رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,998
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
خلاصه تفسير ايت اله جوادي املي از ايات 33- 40 سوره ياسين
﴿اقامه برهان در اثبات معاد به زمين مرده و احياي آن در بهار﴾ فرمود اينها آيات الهي را چه درباره مبدأ, چه درباره معاد ناديده ميگيرند، حالا ما درباره هم مبدأ و هم معاد برهان اقامه ميكنيم. ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ﴾ اينها اين زمين را كه ميبينند، اين زمين مخلوق است و زمين، مُرده است و اين خاك هم مُرده است، وقتي بهار فرا رسيد درختها كه خواب هستند ما اين خوابيدهها را بيدار ميكنيم، وقتي بيدار شدند احساس گرسنگي و تشنگي ميكنند محتاج به غذا هستند، تغذيه آنها با آب و خاك و لوازم ديگر است اين درختي كه خواب بود اكنون بيدار شد شروع كرد به تغذيه که اين خاكِ مجاور خود را به عنوان غذا ميگيرد، اين خاك، مُرده است، همين خاكِ مُرده ميشود خوشه زنده, شاخه زنده, ميوه زنده. ما در بهار دو كار ميكنيم: يكي اينكه خوابيدهها را بيدار ميكنيم و يكي اينكه مردهها را زنده ميكنيم، اگر زنده كردن مرده را ديدي پس ميشود يك مرده را زنده كرد ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَي﴾ ما هستيم، اگر حبّه گندم باشد ما «فالق» هستيم, اگر هسته خرما باشد ما «فالق» هستيم, بعد از مدتي اين را ميشكافيم يك طرف آن به دل خاك ميرود به نام ريشه, يك طرف آن سر از خاك برميدارد به نام خوشه و شاخه, ما هم آن ريشه را در درون خاك تقويت ميكنيم، هم اين خوشه و شاخه را در بيرون خاك تربيت ميكنيم، ما مُرده را زنده ميكنيم, خوابيده را بيدار ميكنيم, ميوههاي فراوان ميدهيم.فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾, يك; ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾گندم, جو, برنج و ساير فواكه ﴿فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ﴾, ﴿وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ﴾ اين دو ميوه را قرآن كريم به طور خصوص در بخشي از آيات جداگانه ذكر ميكند: انگور و خرما،
فرمود: ﴿لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلاَ يَشْكُرُونَ﴾؛ اين ﴿أَ فَلاَ يَشْكُرُونَ﴾ بنا بر اينكه اين «ما» موصوله باشد اين نشان ميدهد که در آن صنعت هم ما شما را هدايت كرديم، ما راهنمايي كرديم كه چگونه از اين ميوه بهرههاي فراوان ببريد.
﴿سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا﴾ كه اين به منزله متن است كه مبادا كسي بگويد اين الف و لام, الف و لام عهد است و امثال ذلك. ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ﴾؛ اينجا اِنبات را به زمين اِسناد داد، زمين انبات ميكند؟ زميني كه مرده است اين بذر را زنده ميكند؟ اينگونه از اِسنادها منافي با توحيد ربوبي نيست در سوره مباركه «نمل» گذشت فرمود ما «مُنبِت» هستيم: ﴿لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا﴾، درباره خود انسانها هم فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ ما مُنبِت هستيم، اما اينجا اِنبات را به زمين هم اِسناد ميدهد؛ اينگونه از اِسنادها كه «معالواسطه» است و مجراي فيض خالقيت است و مظهر حقتعالي است هيچگاه منافي با توحيد نيست با اينكه فرمود: ﴿مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا﴾, ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ خدا «مُنبِت» است، اما در اينجا اِنبات بذر را, انبات «زرع» را به زمين اِسناد ميدهد ﴿سزاوار افسوس بودن استهزاي مشركان با توجه به نظم توحيدي جهان﴾ بنابراين فرمود شما هر جايي را بررسي كنيد هم دليل توحيد و هم دليل معاد را ميبينيد; لذا اگر ما گفتيم: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾ اين تحسّر ما بهجاست و شما به جاي اينكه از اين نعمتها بهرهبرداري كنيد و خدا را شاكر باشيد با اسراف و اتراف ميگذرانيد، ما اين كارها را كرديم ﴿لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾ اعمال شما هم مجاري فيض ماست و ما به شما ياد داديم ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾.
