رتبه: Member
گروه ها: Moderator, students, member تاریخ عضویت: 1391/07/12 ارسالها: 27
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
[color=darkblue]وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ [٣٦:٩]
و در پیش روی آنان سدّی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّی؛ و چشمانشان را پوشاندهایم، لذا نمیبینند!
وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ [٣٦:١٠]
برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمیآورند!
این آیات توصیف افرادی ست به شد ت مخالف هستند و در این آیات قدرت نفوذ ناپذیری آنان را بیان میکند و اینکه خداوند عجب ترسیم گویایی کرده است از سویی در غل و زنجیر هستند و
از سوی دیگر سدی پیش روی آنها ست و سدی در پشت سرشان .نشان دهنده آن است که راه پس و پیش ندارند.
از سوی دیگر چشمانشان نیز بسته و قدرت دیدن و درک بصری از آنها گرفته می شود .
با دقت که بنگرید چنین فردی که نه قدرت بینایی دارد و نه راه پس و پیش چگونه می تواندد قدمی بردارد یا کاری انجام دهد .و
چنین است حال مستکبران خودخواه و خود بین و متعصبان لجو ج در برابر چشمه حقایق.
به همین دلیل در آیه بعد خداوند می فرماید برای آنان یکسان است که چه آنها را بیم دهی و چه آنان را بترسانی.
|
1 کاربر از shojaey برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
alaie در تاریخ 1395/11/24
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/14 ارسالها: 199
8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
|
ترجمه مکارم: فرمان (الهي) در باره اكثر آنها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نميآورند.7 ما در گردنهاي آنها غلهائي قرار داديم كه تا چانهها ادامه دارد، و سرهاي آنها را به بالا نگاهداشته است 8
و در پيش روي آنها سدي قرار داديم، و در پشت سرشان سدي، و چشمان آنها را پوشاندهايم، لذا چيزي را نميبينند!9
فولادوند: و آنان را چه بيم دهى [و] چه بيم ندهى به حالشان تفاوت نمىكند نخواهند گرويد10
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۷﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلًا فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿۸﴾ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ ﴿۹﴾ وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۰﴾
|
مدیر تالار |
1 کاربر از admin1 برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
alaie در تاریخ 1395/11/24
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/09/21 ارسالها: 12
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ إِنَّا جَعَلْنَا فِى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِىَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ
به یقین فرمان (عذاب) بر بیشتر آنان سزاوار گشته است پس ایشان ایمان نمىآورند. به راستى كه ما در گردنهاى آنان غلهایى قرار دادیم، كه تا چانهشان را مىپوشاند در نتیجه سرهاى آنان بالا مانده است (و نمىتوانند اطراف و پیش پاى خود را ببینند).
«اذقان» جمع «ذقن» به معناى چانه و «مقمحون» از «قمح البعیر» به معناى سر بالا كردن شتر است. یعنى همان گونه كه به شتر آب عرضه مىشود ولى او سر خود را بالا مىبرد، به این مردم نا اهل نیز حقّ ارائه مىشود، امّا آنان سر خود را بالا گرفت و در برابر حقّ سر تعظیم فرود نمىآورند. مراد از زدن غل بر گردن آنان، یا كیفر آخرت آنهاست، نظیر آیهى «اذ الاغلال فى اعناقهم»(591) و یا مراد وجود عقاید خرافى است كه همچون غلهاى سنگین بر گردنشان است، نظیر آیه 157 اعراف كه مىفرماید: «یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتى كانت علیهم» كه از وظایف انبیا برداشتن خرافاتى است كه همچون غلهاى سنگین آنان را به بند كشیده است. آرى، انبیا مىخواهند غلها را بردارند ولى خود مردم نمىخواهند. مراد از «القول» به قرینه آیه 13 سوره سجده كه فرمود: «و لكن حقّ القول منّى لاملئنّ جهنّم من الجنّة و النّاس اجمعین»، فرمان خداوند در مورد عذاب پیروان شیطان است.
