوره قيامه:
«يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَهِ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ وَخَسَفَ الْقَمَرُ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»، ماه در هالة انفجاري خورشيد «فرو مي‌رود» و جذب جِرم آن مي‌گردد. چه بسا اختلاف جاذبه و كشش خورشيد، يا زمين بر ماه، موجب دو نيمه و متلاشي شدن آن شود [والله اعلم].

اخبار مورد اختلافي كه دربارة معجزه دو نيمه شدن ماه به عنوان معجزة پيامبر اسلام(ص) نقل شده است، صرف نظر از تعارض با صريح قرآن بر معجزه نداشتن پيامبر اسلام، هم خلاف علم و شهادت تاريخ است، و هم اگر چنين معجزه‌اي رخ داده بود، با فعل ماضي بيان مي‌شد.

قمر:6
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُّكُرٍ
[بنابراين] از آنان روي برتاب [و منتظر باش] روزي را كه منادي 9 [آنها را] به امري ناخواسته 10 فراخواند.
______________
9- كلمات «داع» و «داعي» [از ريشة دَعَوَ]، مثل دعاء، خواندن كسي براي حاجت، استمداد، يا انجام وظيفه و كاري است. «داع» و «داعي» جمعاً هفت بار در قرآن، در موارد متفاوت آمده است: 1- دعاء به درگاه خدا [بقره 186 (2:186) ]، 2- دعوت مردمان به سوي خدا توسط رسولان يا آگاهان [احقاف 31 (46:31) و 32، احزاب 46 (33:46) ]، 3- فرا خوان فرشته‌اي در روز قيامت براي رفتن به سوي سرنوشت نيك و بد. آيات 6 و 8 اين سوره و نيز آيه 108 سوره طه (20:108) «يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ...» در اين مورد است. «دَاعِيَ» گويا فرشته‌ای است که با دميدن در صور فراخوان زنده شدن می‌دهد. «عِوَجَ» معنای کجی، نامفهومی و بيراهه و در اينجا مفهوم نارسايی و ابهام دارد. يعنی فراخوان آن فرشته، صريح و روشن و قاطع است.

10- «نُكُر»، هم ريشه با انكار، منكر و نكير و... به چيزي گفته مي‌شود كه ناشناخته و ناخواسته باشد.

قمر:17
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
و بي‌گمان ما قرآن را براي پند گرفتن آسان ساختيم،21 آيا هيچ پَند پذيري هست؟

______________
21- جملة «لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِر» چهار بار در آيات 17، 22، 32 و 40 اين سوره، به دنبال سرنوشت اقوام نوح، عاد، ثمود و لوط آمده و پندگيري از سرنوشت آنان را آسان كرده است. شگفت آن كه كساني بر اين باورند كه قرآن به دليل برداشت‌هاي متفاوتي كه از آن مي‌كنند موجب اختلاف و تفرقه مي‌گردد و بايد به روايات كه روشن و «قطعي الدلاله» است رجوع كرد! حال آن كه رسول مكرم اسلام و اهل بيت مطهر او تشخيص اصالت روايات در ارجاع به محك قرآن گفته‌اند.
اما «مُّدَّكِر»، در اصل مدْتكر بوده كه حرف «ت» [در باب افتعال] به «دال» تبديل شده و دو «دال» در پيوست با يكديگر تشديد گرفته‌اند. در باب افتعال آمدن كلمه «ذكر»، پذيرش و قبول آن را مي‌رساند. قرآن براي تذكر يافتن آسان شده است ولي بايد پذيراي آن بود تا مؤثر واقع شود.


قمر:27
إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ
ما براي آزمايش آنها، ماده شتري را خواهيم فرستاد،27 پس چشم انتظار باش و شكيبايي كن.28

______________
27- آزمايشات آدمي را قرآن با واژه‌هاي متفاوتي همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان، اختبار، تمحيص، تمخيض، و... بيان کرده است. اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و نقره در بوتة آتش براي خالص شدن از آميختگي و تيرگي‌هاست و به طور مجازي در مورد مشکلات و مصيبت‌هاي زندگي، که همچون کوره آتش، آدمي را صيقل مي‌زند و آب ديده مي‌کند، به کار مي‌رود. ر ک به کتاب «پژوهشي در قرآن» ج 4 ص 44 تا 82.
در قرآن هيچ توضيحي بر اينکه اين ماده شتر چه ويژگي داشته نيامده است. در آيه 73 سوره اعراف (7:73) نيز به همين اشاره اکتفا شده که: «اين شتري است خدايي که براي شما در آن نشانه‌اي [معجزه‌اي] است، پس بگذاريد در زمين بچرد و آزارش ندهيد». در اين سوره نيز بر «آيه بودن» اين شتر و پذيرش سهمية آب او اشاره شده است. صرف نظر از اينکه اين شتر چه ويژگي داشته که نشانه و علامتي [آيه‌اي] از خدا محسوب مي‌شده، ظاهراً آزمون اين قوم در تمکين به حقوق غير خود و تمرين پرهيز از نقض آن مورد نظر بوده است. به نظر مي‌رسد کمبود آب مسئله قابل ملاحظه‌اي براي آن مردم محسوب مي‌شده و سهميه‌بندي آن، نظامي براي متوقف ساختن زور مداري و تجاوز به حقوق ضعيفان بوده است. در چنين شرايطي، ماده شتر زبان بسته شايد نماد مظلوماني محسوب مي‌شده که بايد سهميه آنان رعايت گردد. انتساب اين شتر به خدا [هَذِهِ نَاقَهُ اللهِ- اعراف 73 (7:73) و شمس 14 (91:14) ] و «آيه الله» شمردن آن، شرافت اين نماد را که بيانگر حقوقي است نشان مي‌دهد.

28- معناي «تَرَقَّبُ»، معادل انتظار است، با اين تفاوت که در آن «مراقبت» و مراعات احتياط هم وجود دارد. اما «اصْطَبِرْ» از ريشة صَبَرَ كه در باب افتعال آمده مفهوم پذيرش صبر و مقاومت و خود را به آن وادار كردن دارد.

قمر:29
فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ
ولي آنها [=يكي از اشرار] هم‌سنخ خود را 30 ندا [=پيام و مأموريت] دادند و او هم پذيرفت و دست به كار شد 31 و [شتر را وحشيانه] كُشت.32

______________
30- معناي مصاحبت، نوعي همراهي و ملازمت است كه به تدريج شخصيت انسان را به آنكه، يا آنچه با آن مصاحبت مي‌كند شبيه مي‌سازد؛ همچون صحابه رسول خدا و ساير مصاحبت‌هاي دنيايي. مصاحبت با هر چيز از اعتماد و اتكاء به آن ناشي مي‌شود و گام به گام در تأثيرپذيري از آن مشابهت حاصل مي‌گردد.

31- عَطاء، دادن چيزي به كسي، و تعاطي پذيرفتن آن و انجام كاري است. منظور اين است كه آنها آن فرد نابكار را تحريك و توصيه كردند و او هم دست به كار شد و اجرا كرد!

32- به کشتن شتر به طريق معمول، با آب دادن و... که با ذبح از گلو انجام مي‌شود، «نَحرْ» گفته مي‌شود [کوثر 2]، اما وحشيانه کشتن و قطع دست و پا را «عقر» مي‌گويند و قوم ثمود شتر را عقر کردند. بريدن نخل خرما از بيخ را نيز با همين کلمه بيان مي‌کنند. نحوه اين نافرماني و پي کردن شتر را، که با سكوت رضايت‌آميز مردم انجام شد، در سوره‌هاي: قمر 29 (54:29) ، اعراف 77 (7:77) ، هود 68 (11:68) و شمس 14 (91:14) مي‌توانيد مطالعه کنيد.
در كلام حكيمانه امام علي(ع) آمده است: جز اين نيست كه شتر صالح را يك نفر كشت، اما خدا عذاب را به همة آن قوم تعميم داد، زيرا همگي [با سكوتشان عملاً] به اين كار رضايت دادند. خداوند سبحان فرمود: [همگي] آن را كشتند و نادم گشتند. [خطبة 201 بند 2- إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَهَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِين].

قمر:31
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ
ما بر آنها [فقط] يك صوت شديد33 [=موج انفجار آتشفشاني] فرستاديم كه در اثر آن همگي همچون شاخ و برگ‌هاي خشكيده گردآوري كننده آن 34 [براي تغذيه دام‌ها در آغل، در هم شكسته] شدند.