﴿اخبار قرآن به جهل انسان به راز و رمز بخش وسيعي از خلقت ﴾ بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ﴾فرمود خيلي از چيزها را شما نميبينيد تنها موجودات سپهري نيست كه ما بگوييم ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ٭وَ مَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ [خيلي از چيزهاست كه شما كار انجام ميدهيد و نميدانيد, راز و رمز كشاورزيها هنوز براي شما حل نشده, خيلي از بيماريها براي شما حل نشده، تنها بيماريهاي انسان نيست بيماري دام هم براي شما حل نشده, تنها بيماري انسان و دام نيست بيماري كشاورزي هم براي شما كشف نشده, خيلي از آفات است كه شما هنوز سمّ آن را كشف نكرديد يا نميكنيد اينچنين نيست كه همه كارهاي كشاورزي و درد و درمان كشاورزي براي بشر حل شده باشد، فرمود هنوز خيلي از چيزها را نميدانيد، حالا بعدها ممكن است به عنايت الهي ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ يادتان بيايد؛ اين مجموعه حيرتآور هم نشانه مبدئيّت خداي سبحان است و هم نشانه مرجعيّت خداي سبحان است.
﴿ وجود ناظم و وحدت آن دو استفاده از طرح خلقت خورشيد و ماه﴾ در جريان شمس و قمر و ليل و نهار، يك وقت يك بيان عمومي دارد كه خطاب به كفّار و مشركان و ملحدان نيست ميفرمايد: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ شب و روز آيه خدا هستند، چون با نظم الهي اداره ميشود، منتها شب يك آيت تاريك است و روز يك آيت روشن که براي هر كدام يك نظم و تقدير و منافعي است, اين اصل كلي است. اما در خصوص سوره مباركه «يس» كه با مشركان محاجّه ميكند و برهان اقامه ميكند ميفرمايد: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ﴾ اينها اگر برهان ميخواهند نظم عالَم براي آنها دو مطلب را به همراه دارد: يكي وجود ناظم و ديگری وحدت ناظم؛ نظم حكيمانه نشان ميدهد كه يك مبدأ حكيمي اين را آفريد و استمرار نظم نشان ميدهد كه آن مبدأ حكيم شريك ندارد، زيرا اگر شريك ميداشت هركدام ارادهاي داشتند و ديگر نميشود گفت كه دوتايي يك كار مشترك را با هم انجام دهند، براي اينكه اگر دو ذات هستند و صفات واجب هم عين ذات است دو علم دارند, دو قدرت دارند, دو اراده دارند، اما خدا كارش متنِ واقع است و واقعيّت از كار خدا انتزاع ميشود; لذا برابر سوره مباركه «انبياء» كه فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ اگر دو خدا هستند و صفات اينها عين ذات اينهاست، پس دو علم است؛ حتماً در صورت تعدّد آلهه, تعدّد اراده هست, تعدّد تصميم هست, تعدّد علم هست و مانند آن, پس اگر يكجا نظمي بود اين نظم هم دليل بر وجود ناظم حكيم است و هم دليل بر وحدت اوست; لذا در اين قسمت از آيات، از نظم عالَم دو مطلب را نتيجه ميگيرند: يكي وجود باريتعالي, يكي هم وحدت باريتعالي است كه ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ﴾.
﴿ سرّ مقدم داشتن «ليل» در آيت بودن بر «شمس» ﴾ بعد ميفرمايند همانطوري كه مسائل زمين را ايشان ملاحظه كردند، مسائل آسمان هم همينطور است ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ﴾ اول از شب شروع كردند، براي اينكه كارهاي مردم براساس ماههاي قمري انجام ميگيرد، الآن هم قسمتهايي كه نظم رياضي و تقويم و ساعات و اينها حكومت نميكند، همين سير قمر حكومت ميكند. روزها روشن نيست كه اول ماه است, دوم ماه است, سوم ماه است؛ تابستان و زمستان را ميشود از قُرب و بُعد و عمودي و افقي تابيدن آفتاب به دست آورد، اما اول و دوم و سوم ماه بودن را با حركت شمس نميتوان به دست آورد، لكن با حركت قمر كاملاً مشخص است كه چندم ماه است; لذا در جريان «اهلّه» فرمود: ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجِّ﴾؛ در جريان سير شمس نميشود گفت كه تقويم عمومي است، اما قمر تقويم عمومي است. فرمود شب كه با قمر شروع ميشود ـ ماههاي قمري شب مقدّم بر روز است، ماههاي شمسي روز مقدّم بر شب است ـ فرمود شب آيتي است براي آنها كه دليل بر وجود خدا و وحدت خداست ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ﴾ كه ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾. فرمود شب و روز جا براي اين بحث نيست كه كدام يك قبل از ديگري خلق شد، براي اينكه بر اساس كرويّت زمين شب و روز با هم هستند فرض ندارد كه شب قبل از روز باشد يا روز قبل از شب باشد اگر زمين كروي نبود ممكن بود اين بحث جا داشته باشد؛ ولي وقتي زمين كروي است شب و روز با هم هستند، وقتي زمين كروي است، شمس هست و زمين دور شمس ميگردد يك طرف آن روز است و يك طرف آن شب; حالا ممكن است از اين جهت بحث شود كه آن قسمتي كه بشر مينشيند، آن قسمت، اول رو به آفتاب بود و روز بود يا آن قسمتي كه درياست يا قطب است و امثال ذلك؟ اين راهي است که ممكن است طرح شود وگرنه براساس كرويّت «أرض», مسئله «سبق» ليل و نهار جای بحث ندارد.