پیامها: 1- اكثر مردم غافل، به حقّ گرایش ندارند. «فهم غافلون لقد حقّ القول على اكثرهم» 2- مخالفت اكثریّت، نباید مبلّغ و رهبر را دلسرد كند. «اكثرهم... لایؤمنون» 3- غفلت، زمینهى كفر است. «فهم غافلون - فهم لا یؤمنون» 4- گرچه خداوند بر گردن كافران غلهایى مىنهد، ولى زمینهى آن را خودشان فراهم كردهاند. «لا یؤمنون انّا جعلنا فى اعناقهم اغلالاً»
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره يس
مفهوم ايه وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ چيست؟
كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى .
و از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است : مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است : يكى از نظر در آيات انفس جلو مى گيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق ، موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سر خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مى ماند.
و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند.
پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است
دراين آيه شريفه ((خشيت (( متعلق شده است بر اسم رحمان كه خود دلالت بر صفت رحمت خدا مى كند، و اميد اميدواران را تحريك و جلب مى نمايد، (با اينكه مقام خشيت اقتضا داشت يكى از صفات قهريه خدا را بكار ببرد)،. و اين به خاطر آن است كه اشاره كند به اينكه خشيت مؤمنين ترسى است آميخته با رجاء و اين همان حالتى است كه : عبد را در مقام عبوديت نگه مى دارد، در نتيجه نه از عذاب معبودش ايمن مى شود و نه از رحمت خدا نوميد.
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
تفسير و فهم سوره يس: فراز اول
حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
از آیه 6 فهمیده میشود قبل از رسول اکرم (ص) در نسل های قبل ، تا مدتهای زیادی قبل از آنحضرت ، پیامبری نبوده ، و از همین بیان فهمیده میشود که دارد تلویحا به آنحضرت گوشزد میکند که توقع خویش را از مخاطب های خویش کم کند و با آنها مدارای بیشتری نشان دهد. و از آیات 7 تا 10 فهمیده میشود که این فقدان سبب شده آنها تدریجا به چنان ورطه ای بیفتند که امیدی به نجاتشان نباشد. و از آیه های 11 و 12 فهمیده میشود که آنحضرت برای حل مشکل باید نیروی خویش را روی اشخاص قلیلی که پیروی اش میکنند متمرکز کند تا آنها «زنده» شوند و سپس این «زندگی» به بقیه هم سرایت کند.
در باره این پاراگراف این پاراگراف بار آموزشی و دلداری به آنحضرت دارد. می فرماید ای پیامبر وسیله کارت این قرآن است که فرو فرستاده خدای عزیز رحیم است تا مردمی را که استعداد دارند هشدار دهی و فکر نکن که هشدارهایت روی همه تاثیر خواهد داشت، زیرا عده ای از آنها چنان اند که غرق در مشکلات و وابستگی هایی هستند که مانعشان خواهد بود که هدایت یابند، و تو فقط وظیفه هشدار دهندگیت را انجام بده و بقیه امور را بما واگذار. والبته مفهوم اخیر به طرق گوناگون دائما در قرآن تکرار شده است.
آن «قول» که بر آنها فرود آمد در باره آیه 7 و آن «قول» که بر آنها فرود آمد، با توجه به سوره¬های قبلی، نتیجه نوعی لجبازی و اصرار بیجا و ادامه دادن به روش گناه آلود زندگی مالوف شان در مقابل سخن حق است که نتیجه¬اش ایمان نیاوردن صاحبان این نوع رفتارها است. بعبارت دیگر «قول» مذکور به این معنی است که «اگر کسانی در مقابل حق لجبازی و مخالفتِ بیجا کنند، توفیق ایمان از آنان سلب خواهد شد»
دوره طولانیِ بی پیغمبری با توجه به آیه6 ، اشخاص مورد بحث آیات7 تا10، فرزندان ونوادگان کسانی بودندکه پیامبرانی درمیان خود نداشتند. به عبارت دیگر، چند نسل بی پیغمبری، سبب ایجاد چنان انحرافات فکریی شده بود که اکثریت آنان به جائی رسیدند که در زمان نزول این سوره، هشدارهای پیامبر(ص) در آنان اثری نمیکرد. اما ، نکته ای که نمیتوان آن را از نظر دور داشت این است که لحن خداوند در آیه6 (که آیه اصلی هم هست) لحن «پوزش پذیرانه» است، که بر«تندی» لحن چهارآیه بعدی سایه می افکند، وبرای یپامبر(ص) هم این پیام را دارد که نباید توقع تاثیر فوری داشته باشی.