______________
33- از اشارات قرآن در سوره‌هاي مختلف به حادثه هلاكت قوم «ثمود» و نشانه‌هاي ارائه شده در آنها می‌توان فهميد آنچه موجب نابودي آنان شد، اصطلاحاً «بمب آتش‌فشاني» ناميده می‌شود. فشار گازها و قشرهاي مذاب زير زمين وقتي از حدّ خود خارج شود [طاغيه]، با ايجاد زلزله و حركاتي شديد به صورت انفجاري قسمتي از پوسته زمين را پرتاب كرده و صاعقه وار توده‌هاي مذاب را به بيرون پرتاب می‌كند. موج انفجار رعدآساي اين حادثه، همچون بمبى با هزاران تُن مواد انفجاري، آثار تخريبي غير قابل تصوري پديد مي‌آورد. قرآن، عذاب اين قوم را با نشانه‌هاي: صيحه، زلزله، صاعقه، زير و رو شدن و آتشفشان تصوير كرده است. كلمه «صَيْحَهً» 13 بار در قرآن آمده كه به غير از آية 4 منافقون (63:4) ، كه منظور «فرياد اعتراض» است، بقية موارد دربارة صوت انفجار آتش‌فشان [10 مورد] و صيحة روز رستاخيز [ياسين 53 (36:53) و ق 42 (50:42) ] مي‌باشد.

34- «هَشِيم» از ريشة «هشم» [شكستن]، در باب فعيل مفهوم بسيار شكسته و خرد شده مي‌دهد، همچون علف و شاخة خشك گياهان در فصل پاييز كه باد آنها را پراكنده مي‌سازد [كهف 45 (18:45) ]. «مُحْتَظِر» به كسي گفته مي‌شود كه شاخه‌هاي مذكور را براي مصرف زمستاني دام‌ها يا مصارف ديگر در محلي جمع‌آوردي و نگهداري مي‌كند.

قمر:48
يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ
روزي كه به خاطر رويكردهاي [باطل] خود 47 در آتش كشيده شوند؛48 [به آنها خطاب مي‌شود] مزة آتش را بچشيد.49
______________
47- معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجايی که روی آوردن ظاهري به هر چيز، نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه، اهداف و آرمان‌هايي است که به آن روي مي‌آوريم. مثلا آنگاه که ابراهيم(ع) پس از روي آوردن به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي آورد، گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» [انعام 79 (6:79) ]، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و هدف گيري در زندگي است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» [پي‌جويي وجه خدا] و «يريدون وجه الله» [خواستن وجه خدا] که به کرّات در قرآن تکرار شده همان جهت و هدف خدايي است که مؤمن به آن روي مي‌آورد. چنين است تسليم کردن وجه خود به خدا [...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آل‌عمران 20 (3:20) ]. اين که در قرآن گفته شده در قيامت کساني با وجه خود به آتش مي‌افتند، منظور همين اهدافي است که به آن روي آورده‌اند [از جمله اسراء 97 (17:97) ، فرقان 34 (25:34) ، قمر 48 (54:48) ].

48- «سَحَبَ» كشيدن است. ابر را از آن جهت «سحاب» گفته‌اند كه به نيروي باد از روي دريا كشيده شده و به سمت خشكي‌ها سوق داده مي‌شود. اين كلمه يك بار ديگر در قرآن آمده است: غافر 71 (40:71) - «إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ» [ظالمان، نه به پاي خود، بلكه به نيرويي به سوي دوزخ اعمالشان كشيده مي‌شوند].

49- «سَقَرَ» كلمه‌اي غير عربي است كه علاوه بر اين سوره، سه بار ديگر در سورة مدثر آمده است. گفته شده در اين كلمه مفهوم تغيير رنگ از تابش آفتاب يا سوختگي غلبه دارد. «مَسَّ» همان تماس است كه به قرينه « ذُوقُوا»، معناي چشيدن پيدا مي‌كند.


قمر:51
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
ما پيروان [راه باطل] شما را نيز در گذشته [در بازتاب اعمال‌شان] هلاك كرديم؛52 آيا هيچ پند پذيري هست؟
______________
52- «أَشْيَاعَ» جمع مكسّر شيعه است كه در آية 54 سبا (34:54) نيز آمده است «...كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ...». ياران و پيروان هر پيش‌گامي [در حق يا باطل] را «شيعه» او مي‌نامند. مثل ابراهيم(ع) که شيعه تعاليم توحيدي نوح(ع) بود [صافات 83 (37:83) ] و ماجراي آن شيعه حضرت موسي(ع) در دوران فرعون [قصص 15 (28:15) ]. اما کلمة شيعه در قرآن عمدتاً معناي منفي داشته و دلالت بر تفرقه‌اي مي‌کند که عامل آن پيروي از اشخاص و نظريات فرقه‌گرايانه غير توحيدي است.

قمر:52
وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ
هر آنچه كردند، در پروندة تفكيك شده [اعمال ثبت و ضبط شده فردي هر شخص] است.53
______________
53- « زُبُر» جمع زَبُور، به دو معنا در قرآن آمده است؛ يكي كتاب‌هاي حكمت‌آميز، مثل زبور داود. ديگري به معناي قطعات جدا شده، مثل: قطعات سنگهاي آهن‌دار [كهف 96 (18:96) - زُبَرَ الْحَدِيدِ] و همچنين قطعه قطعه شدن وحدت يك جامعه [مؤمنون 53 (23:53) - فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا]. در اين صورت معناي اين آيه ثبت و ضبط اعمال هركس در پرونده‌هاي جدا و مستقل از هم است [والله اعلم].
به نظر مي‌رسد علت زَبور ناميدن كتاب‌هاي ديني، قطعه قطعه و جدا بودن آيات و احكام آن باشد كه به گونة تفكيك شده همه موارد هدايتي را در جاي خود بيان كرده است. اين همان تفصيل يافتن تدريجي كتاب محكم و يكپارچه است [هود 1 (11:1) ، يونس 24 (10:24) و 37 (10:37) ، فصلت 3 (41:3) و 43 (41:43) ، انعام 97 (6:97) ، 98، 114 (6:114) و 154 (6:154) ، اعراف 32 (7:32) و 174 (7:174) ].
قمر:55
فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ
در جايگاه راستيني،55 نزد پادشاهي مقتدر.56

______________
55- «مَقْعَد» اسم مكان قعود [نشستن] است. به سنگرهاي جنگي نيز «مَقَاعِدَ لِلْقِتَال» [آل‌عمران 121 (3:121) ] گفته مي‌شود كه جمع مقعد است. نشستن نوعي استراحت و آرامشِ پس از انجام كاري سخت نهفته است. گويا منظور از «مَقْعَدِ صِدْق»، آرامش و آسايشِ ناشي از صداقت‌هاي زباني و عملي دنيايي باشد و يا وعدة صادقانه الهي براي متقين.

56- «مَلِيك» از ريشة ملك، در باب تفعيل دلالت بر پادشاهي مطلق خدا بر عالم هستي مي‌كند كه در نهايت اقتدار است. نام مقتدر در آية 42 نيز آمده است «عَزِيزٍ مُّقْتَدِر».


ویرایش بوسیله کاربر 1402/08/16 09:07:16 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#13 ارسال شده : 1402/08/07 08:21:11 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
مرور سوره قمر و نكات مهم تفسيري از تفسير ايت اله جوادي املي

﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1
جريان «شقّ القمر» هم واقع شد و هم فعل به صورت فعل ماضي ذکر شد، اين طور نيست که از سنخ مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضي باشد، ماضي ياد شده است که مثلاً قمر در قيامت منشق مي‌شود، ﴿وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ﴾ مي‌شود، چون در آينده که محقّقاً قمر منخسف مي‌شود يا بساط آن جمع مي‌شود، از مستقبل محقق الوقوع به ماضي ياد کرده باشند، اين طور نيست.
سياق از اقتراب خبر داد، اين اقتراب فعل ماضي است. قيامت، آينده است نه اقتراب. «إقْتَرَبَ» فعل ماضي است و در معناي خودش به کار رفت؛ لذا «إنْشَقَّ» هم فعل ماضي است در معناي خودش به کار مي‌رود، نه اينکه ساعت، امرِ آينده است پس انشقاق هم امرِ آينده باشد، دو تا فعل ماضي‌اند هر دو هم مربوط به گذشته‌اند.و اما در جريان ﴿إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، آن جاست که اين حرف گفته شد، از مستقبل محقق الوقوع به ماضي ياد شده است، چون در حکم وقوع است وگرنه اينجا يک ماضي محقق الوقوع است به ماضي هم ياد شد، سخن از اقتراب است نه وقوع، اقتراب امر ماضي است