﴿معناي «سَلَخ» و مقصود از ﴿انسَلَخ﴾ در آيه ﴾
بعد از اينكه جريان زمين و آثار كشاورزي زمين و موجودات زميني را مطرح كردند رسيدند به مسائل آسمان که فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾؛ «سَلخ» آخر ماه است، «غرّه» اول ماه است. وقتي هم كه گفته ميشد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ اين «انسلاخ»؛ يعني انقضا, وقتي اين چهار ماه پيمان مسلمانها با دولت شرك منقضي شد، آنگاه شما برابر آن اصول كلي خودتان عمل كنيد. اين ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ كه در اوايل سوره مباركه «توبه» است غير از ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ معروف است كه چهار ماه حرام است؛ يعني «رجب»، «ذيقعده»، «ذيحجّه» و «محرّم». اين «أشهر حُرُم»؛ يعني آن چهار ماهي كه شما با مشركان تعهّد بستيد، اگر آن چهار ماه منقرض شد ديگر تعهّدي نداريد. غرض آن است كه «انسلخ»؛ يعني «انقضي» ، اما اينجا كه فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾ معناي آن اين است كه روز در درون شب بود و از درون شب ما اين را بيرون آورديم. ﴿پس گاهي «سلخ»؛ يعني آخر, گاهي «سلخ»؛ يعني انقضا, گاهي هم «سلخ»، چون با «مِن» استعمال شد معناي آن اين است كه از او درآورديم،﴾
اين با «ايلاج» هماهنگ است. گاهي كلّ «ليل» در برابر كلّ «نهار» مطرح ميشود که اين را در سوره مباركه «اعراف» چنين فرمودند: ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً﴾؛يعني اين زمين كه حركت ميكند آن چهره زمين كه روبهروي آفتاب است روشن است و چون اين زمين حركت ميكند، همين كه حركت كرد از روبهروي آفتاب بيرون رفت جاي آن را سايه ميگيرد، ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾؛يعني «جعل الله الليل غاشية النهار»
﴿ عدم دلالت ﴿انسَلَخ﴾ در آيه بر داخل بودن شب در روز ﴾
از اينكه دارد ما «سَلخ» كرديم مناسب آن است كه نور روپوش، جامه و لباسي براي شب است، وقتي ما اين لباس را از تنِ شب در آورديم تاريكيِ آن روشن ميشود;
﴿علت طرح مسئله سَلَخِ نهار از ليل در قرآن﴾
منتها نكته اساسي كه قرآن سلخِ نهار از «ليل» را مطرح ميكند, سلخِ ليل از «نهار» را مطرح نميكند، براي آن است كه ميفرمايد اصل براي شما تاريكي و نداري و فقر و فلاكت است، شما اينطور هستيد كه ما اگر اين روشنايي ظاهر را از شما بگيريم همان فقر و فلاكت و تاريكيِ شما روشن ميشود در قرآن چنين آيهاي نيست كه بگويد ما شب را از روز سلخ ميكنيم اينها در فضاي روشن قرار ميگيرند؛ اين براي ارشاد آن است كه اصل براي انسان فقر و تاريكي و نداري است، ما اگر اين قشر روشن را از شما برداريم در ظلمت و تاريكي ميافتيد؛ لذا از اين جهت فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾
﴿ نظم در حركت خورشيد و ماه, سبب تحقّق فصول چهارگانه و تأمين ارزاق﴾
بعد فرمود ما نظمي قرار داديم كه فصول چهارگانه را به همراه دارد، براي اينكه بشر غذا ميخواهد. اگر يك فصل باشد؛ مثلاً هميشه زمستان باشد يا هميشه بهار باشد يا هميشه پاييز باشد يا هميشه تابستان باشد غذاي مردم تأمين نميشود ﴿وَ قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾, ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾؛ يعني فصول چهارگانه, پس تحقّق فصول چهارگانه ضروري است، براي اينكه بشر غذا ميخواهد و موادّ غذايي او با تغيّر فصول چهارگانه تأمين ميشود. اگر «شمس» كه مدار خود را در 365 روز طي ميكند و اگر ماه كه مدار خود را در 29 يا سی روز طي ميكند، آن «شمس» مقداري راه خود را سرعت ببخشد گاهي ميبينيد دو فصل در يك ماه قرار ميگيرد، چون ماههاي قمري كه ميدانيد فصول چهارگانه ندارد و اصلاً ماه قمري با كشاورزي و زندگي مردم كار ندارد؛ گاهي تابستان است, گاهي زمستان است, گاهي پاييز است, گاهي بهار است. ماههاي قمري براي