اغلال جامعه مخاطب پیامبر (ص) نان بت پرستی را میخوردند. 360 بت قبایل عرب که در یک جغرافیای وسیع پرستش میشدند در کعبه نگهداری میشد و پیروان ادیان بت پرستی هر از گاهی به آنجا می آمدند و به بت ها تقدیم هدایا میکردند که به سران قریش میرسید و قسمتی از آن در قبیله های زیر مجموعه قریش خرج میشد و علاوه بر این رسم «حج» نیز در میان قبایل کاملا مرسوم و برای اهالی مکه درآمد زا بود که ابرهه را به طمع انداخت که این خوب کاسبیی است و خوب است کعبه را خراب کنم و این مراسم را به یمن منتقل کنم و سودش را ببرم که داستانش درسوره فیل آمده که چگونه نابود شد. و قسمتی از سرمایه دو سفر بزرگ به شام و یمن و جاهای دیگر که شریان حیاتی شان بود از نذور تقدیمی به بتها تامین میشد و احترامی که همه قبایل برای کعبه قایل بودند برای اهل مکه امنیت کاملِ بی زحمت تامین میکرد، به عبارت دیگر بت پرستی برای اهل مکه هم نان داشت و هم احترام و هم امنیت! علاوه بر اینها تخصص های جنبی این مطلب یعنی شتر داری و کرایه دادن شتر و پرورش شتر و راهنمائی قافله ها و امثال این امور سبب سرمایه گذاری ها و ایجاد تخصص هائی میشد که زندگی خیل عظیمی از مردم را تامین میکرد و زیر بنای همه این چیزها بت پرستی بود. حالا یکنفر پیداشده و میگوید من پیغمبر خدا هستم و میگویم بت ها را رها کنید و به خدای واحد بگروید! معنی سخن او چه بود؟ معنی سخن او این بود که نانِ بت پرستی خوردن موقوف! سروریِ حاصل از خدمت بت ها کردن تعطیل! امنیت حاصل از احترام قبایل برای بت ها تمام! انصافا اگر ما بجای مخاطب های آن روزهای آنحضرت بودیم و پوست و گوشت و استخوان و خانه و زندگی ما و پدران ما و پدربزرگ های ما و اولاد ما و نوادگان ما به بت پرستی وابسته بود با کسی که چنین ادعائی میکرد چه رفتاری در پیش میگرفتیم؟ اصلا ذره ای روی سخنانش تعمق میکردیم؟ کمر به قتلش نمی بستیم؟ این اغلال و این سدّ که در آیه 9 گفته شده اینهاست.
امام مبین تا کنون دو اصطلاح لوح محفوظ (سوره بروج) و ام الکتاب (سوره زخرف) را داشته ایم که مربوط است به منشاء الهی قرآن (و تورات و انجیل و غیره) و این اصطلاح «امام مبین» که در آیه 12 آمده، از آن نوع نیست، بلکه از نوع «مخزن و بایگانی اطلاعات اعمال و نیات و افکار هر فرد انسانی است که در آخرت مورد استناد قرار خواهد گرفت» در هر حال، به ترتیب نزول که ببینیم، این مفهوم جدید است.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره یس:تفسیر ایات 8 و9 سوره یس چیست؟
«وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ»
درباره اینکه مراد از آیه چیست، دیدگاههای متنوعی بیان شده است مثلا:
الف. اگر مَثَلی برای بیان حال و روز کفار و مشرکان باشد، آنگاه این آیه توصیف میکند که خداوند چگونه آنان را خوار و ذلیل کرده، گویی در پیش رو و پشت سرشان سدی زده که نه راه پس دارند و نه راه پیش. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۵۲)
ب. اگر بیان حال آنان در قیامت است، حکایت از ضیق و تنگی جایگاهشان در جهنم دارد که نمیتوانند ذرهای جلو یا عقب بروند و راهشان از همه طرف بسته و کاملا محاصره شدهاند. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۵۲)
ج. اگر حکایت کسانی است که قصد کشتن و آسیب زدن به پیامبر ص را داشتند مراد آن پردهای است که خداوند بر دیدگان آنها انداخت که پیامبر ص از جلویشان عبور کرد اما او را ندیدند. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۵۲)
د. اگر اشاره به کسانی است که از ایمان آوردن و از قرآن رویگردانند، میخواهد بگوید آنان با این اقدامشان چنان در باطل گرفتار میشوند که گویی به غل و زنجیر کشیده شده و راه بر آنان بسته شده است که راه خلاصیای نمییابند. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۵۲)