اما جريان انشقاق قمر اين را گفتند در اوايل شب اتفاق افتاده است. چرا نديدند، يک؛ چرا رصدخانه‌ها جواب نداد، دو؛ دو تا اشکال است.
👈نديدند، براي اينکه زمين کروي است هنوز بخشي از شب فرا نرسيده؛ يعني آن قسمت‌هاي غرب هنوز شب نشده تا ماه را ببينند و ببينند منشق شده يا نه؟ در همان محدوده حجاز اتفاق افتاده خيلي هم که طول نکشيده است. بعضي از منطقه‌ها هم ممکن است ابري بوده، بعضي‌ها خواب بودند، بعضي‌ها در اتاقشان بودند. غرض اين است که نديدن، دليلِ نبودن نيست، البته خيلي‌ها هم ديدند.
اما چرا رصدخانه‌ها جواب نمي‌دهد؟ آن روز در کره زمين هند رصدخانه داشت و بخشي از غربي‌ها.
داخله اين قسمت‌هاي حجاز و اينها رصدخانه‌اي نبود تا تشخيص بدهند.
به هر تقدير نه دليلی بر استحاله انشقاق قمر است، چون محال عادي است نه محال عقلي؛ نه دليلي است بر عدم وقوع.
مي‌ماند اين مسئله که در قرآن کريم آمده که اگر ملّتي از پيغمبرشان معجزه بخواهند، آن پيغمبر معجزه بياورد و اينها ايمان نياورند ما عذاب مي‌کنيم، اين درست است.
معجزه‌اي که اقتراحي باشد به اصطلاح قرآن کريم؛ يعني مردم پيشنهاد بدهند، بعد آن پيامبر خواسته آن مردم را به عرض الهي برساند، آن‌گاه آنها ايمان نياورند عذاب مي‌آيد بله!
اما خيلي مسلّم نيست که اين «شقّ القمر» به خاطر پيشنهاد مردم بود. در بعضي از نقل‌هاست که خود حضرت ابتدائاً اين کار را کرده است، خيلي مسلّم نيست که اقتراحي باشد.
ثانياً آيه حاکم بر اين مسئله اين است که وجود مبارک پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) با انبياي ديگر فرق دارد، فرمود: ﴿وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾

👈 آن يک اصل کلّي است بله، اصل کلّي است که اگر پيشنهاد و اقتراحي باشد و پيامبر آن عصر اجابت کند و آنها نپذيرند عذاب مي‌آيد؛ اما اين حاکم بر همه آن ادله است. فرمود خصيصه پيغمبر که ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾ است اين است. تا حضرت در بين مردم هست، آن عذاب الهي نظير خسف، نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ اين گونه از عذاب‌ها نمي‌آيد
لذا با اينکه همه‌ آنها ديدند، آيه نازل شد که ﴿انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾؛ يعني حواستان جمع باشد. روزي هم بساطش جمع مي‌شود: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب‌﴾. ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت‌﴾ مي‌شود، ﴿جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ﴾ مي‌شود، با اينکه خودشان ديدند، «مع ذلک» آيه نازل شد که ﴿انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾. اين براي اخبار که نيست، براي اينکه خودشان ديدند؛ گاهي لازمِ خبر مطلوب است، نه خودِ اِخبار. الآن نمي‌خواهد خبر بدهد؛ البته نسبت به آينده‌ها خبر هست، اما نسبت به کساني که خودشان ديدند اين ﴿انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ گفتن و گزارش دادن چه فايده‌اي دارد؟
براي اينکه همه‌شان ديدند، اين براي لازم خبر است؛ يعني اين واقع شده و کار به دست ديگري است يک روزي هم واقع مي‌شود و بساط آن جمع مي‌شود، پس لازمِ خبر مورد قبول است. ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾،
👈 بعد هم فرمود اين آيه و اين معجزه هم شبيه معجزات ديگر مورد بي‌مِهري يک عده است، بي‌اعتنايي يک عده‌ است؛ همان طوری که از معجزات ديگر روبرگردان بودند، از اين معجزه هم بهره‌اي نبردند.
اينها اين چنين نيست که از اين معجزه استفاده کنند، نسبت به گذشته مي‌گفتند سِحر است به اين هم مي‌گويند سِحر است؛ اما در مسئله انديشه که روشن شد، فرمود اينها با برهان حرکت نمي‌کنند با گمان حرکت مي‌کنند.
اما اين ﴿وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ﴾؛ يعني هيچ چيزي هدر نيست، هر چيزي جايگاه خودش را دارد؛ اما ﴿وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ﴾ نه معنايش اين است که «کُلُّ امرٍ ابديٌ»؛ يعني به هر حال هر چيزي اثر خاص خودش را دارد. يک عمر مخصوصي دارد، يک اثر مخصوصي دارد، هدر نيست، هيچ چيزي هدر برود نيست هر چيزي جايگاه خاص خودش را دارد،

فرمود اين حکمت بالغه است، تهديد محض نيست،👇
👈 بعد از تعليم کتاب و حکمت و تزکيه نفوس اين تهديد کرده است. آيات و معجزاتي که مي‌فرمايد درست است که بحث‌هاي کلامي دارد، ثابت مي‌کند که اين معجزه است، آورنده‌ آن هم پيغمبر است؛
اما بهره عمومي‌ آن اين است که مردم «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»بيراهه نروند، ﴿وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلاَّ تَخْويفاً﴾؛اين حصر است.
👈 فرمود: ﴿فَما تُغْنِ النُّذُرُ﴾؛ اين بيان نوراني سيّدالشهداء را ببينيد اينها بوسيدني نيست؟!
فرمود خيلي از مردم دينشان دين آدامسي است. سابقاً چيزي بود که بچه‌ها مي‌جويدند به نام مصطکي مقداري در دهن لذيذ بود، بعد وقتي تفاله مي‌شد مي‌انداختند دور! الآن آدامس رسم شد، شبيه همان است؛ منتها مقداري تر و تميزتر. آدامس اثر چيست؟ اين نوجوان مقداري مي‌جود، وقتي که به صورت تفاله شد مي‌اندازد دور! اين بيان نوراني سيّدالشهداء همين است فرمود: «النَّاسَ‌ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ‌ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»؛ فرمود اينها اسلامشان اسلام آدامسي است، مادامي که در کام اينها مزه دارد اين را مي‌جوند، مادامي که ديگر بي‌مزه شد براي اينها تف مي‌کنند، مي‌اندازند دور، آن وقت ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون﴾
👈 بعد فرمود روبرگردان!
قبلاً هم در سوره مبارکه «نجم» که فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾،
آن‌جا بحث شد که همه اينها محکوم به آن آيه ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾، هستند
. اينجا هم هجر جميل است، به چه دليل؟ به دليل اينکه اين همه حرف‌ها را دارد به مردم مي‌زند، پس معلوم مي‌شود که رو برنگرداند، از مردم فاصله نگرفت. اينکه فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾، نه يعني برو در خانه بنشين! يعني قبول و نکول آنها بي‌اثر است براي تو، تو حرف خودت را بزن، نه اينکه اينها را رها کن!

حالا پشت سر هم براي اينها دارد آيه مي‌خواند، چه چيزي را رها بکند؟
اگر مي‌فرمود «بلِّغ» غير از اين نمي‌کرد. حالا که فرمود: ﴿فَتَوَلَّ﴾ هم همين طور است؛
يعني نگران نباش! اقبال و ادبار اينها براي تو اثرگذار نباشد، تو حرف خودت را بزن.
بنابراين چه ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا﴾ که در آيه 29 سوره مبارکه «نجم» آمده، چه ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ که در آيه شش همين سوره «قمر» آمده، به اين معنا نيست که مردم را رها کن! نخير!
مردم را چرا رها کنيم؟ ما تا زنده‌ايم بايد با اين مردم باشيم و حرف‌هايمان را بزنيم.
پس معلوم مي‌شود اِعراض، اعراض به معناي فيزيکي نيست،

نه اينکه برو در خانه بنشين در را ببند! وگرنه در جريان حضرت يونس فرمود مبادا آن کار را بکني! ﴿وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾، بروي در خانه و بگويي ما همه حرف‌هايمان را زديم، نه!
تا زنده‌اي بايد بگويي. يک وقت است ميدان جنگ است، آنها حمله کردند، از اين طرف و از آن طرف نبرد است؛ اما يک وقت موقع جنگ و امثال آن نيست فرمود تا زنده‌اي، تا نفس مي‌کشيد بايد بگويي. با اينکه ﴿فَتَوَلَّ﴾، فرمود اين چند امر را بگو! از دنيا جدا شدن غير از از خلق خدا جدا شدن است. ما موظف هستيم از دنيا فاصله بگيريم، نه از خلق خدا.