تأمين فصول چهارگانه و تأمين ارزاق و حساب كشاورزي و دامداري و اينها مطرح نيست آن براي مسائل ديگر است. آنكه اصول كشاورزي و دامداري و مانند آن را تأمين ميكند همين ماههاي شمسي است كه فصول چهارگانه را به همراه دارد. آفتاب اين مدار 360 درجه را در 365 روز طي ميكند, ماه اين مدار 360 درجه را در 29 روز يا 30 روز طي ميكند هر سي روز, يك بار ماه دورش را تمام ميكند, اگر «شمس» كه روزي يك درجه حركت ميكند و قمر كه روزي دوازده الي سيزده درجه حركت ميكند، اگر شمس سرعت بگيرد با آن تلاشي كه دارد گاهي ممكن است دو فصل را شما يكجا ببينيد؛ مثلاً در يك ماه رجب ممكن است هم تابستان را و هم زمستان را ببينيد، براي اينكه آن به سرعت پاييز را گذرانده وارد زمستان شده يا زمستان را گذرانده وارد بهار شده يا بهار را گذرانده وارد تابستان شده يا تابستان را گذرانده وارد پاييز شده، اگر آن سريع باشد ديگر ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ مقدور نيست؛ لذا فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ﴾ ﴿شناور بودن و تسبيحگويي خورشيد و ماه در فلك الهي﴾
بعد فرمود همه اينها در فَلَك الهي و اين مدارات، سباحت دارند و شناور هستند. تعبيرات قرآن كريم هم قبلاً هم ملاحظه فرموديد که تعبيرات محاوره است؛ تعبيرات محاوره مثل اينكه ما بگوييم سقفِ ما, سقف مرفوعي كه در قرآن دارد معناي آن اين نيست كه بالاي سر ما جِرم و جسم است؛ ما چيزي را كه بالاي سرمان باشد ميگوييم سقف و آنچه پايين پا باشد ميگوييم فرش است ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ يا براي شما زمين را مهدگونه آماده كرديم و مثل فرش پهن كرديم، اينطور نيست كه واقعاً آن يكي فرش باشد و آن يكي سقف باشد، اينچنين نيست.
﴿ تبيين معناي سباحت در آيه ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ در جريان ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ مستحضريد كه «سَبح»؛ يعني شنا كردن؛ يعني كوشش كردن, گاهي به معني دويدن و مانند آن است. اينكه فرمود ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾.«سبح»؛ يعني تلاش, كوشش, حركت, تندروي که اينها كارهاي روز است؛ روز سرگرم كار هستيد شب را دريابيد. دليل اينكه نماز شب خيلي محترم هست اين است كه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً﴾و دليل اينكه نماز روز مثل نماز شب نيست اين است كه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾ اين «سبح»ي كه درباره ﴿سَبْحاً طَوِيلاً﴾ آمده و «سبح»ي هم كه درباره اسبها ﴿وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً﴾آمده است همان «سبح» است كه درباره ستارههاي آسمان آمده كه ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ که «سباحت»؛ يعني همین
﴿ علت ذكر شمس و قمر و آوردن «كلّ» براي سباحت و شناوري ﴾
﴿وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ گرچه در آيه «شمس» و «قمر» ذكر شده است، چون «ليل» و «نهار» كه در فَلَك سباحت ندارند و از آن جهت كه «شمس» و «قمر» منظومهاي را تشكيل ميدهند، كلمه ﴿كُلٌّ﴾به كار برده شده وگرنه اين دو تثنيه بودند ﴿كُلٌّ﴾نميفرمود, ﴿وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾و همه اينها هم در سباحت و شناوري هستند، چه اينكه برابر آيه سوره مباركه «اسراء» كه فرمود: ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِ﴾ اهل تسبيح هم هستند و هر موجودي بالأخره به اندازه هستيِ خود, خدا را ميشناسد و تسبيح ميكند. هر موجودي در هر حدّي باشد به اندازه هستي خود سهمي از شعور دارد، منتها شعوري كه براي انسان است با تكليف و وحي و نبوّت و رسالت و بهشت و جهنم همراه است، وگرنه شعوري كه آنها دارند مخفي نيست؛ مثلاً زلزلهها را آنها بهتر از انسانها درك ميكنند و مانند آن که ميفهمند چه خبر است.
|