اما مقصود از جلو و پشت سر چیست؟
الف. کنایه از جمیع جهات است (المیزان، ج۱۷، ص۶۵)
ب. شايد مراد از پیش رو، آرزوهاى طولانى انسان براى آينده و مراد از پشت سر غفلت از خلافكارىهاى گذشته باشد كه آن آرزوها و این غفلتها دو مانع بزرگ براى ديدن حقّ است. (تفسیر نور، ج۹، ص۵۲۴)
ج. غافلان بى ايمان، نه از گذشتهى كفّار عبرت مىگيرند، و نه از معجزه و استدلالى كه پيش روى آنان است. (تفسیر نور، ج۹، ص۵۲۴)
د. چهبسا این پیش رو و پشت سر، دو جهت از همان جهاتی است که شیطان وعده داده بود از این جهات سراغ انسان میآیم (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ؛ اعراف/۱۷) و آنگاه هر معنایی که آنجا باشد اینجا هم میتواند باشد، مانند اینکه پیش رو آخرت است که شیطان با آرزواندیشی راه انسان به سوی آخرت را سد میکند، و پشت سر اموال و فرزندان و اموری که انسان بدانها تکیه میکند و با اعتماد بدانها از خدا غافل میشود؛ و یا … .
نکته:فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ
در تفاوت «غشاوة» با «غطاء» گفتهاند که «غشاء» امر رقیقی است که به خاطر رقیق بودنش بیننده غالبا متوجه اینکه جلوی چشمش را گرفته نمیشود و غالبا از جنس خود شیء است؛ اما «غطاء» پوشش ضخیمی است که شخص کاملا متوجه مانع بودنش میشود.
شاید بتوان گفت در آیه با استفاده از تعبیر «أغشیناهم» میخواهد تذکر دهد که اگرچه موانع درک حقیقت، کسانی را که ایمان نمیآورند کاملا احاطه کرده است و امکان دیدن را از آنان گرفته، اما این موانع امری بیرون از آنها نیست، بلکه از خودشان است؛ و به همین جهت متوجه آن نمیشوند.
ظاهراً به همین جهت است که آنان در حالی که زیانکارترین افرادند، خودشان گمان میکنند بهتریناند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً؛الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/۱۰۳-۱۰۴)
این دو آیه در کنار هم میتواند اشاره به موانع انفسی و آفاقیای داشته باشد که انسان غیرمومن را دربرگرفته است:
در واقع، مانع ایمان آوردن یا در درون آنهاست که هماندد غل و زنجیری تا گلوی آنان بالا آمده و نمیگذارد جلوی پایشان را ببینند؛
یا در بیرون آنهاست که همانند سدی پیش رو و پشت سر آنان قرار گرفته و آنان را احاطه کرده و نمیتوانند حقیقت را ببینند. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۲۶، ص۲۵۵؛ الميزان، ج۱۷، ص۶۵)
۶) «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا»
سئوال: حرکت انسان غالبا رو به جلوست و اینکه در مسیر آنان سدی قرار داده شد، در مورد سدی که پیش روی آنهاست کاملا قابل فهم است. اما چرا پشت سرشان هم سد قرار داده شده است؟
الف. انسان یک هدایت فطری دارد و یک هدایت نظری و فکری. راه پیش رو آن است که با فکر و نظر به هدایت برسند که این بر آن بسته شده است؛ و به خاطر عنادورزیشان حتی نمیتوانند برگردند و برای حرکت کردن به هدایت فطریشان تکیه کنند. (مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۵۵)
ب. انسان مبداش از خداست و غایتش هم به سوی اوست. آنها نه به سوی غایت حقیقی خویش حرکت میکنند و نه به مبدا خویش برمیگردند. (مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۵۵)
ج. وقتی کسی مسیری را میرود و به مانعی برخورد میکند که مسیرش بنبست میشود به نقطه آغاز برمیگردد و دوباره از آنجا حرکت خویش را شروع میکند، و میداند که اگر در همانجا بماند به هیچ مقصدی نمیرسد و هلاک میشود؛ وقتی علاوه بر راه پیش رو، راه پشت سر هم بسته شده باشد هلاکت قطعی است و خداوند با این تعبیر میخواهد به هلاکت قطعی آنها اشاره کند. (مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۵۵)[۲۰]