با اينکه فرمود: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ پشت سر هم دارد اينها را بگو، اينها را بگو، اينها را بگو، اينها را بگو، شش، هفت اصل است که در همين آيه يک سطر و خورده‌اي آمده است.
﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾، ﴿يَوْمَ يَدْعُ﴾، روزي هست، يک؛ 👈کسي شما را احضار مي‌کند، دو؛
﴿إِلي‌ شَيْ‌ءٍ﴾، اين تنوين آن هم نشانه اجنبي بودن شیء است، اين سه؛
آن هم منکَر است، براي شما ناشناس است ناگوار است، چهار؛
﴿خُشَّعاً﴾ هست، باخشوع مي‌آييد، آثار خشوع از چشم‌هاي شما بر مي‌آيد، پنج؛
﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْري﴾، به ميل خودتان که از قبر بر نمي‌خيزيد، ما شما را بيرون مي‌کِشيم و مي‌آوريم.
اينجا به حسب ظاهر دارد: ﴿يَخْرُجُونَ﴾؛ اما فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ﴾، مگر شما آن روزي که وارد قبر شديد با ميل خودتان رفتيد؟ يا شما را ما انداختيم در گور؟
ما هم شما را از گور در مي‌آوريم، اين حرف‌ها را مرتّب دارد مي‌گويد، اين شش،
هفت، هشت ﴿مِنَ الْأَجْداثِ﴾ هست، ﴿كَأَنَّهُمْ جَرادٌ﴾ هست، ﴿مُنْتَشِرٌ﴾ هست، ﴿مُهْطِعينَ إِلَي الدَّاعِ﴾ است، مي‌گوييد چشم! چشم! چشم! به سرعت داريد مي‌رويد و بعد دادتان هم بلند است که اين روز، روز سختي است همين چند امر را فرمود به اينها بگو.

الآن که مي‌فرمايد: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ﴾، يعني قبل از جاهليت عرب، قوم نوح تکذيب کردند.
اين «قبل» نه يعني سابق متّصل، قبل متّصل، بلکه قرون فراواني بين قوم عرب و قوم نوح فاصله شد.
اينکه فرمود: ﴿عَبْدَنا﴾يعني وجود مبارک نوح درست است که نبيّ الله است رسول الله است و اما محور اصلي خضوع او عبوديت اوست. اينکه در مسئله اسراء فرمود: ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‌ بِعَبْدِهِ﴾، اينکه ما در مسئله شهادتِ در صلات مي‌گوييم: «وَ أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، براي آن است که محور اصلي عبادت همان عبوديت است؛ چه اينکه محورِ اصلي سعادت هم همان عبوديت است و اگر کسي عبد محض بود، جز به دستور مولا کاري نمي‌کند.خدا عبوديت او را امضا کرده است. فرمود: ﴿فَكَذَّبُوا عَبْدَنا﴾ و نحوه تکذيب هم اين بود که ـ معاذالله ـ او را به جنون متّهم کردند، چون وقتي نکراء عقل باشد، عقل جنون مي‌شود، ﴿وَ قالُوا مَجْنُونٌ﴾
یاری خواستن حضرت نوح از خداوند👇
فرمود: ﴿قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ﴾. آن وقت وجود مبارک نوح بعد از اينکه نُه قرن و نيم اين رنج را، اين اهانت را، اين زجر را تحمّل کرد، از آن به بعد عرض کرد: ﴿أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ﴾، اين دعا و نفرين وجود مبارک نوح در سوره «نوح» بيان شده است.

فرمود: ﴿فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ﴾،
اين غير از ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ است، وقتي که خدا بخواهد باران فراوان بياورد؛ مثل اينکه درهاي فضا باز مي‌شود. يک وقت سخن از قطره قطره است که فرمود ابرها را ما تنظيم کرديم: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾و براي اينکه اين شلنگي نبارد و به مزرع و مرتع شما آسيب نرساند، خداي سبحان ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ﴾، فرمود اگر ما همين طور سرازير مي‌کرديم نه شما مي‌توانستيد زندگي بکنيد نه مزرع و مرتع شما. ما از لابه‌لاي اين ابر اين را غربالي کرديم، يک؛ مثل غربال از لابه‌لاي اين ابر، قطرات را نازل کرديم، دو؛ ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ﴾، اين قطره و اين تگرگ، ﴿يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ﴾، خلال يعني لابه‌لا.
فرمود اگر اين ابرها متصل بود که خلال نداشت، اگر اين ابرها چسبيده بود که خلال نداشت،
ما اينها را غربالي کرديم که شلنگي نبارد. ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ﴾ از لابه‌لاي اين؛ يعني اين مي‌شود قطره،هم کشاورزي تأمين مي‌شود، هم دامداري تأمين مي‌شود، هم باغداري تأمين مي‌شود؛
👈 اما ديگر آن روزها از سنخ ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ﴾ نبود، ما درِ آسمان را باز کرديم، شلنگي باران آورديم. پس زمين جوشيد فوران کرد و دو اصل بايد ضميمه بشود تا آن آيه سوم معناي خودش را پيدا کند. فرمود اين فوران کرد، يک؛ ما آن را هم شلنگي نازل کرديم، اين دو؛ ﴿فَالْتَقَي الْماءُ عَلي‌ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ﴾ يعني آن که پايين آمد، آمد آمد بالا، در اين فضا با هم برخورد کردند؛ وگرنه باراني که از بالا مي‌آيد، چشمه‌اي که از پايين مي‌جوشد اينکه هميشگي است، اينکه التقاي دو تا آب نيست؛ البته باران که از بالا مي‌آيد، با آن چشمه‌اي که از زمين مي‌جوشد هميشه ملاقات مي‌کنند. اما اين ﴿فَالْتَقَي الْماءُ﴾ يعني نه روي زمين، در فضا با هم برخورد کردند. اين از زمين جوشيد و فوران کرد، آن از بالا شلنگي ريزش کرد، در فضا با هم برخورد کردند، 👈اين مي‌شود قهر الهي و عذاب الهي؛
ذات اقدس الهي فرمود قدم به قدم اين در منظر ما بود، چندين کار داشت، همه را ما شاهد بوديم. اينکه جمع آورد:﴿وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا﴾، نه «بعيني»، ﴿تَجْري بِأَعْيُنِنا﴾، نه «بعيني»، در موارد ديگر ما او را حمل کرديم ﴿بِأَعْيُنِنا﴾؛ يعني ما هم خداي او بوديم، هم ناخداي او؛👈 اين ناخدا اصلش ناوخدا است، «واو» آن حذف مي‌شود مي‌شود ناخدا. يکي کدخداست يکي ناوخداست يکي خداست؛ اين خدا يعني بزرگ؛
اما در فارسي به اين معناست. خدا در جريان کشتي هم خداي کشتي بود هم ناوخداي کشتي بود.
فرمود همه کارها را ما خودمان به عهده گرفتيم؛ البته اينکه ذات اقدس الهي به متکلّم مع الغير تعبير مي‌کند، معنايش اين نيست که مدبّرات امر دخالتي نمي‌کنند، مدبّرات امر فرمانروايان او هستند،
مطيعان او هستند، دستور او را اطاعت مي‌کنند. فرمود همه کارها را ما بر عهده گرفتيم؛ از ساخت و سازش، از اينکه از زير آب بيايد بالا، کم‌کم اين کشتي بيايد بالا، بالايش محفوظ است محفوظ است هم خود اينها محفوظ است هم حيواناتي که در اين کشتي آوردي اينها محفوظ هستند هيچ خطري احساس نمي‌کنند

فرمودند که ﴿فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، يعني «نُذُرِي»؛ عذاب من و انذار من و تهديد من چگونه خواهد بود؟ و هيچ کسي در برابر عذاب الهي قدرت تحمل ندارد.﴿وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ٭ فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، اين نهايت قهر است.

معرفی صفات ثبوتی وسلبی قرآن👇
﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾،👇
ذات اقدس الهي چهار مطلب درباره قرآن کريم دارد:
👈يکي اينکه قرآن ثقيل است، يعني وزين، بامغز و برهاني است
👈 دوم اينکه خفيف نيست،
👈 سوم اينکه يسير است،
👈 چهارم اينکه عسير نيست.
سخن از آساني تلاوت نيست، سخن از آساني ذکر است؛ يعني اين حرف دلپذير است. اگر مي‌گويد عقل،
اگر مي‌گويد عدل، اگر مي‌گويد عاطفه، اگر مي‌گويد انسانيت، اگر مي‌گويد رعايت، اين حرف‌ها حرف‌هاي آشناست، حرف‌هاي غيرآشنا نيست. اين حرف‌هاي براي ما آسان است، تحميلی بر جان ما نيست.
👈 پس يسير است، عسير و دشوار نيست ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾; اصلاً عسري در کار نيست، دشوراي نيست، چون يک حرف تحميلي نيست.
حرف تحميلي مثل اينکه انسان را، حرّيت را از او بگيرند و يک بي‌عدالتي را بخواهند بر او تحميل بکنند اين براي او دشوار است. خيلي سخت است؛ اما عدل را عقل را، احسان را، اينها را به او مي‌گويند اين براي او شيرين است.

👈اين چهار محور را به صورت ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، مکرّر بازگو مي‌کند

اين قصّه‌ها دو قسم است:👇
👈 يک وقت قصّه‌ها را متّصل به هم ذکر مي‌کند؛ نظير آنچه در بخش پاياني سوره «نجم» گذشت.
در سوره «نجم» آيه پنجاه به بعد اين بود که ﴿وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولي‌ ٭ وَ ثَمُودَ فَما أَبْقي‌ ٭ وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغي‌ ٭ وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوي‌﴾ که همه را با «واو» عطف مي‌کند، چون قصّه آنها را مبسوطاً بيان نمي‌کند؛
اما در اينجا که جريان حضرت نوح را نقل کرد، بدون عطف مي‌فرمايد: ﴿كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، بعد از چند آيه دارد که ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ﴾، ديگر سخن از عطف کردنِ يک قصّه بر قصّه ديگر نيست، آن‌جا که هدف، متّصل آوردن است؛ مثل بخش پاياني سوره «نجم» آن‌جا با «واو» است؛
نوح و عاد و ثمود و اينها.

اما آن‌جا که نه، هر کدام را جداگانه مي‌خواهد مطرح کند، بدون حرف عطف ذکر مي‌کند، ﴿كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾.
👈 حالا چون بحث در اين نيست که ما آنها را عذاب کرديم، بحث در اين است که چگونه عذاب کرديم؟ اين چگونه عذاب را در چند بخش مشخص کرد؛ گاهي مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً﴾،
«صَرْصَرْ»؛ يعني تُندباد. الآن مي‌گويند با سرعت مثلاً صد کيلومتر 150 کيلومتر کمتر يا بيشتر، با اين تعبيرات مي‌گويند، «صَرْصَرْ»؛ يعني تُندباد، اين يک؛ سرعت باد را با آن «صرصري» ذکر مي‌کنند. آثار تلخ آن را به عنوان «ريح عقيم» ذکر مي‌کنند؛ يعني به هر جا که رسيد؛ به گياه رسيد، به درخت رسيد، به سرزمين رسيد، اين را نازا مي‌کند، ديگر نمي‌گذارد اين درخت ميوه بدهد يا اين علف سبز بشود يا اين انسان حيات خود را ادامه بدهد، عقيم مي‌کند.در بخش ديگر دارد. که اين تندباد اينها «عاتية» است با «عتوّ» و سختي و پي‌افکني همراه است، زمان آن هم ﴿في‌ يَوْمِ نَحْسٍ﴾، و دوام آن هم ﴿مُسْتَمِرٍّ﴾ است.
ولي معمولاً همان ﴿مُسْتَمِرٍّ﴾ يعني ادامه‌دار و چند شبانه‌روز هم بود ﴿في‌ أَيَّامٍ نَحِساتٍ﴾،
چند روز بود و اين چند روز را هم در سوره «حاقّه» شرح داد: ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ﴾،
هشت روز و هفت شب مرتّب اين «صرصر» وزيد و اينها هم ﴿كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ﴾،
يا در محل بحث ما فرمود: ﴿تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ﴾، اگر درختي در اثر تندباد ريشه‌کَن بشود، چه خواهد بود؟ اينها هم نخلي بودند مثل درخت خرمايي که از ريشه کَنده بشود؛ هم نشانه اين است که اينها جثه‌هايشان خيلي قوي و بلند بود، مثل درختي بود که افتادند هم اينکه ريشه‌کَن شدند. ﴾؛ اينها را از جا مي‌کَند، اين تندباد اين مردم ـ يعني قوم عاد ـ را از جا مي‌کَند و اينها را ريشه‌کَن مي‌کند،
👈 پس کلمه «عقيم»، کلمه «عاتي»، کلمه «صَرصرَ» اينها وصف خود باد است

فرمود: ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ﴾،👇
اين نُذُر همان مرسلين هستند.اينها ـ معاذالله ـ انذار من و تهديد مرا تکذيب کردند. چه چيزی گفتند؟ گفتند: ﴿أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً﴾، اوّلاً فردي است از جنس ما، با ما هيچ فرقي ندارد، اينها خيال کردند انبيا که هستند همان ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ را ديدند. و ﴿إِلاَّ ما يُوحي‌ إِلَيَّ﴾ را که نديدند، گفتند بشري است مثل ما،
چون وقتي بشري مثل ما بودند، پس مزيتي ندارند،آنها فرمودند بله ما بشري هستيم: ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾، اما ﴿يُوحي‌ إِلَيَّ﴾ ديگر او را نديدند. فقط گفتند بشري است از نظر بدني، اين يک؛
بعد گفتند ما درست است از بشر اطاعت مي‌کنيم، ولي آنها حکومت دارند قدرت دارند نيروي مرکزي دارند، نيروي نظامي دارند، نيروي مال دارند، شما يک آدم تنها هستي، پس دو مشکل هست: يکي اينکه بشر هستي فرشته نيستي؛ ديگر اينکه قدرت سلطنت و حکومت نداري؛
👈لذا گفتند: ﴿أَ بَشَراً مِنَّا﴾، يک؛ ﴿واحِداً﴾، اين دو؛ ما هم يک نفر هستيم تو هم يک نفر:
﴿أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا‌﴾؛چه خصوصيتي است که وحي بر تو نازل شده بر ما نازل نشده؟
حالا چون داعيه‌اي داريد دليل نداريد ـ معاذالله ـ کذّاب هستيد. کذّاب گاهي به معني صيغه مبالغه است گاهي حرفه است؛ يعني پُردروغ، کسي که حرفه او دروغگويي است، به او کذّاب مي‌گويند.
گاهي نه، يک امر مهم را بازگو مي‌کند که خيلي دروغ او شديد است، اين شخص مي‌شود کذّاب که جعفر کذّاب همين طور است، او که سابقه دروغي نداشت حرفه او هم حرفه دروغ نبود،
علي أي حال» وجود مبارک صالح نه حرفه او کذب بود، نه پردروغ بود. اما يک خبر مهم داشت يک امر مهمي را ادّعا کرد که اينها مي‌گفتند اين کار مختصّ به فرشته‌هاست و مختصّ به بشر نيست.
کاري که مخصوص فرشته است و برای بشر نيست تو که مي‌گويي من نبيّ هستم، «إنّکَ لَکَذّابْ»
و از آن جهت که از ما پيروي و اطاعت مي‌خواهي، معلوم مي‌شود شرّ‌طلب هستي، «أشِر» هستي.
👈 اين «أشِر» را گفتند؛ نظير أخْيَرْ بودن، چون «شرّ و خِير» اينها اصلش «أشَرّ و أخْيَر» بود،
افعل تفضيل هستند، آن «الف» گفتند حذف مي‌شود، آن همزه حذف مي‌شود مي‌شود «خير و شرّ». حالا اين تشديدش هم براي تخفيف حذف شده حرفي ديگر است.
آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود به آنها بگو: ﴿سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ﴾، حالا معلوم مي‌شود که چه کسي بددروغ است چه کسي دروغ مي‌گويد؟ شما ممکن است حرفه‌تان دروغ نباشد، يک؛
ممکن است پردروغ نباشيد، دو؛ 👈اما يک امر مهمي را تکذيب کرديد، چيز مهمي که هست گفتيد نيست،
نبوت را گفتيد نيست، وحي را گفتيد نيست.
اين نه، به قرينه تقابل باشد يا حرف آنها نقل کرده باشد، آنها هم اگر کسي يک کار مهمي را انکار بکند مي‌شود کذّاب. يک کار مهمي را نفي بکند مي‌شود أفّاک،


حالا ما آزمايش مي‌کنيم. ﴿إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ﴾؛ اينها در دامنه کوه زندگي مي‌کردند، از همين کوه ويلا مي‌ساختند، از همين کوه کندوان داشتند؛ يعني کَندوکاو مي‌کردند و خانه مي‌ساختند.
يعني خود کوه را مي‌کَندند و خانه مي‌ساختند. فرمود ما اين کار را مي‌کنيم از همين کوهي که شما گفتيد بايد ناقه در بيايد، ما ناقه در مي‌آوريم. ﴿إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ﴾؛ اين ناقه رسالت ما را به عهده دارد. کاري که ذات اقدس الهي به عهده يک موجود مي‌سپارد، آن موجود اطاعت مي‌کند.
فرمود: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾؛ ما اين بادها را فرستاديم براي تلقيح گياهان، اينها کار تلقيح را انجام مي‌دهند که مذکّر و مؤنّث جمع بشوند تا بارور بشوند اين کار را اين بادها انجام مي‌دهند، اينها رسالت ما را به عهده دارند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾. حالا اين هم همين طور است، رسالت الهي را اين ناقه به عهده داشت،