د. پشت سر و پیش رو به لحاظ زمانی همان گذشته و آینده است، که دیگر چپ و راست ندارد؛ یعنی میخواهد بگوید غافلان بى ايمان، نه از گذشتهى كفّار عبرت مىگيرند، و نه از معجزه و استدلالى كه پيش روى آنان است. (تفسیر نور، ج۹، ص۵۲۴)
از سایت یک ایه در روز
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
خلاصه تفسير ايات 6-10 سوره يس از تفسير تسنيم
﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارع تعبير كرد فرمود اينها آدمهاي لجوجياند مستكبرند شما بايد اتمام حجّت بكني ولي بسياري از اينها ايمان نميآورند عذاب الهي هم بر اينها مستحق شده است در آيه سيزده سوره «سجده» فرمود: ﴿وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي﴾ كه چه چيزي؟ كه ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ اين قول الهي است در آيه محلّ بحث سوره «يس» ميفرمايد: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ﴾اين ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ﴾همان آيه سيزده سوره مباركه «سجده» است كه فرمود: ﴿وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي﴾يعني «ثَبَت» و آنها مصداق اين قولاند آنها مندرج تحت اين قولاند حقيقتاً و اين قول بر آنها منطبق است حقيقتاً ﴿وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ﴾ اين قول بر اكثرشان منطبق است چرا؟ براي اينكه اينها ايمان نميآورند نه اينكه «لم يؤمنوا» با فعل مضارع ياد كرد اينها قوم سركشياند كه ايمان نميآورند.
﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾ مغلول بودن به هوای نفس سرّ عدم پذيرش کلام وحی در آن دعاي نوراني امام سجاد قَلاّده است اينجا غُل است كه در حقيقت هر دو همان طوق آهني و امثال آهني است در اين بخش فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾چرا ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ﴾براي اينكه ما اينها را به حال خودشان رها كرديم اينها بالأخره بايد جايي را ببينند عبرت بگيرند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾غُل گذاشتيم اين غل تا چانهشان را گرفته ذَقن يعني چانه, خب اگر تا چانهشان را گرفته نميتوانند سر خم بكنند ناچار سر به هوا هستند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ أقمحَ رأسه يعني سرش را به هوا كرده, مُقمح يعني سر به هوا. اين هرگز نميتواند جلوي پاي خودش را ببيند. جلوي پا را نميتواند ببيند, رو به رو را ميتواند ببيند؟ نه, پشت سر را ميتواند ببيند؟ نه, ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً﴾ پس آينده را نميتواند ببيند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾از گذشته بيخبر است اين خيال كرده هميشه همين وضع است
﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ﴾ ديگر كور است ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ روي چشمشان پرده هست از جلو و دنبال پرده است زير چانه اينها هم آهن است ناچارند سر به هوا باشند جلوي پاي خودشان را نميتوانند ببينند ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ گاهي ميفرمايد اينها كورند ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ گاهي هم جمعبندي ميكند ميفرمايد: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾, ﴿فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ متفرّع بر اينها ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ﴾ اينها در غَشْيهاند, پوششاند, مستورند منتها اين غاشيه ما ديدني نيست, اين حجاب ما مستور است, اين ديوارها مستور است اگر كسي ﴿كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾ او بله ميبيند.
ویرایش بوسیله کاربر 1403/09/18 12:38:11 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.