، ﴿فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ﴾، 👇
حالا شما مقداري مرتقب باشيد و صابر باشيد. مرتقب باشيد که قبلاً هم مشابه آن گذشت؛ يعني مراقب باشيد. مراقب را مراقب مي‌گويند براي اينکه رقبه مي‌کشد. رقيب را چرا رقيب مي‌گويند؟ براي اينکه سرکشي مي‌کند.فرمود تو هم مراقب اينها باش، حالا اين کنايه است يعني خوب مواظب باش ببين که اين ناقه چه کار مي‌کند؟ آنها با اين ناقه چه کار مي‌کنند؟ بدرفتاري مي‌کنند يا نه؟ ببين که چه نتيجه مي‌دهد!
👈 ﴿وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ‌﴾؛ به اينها بگو آب اين منطقه تقسيم شده است، يک روز برای اين ناقه است، چون شما مي‌خواهيد از شير او استفاده کنيد. يک روز هم سهم شماست؛ هم زمان‌بندي شده يا مکان‌بندي شده تقسيم مي‌شود.
فرمود اينها اين معجزه را ديدند که چاره‌اي ندارند، به اين فکر بودند که اين ناقه را عقر کنند و ترور کنند به اصطلاح و از پا در بياورند. ﴿فَنادَوْا﴾؛ تصميم گرفتند که اين ناقه را از پا در بياورند، شقي‌اي را که گفتند «أشقي» بود و در روايات ما هم دارد که اگر مي‌خواستند فلان کس خيلي شقيّ است مي‌گفتند که مثل عاقر ناقه صالح است! شقي‌اي را انتخاب کردند در بين خودشان که اين ناقه را عقر کند، پي کند. در سوره مبارکه «شمس» گوشه‌اي از اين عقر آمده، در آيه سيزده به بعد سوره مبارکه «شمس» آمده که ﴿فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها﴾، که اين منصوب به اغراء است؛ «إحْضَروا ناقة الله»، يک؛ «إحضروا سقياها»، دو؛ از اين ناقه فاصله بگيريد! از آب فاصله بگيريد! بگذاريد اين به اندازه کافي که مي‌خواهد آب بنوشد بنوشد، کاري نداشته باشيد. ﴿فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها﴾؛ همه اينها را يکسان کرد، چه گونه يکسان کرد؟ در سوره مبارکه «قمر» که محل بحث است آمده.

فرمودند آن‌که ناقه صالح را ترور کرد يک نفر بود؛ اما قرآن به همه آنها اسناد مي‌دهد، مي‌فرمايد: ﴿فَكَذَّبُوهُ﴾، حضرت صالح را، ﴿فَعَقَرُوها﴾ جمع آورد. در آيه محل بحث سوره مبارکه «قمر» داريم: ﴿فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطي‌ فَعَقَرَ﴾، ضمير مفرد است و فعل هم مفرد. يک نفر ترور کرد؛ اما حضرت فرمود در پايان سوره مبارکه «شمس» اين است که همه‌ آنها اين شتر را کشتند. اگر مفرد است که مفرد هست و حق هم همين مفرد است، چگونه در بخش پاياني سوره مبارکه «شمس» فرمود همه‌ آنها کشتند؟ براي اينکه «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ». حالا روشن شد که حضرت فرمود: «أَ هَوَي‌ أَخِيكَ‌ مَعَنَا» در تمام ثواب شريک است. اگر ـ خداي ناکرده ـ در آن طرف باشد در تمام عِقاب شريک است. فرمود: ﴿فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطي﴾؛ آمد و دست به تير کرد و «عَقَرَ»؛ اين شتر را عقر کرد بعد فرمود: ﴿فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ ٭ إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً﴾ عذاب ما اين بود: ﴿صَيْحَةً واحِدَةً﴾.


: ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ﴾، اين «نُذر» يا جمع نذير است يا جمع انذار است. مکرّر وجود مبارک انبياي قبلي حضرت لوط و اينها نصيحت کردند و اثر نکرد .إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً﴾، «حاصب»؛ يعني کسي که حصبا و سنگ مي‌ريزد؛ حالا يا سنگ بزرگ يا سنگ کوچک، اين چنين است. ذات اقدس الهي گاهي برخی از اقوام را با آن شهاب‌سنگ‌هاي بزرگ عذاب مي‌کند که اين فقط به وسيله فرشته‌ها و مانند آن ارسال مي‌شود. گاهي به وسيله طيور که طير ابابيل نام دارد: ﴿تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيل﴾ که همان سنگ و گل اين يک راه است. گاهي به وسيله تندباد اين سنگ‌ها را بر سر اين مردم مي‌ريزد که گوشه‌اي از اين سنگ‌ها نظير همان شهاب‌سنگ‌ها از جاي ديگر تنزّل مي‌کند، او را مي‌گويند حاصب. حاصب يعني کسي که سنگريزه مي‌ريزد، حالا يا تندباد است يا ملائکه‌اند.اينها به هلاکت رسيدند فقط خاندان لوط به استثناي همسرشان اينها نجات پيدا کردند

﴿إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ﴾، همان زمان که قوم لوط گرفتار حاصب شدند، در همان محدوده زماني، آل لوط نجات پيدا کردند: ﴿نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا﴾. پس در يک زمان هم نقمت است براي معذّبين، هم نعمت است براي منعّمين. ﴿نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزي مَنْ شَكَرَ﴾، همان طوري که در جريان قوم لوط مي‌فرمايد: ﴿فَذُوقُوا عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، باز امر رسمي را ذکر مي‌کنند، کساني هم که مؤمن هستند، مي‌فرمايد: ﴿كَذلِكَ نَجْزي مَنْ شَكَرَ﴾. اختصاصي به خاندان لوط ندارد يک اصل کلّي است؛ چه اينکه آن انذار هم اختصاصي به اقوام تبهکار ندارد، اين يک اصل کلّي است ﴿كَذلِكَ نَجْزي مَنْ شَكَرَ﴾. و وجود مبارک لوط هم اينها را اوّلاً تعليم کتاب و حکمت کرده، تبشير کرده، بعد هم انذار کرده، ﴿وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا﴾، «بطش» آن قدرت انتقامي است که ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَديدٌ﴾ اينها مراء و جدال کردند با اين انذار الهي. با نذيرهاي الهي يا با انذارهاي الهي اينها به مراء و جدال پرداختند و قبول نکردند. اين تبهکاران با انبياي خود جدال مي‌کردند، مراء مي‌کردند، مي‌خواستند حرف را از مریء و از حلقوم اينها بيرون بياورند، اين را مي‌گويند «مراء»۰﴿وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ﴾،

. در جريان سوره مبارکه «ذاريات» وقتي جريان قوم لوط را ذکر مي‌کند، مي‌فرمايد که فرشته‌ها به حضرت ابراهيم گفتند که ما وارد سرزمين قوم لوط مي‌شويم ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طين﴾، اين نشان مي‌دهد که اينهايي که سنگ‌اندازي کردند، حالا يا شهاب‌سنگ بود يا سنگ‌هاي کوچک بود، فرشته‌هايي بودند که اين کار را کردند، گفتند ما را خدا اعزام کرد ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طين ٭ مُسوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفينَ﴾، همه علامت، موسوم، سمه‌دار، نشان‌دار که به چه کسي بخورد، ﴿فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فيها مِنَ الْمُؤْمِنينَ ٭ فَما وَجَدْنا فيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾؛فقط يک خانوار مسلمان بودند مؤمن بودند بقيه کافر. ما همان زمان اين خاندان لوط را نجات داديم که براي اينها شده سعد. همان زمان سنگريزه‌هايي از آسمان بر قوم لوط آمده که شده نحس و خود اين شهرها را هم زير و رو کردند: ﴿فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها﴾، که مؤتکفه همين گروه‌اند، «ائتفاک»؛ يعني همان انقلاب و زير و رو کردن شهرها. «ائتفاک» دامنگير اينها شد، ﴿وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوي﴾ که در سوره «نجم» گذشت مربوط به همين گروه است
وقتي وجود مبارک لوط اينها را انذار کرده که پايان کار همجنس‌بازي، خطر قطعي الهي را به همراه دارد آنها تماري کردند ، مراء کردند، جدال کردند با اين نُذر الهي. ﴿وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ﴾؛ مدام مراوده کردند مدام رفت و آمد کردند، مدام با اراده خواستند نظر وجود مبارک لوط را برگردانند که دسترسي به مهمان‌هاي آن حضرت پيدا کنند،
خدا مي‌فرمايد: ﴿فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ﴾؛ ما چشمان آنها را صاف کرديم. فرستاده‌هاي الهي به حضرت لوط گفتند خيلي به خودتان زحمت ندهيد، اينها نمي‌توانند به ما دسترسي پيدا کنند. قبل از آن تعذيب، چشمان گناهکار اينها را خدا طمس کرد. طمس کرد يعني چه؟ حالا گفتند فرشته‌ها آن پرهاي خود را نشان دادند يا نحوه تعذيب آنها طوري ديگر بود که چهره اينها صاف شد. برجستگي و فرورفتگي که يکجا چشم باشد يکجا صورت، اين طور نبود. اين مي‌شود مطموس، مي‌شود مسطّح. يک نظر ديگر اين است که نه، ما چشمانشان را نابينا کرديم که اينها مهمانان حضرت لوط را نمي‌ديدند، ولي مطموس يعني صاف. طرزي کردند که اين چهره مثل يک صفحه گوشت شد، يک صفحه صورت، يک جا برجسته باشد يک جا فرورفته باشد يک جا چشم باشد يک جا مثلاً ابرو بود نيست، صورتشان صاف شد، اين مي‌شود طمس. ﴿فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ﴾، اين کار را کردند، ﴿فَذُوقُوا عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ﴾.
شايد اين «بُکره»؛ يعني بامداد، بامداد همان سَحر بود، ما که نمي‌دانيم، ولي به هر حال اين طور نبود که مثلاً يک هفته آنها را بيرون برده، يک هفته بعد عذاب کرده، اين طور نبود، شايد همان سَحري که آل لوط را نجات داد، بامدادش اين خطر آمد و طمسْ آمد و ﴿جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها﴾آمد و امثال آن.
﴿ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾، اگر کسي بخواهد اهل تذکر باشد، اين تذکره‌ها خوب است. اين چنين نيست که اين همجنس‌بازي فقط مربوط به قوم لوط باشد، خيلي از عذاب‌هاست که مي‌آيد دامنگير اين گروه مي‌شود، اينها خيال مي‌کنند که يک امر اتفاقي است،

در بخش پاياني سوره مبارکه «قمر» جريان فرعون را ذکر مي‌کند؛ يعني در بخش اوّل سوره مبارکه «قمر» کلّيات مسائل را بيان فرمودند، بعد همانند بخش پاياني سوره مبارکه «نجم» قصّه حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، اينها را ذکر کردند و ثابت کردند که اين نظام عالم باطل‌پذير نيست؛ هم به صورت موجبه، هم به صورت سالبه دو تا قضيه در قرآن کريم است که در ساختار خلقت، باطل راه ندارد و در ساختار خلقت جز حق چيزي حاکم نيست.درباره قوم هود فرمود: ﴿كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابي‌ وَ نُذُرِ﴾، درباره قوم صالح فرمود: ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ﴾، درباره قوم لوط هم فرمود اينها ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ﴾، اما در جريان حضرت موسي نفرمود: «کذبت قوم موسي»، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ﴾، براي اينکه موساي کليم مدّتي در مصر به سر بردند، بعد مدين تشريف بردند و سالياني در مدين بودند. در برگشت از مدين به مصر به کوه طور بار يافتند از کوهِ طور به طرف مصر رفتند که ﴿اذْهَبْ إِلي‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغي﴾
. سرّ اينکه بيش از صد بار نام مبارک حضرت در قرآن ذکر شد و قصّه آن حضرت بيش از قصص ساير انبيا مطرح شد، براي اينکه مصر يک کشور پهناور و سابقه‌داري بود از يک طرف و حکومتش هم در اختيار شخص مقتدر قهّاري بود به نام فرعون که البته فراعنه متعدّد بودند از طرف ديگر، بخش‌هاي اقتصادي او هم به کياست قارون اداره مي‌شد، از طرف ديگر؛ بخش‌هاي سياسي و نيرنگ‌هاي سياسي هم به وسيله هامان رهبري مي‌شد، از طرف ديگر. اين کشور پهناور که داراي قدرت مرکزي است از يک طرف، قدرت اقتصادي است از طرف ديگر، قدرت سياسي است از طرف ثالث، نياز دارد به اينکه به همه جوانب او بپردازد؛ لذا گاهي از رسالت موساي کليم(سلام الله عليه) به اينکه به طرف فرعون اعزام شد سخن به ميان مي‌آيد﴿اذْهَبْ إِلي‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغي﴾ گاهي سخن از اين مثلث است: فرعون و قارون و هامان.اين کشور با اين قدرت با آن محفل مشورتي که داشتند نيازمند به يک رسول مقتد ر و همه جانبه‌نگر هست؛ لذا وجود مبارک موساي کليم عرض کرد اداره اين مسئوليت از من به تنهايي ساخته نيست: ﴿وَ اجْعَلْ لي‌ وَزيراً مِنْ أَهْلي‌ ٭ هارُونَ أَخي‌﴾،و خداي سبحان هم فرمود: ﴿قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسي﴾
تمام نزاع موساي کليم و فرعون اين بود که فرعون مي‌گفت: ﴿إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ﴾، دين آنها همان ﴿سَبيلَ الرَّشادِ﴾ بود؛ يعني قانوني که من در مملکت مصر تدوين مي‌کنم، جاي اشيا را من مشخص مي‌کنم، جاي افعال را من مشخص مي‌کنم، اين دين مملکت است. کليم حق مي‌فرمود من از طرف «ربّ العالمين» آمدم، ﴿الَّذي أَعْطي‌ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾ اين کمتر از يک سطر است، چه عظمتي را همين يک جمله به همراه دارد، هم نظام فاعلي را بيان کرده، هم نظام داخلي را بيان کرده، هم نظام غائي را بيان کرده همه چيز را او آفريد، يک؛ ساختار دروني همه چيز را او تنظيم کرده است، دو؛ رهبري همه چيز و اهداف را او بر عهده دارد، سه؛
﴿وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ٭ كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها﴾؛ ما معجزات فراواني فرستاديم، همه را تکذيب کردند، يد بيضاء تنها نبود عصا تنها نبود، آن خون شدن نيل از اين قبيل بود، آن «ضفادع» از اين قبيل بود آن نُه آيه همه از همين قبيل بود. بعد مي‌فرمايد: ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾، اينها را گرفتيم و ريختيم در دريا. به هر حال اين دريا اگر روان است به اذن او روان است، ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾؛ تو اين عصا را بزن، ما اين جاده خشک را تحويل تو مي‌دهيم، همين کار را هم کرد. درست است که اين آب است، اين روان است، ولي يک بستر خشک شد، پاي اسبان شما هم تَر نمي‌شود، «يبس» است، «يابس» است، خشک است.

. بعد مي‌فرمايد که ﴿أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ﴾ اين همزه، همزه استفهام انکاري است: آيا کفار شما بهتر از کفار عصر نوح و عاد و ثمود و لوط هستند که ما قصّه اينها را مرتّب گفتيم، همه اينها را خاک کرديم. مگر کفار شما فضيلتي را دارند؟. يک تأمين آسماني و نقلي از انبيا داريد؟ ﴿أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ﴾، يعني ذات اقدس الهي در يکي از کتاب‌هاي آسماني شما را تبرئه کرده؟ به شما امان‌نامه داده؟ اين هم که نيست. مي‌ماند قدرت نظامي شما و وحدت ملّي شما؛ شما اگر بگوييد: ﴿نَحْنُ جَميعٌ مُنْتَصِرٌ﴾، «إنتصر» يعني «إنتقَم». هم به معني تناصر است؛ يکديگر را کمک‌کردن.پس اين چهار بخش شد: بخش اقتصادي و سرمايه شما با آن سه ضلع از بين رفته است. بخش فضايل اخلاقي شما که نداريد انکار شده نفي شده است. بخش دليل نقلي شما هم که گفتيم در هيچ کتابي از کتاب‌هاي آسماني به شما امان‌نامه ندادند. بخش نظامي شما هم که شکست‌پذير است. اين چهار بخش را با مردم قريش در ميان گذاشت.
طولي نمي‌کشد که جمع شما را ما متفرق مي‌کنيم، اين جمع‌ را جمع مي‌کنيم ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ﴾، اين جريان جنگ بدر که آمد اين پيشگويي قرآن کريم که معجزه بود عملي شد، فرمود طولي نمي‌کشد که ما بساط شما را جمع مي‌کنيم، اين هم برای اين و همه برمي‌گرديد فرار مي‌کنيد، اين تازه مربوط به دنياي شما است.
:اما جريان آخرت؛ اينها تازه دنياست که تمام شده است به حسب ظاهر، ولي اساس کار اين است که کار تمام شده نيست: ﴿بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ﴾، اين اصرار دارد که اسم ظاهر بياورد، با اينکه می‌توانست بفرمايد «و هي»؛ اما اصرار دارد که اسم ظاهر بياورد. قيامت «ساعة» است؛ يک لحظه شروع مي‌شود : ﴿بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهي‌ وَ أَمَرُّ﴾؛ داهيه‌تر، توانفرساتر، با مرارت‌تر از هر چيزي است که در دنيا شما خيال کرديد، چنين چيزي است. اما چرا ﴿وَ السَّاعَةُ أَدْهي‌ وَ أَمَرُّ﴾؟ براي اينکه اين عذاب از بيرون نيست. حالا اگر لباس آدم آتش بگيرد نجات پيدا مي‌کند اين لباس را مي‌کَند، بدن آتش بگيرد مي‌ميرد؛ اما اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلي الْأَفْئدَة﴾ شد و خاموش شدني نيست چه؟ فرض ندارد که آدم بتواند چنين عذابي را تحمل بکند. کفر اين است.
بعد برهان اقامه مي‌کند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الْمُجْرِمينَ في‌ ضَلالٍ وَ سُعُرٍ﴾؛ در گمراهي هستند، يک؛ و در سعير و افروختگي‌اند؛ خودشان مشتعل مي‌شوند، دو. چه موقع؟ چه وقت؟ ﴿يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلي‌ وُجُوهِهِمْ﴾، آتشي که خودشان افروختند روي آتش، اينها را مي‌کشانند آن هم روي صورت، به آنها گفته مي‌شود: ﴿ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ‌﴾. چرا؟ چون در همه اين قسمت‌ها برهان اقامه فرمود؛ هم ﴿أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ﴾ برهان است، هم ﴿أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ﴾ برهان است، ﴿أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَميعٌ مُنْتَصِرٌ﴾ برهان است، ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ﴾ برهان است، اينجا هم سه تا برهان است.

اين بخش که بخش سوم است که ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾، اين جامعي است که هر چيزي را که ذات اقدس الهي خلق مي‌کند، بر اساس اندازه است . بعد در قيامت هم مي‌فرمايد که اين چيزي است که خودتان آورديد ما که اينجا کوره آجر‌پزي نداشتيم، اين را خودتان آورديد؛ يعني ما اينجا هيزم و آهن و فولاد و اينها کارخانه ذوب آهن نداشتيم، اين را شما خودتان به همراه خود آورديد. در قيامت استدلال ذات اقدس الهي اين است که ﴿ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ﴾، به هم زديد نظام جامعه را، به هم زديد و اختلاف ايجاد کرديد، به هم زديد و آبروي مردم را برديد همين است. چه موقع اين روز ظهور مي‌کند؟ مي‌فرمايد که در قيامت ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾
فرمود: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَر﴾، اما کارهاي همه ‌بشر مضبوط است و آنچه را که اينها ذکر کردند ، تمام اعمال ايشان ريز و درشت اعمال ايشان نوشته است، مکتوب است که بعد مي‌فرمايد: ﴿وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ﴾؛ هر چه که اينها کار کردند، چه کارهاي بد چه کارهاي خوب چه کارهاي کوچک چه کارهاي بزرگ اينها در نامه‌ها نوشته است


فرمود: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ ما هر چيزي را با اندازه و هندسه خلق کرديم. از اين آيات و مشابه اين آيات استفاده شد که صنعت بشر تابع قانون است، ولي خلقت الهي متبوع قانون؛
يعني هر کس در عالم هر کاري که مي‌خواهد بکند تابع يک مقررات و قانون است. اگر بخواهد از زمين چيزي برداشت کند تابع قانون است، اين زمين چه زميني بايد باشد؟ چه شرايطي بايد داشته باشد تا جا براي کشاورزي و دامداري يا باغداري و مانند آن باشد. اما ذات اقدس الهي که اين نظام هستي را خلق کرد، اين نظام، اين خلقت، متبوع قانون است، نه تابع قانون،زيرا قبلاً يک قانون نوشته‌اي نبود که ـ معاذالله ـ ذات اقدس الهي به استناد آن قانون از پيش تعيين شده زمين را خلق کند، آسمان را خلق کند و مانند آن.تمام قوانين عالم، تابع خلقت پروردگار هستند. آن وقت خلقت پروردگار برابر علم ذاتي اوست که علم ذاتي او حکمت و نظم و درايت و تدبير را هم به همراه دارد.

اما اينکه فرمود هر چيزي پيش ما به مقدار و اندازه رياضي است، يک بحث هم دارد که هر چيزي به ارزش معنوي هم هست. غرض اين است که دو تا اندازه در اسلام مطرح است:
👈يک اندازه رياضي که مربوط به مسائل فيزيکي است که ﴿كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ﴾ يا ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَر﴾، که هر چيزي اندازه‌اي دارد.
👈 يک اندازه متافيزيکي است. آن اندازه متافيزيکي مربوط به قدر و منزله است که ليله قدر از آن قبيل است و «قِيمَةُ كُلِ‌ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه‌» از همين قبيل است. اين ديگر اندازه ندارد.
آن ديگر ﴿كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ﴾ نيست،بلکه ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة كَلَمْحِ بِالْبَصَرِ﴾ میشود. آن قدرش را ذات اقدس الهي مي‌داند و انسان مي‌تواند «ليلة القدر»ي بشود و کاري بکند که يک ساعته کاري بکند، يک شبه کاري بکند به اندازه هزار ماه،
بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ﴾.شيعه گاهي به معني پيرو است گاهي به معني شبيه است؛
يعني ما اشباه شما و امثال شما را هلاک کرديم، نه اينکه پيروان شما را، چون آنها قبل از شما بودند، ديگر پيرو شما نيستند.
👈 ﴿وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ ٭ وَ كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ﴾؛ لذا در قيامت انسان تعجّب مي‌کند،
👈مي‌گويد که ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا﴾؛من مي‌شمارم همه اينها را، خود کتاب هم شمرده همه اينها را. هر کار کوچک و بزرگ را اين کتاب احصا کرده است.
👈 بعد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ﴾، اين تبشير در کنار آن انذار است، ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في‌ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، اين «جنّات» جمع است، چون متّقين جمع هستند. إِنَّ الْمُتَّقينَ في‌ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾‌. غرض اين است که اين «نَهَرْ»؛ يعني نهار و وضوح و روشني.
👈 اگر «نَهْر» باشد، مطلق است و شامل آن أنهار چهارگانه سوره 47 مي‌شود.
👈 اگر «نَهَر» باشد؛ يعني وضوح و روشني، به شهود رسيدند.

﴿في‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾، مستحضريد که بين قعود و جلوس فرق گذاشتند. يک فرق ظاهري است، مي‌گويند آن‌که خوابيده بود طرف راست يا طرف چپ يا به پشت خوابيده بود وقتي برمي‌خيزد مي‌نشيند مي‌گويند: «جَلَسَ». کسي که ايستاده است و مي‌نشيند، مي‌گويند: «قَعَدَ».
اين يک تفاوت لفظي است که قعود و جلوس مرادف نيستند.
👈 اما يک فرق‌هايي که جناب فخر رازي هم آن را تعقيب کرد اين است که:
در جلوس، مسئله دوام و ثبات نيست. در قعود دوام و ثبات هست.پس هم جلوس حرکت‌پذير است، هم زوال‌پذير است اما قعود نه حرکت‌پذير است نه زوال‌پذير است؛لذا ثبات را نشان مي‌دهد، مي‌شود قعود صدق. قعودي صادق است که ثابت باشد مثل قدمي صادق است که ثابت باشد. آن‌جايي که دگرگوني نيست آن‌جايي که ثبات است، مي‌شود قعود صادقانه

في‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ﴾، مَليک هم مي‌دانيد که اين صفت مبالغه است و مالک تا مَلِک،
مَلِک قدرت بيشتري دارد. مقتدر هم که بالاتر از قادر است، اقتدار قوي‌تر از قدرت است.
اين نشان مي‌دهد که کساني که مقرّب الهي‌اند و نزد خدا مي‌روند فقط بر اساس بردگي و بندگي است.
تقوا ملکه‌اي است که در انسان آن فرمانروايي را ايجاد مي‌کند که جلوي نفس أماره را مي‌گيرد، جلوي دهن او را مي‌گيرد، جلوي قلم او را مي‌گيرد. اين طور نيست که زبان او باز باشد،
قلم او باز باشد، دست و پاي او باز باشد، همه اينها را کنترل مي‌کند، او مي‌شود مالک.
👈انسان متّقي مالک است، مليک است، انسان وقتي مليک باشد، مالک اعضا و جوارح باشد، اعضا و جوارح کار خوب مي‌کنند، اطاعت مي‌کنند؛ اما اگر مليک نباشد؛ هر چه دست و پا و شهوت و غضب و وهم و خيال بخواهند انجام بدهد، اين ديگر مليک نيست.
انسان متقی در قيامت ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ جا دارد. آن گروه خاص‌اند که ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿فَادْخُلي‌ في‌ عِبادي‌ ٭ وَ ادْخُلي‌ جَنَّتي‌﴾.

اين سوره مبارکه ما را مکرّر به حفظ تفسير و تعليم قرآن دعوت کرد که ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾،
👈اين کتاب، سعادت دنيا و آخرت را به همراه دارد .و عترَت را همين قرآن به همراه خود دارد و حفظ مي‌کند: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾. نور چشم هم مي‌آورد کمتر کسي با قرآن مأنوس بود که آخرهاي عمر نور چشمش را از دست داده باشد.


تفسیر تسنیم
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 2.319 ثانیه ایجاد شد.